قلعه رودخان طبيعتي وهم انگيز
قلعه رودخان يادگاري از دوران سلجوقيان در گيلان، غرق در طبيعتي وهم انگيز، بيشتر به خيال مي ماند تا واقعيت.و اين بار قصد گزارش نگاري نيست و تنها پيشنهادي است به دوستداران طبيعت که گيلان همواره سرزمين گردشگري نوروزي براي آنان است.

براي اين سفر بايستي عزم پگاه کرد و آخرين ستاره ها که هنوز مي درخشند فارغ از هر قيل و قال به قصد طبيعت قلعه رودخان براه شوي.

مسير رشت را که مي نهي راه به جاده شهره فومن گذارده اي که در دو سو درختان آزاد سر به فلک نهاده اند و پشت در پشت هم، اينک در سوز زمستان و مه، جاده اي ساخته اند خيال انگيز.

هوا، تاريکي را پشت سر گذاشته و اندکي از سپيده پيداست که در ابتداي قلعه رودخان رسيده اي و قول داده اي که براي ساعاتي فارغ باشي و خالي خالي خالي.

هوا هنوز بنفش است و سرد و مه، صداي زنگوله مي آيد و به دنبال آن صدا، در ارتفاع نه زياد دور، صدها گوسفند به همراه چوپان و سگ گله به صف شده اند و از لابلاي سرما و مه در امتداد جنگل راه مي روند و بزغاله اي که تازه بدنيا آمده و بوي شير خام را مي توان از آن حس کرد، چه خوب سبزه تازه را مي شناسد و آرام پايين مي آيد و سگ پارس مي کند.

درختان بي هيچ پوششي مه خيس نوش مي کنند و رودخانه بر پايشان زنده و جوشان‌مي خروشد.

مسيري از سنگ و سيمان پلکاني مارپيچ شده و مي گويند تا انتها 800 پله است تا قلعه.

راه را شروع مي کني و طبيعت آرامت نمي گذارد، نه! بايستي کودک شد پس از اينجا، وقت براي بزرگي بسيار است.

هرچه نام آن را سيستم نهاده اي چه خوب که همراه نکردي.

انواع صدا از پاواروتي و موتسارت و بتهوون و ديگران که خود بهترمي دانيد براي پس از اينجاست، و اينجا تنها رها مي شوي در صداي پرندگان، خروش آب، زنگوله گوسفندان، پارس سگها و چيزهاي ديگر و چيزهاي ديگر و بسيار چيزهاي ديگر.

شيبها تندتر مي شود و مه غليظ تر و تيره تر، همان ابر تيره اي است که در شهر هويدا مي شود و اينک تو درميان آني و چه خوش خلوتي است وهم انگيز.

چه جاي دلتنگي است وقتي پرنده ها در برف مي خوانند و درپي دانه زمين ضخيم را مي کاوند.

برف ارتفاع سفيدپوش کرده و زمان درازي نمانده که گستره خاک بشکافد و نيزه هاي جوانه اشتياق زمين را روبه چهره آفتاب بگشايند.

نفس تازه نموده و راه به ارتفاع مي نهي زمين "سر" است و بايد مراقب بود، درختها خالي ، اما مخمل خزه بر صخره ها و تنه هاي آنان سبز پاشيده است.

اندکي از نفس پيچها کاسته شده و پس از درست يک ساعت ارتفاع پيمايي قلعه نمايان مي شود و ديگر نمي توان وصف کرد و تنها بايد ديد و عکسها هم دروغ مي گويند و تنها بايد ديد.

شرح تابلوي پاي قلعه اين گونه است: قلعه رودخان يکي از شگفت انگيز ترين بناهاي نظامي ايران است.

اين بناي عظيم که در 23کيلومتري جنوب غربي شهرستان فومن و درميان جنگلهاي سر به فلک کشيده واقع شده نمادي از کوشش گيلانيان براي حفاظت و صيانت از اين سرزمين است.

بناي قلعه رودخان در ارتفاع 687 تا 778متري از سطح آبهاي آزاد و در دو سوي آن دو رودخانه جاري است.

اين اثر تاريخي – طبيعي احتمالا در دوره خاندان اسحقي (مقارن با سلجوقيان) که بر غرب گيلان حکومت مي کرده اند بنا شده است، هر چند برخي پژوهشگران بنياد آن را به پيش از اسلام نسبت مي دهند.

قديمي ترين سند از اين قلعه کتيبه اي سنگي است که تاريخ تجديد بناي آن را بين سالهاي 918 تا 921 ه.ق مقارن با حکومت شاه اسماعيل صفوي ذکر مي کند.

اين بنا در دوره حکومت زنديه توسط هدايت الله خان فومني حاکم فومن تعمير و توپ هايي به منظور دفاع در آن نصب شد.

اين دژ نظامي به اسامي ديگري چون "قلعه حسامي، قلعه هزار پله و قلعه سگسگال" نيز معروف است.

وسعت بنا 2/6هکتار بوده و از سه بخش اصلي شرقي ، مياني و غربي تشکيل شده است.

دروازه ورودي در بخش مياني واقع شده، بخش شرقي که احتمالا قديمي تر از ساير بخش هاست داراي دروازه ورودي مجزا و همچنين در اضطراري است و مقر افسران ارشد نيز در اين بخش قلعه واقع است.

بخش غربي مرتفع ترين قسمت قلعه است و عمارت شاه نشين و آب انبار در آن قرار دارد.

طول باروي قلعه 1500متر و ارتفاع آن بين پنج تا 12متر متغير است.

باروها و برج هاي متعدد قلعه با مصالح سنگ ،آجر و ملات آهکي ساخته شده اند.

اين اثر ارزشمند ملي به شماره 1546در سي ام مردادماه 1354در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيد.

بر ماست که اين يادگار گرانبهاي بازمانده از اعصار را به دست آيندگان بسپاريم.

بوي کهنگي هزاره ها تا اعماق وجودت ريشه مي دواند و صداي پاي ستوران هنوز در گوشت طنين انداز است که راه به فرود مي گذاري، مردي دارد آتش روشن مي کند و هيزمها در اشتياق آتش مي سوزند و آن طرف تر ديگري با داس در دست و شاخساراني خيس بر دوش در امتداد مه ناپديد مي شود.