چشمهایم را میبندم تاخوابی ببینم
وقتی لحظه های باتوبودن را مرورمیکنم
نفسی دوباره میگیرم
فقط ذره های عاشقی را باید درچشمانم ببینی
دیروزامروز وفرداهایم
همه درانتظاردیدنت هستن
ومن درسکوت تنهانشستم
به امیدفریادهایی ازسبزیه عشق
بوته هایی ازباران رحمتش
وغنچه هایی ازنیایشهایش