اینم عقیده ی قاتلین امید وارم مورد توجه شما قرار گیرد


داستان از جایی شروع می شود که شما در قرون جدید(2012)به عنوان یکی از نوادگان الطیر(پرنده) به نام دزموند مایلز هستید که گارگر یک کافه است در این جابه یک مشکل بر می خوریم که قاتلینی که در قلعه الموت زندگی می کردند مقطوع نسل بودند البته ادم های بدی نبودند فقط آدم های بد رو میکشتند و فرمانده ی انها حسن صباح بود که در اخر هم با حقه بازی های نوه ی چنگیز وحشی تسلیم شدن و اون وقت وحشی بازی نوه ی چنگیز مغول وحشی گیریش گل کرد و همه رو قتل عام کرد در هر صورت مردمان بدی نبودند ولی شایعات بدی در مورد انها وجود داشت البته مراجعه شود به کتاب خداوند الموت(حسن صباح)
مقدمه:عقیده ی قاتلین یکی از شاهکارهای یوبی سافت هست که سازندش هم یک خانم هست(جید ریموند) تیم بزرگی رویش کار کردند بازیی خوب در حد عالی هستش بعد به گفته ی خانم ریموند هر چیزی که در بازی موجود هستش مطابق با اون چیزی هستش که در هزار سال پیش در دنیای واقعی موجود بوده وفکر میکنم این بازی ساختش به چهار سال به طول انجامیده
برمیگردیم به داستان الان مثلا شما دزموندید بعد شما را گروهی به نام معبدیان گرفتند میخواهند از حافظه و خاطرات ژنتیکی شما که از جدتان الطیر به ارث برده اید استفاده کنند تا به ارتیفکتی به نام جام مقدس دست پیدا کنند به همین دلیل شما را زندانی کرده اند تا با استفاده از دستگاهی به نام انیمیوس به شما کمک کنند تا به حافظه جد بزرگوار خود بروید(البته باید اشاره کنم که وقتی شما دزموند رو مبینید یک شک از نوع الکتیریکی به بدنتان وارد می شود و بلند میشید میگید الطیر کو؟ اینجا باید صبر کنید)
روز اول دزموند خیلی شاخ هستش به دکتره(مرده)میگه چکار دارید منو ولم کنید برم
بعد دکتره که میخواهد شاخ رو بشکنه میگه تو دلش تو بازی نمیشنوید(خیلی شاخی الان میشکونمت)بعد با زبان میگه اقای دزموند یا لطف میکنی میای اینجا رو انیمیوس میخوابی یا میکوشونیمت دزموندهم قبول بعد قبول میکنه بعد یک صدایی میاد که فکر کنم از شکسته شدن شاخ دزموند هستش بعد میخوابه رو انیمیوس بعد میره به خاطرات الطیر البته خاطر نشان کنم که یک دختر دانشمند هستش که اسمش یادم نیست او ن همکار دکتره هستش ولی عضو گروه قاتلین هستش الطیر یک جایی متوجه میشه که دختره داره باهاش حرف میزنه میبینه انگشت بزرگه دست راستش را قطع کرده یکی از نشانه های گروه قاتلین اینه دختره به نوعی هم جاسوس هستش هم مراقب الطیر هستش.
خوب الان شما در انیمیوس هستید زمان قرون شوایله ها و صلیبیون ها است در سال1191 جایی که جنگ صلیبی سرزمین های مقدس را قسمت قسمت کرده جایی که مسلمان ها و مردم با شوالیه های بیکار غربی و صلیبی به مبارزه مپردازند جایی که صلاح الدین داره ریچارد شیر دل را میکنه شما در قلعه ماسایف هستید دزاین زمان استادتان که به نام المعلم مشهور است به شما ماموریت میدهد که بروید و گنج افسانه ای تمپلرز(معبدیان)را بدست اورید واگر توانستید ودرگیری پیش امد روبرت دی سابل را هم به قتل برسانید شما قبول کرده و می روید الطیر در اول بازی شخصی بی شعور و مغرور و نابه هنجار است که به قوانین گروه قاتلین توجهی نمیکنه قوانین عبارتند از هیچ وقت یک بیگناه را نکشید 2 همیشه در تاریکی بمانید 3 اسرار گروه را فاش نکنید و..........
او در غاری که به گنجینه معبدیان میخورد یک پیرمرد را میکشد بعد هم به دوستان خود کلی فخر می فروشد بعد هم با کلی بد و بیراه میرن تا به روبرت دی سابل میرسن وگنج دوستاش میگن بیا بریم گنج رو برداریم گوش نمیده میره سراغ روبرت دی سابل که بکشش روبرت هم نامردی نمیکنهدستشو میگیره پرتش میکنه بیرون بعد غار بین الطیر و روبرت و رفیقهای الطیر ریزش میکنه الطیر هم در میره میره پیش المعلم شکستش رو تعریف میکنه بعد هم یکی از دوستاش سر میرسه جام رو با خودش میاره بعد البته در کشمکش هم یک دستش رو از دست داده هم برادش رو البته بعد از دو سه دقیقه روبرت و سربازانش حمله می کنن و ماسایف رو محاصره میکنن بعد المعلم به الطیر و چند تا دیگه از قاتلین فرمان میده که برن بالا برج و خودشون رو پرت کنن پایین برای نشون دادن به روبرت که مردانش هیچ ترسی ندارن به بالا برج بره و خودش رو پرت کنه پایین الطیر این کار و میکنه بعد میره به برج بالایی سر ارتش روبرت بعد از اونجا صدذ تا الوار ول میکنه تو سر ارتش روبرت روبرت هم شکست میخوره و فرار میکنه بعد از اتمام قائله المعلم الطیر رو میگره میگه که تو قوانین من را زیر پا گذاشتی به همین دلیل باید بمیری بعد با یک خنجر میزنه تو شکمش بعد شما از انیمیوس بیرون میای.
روز بعد که به داخل انیمیوس می روی میبینی زنده ای میگی فیلم هندیه بعد میبینی واقعی هستش بعد با المعلم صحبت میکنی بهت میگه بخشیدمت ولی باید به جای جونت جون نه(9) نفر را بگیری تو هم که در پوست خود نمیگنجی قبول میکنی البته ناگفته نماند که شما از بالاترین مقام در گروه به کمترین مقام تنزل پیدا میکنید و به اصطلاح شاگرد (طلبه) میشوید
اولین ماموریت شما این است که فردی که به افراد روبرت کمک کردن رو پیدا کرده و او را به المعلم معرفی کنید که این کار را میکنید و او به شما شمشیرش را بعد از این که سردسته ی خیانت کنندگان را میکشد میدهد
حالا به اهداف گروه قاتلین میپردازیم در طول این قتل هر مقتول گفته هایی را به الطیر می گویند که بعدا در باره خلاصه انها مینویسم این اهداف در سه شهر اورشلیم دمشق و ارک قابل دسترسی هستند که اول در هر شهر باید اطلاعااتی را کسب کرده وبه راهنما در پناگاه قاتلین اطلاع دهید تا او شما را راهنمایی کند
وحال اهداف یا هما مقتول های خدا بیامرز...