- اعتقادات علم لاهوت (يا الهيات ) نزد مسيحيان به تمام مظاهر تلاش آنان براى فهم ايمان مسيحى اطلاق مى شود. علماى الهى بنيادگرا بر اين مساءله تاءكيد مى كنند كه ما نمى توانيم شناختى از خدا داشته باشيم ، مگر آنچه را كه خود او بر ما مكشوف سازد، و بر اين اساس ، علم الهيات به معناى دقيق آن ، علم وحى است . الهيات نزد مسيحيان ، زمينه هايى از مطالعات دينى را شامل مى شود كه از علم كلام در سنت اسلامى گسترده تر است .
از جمله چيزهايى كه در محدوده علم الهيات مى گنجد، موضوعات زير است :
- مطالعه در باب تعاليم كتاب مقدس ؛
- تلاش براى فهم حقايق ، در پرتو تعاليم مسيحى ؛
- تحولات تارخى در عبارات بيان كننده ايمان مسيحى در طى قرون ؛
- توضيح آنچه تنها با عقل مى توان درباره خدا دانست ؛
- بيان معناى قداست مسيحى و راههاى دست يافتن به آن ؛
- بنيادهاى اخلاق و تاءثير عملى تعاليم مسيحيت در زندگى مسيحيان .
مسيحيت با شرك ميانه اى ندارد و مسيحيان هر گاه مشاهده كنند كه منابع دينى قديم ايشان مانند تورات و انجيل ، درباره خدا چيزى گفته كه سزاوار ذات مقدس او نيست ، آن موارد را توجيه مى كنند و از ظاهر الفاظ آن دست بر مى دارند.
بايد توجه داشته باشيم كه هنگام سخن گفتن از خدا و جهان معنا، با كمبود جدى الفاظ روبرو هستيم و از اين رو، نمى توان به آن كتابها خرده گرفت . ولى از سوى ديگر، چون آن كتابها ساخته دست بشر است ، ما مسلمانان براى توجيه آن عبارات وظيفه اى نداريم . اما هر مسلمانى بايد راه انصاف را بپيمايد، بويژه اينكه قرآن مجيد فرمان مى دهد در گفتگو با اهل كتاب از بهترين شيوه پيروى كنيم (عنكبوت : 46).
همچنين بايد توجه داشت كه احيانا تعبيراتى شبيه آنها در قرآن كريم نيز يافت مى شود (مانند نسبت دادن مكر، كيد، خدعه و انتقام به خداى متعال ) با اين تفاوت كه اين تعبيرات از خود خداوند صادر شده و توجيه آنها وظيفه عقلى و شرعى هر مسلمانى است . درحالى كه اهل كتاب معتقدند كتاب آسمانى آنان از بشرهاى ناتوان و خطاكارى صادر شده و كاستيهاى آن كتاب به همين علت است . البته اين اعتقاد هيچ گاه سبب نمى شود كه اهل كتاب آن سخنان را به حال خود واگذارند، بلكه برعكس ، همه ايشان پيوسته براى توجيه اين عبارات شبهه انگيز تلاش كرده اند.
برخى از مسائل بسيار دقيق و ظريف عرفانى در ميراث دينى اهل كتاب يافت مى شود و يكى از زيباترين آنها الهيات سلبى است كه مى كوشد هر صفت بشرى را از خداى متعال سلب كند، به گونه اى كه سرانجام مى گويد با آنكه خدا قطعا وجود دارد، استفاده از كلمات ((وجود)) و ((موجود)) براى او كار شايسته اى نيست . ما مسلمانان بايد از اين تلاشها براى تنزيه خداى متعال خوشحال باشيم و يكى از شرايط لازم براى همكارى با اهل كتاب همين است .(1)

1-12- ريشه ها
در قرآن كريم مى خوانيم : (( ... و قالت النصارى المسيح ابن الله ذلك قولهم بافواههم يضاهئون الذين كفروا من قبل قاتلهم الله انى يؤ فكون ؛ و نصاراى گفتند: ((مسيح پسر خداست )) اين سخنى است (باطل ) كه به زبان مى آورند، و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده اند شباهت دارد. خدا آنان را بكشد؛ چگونه (از حق ) بازگردانده مى شود؟))(توبه : 30).
در قرون اخير عده اى از دانشمندان غربى مشاهده كرده اند كه بين عقايد مسيحيان و اديان هندى تشابه عجيبى وجود دارد. آنان در مطالعات خود متوجه شدند كه عقايد تثليث ، فدا، تصليب و ساير مسائل اعتقادى مسيحيان عينا در مذاهب بت پرستان وجود داشته و در اعتقادات بنى اسرائيل سابقه اى نداشته است .
دانشمندان محقق ، حتى در برابر جمله هايى از انجيل ، عبارتهاى مشابهى در كتابهاى هند و بودايى يافتند كه حيرتشان را برانگيخت . آنان ديدند كه حتى لقبهاى گوسفند خدا، فرزند خدا، بردارنده گناهان ، فدا شونده و غير اينها كه به مسيح (ع ) اطلاق مى شود، در آن مذاهب نيز هست و چون سابقه تاريخى آن اديان بيشتر است ، دانشمندان نظر دادند كه اعتقادات و اصطلاحات مسيحيان در اين باب بايد از آن اديان گرفته شده باشد.
در سال 1947 در بيابانهاى فلسطين ، در غارهايى بر كرانه بحرالميت ، طومارهايى كشف شد كه يك جنبش فكرى را در باب مسيحيت پديد آورد.ين طومارها كه شامل بخشهايى از كتاب مقدس و تفاسير و ادعيه است ، حدود 2000 سال قدمت دارد يعنى خط آنها در حدود عمر حضرت مسيح (ع ) نوشته شده است .
دانشمندان پس از مطالعه طومارها فهميدند كه آنها به فرقه اى از يهوديان به نام اسنيان مربوط مى شود كه در بخش يهوديت به آنان اشاره شد. اين فرقه در صحراها زندگى مى كردند و افكارى عرفانى داشتند و انتظار مسيحاى بنى اسرائيل را مى كشيدند. آنان نوشته هاى خود را در كوزه كردند و در غارهايى در كناره بحرالميت به وديعت نهادند و پس از آن به سرنوشت نامعلوم گرفتار شدند و خبرى از ايشان باز نيامد.
كشف اين طومارها انعكاس عجيبى در محافل علمى جهان داشت . در ابتدا برخى آنها را جعلى مى پنداشتند، ولى پس از آزمايشهاى فنى ، اعتبار آنها ثابت شد.
برخى دانشمندان گفتند: طومارهاى كشف شده ديدگاه علمى ما را نسبت به حضرت مسيح (ع ) و آغاز مسيحيت تغيير خواهد داد.
تاكنون چند هزار كتاب درباره اين طومارها نوشته شده است ، از آن جمله كتابى است به نام مفهوم طومارهاى بحرالميت نوشته يك روحانى آزاد انديش مسيحى به نام اى . پاول ديويس كه بسيار جالب توجه است . در اين كتاب پس از تحقيق محتويات طومارهاى مذكور چنين آمده است :
نظريه اى كه يك تن مسيحى عامى درباره پديدآمدن مسيحيت اتخاذ مى كند اين است كه مسيح بشارت خود را تبليغ كرد، به عنوان مسيح و منجى مرد، از مردگان برخاست و كليساى مسيحى را تاءسيس كرد كه در سراسر جهان با فعاليت حواريان گسترش يافت ...
همچنين يك مسيحى عامى اظهار مى دارد كه عيسى يك تن يهودى بود كه سنن و فرهنگ يهودى را به ارث برده بود.علاوه بر اين اظهار مى كند كه رسولان برداشتهايى از بشارت عيسى داشتند و تعاليم او را بسط دادند و مى گويند كه رسولان بر اثر تجربيات شخص خويش دريافتند كه او منجى و خداوندگار بشر و پسر خدا بوده است .
به هر حال ، يك عامى اعتقاد مسيحى را چنين بيان مى كند و ابدا به ذهنش ‍ خطور نمى كند كه مقدار زيادى از آن اعتقادات پيش از مسيحيت وجود داشته است ...و نمى داند كه پايه و اساس بسيارى از آن اعتقادات در كتاب مقدس يافت نمى شود.
چيزى كه عامى نمى داند، اما دانشمند مى داند اين است كه در عصر مسيح و پس از آن بت پرستان براى خدايان خود باورهايى داشتند و نامهايى مى گفتند كه عين آنها در عقيده مسيحى اظهار شده است . ميترا منجى بشريت بود، و همين طور تموز، ادونيس و اوزيريس . اعتقاد به فادى بودن مسيح كه سرانجام در مسيحيت وارد شد، يك اعتقاد يهودى نبود و مسيحيان نخستين در فلسطين نيز آن را باور نداشتند.
مسيحاى مورد انتظار يهوديان و مسيحيان يهودى الاصل پسر خدا نبود، بلكه پيامبرى از طرف خدا بود. او بنا نبود با خون خويش كفاره گناهان ديگران شود، بلكه قرار بود كه از راه ايجاد حكومت مسيحايى بر روى زمين ، مردم را نجات دهد. مسيحيان يهودى الاصل به نجاتى كه به ايشان اجازه دخول در آسمان دهد، چشم ندوخته بودند؛ بلكه به نجاتى كه نظام جديدى روى زمين تاءسيس كند، اعتقاد داشتند و اين مطلوب آنان بود، گر چه به فناپذيرى روح و جاودانگى جان معتقد بودند.
عقيده مسيحى هنگامى ميان بت پرستان رواج يافت كه عقيده به عيسى به عنوان خداى نجات بخش پديد آمد. اين عقيده كاملا بر آنچه پيش از آن بود، به ويژه ميترا، منطبق مى شد. همچنين روز 25 دسامبر (انقلاب شتوى ) سالروز تولد ميترا بود كه توسط مسيحيان ، سالروز تولد عيسى شد و حتى روز سبت (شنبه ) يعنى هفتمين روز يهوديان كه توسط خداوند در شريعت موسى (تورات ) مشخص شده و خداوند آن را تقديس كرده بود... تحت تاءثير انديشه هاى ميترايى به روز اول (يكشنبه ) كه روز خورشيد فاتح است ، تبديل شد.
در زمان گسترده شدن مسيحيت ، در حوزه مديترانه منطقه اى نبود كه فكر مادر باكره و فرزند او كه بايد (در راه گناهان ) بميرد، وجود نداشته باشد. اصولا زمين الهه اى بود كه در هر بهار باكره مى شد. فرزند وى ميوه زمين بود كه براى مردن به دنيا مى آمد، و همين بود كه مى مرد در زمين دفن مى شد تا تخم ميوه بعدى باشد و دوره تازه اى را به وجود آورد. اين افسانه رستنى بود كه داستان غم انگيز خداوند رهاننده و مادر غمديده را به گونه اى ماهرانه پديد آورد.
گردش فصول روى زمين به گردشى مانند آن در آسمانها مربوط مى شد. اين عقيده نيز وجود داشت كه الهه باكره همان برج سنبله است كه درست هنگامى كه ستاره شعراى يمانى در مشرق ، تولد تازه خورشيد را اعلام مى كند، اين برج در قسمت شرقى آسمان طالع مى شود. قرار گرفتن خط افق در ميان سنبله رمز پذيرفته شدن مادر باكره بود كه توسط خورشيد عطا مى شد. افسانه زمين به اين گونه با افسانه آسمان در آميخت و اين دو با افكار قهرمانان واقعى و غير واقعى عهد باستان مخلوط شدند و داستان قهرمان فدا شونده پديد آمد.
غارى كه زادگاه عيسى محسوب شد، از پيش زادگاه هوروس بود كه پس ‍ از بزرگ شدن ، اوزيريس گرديد و مقرر بود براى رهايى قوم خود بميرد. ايزيس مادر غمديده بود. تعداد زيادى از اين مسلكهاى معتقد به فدا وجود داشت كه توسط نويسندگانى چون فريزر در كتاب شاخه زرين و دانشمند متخصص ادبيات يونان و روم استاد ژيلبر مورى شرح داده شده است .
در اين مسلكها آيينهايى وجود داشت كه پس از اين ، آيينهاى مسيحى ناميده شد. شام آخر (عشاى ربانى ) به ميترا پرستى تعلق داشت كه از آن عاريت گرفته شد و با شام مسيحيت فلسطينى تركيب شد. به تنها آيينها، بلكه يك مجموعه اعتقادات از قبيل خون بره (يا ثور، گاو نر) نيز از ميتراپرستى گرفته شد. نه تنها اعتقادات مذهبى ، بلكه شمارى از تعاليم اخلاقى نيز از مسلك كسانى كه به مسيحيت مى گرويدند، جذب شد. به علاوه تعاليمى اخلاقى نيز وجود دارد كه از غير آن مسلكها گرفته شده است ، مانند تعاليم رواقيان .
ارتباط مسيحيت با بت پرستى به اندازه اى زياد است كه اگر اصولا يك هسته مسيحيت يهودى الاصل نيز در كار باشد، مسيحيت كنونى از آن بهره اندكى دارد. بايد به خاطر داشت كه پس از عيسى به ندرت به او معلم گفته شد. وى مسيح و نجات دهنده و خداوندگار مسيحيان شده بود.(2)
نويسنده كتاب مى افزايد:
يك عامل اصيل براى فاتح ساختن مسيحاى يهود در رقابت مسلكهاى معتقد به فدا، پولس ترسويى است كه يونانى مآب و قديس ملهم يهودى با دركى ژرف از مسلك بت پرستى بود. او براى تركيب و به هم پيوند دادن ، استادى ماهر بود و هم او نخستين كسى است كه انديشه پيوند دادن اسرائيل را به آتن و معبد اورشليم را به قربانگاه ميترايى و يهوه فرقه اسنى را به خداى ناشناخته تپه اروپاگوس در سر پروراند.
دانشمندان مغرب زمين كتابهايى مستند و بى شمارى در اين باب نوشته اند. خلاصه اى از مباحث ايشان در كتاب افسانه هاى بت پرستى در آيين كليسا نوشته محمد طاهر تنير آمده است (در اين كتاب تصاويرى از قبيل تصوير يكى از بتان آيين هندو كه به نشانه تثليث سه سر دارد، به چاپ رسيده است .)
يكى از القاب حضرت عيسى كلمه (Logos) است كه از فلسفه هاى قديم يونان گرفته شده است . مسيحيان ، به خصوص با استناد به انجيل يوحنا، ايمان دارند كه عيسى انسانى است كه كلمه خدا در او زيست مى كند؛ يعنى پيام ازلى كه خداى حكيم هر چيز را به وسيله آن آفريد، با تجسم يافتن در عيساى انسان ، در ميان بشر خيمه خويش را برافراشت . پيام ازلى با قرار گرفتن در عيسى ، به شكل انسانى زيست مى كرد كه مانند همه مردم براى تحصيل لقمه اى مى كوشيد، مى خورد و مى نوشيد، دوستان و خويشاوندانى داشت ، رنج كشيد و مرد.

2-12- خدا، خداوند و پسر خدا
استعمال واژه خدا در دين مبين اسلام اهميت و محدوديتى دارد كه اديان ديگر از آن بى خبرند. مثلا در تورات كنونى چنين آمده است : ((و خداوند به موسى گفت : ببين تو را بر فرعون خدا ساخته ام و برادرت هارون نبى تو خواهد بود))(خروج 7:1).(3)
آنچه گفتيم مخصوص لفظ ((خدا)) بود، اما لفظ ((خداوند)) (معادل ((رب )) در عربى و ((Lord))در انگليسى ) اعم از خالق و مخلوق است ، و به همين دليل حضرت يوسف (ع ) آن را در مورد پادشاه مصر به كار برده است : ((يا صاحبى السجن اما احدكما فيسقى ربه خمرا...و قال للذى ظن انه ناج منهما اذكرنى عند ربك فانساه الشيطان ذكر ربه ...))(يوسف : 42-41 و 50). اين كلمه به معناى مولى ، مالك و صاحب است .(4)
لقب تشريفى ((پسر خدا)) در اديان گوناگون به انبيا و مؤ منين اطلاق شده است . در مورد حضرت سليمان (ع ) از قول خدا چنين مى خوانيم : ((او را برگزيده ام تا پسر من باشد و من پدر او)) (كتاب اول تواريخ ايام 28:6) و درباره بنى اسرائيل ((خداوند چنين مى گويد: اسرائيل پسر من و نخست زاده من است )) (خروج 4:22) و در اناجيل چهارگانه و ساير كتب عهد جديد اين اصطلاح به تكرار، آمده است . مثلا سخن زير از حضرت عيسى (ع ) نقل شده است :
من به شما مى گويم كه دشمنان خود محبت نماييد و براى لعن كنندگان خود بركت بطلبيد و به آنانى كه از شما نفرت كنند احسان كنيد و به هر كه به شما فحش دهد و جفا رساند دعاى خير كنيد تا پدر خود را كه در آسمان است پسران شويد؛ زيرا كه آفتاب خود را بر بدان و نيكان طالع مى سازد و باران بر عادلان و ظالمان مى باراند (متى 5:44-45)
يوحنا، نويسنده انجيل چهارم نيز درباره مؤ منان به حضرت عيسى (ع ) چنين مى گويد: و اما به آن كسانى كه او را قبول كردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، يعنى به هر كه به اسم او ايمان آورد (يوحنا 1:12).
در قرآن كريم نيز مى خوانيم ((و قالت اليهود و النصارى نحن اءبناء الله و اءحبّاؤ ه ...)) (مائده : 18).(5)
اسلام با وجود پذيرفتن برخى القاب تشريفى مانند ((يدالله )) و ((بيت اللعه ))، استعمال عنوان ((پسر خدا)) را تحريم كرده است ؛ زيرا اين عنوان موجب گمراهى اهل كتاب شده است . اين تحريم عنوان ثانوى دارد، مانند تحريم جمله ((راعنا)) در سوره بقره ، آيه 104.
در كتاب عهد جديد نصى كه بر تثليث دلالت كند وجود ندارد و عباراتى نظير ((پدر و پسر و روح القدس )) (متى 28:19) براى كسى كه با ذهن خالى با اين عبارت برخورد مى كند، چنين مفهومى را نمى آفريند و نمى تواند هزاران شاهد ديگر عهد عتيق و عهد جديد را در تاءكيد بر توحيد مخدوش سازد، همان طور كه كنار هم قرار گرفتن خدا و رسول و ملائكه در آيات قرآن مجيد نشانه تثليث نيست .
يافت نشدن نصى بر تثليث در عهد جديد برخى جاهلان را تحريك كرد تا آن كتاب بشر ساخته را تحريف كنند و تثليث را در آن جا دهند. آنان نتوانستند براى اين خيانت ، به اناجيل كه محتويات معروفى داشتند، دستبرد بزنند؛ از اين رو، به سراغ رساله اول يوحنا (5:7-8) رفتند و متنى را مبنى بر وحدت پدر و كلمه و روح القدس به آنجا افزودند.
علاوه بر اين محققان غربى با بررسى نسخه هاى خطى واجد و فاقد اين عبارت اثبات كرده اند كه عبارت مذكور تنها در نسخه هاى خطى متاءخر يافت مى شود.
فقدان نص بر تثليث و محدوديت و اجمال عبارات مربوط به الوهيت عيسى ، مسيحيان را بر آن داشت كه اصطلاح ((پسر خدا)) را در مورد آن حضرت توسعه دهند و اين اصطلاح را از معناى تشريفى به معناى حقيقى متحول كنند. البته آنان تا سه قرن در باب الوهيت عيسى اختلاف داشتند. هنگامى كه اوايل قرن چهارم اسقفى برجسته به نام آريوس بر ضد اعتقاد به الوهيت عيسى قيام كرد و مجادلات بالا گرفت ، قريب 300 اسقف به دعوت قسطنطين ، نخستين قيصر مسيحى ، در شهر نيقيه آسياى صغير به سال 325 م . شورايى تشكيل دادند. در اين شورا قول به الوهيت عيسى با اكثريت قاطع پذيرفته شد و نظر آريوس مردود اعلام گرديد. در قطعنامه آن شورا كه به نام قانون نيقاوى معروف است در مورد عيسى چنين مى خوانيم :
عيسى مسيح پر خدا، مولود از پدر، يگانه مولود كه از ذات پدر است ، نور از نور، خداى حقيقى ، كه مولود است نه محلوق ، از يك ذات با پدر،... او به خاطر ما آدميان و براى نجات ما نزول كرد و مجسم شده ، انسان گرديد... لعنت باد بر كسانى كه مى گويند زمانى بود كه او وجود نداشت و يا اينكه پيش از آنكه وجود يابد نبود، يا آنكه از نيستى به وجود آمد و بر كسانى كه اقرار مى كنند وى از ذات يا جنس ديگرى است و يا آنكه پسر خدا خلق شده يا قابل تغيير و تبديل است .(6)
به ارشاد ائمه طاهرين و علماى اسلام و به گفته محققان غربى ، مسلم شده كه اعتقادات كنونى مسيحيان محصول فعاليتهاى پولس است .
درست است كه وى در رساله به كولسيان 1:15 عيسى مسيح (ع ) را نخست زاده تمامى آفريدگان خوانده است ، اما در رساله به فيلپيان 2:1-11 مى گويد:
(عيسى ) با خدا برابر بودن را غنيمت نشمرد، ليكن صورت غلام را پذيرفت و در شباهت مردمان شد؛ خويشتن را فروتن ساخت ، و تا به موت ، بلكه تا به موت صليب مطيع گرديد...
شرح احوال و افكار پولس در كتاب اعمال رسولان و نامه هاى او موجود است ؛
همچنين در آغاز و انجام انجيل برنابا از وى به شدت انتقاد شده است .(7) برخى احاديث اسلامى نيز پولس را مسئول گمراهى مسيحيان مى دانند.(8) در گذشت پولس در حدود 64 تا 67 م . بوده است .
به اعتقاد مسيحيان و محققان اناجيل همنوا چند دهه بيش از انجيل يوحنا نوشته شده اند. انجيل يوحنا قريب سال 100 م . نوشته شده است ، يعنى 30 سال بعد از مرگ پولس ، زمانى كه افكار وى مسلط بوده است . با يك مقايسه اجمالى بين محتويات سه انجيل همنوا از يك سو و انجيل يوحنا از سوى ديگر، بروشنى معلوم مى شود كه اناجيل همنوا از يك سو و انجيل يوحنا از سوى ديگر، بروشنى معلوم مى شود كه اناجيل همنوا در مورد حضرت عيسى (ع ) چندان غلو نمى كنند، اما در سراسر اين انجيل اخير مطالب غلوآميزى مانند الوهيت آن حضرت وجود دارد. مثلا مى گويد علت مخالفت يهوديان با عيسى آن بود كه وى خود را خدا مى خواند (يوحنا 10:31 - 38).
در سخنانى كه از حضرت عيسى مسيح (ع ) در اناجيل چهارگانه ثبت شده ، آن حضرت بارها با تعبير ((خداى من )) از خداى عزوجل ياد كرده است . مثلا در يوحنا 20:17 مى خوانيم : ((نزد پدر خود و پدر شما و خداى خود و خداى شما مى روم .)) همچنين نماز و عبادت و التجاى وى به درگاه خدا را آورده اند. مخصوصا اينكه وى پيش از دستگيرى ، طى چندين مرحله به درگاه خدا تضرع كرده است و در متى 27:46 و مرقس ‍ 15:34 مى خوانيم كه آخرين سخن عيسى بر دار اين بود كه فرياد زد: ((الهى الهى ، چرا مرا واگذاردى ؟.))

3-12- تثليث
كلمه ((تثليث )) هرگز در كتاب مقدس مسيحيان وارد نشده است و نخستين كاربرد شناخته شده آن در تاريخ مسيحيت به سال 180 م . باز مى گردد. البته به تصور مسيحيان ، ريشه هاى مفهوم سه گانگى در عهد جديد احساس مى شود و عبارت اعطاى حق تعميد در پايان انجيل متى ، آن را صريحا بيان كرده است : ((ايشان را به اسم اب و ابن و روح القدس ‍ تعميد دهيد.))
نويسندگان عهد جديد عادت دارند خدا را پدر بنامند. اين اصطلاح از يهوديت آمده است . به گزارش انجيلها، عيسى به شاگردان خود تعليم داد كه در دعاهاى خويش ، خدا را پدر آسمانى بخوانند (متى 6:9). همچنين عيسى گفت : ((نزد پدر خود و پدر شما و خداى خود و خداى شما مى روم )) (يوحنا 20:17).
نويسندگان مسيحى عرب براى فهميدن رابطه عيسى و خدا و بيان اين رابطه از مفهوم حلول و اتحاد در آثار صوفيان بهره مى گيرند. به علت وجود همين رابطه ويژه ، عيسى پسر خدا خوانده شده است كه البته مسيحيان از آن تولد جسمانى نمى فهمند؛ زيرا انديشه فرزند داشتن خدا در اسلام و مسيحيت به يك اندازه ممنوع است .
غالبا، عهد جديد روح القدس را روح خدا مى نامد. مفهوم روح القدس در مسيحيت با مفهوم آن در اسلام تفاوت دارد. از ديدگاه سنت مسيحى و كتابهاى مقدس ، روح القدس جبرئيل فرشته خدا يا آفريده اى از آفريدگان و جداى از خدا نيست . به عقيده مسيحيان وى خود خداست كه در قلوب مردم و در جهان زيست مى كند و به عمل اشتغال دارد. او وجود توانا و فعال خدا در جهان است و عيسى به وسيله همين روح القدس در شكم مادر قرار گرفت و توسط او، كمى قبل از آغاز بشارت ، براى تجربه شدن به بيابان برده شد. همچنين انجيلها روح القدس را به شكل كبوترى ترسيم كرده اند كه پس از غسل تعميد در رود اردن بر عيسى فرود آمد و در او استقرار يافت . روح القدس جامعه مسيحيت را ارشاد مى كند، تعليم ميدهد، رازهاى خدا را مى گشايد و به نويسندگان كتابهاى مقدس الهام مى بخشد. وى در عهد جديد به اين نامها خوانده شده است : تسلى دهنده ، روح حكمت و ايمان ، روح شجاعت ، محبت و شادى .
با گذشت زمان و در طول تاريخ كليسا مسيحيان مدعى شدند كه طبيعت سه گانه خدا يك راز است و نمى توان آن را با تعابير بشرى بيان كرد. با آنكه نويسندگان ، عارفان و متكلمان مسيحى به كمك كتاب عهد جديد، براى دست يافتن به برخى از آنچه به ذات خدا مربوط مى شود، كوشيده اند، ولى همگى به نافرجامى كوششهاى خود براى توجيه تثليث اعتراف دارند.
انديشمندان مسيحى در طول نسلها، براى بيان راز خداى سه گانه ، به مفاهيم و مكاتب فلسفى زمان خود متوسل شده اند. پاپها و شوراهاى كليسايى برخى از اين بيانها را درست و برخى ديگر را نادرست اعلام كرده اند.
از آنجا كه مسيحيان معتقدند روح القدس پيوسته كليسا را ارشاد مى كند، آنان از روى ايمان خود مى گويند كه فهميدن راز تثليث پيوسته به كمك پاپها، شوراها، انديشمندان و عارفان ، به رشد و پيشرفت خود ادامه خواهد داد. نخستين شوراهاى كليسايى اعلام كردند كه خدا يكتا، ولى داراى سه اقنوم است . كلمه اقنوم از ريشه يونانى و به معناى راه وجود است . بر اين اساس ، اقانيم سه گانه سه راه يا سه حالت براى وجود خدا و عمل اوست .
نويسندگان مسيحى عرب زبان براى رساندن مفهوم تثليث ، از واژه يونانى الاصل ((اقنوم )) و از كلمه ((صفت )) (به معناى مظهر) استفاده كرده اند. معادل لاتينى كلمه ((اقنوم )) persona (به معناى نقاب ) است .

4-12- فدا
به عقيده مسيحيان ، عواقب گناه در بيرون طبيعت آدمى باقى نمى ماند. در زبور داوود بارها اين دعا آمده است : ((مرا از عصيانم به كلى شستشو ده و از گناهم طاهر گردان )) (مزامير 51:2). مردم به خاطر فرو رفتن در حالات جامعه گناهكار بشرى خود را آلوده و ناپاك مى يابند و در بيشتر اديان ، شستن بدن نشانه اعتراف به آلودگى گناه و سرايت آن و نشان دهنده نياز انسان به تطهير روح از طريق توبه است .
آنان معتقدند كه اثر وضعى تجاوز به ساحت الهى ، جهان آفرينش و نظام اخلاقى پس از توبه نيز همچنان باقى است . اين قضيه شخص گناهكار را پشت سر مى گذارد و همه نژاد بشر را آلوده مى سازد و موجب مى شود كه احساس آلودگى كنيم و خود را نيازمند پاك شدن مجدد بدانيم . در مسيحيت ، ناديده گرفتن زيانى كه گناه بر نظام اخلاقى وارد مى كند و تاءكيد بر جنبه شخصى و فردى گناه ، كوچك شمردن آمرزشى است كه خدا عطا مى كند و مى تواند به منزله سبك شمردن كارهاى بد تلقى گردد.
همان طور كه همه مردم در آسيب وضعى گناه شركت دارند، يك نماينده از بشريت مى تواند كفاره اين گناه باشد. به عقيده مسيحيان ، عيسى كفاره آن آسيب را يك بار و براى هميشه محقق ساخت و معتقدند كه وى با تسليم شدن كامل و اطاعت مطلق ، ديوارى را كه گناه بين خداى بى نهايت شايسته و انسان متمرد قرار داده بود، منهدم كرد. اين انهدام و كفاره شدن را كسى نمى تواند انجام دهد، مگر آن كس كه خود كاملا بى گناه و متحد با حكمت الهى باشد.
برخى اوقات ، شمارى از واعظان مسيحى عمل كفاره شدن عيسى را به تسكين خاطر خداى خشمناكى تفسير كرده اند كه خواستار مرگ فرد برگزيده خود بود. بيشتر علماى مسيحى اين انديشه را رد كرده اند.
برخى اوقات مسيحيان مى گويند: عيسى قربانى شد. اين انديشه از قربانيهاى فراوان يهوديت گرفته شده است . مسيحيان عمل قربانى را لازم نمى دانند و عيسى را قربانى هميشگى مى شمارند. كاتوليكها نان و شراب عشاى ربانى را ((قربانى )) مى نامند.
كاهنان يهود هنگام انجام مراسم قربانى مقدارى از خون آن را به مذبح - به نشانه خدا - و به قوم مى پاشيدند. اين عمل به معناى آن بود كه قربانى ميان خداى متعال و قوم بنى اسرائيل اتحاد پديد مى آورد. قربانى با پيمان برابر بود؛ زيرا با قربانى و پيمان ، خداى متعال خداى آنان مى شد و آنان قوم او!
از نظر مسيحيان ، مرگ عيسى عهد جديدى را ميان خدا و تمام بشريت ، و نه فقط قوم يهود، منعقد كرد. به ادعاى انجيلهاى موجود، عيسى هنگام شام آخر، نان و شراب به جديد كه در راه شما و بسيارى به جهت آمرزش ‍ گناهان ريخته مى شود.)) به عقيده مسيحيان ، زندگى تازه اى كه از فدا شدن عيسى پديد آمد، به گونه اى است كه اثر عينى و اجتماعى گناه نمى تواند در آن مانعى ايجاد كند و نوع بشر، از طريق نماينده خويش ‍ يعنى عيساى مصلوب ، با خداى عزوجل از در مصالحه وارد مى شود.

13- هفت آيين مقدس
به عقيده مسيحيان ، مسيح كه از مردگان برخاست ، در جامعه مسيحى زيست مى كند و همراه آن است . همچنين وى پيوسته همان كارهايى را انجام مى دهد كه در طول حيات خود در فلسطين انجام ميداد؛ مانند: تعليم ، دعا، خدمت ، شفا دادن بيماران ، غذا دادن به گرسنگان ، عفو بدكاران و تحمل رنج و مرگ . كارهاى غير آشكار مسيح در زندگى كليسايى به وسيله آيينها آشكار مى شود؛ به ديگر سخن ، هنگامى كه يك مسيحى در مراسم مربوط به يكى از آيينها شركت مى كند، ايمان دارد كه با اين عمل به ملاقات مسيح كه از مرگ برخاسته و فيض خداى نجات بخش ‍ را به وى بخشيده است ، ميرود.
تقريبا همه مسيحيان اتفاق نظر دارند كه دو آيين اصلى عبارتند از تعميد و عشاى ربانى . مسيحيان كاتوليك و ارتدوكس پنج آيين ديگر بر اينها مى افزايند و مجموع آيينها را به هفت مى رسانند. فرقه هاى پروتستان در تعداد آيينها اختلاف دارند، ولى اكثريت قاطع آنان دو آيين اول يعنى تعميد و عشاى ربانى را قبول دارند. برخى كليساهاى پروتستان ، مانند كويكرها و سپاه نجات هيچ يك از آيينها را نمى پذيرند.

1-13- تعميد
نخستين و اصلى ترين آيين كه براى همه ضرورت دارد، تعميد است . انسان با تعميد به جامعه مسيحيت وارد مى شود و رسالت دائمى كليسا را بر عهده مى گيرد. اين رسالت عبارت است از گواهى دادن به كارهاى نجات بخش خدا به وسيله عيسى . به عقيده هر مسيحى ، تعميد وسيله اى است كه خدا با آن همه آثار زندگى و مرگ عيسى را عطا مى كند. هر مسيحى فقط يك بار، هنگام ورود به جامعه مسيحيت ، تعميد مى پذيرد.
تعميد اصولا با گونه اى از شستشو انجام مى گيرد. در برخى كليساها رسم است كه با ريختن آب بر سر شخص ، وى را تعميد مى دهند. در بعضى كليساهاى ديگر رسم است كه شخص براى تعميد به زير آب مى رود و بيرون مى آيد. كليساهايى نيز تعميد شونده را به آبهاى طبيعت ، مانند نهرها و درياچه ها، مى برند. هنگام تعميد، كشيش اين عبارت را كه از آخر انجيل متى اقتباس شده است ، مى خواند: ((تو را به نام پدر، پسر و روح القدس تعميد مى دهم .)) برخى كليساهاى پروتستان تنها به نام عيسى تعميد مى دهند.
عيد پاك مهمترين جشن دينى مسيحيان است كه به مناسبت پيروزى حضرت عيسى مسيح (ع ) بر مرگ و برخاستن وى از مردگان ، در سومين روز تصليب وى نزد مسيحيان برگزار مى شود.
واژه فرانسوى ((پاك )) Paques همان كلمه عبرى ((پسح )) است كه از طريق يونانى و لاتينى به فرانسوى رفته و به مرور زمان به اين شكل در آمده است . به گفته انجيلها، به صليب رفتن و رستاخيز حضرت عيسى (ع ) در ايام عيد فصح يهود بوده است .
عيد پاك نخستين يكشنبه پس از نخستين بدر شدن ماه پس از اعتدال ربيعى است و روى اين حساب ، وقوع آن از 2 فروردين تا 5 ارديبهشت (22 مارس تا 25 آوريل ) امكان دارد. عيد فصح يهود (ياد بود نجات بنى اسرائيل از دست فرعونيان ) كه در طى يك هفته از 16 تا 21 (و در خارج فلسطين تا 22) نيسان عبرى برگزار مى شود، در برخى از سالها با عيد پاك مسيحيان مصادف مى شود.
برخى از مراسم مسيحيان در عيد پاك عبارت است از: شب زنده دارى ، تلاوت كتب مقدسه ، مناجات و دعا، برگزارى مراسم عشاى ربانى ، جستجوى نمايشى جسد عيسى (ع ) و اعلام رستاخيز وى ، جشن و چراغانى ، اهداى تخم مرغ رنگين و...
قبل و بعد از عيد پاك نيز مراسم عبادى مفصلى دارند كه براى آشنايى با گوشه اى از آنها بايد در زمان مناسب به برخى كشورهاى مسيحى مانند ايتاليا مسافرت كرد و از نزديك آنها را ديد؛ و گرنه كه از اين مراسم در كتابها داده مى شود و حتى فيلمهاى آن به شدت غلط انداز است .
به هر حال مراسم عيد پاك به مراتب از جشنهاى كريسمس و اول ژانويه دينى تر است و جنبه عبادى بيشترى دارد و به ترتيب زير انجام مى شود:



مهمترين اين يادبودها جشن عيد پاك است كه قبلا در غروب شنبه آغاز مى شد و در شب ادامه مى يافت و خاتمه آن هنگام سپيده دم يكشنبه بود كه به گفته اناجيل ، زمان برخاستن مسيح از مردگان بوده است .اين در عصر ما مختصر شده و فقط دو تا چهار ساعت طول مى كشد. در اين مراسم ، تازه مسيحيان پيوستن خود به جامعه مسيحيت را اعلام مى كنند و تعميد مى گيرند. اعضاى قديمى نيز ايمان خود را، با تعهد به زندگى مسيحى راستين ، تجديد مى كنند.
2. حدود ظهر جمعه ، مسيحيان خاطره مرگ عيسى بر صليب را گرامى مى دارند؛ 3. بين غرب شنبه و صبح يكشنبه ، به مناسب رستاخيز عيسى و بازگشت به زندگى تازه جشن عيد پاك بر پا مى شود.
1. هنگام غروب پنجشنبه ، ياد بود شام آخر عيسى برگزار مى شود؛
2-13- تاييد (يا تثبيت ايمان )
نيمه دوم از سلوك و پيشرفت در زندگى مسيحى تاييد ناميده مى شود، كه آيين دوم از آيينهاى هفتگانه است .در نيمه اول (يعنى تعميد) بر نجات از گناه تاكيد مى شود و طى آن ، خدا با فرد گناهكار آشتى مى كند و وى را به زندگى بر اساس ايمان و اطاعت فرا مى خواند. ولى در نيمه دوم (يعنى تاييد) بر جنبه مثبت اداى شهادت به آنچه خدا به وسيله اى عيسى براى بشريت محقق ساخته است و نيز بر كمك خواستن از روح القدوس براى انجام اين وظيفه تاكيد مى شود؛ زيرا نجات در بخشيدن گناهان منحصر نيست ، بلكه شامل پيگيرى رسالت عيسى براى تغيير جهان طبق اراده نيز مى شود. تاييد به انسان براى تحمل و انجام مسووليت در جامعه به گونه اى كه شايسته يك مسيحى حقيقى است ، نيرو مى بخشد.
تاييد را اسقف يا جانشين او عطا مى كند و اساس آن مسح كردن داوطلب تاييد با روغن است ، همراه اين عبارت : ((روح القدوس را بپذير، تا بتوانى به مسيح شهادت دهى .)) در كليساهاى مختلف ممكن است اين عبارت اندكى تفاوت لفظى پيدا كند، ولى اصل معنا باقى مى ماند.
اگر كسى كه به كليسا مى پيوند بالغ باشد، تعميد و تاييد را همزمان و به عنوان دو نيمه يك آيين مى پذيرد. هرگاه وى در كودكى تعميد يافته باشد، تاييد تا زمان بلوغ ، يعنى يك بين 13 تا 16 سالگى ، به تاخير مى افتد. تبرخى كليساهاى پروتستان كودكان را تعميد نمى دهند و مى گويند قبل از تعميد، شخص بايد از روى آگاهى به پيروى از عيسى متعهد شده باشد.

3-13- ازدواج مسيحى
مسيحيان ازدواج عبارت را يك امر نمى دانند؛ زيرا ازدواج نشانه محبت خدا به بشريت است . ازدواج عبارت از يكى شدن محبت دو شخص كه با يكديگر براى زندگى مشترك ، همراه با امانت دارى متقابل و همكارى ، متعهد مى شوند و براى توليد مثل و تربيت فرزندان و رشد آنان در فضاى ايمان و محبت به خدا مى كوشند. از اين رو، مسيحيان ازدواج را همچون رمز و نشانه اى بشرى براى شيوه رفتار خدا با انسان به شمار مى آورند، همان خداى پاك كه انسانها را دوست دارد، به امور آنان اهتمام مى ورزد و به وعده هاى خود به آنان پايبند است . مسيحيان هنگام ازدواج متعهد مى شوند كه يكى شدن مرد و زن را نشانه آشكارى براى محبت خدا به بشر و محبت مسيح با شاگردانش قرار دهند. به همين علت ، مسيحيان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگى مى شمارند و با طلاق و تجديد فراش در زمان حيات همسر مخالفند.

4-13- دستگذارى ، يا درجات مقدس روحانيت
با آيين دستگذارى ، انسان خود را وقف خدمت به جامعه مسيحيت و در نتيجه ، وقف خدمت به همه بشريت مى كند. درجات اصلى روحانيت سه است :



ساير القاب كليسايى ، مانند پاپ ، پاتريك ، سراسقف ، كاردينال ، ارشمندريت ، موسيو و غيره نشان دهنده وظائف معينى است و ربطى به آيينهاى هفتگانه ندارد.
2. كشيش : وى معاون اسقف است و به او در سه وظيفه ياد شده ، در محدوده يك گروه ، كمك مى كند. 3. شماس : وى كلام خدا را تبليغ مى كند و به مساعدت بينوايان ، سالخوردگان ، بيماران و افراد در حال احتضار مى پردازد.
1. اسقف : وى نماينده مسيح در قلمرو معينى است كه قلمرو اسقف خوانده مى شود و به نيابت از او تعليم مى دهد، رهبرى مراسم عبادى را به عهده مى گيرد و خدمت مى كند.
5-13- اعتراف
مسيحيان در آيين اعتراف از طريق توبه يا آشتى بخشايش الهى را دريافت مى كنند؛ زيرا ايشان نيز، مانند مسلمانان و يهوديان ، معتقدند كه توبه موجب بخشايش الهى مى شود.
مسيحيان خداوند اين مغفرت را كه همواره در دسترس بشر است ، از طريق كارهاى نجات بخش عيسى در طول زندگى وى ، براى همگان فراهم كرده است . از آنجا كه گناه تنها بى حرمتى به خدا نيست ، بلكه نتايج و پيامدهايى وضعى نيز در سطح جامعه دارد، مسيحيان نشانه بخشايش ‍ را در سطح جامعه كليسايى دريافت مى كنند.
آيين توبه در طول تاريخ مسيحيت اشكال مختلفى به خود ديده است . در قرون نخست تاريخ كليسا، توبه به صورت علنى انجام مى گرفت . در قرون بعدى ، اعتراف فردى به گناه پا گرفت و مرسوم شد.

6-13- تدهين (ماليدن روغن مقدس به بيماران )
اگر گناه بيمارى روح است و موجب سست شدن ارتباط انسان با خدا مى شود، بيمارى جسمى نيز مشكلى بشرى است كه حيات زمينى را تهديد مى كند. در هر دو حال ، مسيحيان براى شنيدن پيام رهايى بخش ‍ خدا آماده مى شوند؛ زيرا معتقدند كه خدا مسيح را براى عيادت بيماران ، شفا دادن ايشان و آماده كردن آنان در لحظات جان دادن فرستاده است . آيين تدهين بيماران نشان دهنده وجود خدا و محبت اوست و به ياد مى آورد كه خدا انسانهايى را كه به وسيله بيمارى مورد امتحان قرار گرفته اند، فراموش نمى كند. به ديگر سخن ، هدف از اين آيين آن است كه با احساس جانكاه تنهايى و بى كسى بيماران مقابله نمايد، مخصوصا در مواردى كه جسم فرسوده شده و جان اندك اندك از تن مى رود و مرگ فرا مى رسد. مسح كردن بيماران با روغن مقدس مسلم مى سازد كه آنان تنها نيستند، بلكه مسيح با ايشان است و آنان را به سوى خدا رهنمون مى شود. همچنين گروهى از برادران ايمانى با او هستند و براى او دعا مى كنند.

7-13- عشاى ربانى
عشاى ربانى در ديد فرد مسيحى ، تنها يكى از آيينهاى هفتگانه نيست ، بلكه اين عمل يكى از مسائل اساسى ايمان و شعائر عبادى مسيحيت است و در عين حال يادبود و بازسازى شام آخر عيسى با شاگردان در شب قبل از مرگ اوست . عيسى در آن عمل ، نان و شراب را به عنوان گوشت و خون خود به شاگردان داد تا آنها را بخورند و بنوشند.
مسيحيان هنگامى كه در اين مراسم شركت مى كنند، باور دارند كه مسيح با جسم خود نزد آنان حاضر مى شود. همچنين باور دارند همان طور كه عهد خدا با قوم يهود توسط خون قربانيها بر كوه سينا استوار گرديد، به همان ترتيب ، عهد جديدى بين خدا و بشريت به وسيله خون عيسى مسيح محكم و استوار شد.
هر يك از كليساهاى مسيحى در شعائر و آيينهاى برگزارى عشاى ربانى ابتكاراتى پديد آورده است ؛ ولى دو عنصر اساسى در همه مراسم ثابت است :


هنگام تبرك نان و شراب ، پيشواى مراسم سخنان عيسى در شام آخر را تلاوت مى كند. در كليساهاى كاتوليك و ارتدوكس جز اسقف يا جانشين او يعنى كشيش ، كسى نمى تواند پيشواى مراسم باشد و علاوه بر خواندن كتاب مقدس و خوردن قربانى ،
همخوانى و دعاى توسل و شكر، همراه با موعظه (كه معمولا بر محور مقاطع تلاوت شده و تطبيق دادن آن با زندگى روزمره مسيحيان دور مى زند) و مصافحه نيز انجام مى شود. بسيارى از پروتستانها عشاى ربانى را بسيار مهم مى شمارند، به طورى كه مى گويند براى اجراى درست و كامل آن مراسم ، بايد كاملا آماده شد و به همين دليل ، آن را تنها در برخى از مناسبتها برگزار مى كنند و بسيارى از ايشان سالى چهار بار يا ماهى يك بار مراسم عشاى ربانى را برپا مى كنند. ارتدوكس مراسم عشاى ربانى را در روزهاى يكشنبه و اعياد برگزار مى كنند، ولى كاتوليكا مى گويند عشاى ربانى قلب عبادات روزانه است و به همين دليل ، آن مراسم را هر روز برپا مى دارند.
2. خوردن قربانى مقدس .
1. خواندن دو يا سه مقطع از كتاب مقدس ؛
14- علل انتشار مسيحيت
دو عامل در رشد و گسترش دين مؤ ثر است : يكى تحمل فشار و آزار و ديگرى تبليغ . دين هنگامى مى ميرد كه وانهاده شود.
مسيحيان حدود 300 سال رنج كشيدند، آزار ديدند و شهيدان فراوانى تقديم كردند. شالوده اين دين در همين 300 سال نهاده شد و دعوت اقوام مختلف در اين مدت ، كاميابيهاى را همراه داشت . افزايش شمار مسيحيان در امپراطورى روم موجب شد كه اين دين در نيمه اول قرن چهارم در آن سرزمين رسميت پيدا كند و بر اثر عامل ديگر يعنى تبليغ ، به بخش ‍ وسيعى از جهان آن روز گسترش يابد.
برخى اديان مانند تبليغ ندارند و افزايش پيروان را كمال نمى شمارند. اديانى مانند اسلام و مسيحيت براى مساءله تبليغ اهميت زيادى قائلند. هياءتهاى تبليغى مسيحيت از روزگار قديم به سراسر جهان رفته و پديدآمدن استعمار و تهاجم فرهنگى ، مسيحيت در مشرق زمين گسترش ‍ يافته است .

15- بروز اختلافات كلامى
مسيحيت در سراسر امپرطورى روم گسترده شد و متفكران ، براى بيان چگونگى ارتباط بين عيسى و خدا از اصطلاحات فلسفى و مفاهيم رايج آن عصر بهره گرفتند و بدين شيوه ، الهيات مسيحى شكل گرفت .
برخى مسيحيان نخستين تحت تاءثير انديشه هاى غنوصى (ناستيك )، انسان بودن عيسى را انكار كردند. غنوصيان وى را فرشته اى مى دانستند كه معرفت اسرارآميزى از خدا براى بشر آورده است . همچنين گروهى به نام دوكتيسها (ظاهر گرايان ) مى گفتند عيسى جسم بشرى ندشت و بر صليب نمرد، بلكه وى فقط از نظر ظاهر به شكل آدمى درآمده بود. كليساهاى مسيحى در قرن دوم ، تعاليم غنوصيان و ظاهر گرايان را باطل و محكوم اعلام كردند و بر حقيقت انسانيت موجود در عيسى اصرار ورزيدند.

16- مسيحيت در روم
سرانجام كليسا برپا و استوار شد، اسقفان هر يك از كليساهاى محلى را بر عهده گرفتند، به معاونت آنان اقدام كردند و شماسان علاوه بر تكفل امور سالخوردگان و بينوايان ، به انواع گوناگون نيكوكارى پيدا شدند كه براى خدمت به كليسا و استوارى آن از نعمتهاى الهى برخوردار شده بودند: ايشان مبشران ، شبانان ، معلمان و رسولانى بودند كه با الهام روح خدا سخن مى گفتند. افرادى نيز قدرت معجزه كردن ، شفا دادن بيماران و سخن گفتن به زبانهاى مختلف را در خود داشتند.
موضع دولت روم در برابر كليساگاهى مسالمت آميز بود، ولى غالبا حاكمان رومى به آزار مؤ منان مى پرداختند و در نتيجه افراد بسيارى مانند پطرس و پولس كشته شدند.
اندك اندك با گذشت زمان برخى مراكز اهميتى ويژه و قدرتى مخصوص ‍ پيدا كردند: رم ، اورشليم ، اسكندريه و انطاكيه . امور مذهبى اين چهار شهر به عهده پاتريكها گذاشته شده بود. همچنين در مناطق ياد شده قلمروهايى فرعى به نام قلمرو اسقف ايجاد شدند كه زير فرمان اسقفان قرار داشتند (كلمه يونانى ((اسقف )) به معناى ناظر است ). در قرن چهارم هنگامى كه قسطنطين (استانبول ) را بنا كرد، اين شهر نيز در زمره اماكن مهمى قرار گرفت كه رهبرى كليساى آن در دست يك پاتريك بود.
در روزگار قسطنطين (م .337 ميلادى ) جامعه مسيحيت از يك گروه مورد آزار قدرتهاى امپراطورى روم به كليساى دولتى تحول يافت و حكومت آن را به رسميت شناخت . بر اثر اين تحول ، تغيير و دگرگونى بزرگى كليسا پديد آمد و بيشتر مردم در امپراطورى بيزانس و امپراطورى روم ، به استثناى يهود، دست كم در ظاهر به مسيحيت در آمدند .هنگامى كه جدايى بين كليساهاى شرق و غرب كامل شد هر يك از آن دو منطقه مستقلا مراسم عبادى ، فلسفه ، الهيات و سنت خود را شكل داد. همچنين كليساى قبطى در مصر، كليساى سريانى در سوريه و كليساى نسطورى در عراق و ايران سنتهاى قديمى خود را شكل دادند.
هنگامى كه در اوايل قرن هفتم ميلادى دين اسلام در جزيرة العرب ظهور كرد و حاكمان مسلمانان اداره امور مناطق مسيحى نشين در مصر، شام ، بين النهرين و شمال آفريقا را در دست گرفتند، مسيحيان لازم دانستند به دين اسلام با ديده احترام بنگرند و مسلمانان را ياراى ايمان و هموطن ، بلكه غالبا حاكم خود قبول كنند. از سوى ديگر، يوحناى دمشقى كه در عصر امويان مى زيست ، نخستين كتاب مسيحى را كه به بررسى اعتقادات اسلامى مى پرداخت ، به رشته تحرير درآورد.
در قرنهاى يازدهم تا سيزدهم ، دولتهاى اروپايى جنگهاى صليبى را به راه انداختند و بر اثر آن ، دشمنى و نفرت نه تنها بين مسلمانان و مسيحيان ، بلكه بين مسيحيان غرب اروپا و مسيحيان بيزانسى تا به امروز بر جاى مانده است . ويرانگريها، شكنجه ها و كشتارهايى كه مسيحيان در هجوم به قدس (1099 م .) و قسطنطنيه (1204 م .) از خود بروز دادند، بدترين تاءثير را هم نزد مسلمانان و هم نزد مسيحيان شرق باقى گذاشت .

17- جدايى در كليسا
كلمه جدايى بر انفصال بين دو بخش يا گروه از مسيحيان دلالت مى كند و ربطى به اعتقاد ندارد. مهمترين جدايى در تاريخ مسيحيت بين كليساى قسطنطنيه و كليساى رم پديد آمد و آن را گاهى جدايى شرق و غرب مى خوانند. كليساى روم مى گفت كسانى كه كليساها را رهبرى و سرپرستى مى كنند، اسقفان جهان هستند كه با هم در جسم واحدى تحت اشراف اسقف رم عمل مى كنند. به نظر كليساى قسطنطنيه پنج مركز براى مسيحيت وجود دارد كه از نظر اعتبار و اقتدار برابرند: اورشليم ، انطاكيه ، رم ، اسكندريه و قسطنطنيه .
با وجود اين اختلاف نظر پيرامون قدرت ، مسيحيان تابع رم و قسطنطنيه تا قرن نهم همگى متحد بودند. در قرنهاى بعدى نيز آن دو كليسا گاهى از هم جدا مى شدند ودوباره با هم آشتى مى كردند، تا اينكه سرانجام آخرين جدايى بين رم و قسطنطنيه در سال 1054 م . پديد آمد.
شكى نيست كه بيشتر جداييهاى مذهبى بر اثر اسباب و علل سياسى پيش ‍ مى آمد، ولى يك عنصر اعتقادى در جدايى اخير وجود داشت . كاتوليكها (همچنين پروتستانها) براى اظهار ايمان خود به صدور روح القدس از خداى پدر و عيساى پسر كه با هم عمل كرده اند، عبارت ((و از پسر)) (و به لاتينى : Filoiouge) را به كار مى برند؛ در صورتى كه ارتدوكسها به عبارت اصلى قانون ايمان بسنده مى كنند و عبارت مذكور را به آن نمى افزايد. به عقيده ارتدوكسها روح القدس فقط از خداى پدر صادر شده است . اين مساءله در واقع براى علماى الهيات اهميت دارد و توده مسيحيان اين نزاع را چيزى در حاشيه تاريخ مسيحيت تلقى مى كنند.
در دهه هاى اخير تلاش براى وحدت كليساهاى رم و قسطنطنيه شتاب بيشترى يافته است . هر يك از پاپ ژان بيست و سوم ، پل ششم و ژان پل دوم به ديدار دو پاتريك جهانى ارتدوكس ، اتيناگوراس و ديمتريوس در استانبول مبادرت كرده اند و متقابلا اين دو پاتريك براى بازديد پاپهاى مذكور به رم (واتيكان ) رفته اند. همچنين اين دو كليسا گروههايى را براى برانداختن موانع وحدت ايجاد كرده اند.

18- امپراطورى مقدس
با مسيحى شدن قسطنطنى قيصر روم در آغاز قرن چهارم ميلادى ، اندك اندك كليسا نيرو گرفت و دخالت در سياست را آغاز كرد و اين دخالت رو به افزايش نهاد. در سال 800 م . پاپ رهبر مسيحيان تاج شارلمانى پادشاه فرانسه را بر سر او گذاشت و با اين كار امپراطورى مقدس روم را بنياد نهاد. از اين زمان ، دخالت صريح روحانيون مسيحى در سياست شروع شد. جنگهاى صليبى و محكمه تفتيش در اين دوره بود و اين دخالتها سال 1806 رسما ادامه يافت .
يكى از ناگوارترين حوادث چند قرن اخير اين است كه هرگاه دانشمندان و انديشمندان مغرب زمين قدمى به سوى ترقى و پيشرفت برداشتند، فرياد اعتراض ارباب كليسا بلند شد. اين رفتار ناپسند چهره تابناك دين را تيره كرد و مردم را وادار ساخت كه بر كليسا بشورند.
بر اثر دخالتهاى نارواى كليسا در امور سياسى و اجتماعى مردم ، دانشمندان و انديشمندان مغرب زمين به اين نتيجه رسيدند كه دخالت دين در سياست تنها به نفع پدران روحانى است و عامه مردم از آن زيان مى بينند. مردم نيز كه از فشارهاى كليسا ناراضى بودند، اين انديشه را پسنديدند و پس از سالها مبارزه فكرى و مسلحانه توانستند خود را از قيد كليسا برهانند.
نوشته هاى علوم سياسى در اروپاى قرون وسطى درباره اينكه كدام يك از كليساى كاتوليك رومى و پادشاهى مقدس روم برتر است ، بحث مى كرد. در قرن سيزدهم توماس آكويناس در كتاب خلاصه الاهيات از نقش كليسا دفاع كرد و در قرن چهاردهم دانته اليگيرى در كتاب پيرامون سلطنت از مسيحيت متحد زير فرمان امپراتور و پاپ سخن گفت .
براثر فشار امپراتور فيليپ چهارم ، مقر پاپ در سال 1309 م .از رم ايتاليا
به شهرآوينيون در فرانسه منتقل شد و اين وضع تا سال 1377 م . يعنى قريب هفتاد سال ادامه يافت و از باب تشبيه به تبعيد يهوديان به بابل در قرن ششم قبل از ميلاد، آن را تبعيد بابلى پاپها ناميدند.
هنگامى كه مقر پاپى به رم برگردانده شد، باز هم پاپهايى در آوينيون برخاستند كه بعدا ناپاپ ناميده شدند. اين مساءله كه انشقاق بزرگ ناميده مى شود، از سال 1377 م . تا 1417 م . يعنى چهل سال ادامه يافت .
در اوايل قرن پانزدهم بر اثر شدت گرفتن اختلافات ، سه پاپ در كليساى كاتوليكها به رقابت برخاستند، زيرا علاوه بر پاپ رم به نام گرگورى دوازدهم و ناپاپ آوينيون به نام بنديكت سوم ، امپراطور فرد سومى را به پاپى برگزيد كه جان بيست و سوم ناميده شد. بدين شيوه ، مسيحيت در برابر سه مدعى قرار گرفت كه هر يك خود را بر حق مى دانست و دو حريف ديگر را بر باطل . شوراى كنستانس (1414-1418) كه براى بررسى اين مساءله و برخى مسائل ديگر تشكيل شد، در سال 1417 هر سه مدعى را بركنار كرد و پاپ رهنمود داد كه براى كسب قدرت اصول اخلاقى را در نظر نگيرند.
در قرن شانزدهم نيكولو ماكياولى در كتاب لوياتان گفت كه قدرت حاكم نبايد محدود شود؛ زيرا قدرت وى از قرارداد اجتماعى نشاءت مى گيرد و براساس آن حكومت موظف به تاءمين امنيت اجتماعى و فراهم كردن خواسته هاى مردم است . در همان قرن جان لاك بر اين موضوع پافشارى كرد و گفت هرگاه حكومتى از انجام تعهدات خود در قبال مردم سرباز زند، بايد آن را سرنگون كرد.
قدرت سياسى پاپ پس از سالها آرامش ، در اواخر قرن هجدهم رو به كاستى نهاد. رهبران فرانسه و ايتاليا از طريق نظامى و مراجعه به آراى عمومى ، كاخها و املاك پاپ را گرفتند و به فرمانروايى سياسى وى پايان دادند.
تسليم كردن پاپها كار آسانى نبود. از اين رو، دولت ايتاليا در قانون تضمينات (18 اكتبر 1870) شمارى از كاخها را به پاپ برگرداند و ملزم شد گونه اى حق سياسى براى وى قائل شود.
پاپ قانون تضمينات را نپذيرفت و اين امر موجب قطع روابط واتيكان با دولت ايتاليا به مدت شصت سال شد. سرانجام پس از سه سال مذاكره ، معاهده لاتران (11 فوريه 1929) بين واتيكان و ايتاليا به امضا رسيد و مساءله رم حل شد.
معاهده جديدى در آوريل 1984 بين واتيكان و ايتاليا به امضا رسيد و جايگزين معاهده لاتران شد.

19- رهبانيت
از زمان حواريون تاكنون ، برخى مسيحيان به تقليد از مسيح تجرد و زهد را شيوه زندگى خود قرار داده اند. عيسى هرگز ازدواج نكرد و تعليم داد كه افرادى به خاطر ملكوت خدا مجرد به سر خواهند برد (متى 12:19). البته بيشتر رسولان ، از جمله پطرس ، ازدواج كرده بودند، ولى پولس مجرد مى زيست و وضع او نادر بود. تجرد در آغاز با عقيده به بازگشت قريب الوقوع عيسى و فرارسيدن روز پايانى ارتباط داشت . با گذشت زمان و روشن شدن اينكه بازگشت اينكه بازگشت عيسى نزديك نيست ، برخى مسيحيان ، به نشانه حيات جديدى كه بايد در مسيح ايجاد كرد و به نشانه روابط جديد در جامعه مسيحيت - روابطى كه نه بر قرابت جسمانى ، بلكه بر ايمان به خدا استوار بود - تجرد را برگزيدند.
بايد يادآور شد كه از همان روزگار حواريون ، زندگى زناشويى از ديدگاه مسيحيان راه طبيعى پيروى از مسيح و اداى شهادت به تعاليم او بود. پيوسته در طول تاريخ مسيحيت ، تجرد يك شيوه استثنايى براى افرادى محدود از مسيحيان تلقى شده است كه احساس مى كنند به طور خاص ‍ دعوت شده اند تا حيات ايمانى خود را به آن شيوه ادامه دهند.
هنگامى كه در قرون نخستين ، طوفان آزارهاى سخت بر مسيحيان وزيدن گرفت ، آنان براى پيروى از انجيل در ميان آن خطرهاى بزرگ گروه كوچكى با روابط تنگاتنگ پديد آورند. هنگامى كه در زمان قسطنطين مسيحيت دين فرمانروايان شد و بيشتر شهروندان مسيحيت را پذيرفتند، سطح ديندارى مردم به طور طبيعى پايين آمد و بسيارى از مسيحيان به گونه اى زيست مى كردند كه با تعاليم مسيح و شيوه زندگى او شباهتى نداشت . اين دگرگونى وضع اجتماعى حركت به سوى رهبانيت در صحرا را در پى داشت . البته روشن است كه يهوديان پيش از مسيحيان به اين كار اقدام كرده بودند و همان طور كه در بخش يهوديت گذشت ، گروههايى به نام اسنى قبل از ميلاد، ديرهايى را نزديك قمران در كرانه بحرالميت تاءسيس كرده بودند. اين گروهها عقيده داشتند كه جامعه دنيوى به گونه اى با شر آلوده شده است كه دست يافتن به نجات در آن ممكن نيست و در تلاش براى دور نگه داشتن اعضاى خود از ابتلاى به گناه و فساد جامعه به زندگى در صحرا، پناه بردند.
در قرنهاى سوم و چهارم ، برخى مسيحيان همان مسلك را پيمودند و شهرهايى ، مانند اسكندريه و انطاكيه را رها كردند و زندگى زاهدانه در بيابان را برگزيده اند تا در گوشه تنهايى به دعا راز و نياز بپردازند. به محض آنكه شهرت يكى از راهبان مقدس مقيم در صحرا بالا مى گرفت ، مردم گروه گروه براى دريافت ارشاد و نصيحت و گذراندن اوقاتى در عبادت و در كنار او، به زيارت وى مى رفتند. برخى از اين زائران نزد وى مى ماندند و شيوه زندگى او را برمى گزيدند. بدين گونه ، نخستين دسته هاى رهبانى كه داراى زندگى مشترك بودند، در اطراف صومعه هاى ناسكان و گوشه گيران گرد آمدند.
اين پديده نخست در بيابان مصر مشاهده شد و به زودى مناطق صحرايى سوريه و جزيرة العرب را فرا گرفت . از پيشگامان تنسك و گوشه گيرى در مصر، آنتونى (م . 356 ميلادى ) و مكاريوس (م . 390 ميلادى ) بودند كه سخت ترين گونه زهد را انتخاب كردند. پاكوميوس (م . 346 ميلادى ) ياران و شاگردانى گرد آورند و نه صومعه بنا كرد كه در هر يك از آنها صد راهب به عبادت مشغول بودند. وى نخستين كسى بود كه براى سازماندهى زندگى رهبانى گروهى ، آيين نامه اى تنظيم كرد.
در مقابل آنچه گذشت ، برخى از پدران كليسايى معنا و مفهوم ديگرى براى رهبانيت مطرح كردند. آنان به فساد جامعه بشرى معتقد نبودند و ترك آن را لازم نمى ديدند. اين افراد مشغله زيادى داشتند و فعالانه در بحث و جدلهاى الهيات و مسائل سياسى عصر خود شركت مى كردند. با اين وصف ، همه آنان هر چندى يك بار براى دعا و تفكر به صحرا مى رفتند، همراه اين احساس كه با چنين عملى مى توان اشتغالات را مهار كرد و به يادآورد كه هدف زندگى پيروى كامل از تعاليم انجيل است .
باسيل قانونى را براى راهبان وضع كرد كه هنوز هم كليساهاى شرقى از آن پيروى مى كنند. سپس ديرهاى باسيلى در همه مناطق بيابانى سوريه ، جزيرة العرب و مناطق كم جمعيت آناتولى و يونان تاءسيس شد و راهبان به پند دادن و ارشاد شهروندانى كه به زيارت ايشان مى آمدند مى پرداختند و از مسافرانى كه در بيابان راه گم كرده يا براى فرار از ظلم و ستم و مشكلات به آنجا آمده بودند، پناهگاه و امكانات استراحت و آرامش آنان را فراهم مى كردند.

20- اصلاح مذهبى
آفتابهايى نيز زندگى كليساى كاتوليك را در قرون ميانه به پرتگاه نابودى كشاند كه شايد زشت ترين و ناهنجارترين آنها سايمونى (Simony) باشد كه عبارت بود از فروش منصبهاى روحانى و امتيازات كليسايى . علاوه بر اين ، پاپها، اسقفان و كشيشان تقريبا تمام نقشهاى مهم كليسايى را در انحصار خود داشتند و نقش قابل توجهى براى عامه مردم قائل نمى شدند و آنان را در امور دين و ايمان در نادانى باقى مى گذاشتند.
البته اقداماتى اصلاحى نيز در كليساى را كه چهره كليسا قرون ميانه پديد آمد. برخى از اين اقدامات در عين پذيرفتن اقتدار پاپها، اصلاح مفاسدى را كه چهره كليسا را زشت كرده بود، در نظر داشت . برخى ديگر كليساى كاتوليك را نمى پذيرفت و براى پيگيرى يك زندگى مسيحى بهتر و همراه پرهيزكارى بيشتر تلاش مى كرد. از اين رو، در ميان اين گروه برخى اوقات افكار و عقايدى پديد مى آمد كه با ايمان سنتى كليساها هماهنگ نبود و موجب تكفير آنان مى شد. كليسا و دولت دست به دست هم دادند و براى زدودن آن بدعتها، شيوه هاى غالبا بسيار قساوت آميزى با آنها جنگيدند.

1-20- شورشهاى قديمتر
مشهورترين شورشها بر ضد فساد كليسا عبارت بود از: نهضت بوگوميلها (در بالكان از قرن دهم تا دوازدهم ميلادى )، البيجيها (در جنوب فرانسه در قرنهاى دوازدهم و سيزدهم ميلادى )، ولديها (در شمال ايتاليا از قرن دوازدهم تا عصر ما)، وايكليف (در انگلستان ، در قرن چهاردهم ميلادى ) و هوس (در بوهيميا، در قرن پانزدهم ميلادى ). در سال 1232، دادگاههاى تفتيش عقايد براى رسيدگى به بدعتها تاءسيس ‍ شد و كسانى كه به نظر گردانندگان آن گمراه بودند، اگر حاضر به توبه نبودند، به اعدام محكوم مى شدند.
2-20- مارتين لوتر
در حالى كه بسيارى از كارگزاران كليسا مردم را به اصلاح دين فرا مى خواندند، جريان بخشش نامه ها غوغايى برانگيخت و شكاف در كليساى غربى را قطعى كرد. قضيه از اين قرار بود كه تنى چند از واعظان پرشور، مناطق مختلف اروپا را زبر پاگذاشتند و در همه جا اعلام كردند كه هر مؤ منى مى تواند با پرداخت مقدارى پول به كليسا خود را از مجازات بازخريد كند و نجات دهد. در اين هنگام مارتين لوتر (م . 1546) قيام كرد و در سال 1517 اعلاميه اى مشتمل بر 95 ماده انتشار داد كه در آنها با كاتوليكها مخالفت كرده بود. برخى از اين موارد عبارتند از:
- نجات فقط از راه ايمان به دست مى آيد؛
- كتاب مقدس تنها منبع ايمان مسيحى است ؛
- نبايد معتقد بود عشاى ربانى قربانى است ؛
- رهبانيت ونذر كردن براى آن باطل است ؛
- افراد غير روحانى بايد نقش مهمترى در مراسم عبادى و رهبرى دينى داشته باشند؛
- كليساهاى محلى بايد از كليساى رم مستقل شوند؛
- برخى اعمال كاتوليكى ، مانند حج ، روزه و اعتراف به گناه بايد ترك شود؛
- بايد با كارهاى غير قانونى ، مانند فروش بخشش نامه ها و مناصب روحانى برخورد شود.
لوتر درصدد بود كليسا را طبق تعاليم اصلى كتاب مقدس اصلاح كند (و به همين دليل ، نهضت وى اصلاح انجيلى ناميده شد). وى همچنين مى گفت بايد به ايمان جامعه مسيحيان نخستين بازگرديم . لوتر فرمانروايان آلمان را تشويق مى كرد كه سلطه پاپ را مردود شمارند و مردم را به پذيرش اصلاح شده در كشورهاى اروپاى شمالى (آلمان ، نروژ، سوئد، دانمارك و فنلاند) گسترش يافته است .

3-20- مصلحان ديگر
ديرى نپايد كه با پديد آمدن اختلاف ميان پيروان لوتر در برخى مربوط به ايمان و چنددستگى آنان ، حركت اصلاح از هم پاشيد و برخى از ايشان كليساهاى ويژه اى تاءسيس كردند. زوينگلى (Zwingili) (م .1531) رهبرى اصلاح دين در سويس را بر عهده گرفت و در مساءله حضور مسيح در عشاى ربانى از لوتر جدا شد. همچنين ژان كالون (Calvin) (م .1564) كه يكى از برجسته ترين مصلحان بود، مفهوم روحانيت را مردود دانست وانديشه انتخاب پيشين در رستگارى را به مسيحيت وارد كرد. بيشترين تاءثير وى در سويس ، هلند، فرانسه و اسكاتلند بود.
آناباتيستها يعنى طرفداران تجديد تعميد، نهضت واحدى ايجاد نكرده بودند، بلكه چند گرايش پروتستان كه تعميد كودكان را نمى پذيرند و تاءكيد بر آن داشتند كه فرد بايد از روى بينش عيسى را به عنوان منجى بپذيرد، به اين نام خوانده شدند. اين گروهها بر پرهيزكارى باطنى ، عمل روح القدس در فرد مسيحى ، ساده زيستن ، مسالمت جويى ، نفى خشونت و ابطال سلطه كليسايى و كشورى اهتمام داشتند. كليساهايى كه از اين موج فكرى وعقيدتى پديد آمده اند، عبارتند از: كويكرها، موراويها، منونيها و تعميديها. كويكرها را دوستان (Friends) يا انجمن دينى دوستان نيز مى نامند.

4-20- اصلاح در انگلستان
اصلاح پروتستان در انگلستان ، با يك جدايى كه در روزگار هنرى هشتم پديد آمده بود، آغاز شد. در حالى كه اعتقادات كاتوليكها را قبول داشت ، اقتدار پاپ را رد مى كرد و هنوز كليساى انگلستان با اين ويژگى مشخص مى شود و با چند كليساى ديگر در كشورهاى مختلف ، كليساهاى آنگليكان را تشكيل مى دهند. در دوران اليزابت اول ، دختر هنرى هشتم بسيارى از عناصر عقيده پروتستان به كليساى انگلستان راه يافت و به طور مشخص نمودهاى انگليسى اصلاح نيز پديدار شدند: پيوريتنها (puritans) كه مى خواستند كليساى انگلستان را به شيوه كالون و پيروانش پاكسازى كنند؛ نهضت متديستها (Methodists) كه با تلاش جان وزلى (John Wesley) تشكيل يافت و در مقابله با ايمان مبتنى بر الفاظ الهيات ، بر پرهيزكارى باطنى اصرار ورزيد.
لازم به ياد آورى است كه همه اين امواج پروتستانى به ايالات متحده آمريكا سرايت كرد و آن كشور اكنون بزرگترين سرزمينى است كه اكثر مردم آن پروتستان هستند؛ همچنين امواج مذكور به استراليا، زلاندنو و آفريقاى جنوبى راه يافت و ميسيونرها آن را به آسيا، خاورميانه و آفريقا بردند.

5-20- اصلاح متقابل
كليساى كاتوليك از روى ناچارى به وارد بودن تعدادى از اتهامات مطرح شده مصلحان اعتراف كرد و بسيارى از پيروان آن كليسا گفتند كه تخلفات مورد اعتراض مصلحان واقعيت دارد و بايد بى درنگ آنها را از ميان برداشت . از سوى ديگر، كاتوليكها مشاهده كردند كه مصلحان ، به دليل انگيزه اصلاحى خود، عناصر مهمى از ايمان مسيحى را به فراموشى سپرده اند. بر اثر اين انديشه ، نهضتى پديد آمد كه براى اصلاح كليساى كاتوليك از درون مى كوشيد. اين نهضت اصلاح متقابل ناميده شد و دعوت پاپ براى برگذارى يك شروع اصلاحى بين سالهاى 1545 تا 1563 نخستين گام براى تحقق آن بود. اين شورا به مناسبت شهرى كه ميزبانى آن را برعهده داشت ، شوراى ترنت ناميده شد و ارتدوكسها و پروتستانها در آن شركت نكردند.
شوراى مذكور به اكثر تخلفات مورد نكوهش مصلحان پايان بخشيد و مجددا به منظور انديشه هاى مصلحان ، بر تعاليم كاتوليكى سنتى تاءكيد ورزيد. از جمله كسانى كه براى تثبيت اصلاح متقابل مى كوشيدند، اعضاى راهبانيتهاى نوبنياد، مانند كاپوچيها و ژزوئيتها بودند و همه سعى مى كردند كليساى كاتوليك را از درون ، با اتكا بر قدرت پاپ و نه قيام بر ضد آن ، اصلاح كنند. كشورهايى كه فعاليت اصلاحى متقابل در آنها ادامه يافت ، سرزمينهايى با اكثريت كاتوليك بودند؛ مانند اسپانيا، ايتاليا، لهستان و ايرلند.

6-20- واكنش كليساى ارتدوكس
بحث و بررسى الهيات در دوران امپراطورى بيزانس در كليساى ارتدوكس شكوفا شد و اين شكوفايى كه ريشه در سنتهاى قديمى داشت ، تا سقوط قسطنطنيه ادامه يافت . در قرن شانزدهم ، ارتدوكسها لازم ديدند موضع خود را نسبت به مسائل مورد نزاع كاتوليكها و پروتستانها بيان كنند. با آنكه يكى از پاتريكهاى قسطنطنيه به نام لوكاريس (م . 1638) به مواضع كالون گرايش بسيار داشت ، كليساهاى ارتدوكس اعلام كردند كه در بيشتر مسائل مورد بحث به سنتها وفادار هستند و مواضعى مانند مواضع كليساى كاتوليك دارند.

7-20- شوراى واتيكانى دوم
آخرين شوراى جهانى كليسا شوراى واتيكانى دوم بود كه به دعوت پاپ ژان بيست و سوم تشكيل شد. اين شورا از سال 1962 تا 1965 ادامه داشت و هدف آن نوسازى كليساى كاتوليك به مقتضاى نيازهاى عصر جديد بود. در اين شورا اسقفانى از تمام مناطق جهان شركت كردند. همچنين ناظرانى از كليساهاى ارتدوكس و پروتستان و مهمانانى از اسلام ، يهوديت و اديان ديگر حضور داشتند.
شوراى واتيكانى مذكور شانزده سند منتشر كرد كه هدف آنها نوسازى همه مذاهب ايمان و رفتارهاى دينى بود. مهمترين تعاليم شورا به قرار زير است :






عنوان يكى از سندهايى كه شورا منتشر كرد، چنين است : ((اظهار نظر پيرامون رابطه كليسا با اديان غير مسيحى .)) بخش مخصوص به اسلام در سند ياد شده ، نخستين منبع كليسايى است كه در آن موضوع مسلمانان به طور رسمى بررسى مى شود. اينك خلاصه اى از آن بخش : - مسيحيان بايد به مسلمانان به ديده احترام بنگرند و آنان را ارج نهند؛
- مسلمانان و مسيحيان خداى واحدى را مى پرستند كه آفريدگار آسمان و زمين ، توانا و مهربان است و با بشر سخن گفته است ؛
- مسلمانان و مسيحيان به طور يكسان مى كوشند كه تسليم فرمانهاى او باشند؛
- هر دو گروه ايمان خود را به ايمان ابراهيم استناد مى دهند؛
- مسلمانان به عيسى به عنوان يك پيامبر تعظيم مى كنند و مريم باكره را گرامى مى دارند؛
- مسلمانان و مسيحيان در انتظار روز داورى و رستاخيز مردگان هستند؛ - مسلمانان زندگى مبتنى بر اخلاق را ارج مى نهند؛
- مسلمانان خدا را مى پرستند، بويژه از طريق نماز، روزه و انفاق .
اظهار نظر شوراى واتيكانى دوم پيرامون اسلام چنين خاتمه مى يابد:
از آنجا كه در طول قرنهاى گذشته درگيريها و دشمنى هاى زيادى بين مسيحيان و مسلمانان پديد آمده است ، شورا مؤ كدا از همگان مى خواهد كه گذشته را به فراموشى بسپارند و صميمانه به تفاهم گرايش پيدا كنند و با يكديگر براى حفظ و تقويت صلح ، آزادى ، عدالت اجتماعى و ارزشهاى اخلاقى به سود همه افراد بشر بكوشند.
در سال 1965 پاپ پل ششم در واتيكان دبير خانه گفتگوى اديان را تاءسيس كرد و پس از آن كميته اى را براى گفتگو با مسلمانان به آن افزود كه از اهداف آن ، تقويت احترام متقابل و ايجاد تفاهم ميان مسيحيان و مسلمانان از طريق سخنرانى هاى علمى ، مطالعات طرحهاى مشترك در زمينه امور اجتماعى و جريانات مربوط به توسعه و اخلاق است .
1. منزلت ممتاز كتاب مقدس در ايمان كليسا؛ 2. روحانى قلمداد شدن همه مسيحيان ؛ 3. تعهد به پيگيرى تلاش براى وحدت مسيحيت ؛ 4. تعهد جدى به مبارزه براى برقرارى عدالت ، صلح و حقوق بشر؛ 5. برگزارى مراسم عبادت به زبان محلى ؛ 6. وجود نجات الهى براى پيروان اديان ديگر.

21- فرقه مسيحى
مسيحيت مانند هر دين ديگر، فرقه هاى متعددى دارد كه برخى از آنها باستانى و برخى نسبتا تازه هستند، همچنين برخى از آنها پيروان بسيار و برخى ديگر پيروان اندك دارند.
مسيحيان فرقه را كليسا مى نامند. در مسيحيت سه فرقه بزرگ و تعدادى فرقه كوچك وجود دارد. تفاوت بعضى از فرقه ها (مانند كاتوليك و ارتدوكس ) با يكديگر بسيار كم است ، ولى برخى از آنها(مانند كاتوليك و پروتستان ) با هم بسيار تفاوت دارند. هنگام بررسى اصلاح دين با برخى از فرقه هاى مسيحيت آشنا شديم . اينك به سه فرقه يا كليساى بزرگ مسيحيت اشاره مى كنيم :

1-21- كليساى كاتوليك
اين فرقه بسيار قديم است و تاريخ آن به عصر حواريون ، يعنى حدود 2000 سال پيش مى رسد. كاتوليك يك رهبر دارند كه پاپ (POPE يعنى پدر) ناميده مى شود.
از آغاز نشر دعوت رسولان حضرت عيسى (ع )، تدريجا پنج كانون بزرگ مسيحيت در اورشليم ، اسكندريه ، انطاكيه ، قسطنطنيه و رم به وجود آمد. از آنجا كه شالوده كليساى روم به دست پطرس نهاده شد و پولس ‍ براى مدتى معلم و رهبر آن بود، آن كليسا خود را از ساير كليساها برتر مى ديد، و تفوق آن بر ساير كليساهاى مسيحى تدريجا مسلم شد. اسقف اعظم آن كليساها از روى تعظيم پاپ (پا پاس ) خوانده مى شد و در مرافعات و اختلافات بين كليساها از راءى و فتواى وى پيروى مى شد. قبل از انتقال قطعى تختگاه امپراطورى به بيزانس ، هنگامى كه اسقفهاى پنج مركز فوق پاتريك (پاتريارك ) خوانده مى شدند، اسقف رم اين لقب را نپذيرفت و همان عنوان پاپ را براى خود كافى دانست و آن را مايه امتياز شمرد. (واژه ((كاتوليك )) (Catholic) در زبان يونانى به معناى جامع است .)

2-21- كليساى ارتدوكس
اين فرقه قريب هزار سال پيش پديد آمد و از نظر عقيدتى با فرقه كاتوليك اختلاف چندانى ندارد. ارتدوكسها رهبرى واحد را قبول ندارند و مى گويند اسقف رم (پاپ ) مى تواند يكى از چند رهبر دينى باشد. كليساى ارتدوكس علاوه بر پاتريك نشين قديمى (قسطنطنيه ، اسكندريه ، انطاكيه و اورشليم )، چهار پاتريك نشين هاى جديد روسيه ، صربستان ، رومانى ، بلغارستان و گرجستان را نيز در بر مى گيرد؛ همچنين كليساهاى قبرس ، يونان ، جمهورى چك ، جمهورى اسلواكى ، لهستان و آلبانى ارتدوكس هستند.
مسيحيان ارمنى نيز از نظر عقيدتى ارتدوكس به شمار مى روند. ارمنستان نخستين سرزمينى است كه مسيحيت را به عنوان دين رسمى خود پذيرفت و آن هنگامى بود كه پادشاه اين سرزمين ، به نام تيرداد دوم در سال 301، به دعوت گريگورى نوربخش ، مسيحى شد. البته كليساى ارمنى با كليساهاى كاتوليك و ارتدوكس متحد نيست و رهبر آن كليسا كاتوليكوس (جاثليق ) شهر اچميازين است .
ارتدوكسها در برخى مسائل كلامى نيز با كاتوليكها اختلاف دارند؛ همان طور كه قبلا گفته شد، ارتدوكسها معتقدند روح القدس تنها از خداى پدر صادر شده است ، در حالى كه كاتوليكها و پروتستانها صدور او را هم از خداى پدر و هم از خداى پسر مى دانند و اين تفاوت مهم است . همچنين وجود مطهر (يعنى پالايشگاه گناهان در عالم پس از مرگ ) را نمى پذيرند. (واژه ((ارتدوكس )) (Orthodox) در زبان يونانى به معناى راست كيش ‍ است .)

3-21- كليساهاى پروتستان
از حدود پانصد سال پيش تا كنون فرقه هاى پروتستان بى شمارى در مسيحيت پديد آمده اند. پروتستانها به رهبرى متمركز عقيده ندارند و براى روحانيت مسيحى ارزش چندانى قائل نيستند. پروتستانها بسيارى از اعتقادات فرقه هاى ديگر را رد مى كنند و نوعى مسيحيت پيراسته را مى پذيرند. البته پروتستانها نيز بسيارى اعتقادات غير عقلانى ، مانند تثليث و فدا را همچنان حفظ كرده اند. ((پروتستان )) (Protestant) واژه اى فرانسوى است كه از زبان لاتينى آمده و معناى آن معترض ‍ است .)
22- دين مسيح در عصر حاضر
جامعه مسيحيت در آغاز باور داشت كه عيسى به زودى با شكوه تمام باز مى گردد و به اين دليل آن جامعه بى صبرانه منتظر روز پايانى بود. انتظار مذكور و شوق بازگشت مسيح در بخشهاى قديمتر عهد جديد مانند رساله اول و دوم به تسالونيكيان منعكس شده است ؛ ولى رساله هاى متاءخرتر مانند رساله اول و دوم به تيموتاؤ س ، رساله به تيطس و رساله هاى پطرس به تشكيل جامعه و زندگى مسيحى در اين جهان اهتمام ورزيده اند.
با آنكه اكثريت مسيحيان با گذشت زمان دانستند كه بازگشت مسيح نزديك نيست ، اقليتى از آنان بر اين عقيده باقى ماندند كه وى به زودى مى آيد. ايشان مطالب كتاب مكاشفه يوحنا پيرامون جنگ بين خير و شر را تفسير لفظى مى كردند و به اين علت در انتظار بازگشت نزديك عيسى به سر مى بردند تا وى بيايد و حكومتى هزار ساله ايجاد كند، حكومتى كه به روز داورى پايان خواهد يافت . از ديرباز گروههاى كوچكى به نام ادونتيست و هزاره گرا در مسيحيت پيدا شدند كه تمام كوشش خود را در راه آمادگى براى آمدن عيسى در آخرالزمان مصروف مى دارند.
بارى ، مسيحيت بر اساس انديشه انتظار موعود پديد آمد و پس از رفتن حضرت عيسى مسيح (ع )، پيوسته مسيحيان در سوز و گداز بازگشت دوباره وى روزگار گذرانده اند. شور و هيجان اميد به ظهور آن حضرت هنگام نزديك شدن سال 1000 و 2000 ميلادى ميان مسيحيان اوج گرفت .
مسيحيت از آغاز تاكنون دينى شديدا تبليغى بوده است . مبلغان اين آيين به سراسر جهان رفته و كاميابيهايى به دست آورده اند. آنان در آموختن زبانهاى مختلف و ترجمه كتاب مقدس و تهيه جزوات تبليغى رنگارنگ بسيار كوشا هستند. دولتهاى غربى نيز از اين فعاليتهاى تبليغى حمايت كرده اند.

پينوشتها:


3- تركيبهاى
2- Davies, A. Powell, The Meaning of the Dead Sea Scrolls, New york: New American Library, 1956, pp. 89-91 .((ناخدا)) به معناى ناو خدا و ((كدخدا)) در زبان فارسى تقريبا از اين قبيل است .
((خداوند خانه )) نيز از اين قبيل است .


6- ميلر، و.م .،تاريخ كليساى قديم در امپراطورى روم و ايران ، ترجمه على نخستين ، تهران : انتشارات حيات ابدى ، 1981، ص 244. 7- مسيحيان انجيل برنابارا قبول ندارند.
1- رك .: آل عمران : 64. 4- تركيب ادبى 5- همچنين در قرن اخير، گاندى رهبر انقلاب هندوستان به منظور دلجويى از طبقه رنجديده نجسها آنان را به فرزندان خدا ملقب كرد.
8-براى نمونه رك .: بحارالانوار، علامه مجلسى ، ج 8، ص 311.