خَشایارشا از پادشاهان هخامنشی است. پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر كوروش بزرگ بود. داریوش پسران بسیاری داشت كه بزرگترین آنها آرتابرزن بود كه از دختر گئوبرو، همسر نخست داریوش بود، ولی خشایارشا را كه بزرگترین فرزند آتوسا دختر كورش بود به جانشینی برگزید. خشایارشا در نبشته ای از تخت جمشید پس از ستایش از اهورامزدا و شناسایی خود، می گوید: پدر من داریوش بود. پدر داریوش گشتاسپ بود؛ پدر گشتاسپ، آرشام بود. هم گشتاسپ و هم آرشام زنده بودند كه پدر من به خواست اهورامزدا شاه شد. هنگامی كه داریوش شاه شد كارهای نیك بسیار كرد. داریوش پسران دیگری داشت، به خواست اهورامزدا مرا مهست آنها نهاد. هنگامی كه پدر من داریوش از تخت رفت، من بر گاه(تخت) پدر شاه شدم. هنگامی كه من شاه شدم، كارهای نیك بسیار كردم. آنچه پدرم كرد و نیز آن چه من كردم، چیزهای دیگر را من افزودم و آنچه من و پدرم كردیم همه به خواست اهورامزدا بود پس از خاكسپاری، تاجگذاری انجام می شد. تنها نوشته ای كه ازآیین تاجگذاری برجای مانده نوشته ی پلوتارك درباره ی برتخت نشستن اردشیر دوم است، وی می گویید آیین تاجگذاری از سوی مغان در پاسارگاد انجام می شد كه درآن جانشین بایستی جامه ی خود را درآورد و جامه ای را كه كورش پیش از شاهی بر تن می كرد بپوشد كه با این كار پیوستگی دودمانی گرامی داشته می شد. شاه برای نمایاندن نشستن برتخت باج هایی كه به روزگار شاهنشاه پیش بود می بخشید.
نام خشایارشا از دو جزء خشای (شاه) و آرشا (مرد) تشكیل شده و به معنی «شاه مردان» است.
خشایارشا در سن سی و شش سالگی به سلطنت رسید و در آغاز سلطنت شورشی را كه در مصر برپا شده بود فرونشاند و بعد به بابل رفت و شورشهای آنجا را نیز سركوب كرد. در این جنگ قسمت اعظم بابل ویران گشت.
خشایارشا در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمی‌خواست به این كشور حمله كند. اما اطرافیان وی از جمله مردونیه داماد داریوش شكست ماراتن را مایه سرشكستگی ایران میدانست و خشایارشا را به انتقام فرامیخواند. یونانیان مقیم دربار ایران نیز كه از حكومت این كشور ناراضی بودند از خشایارشا درخواست می‌كردند كه به یونان یورش برد. در آنزمان در یونان حكومت‌های مستقلی با عنوان دولت شهر بر هریك از بلاد این كشور حكمرانی می‌كرد.

حمله به یونان

سرانجام خشایارشا به قصد حمله به یونان به كاپادوكیه واقع در آسیای صغیر رفت و این شهر را مركز ستاد فرماندهی خود قرار داد. وی سه سال تمام به تجهیز سپاه مشغول شد و در نهایت سپاه بزرگی كه بنا به گفته هرودوت در آن، ?? گونه نژاد و قوم مختلف حضور داشتند بسیج كرد و در بهار ??? قبل از میلاد به سوی یونان حركت كرد. عربها، هندی ها، پارسها، مادها، سكاها، فنیقیها، مصری‌ها و حتی ساكنان جزایر خلیج فارس نیز در این لشكركشی حضور داشتند. البته لازم بذكر است كه مورخان یونانی در مورد تعداد افراد قشون ایران در این لشكركشی راه مبالغه نموده‌اند و گاه تا پنج میلیون نفر نیز ذكر كرده‌اند اما بنا به نوشته سایر مورخان تعداد افراد سپاه خشایارشا پانصدهزار نفر بوده كه البته همه آنها سرباز نبوده و بسیاری آشپز و ملوان و … در این ارتش خدمت مینمودند.

نبرد ترموپیل و تصرف آتن

نبرد ترموپیل یكی از نبردهای ایران و یونان است كه در سال ??? پیش از میلاد در تنگه?‌ ترموپیل (Thermopylae)? بین سپاهیان لئونیداس (Leonidas)? پادشاه اسپارت و سپاهیان خشایارشا هخامنشی در گرفت.
مدارك این جنگ متأسفانه یكطرفه است زیرا هر چه ما در باره? این جنگ مى‌دانیم مطالبى است كه هرودوت تاریخ‌نویس یونانی ذكر كرده است و در مدارك شرقى كلمه‌اى وجود ندارد و از ارقام و نوشته‌هاى هرودوت نیز برمى‌آید كه او مطالب خود را از یونانیهاى دیگر گرفته و متأسفانه چون گفته? طرف مقابل در دست نیست مدارك او همه جا گزافه‌گویی بلامعارض است.

رویدادهای پیش از نبرد

داریوش بزرگ در سال‌های پایانی عمر خود به یونان لشكركشی كرد. در این زمان بخش بزرگی از آسیای كوچك جزو قلمرو ایران بود. با این حال? تعدادی از فرمان‌روایان آن نواحی سر به شورش برداشته بودند. در این شورش? شهرهای یونانی-كه مشهورترین آنها آتن و اسپارت بودند-دست داشتند. شورشیان بهمراهى یونانیان ساكن آسیای كوچك و آتنی‏ها سارد را در محاصره گرفتند و چون سپاهى در آن نبود تسخیرش كردند. داریوش به یونان لشكركشی كرد تا به تنبیه شورشیان بپردازد. هنگامی كه سپاهیان او به آتن رسیدند? مردم آتن به پایداری پرداختند. در این نبرد كه به نبرد ماراتن معروف است? آتنی‌ها توانستند از سقوط شهرشان جلوگیری كنند. داریوش به سپاهیان دستور داد تا باز گردند. او قصد داشت سال بعد دوباره به یونان لشكركشی كند اما بعد از مدتی درگذشت.
همزمان با روی كار آمدن خشایارشا? پسر و جانشین داریوش? خشایارشا تصمیم گرفت نقشه? پدر را برای حمله دوباره به یونان عملی سازد.

آغاز نبرد


در سال ??? پیش از میلاد ، خشایارشا به یونان لشكر كشید. پس از ورود شاه ایران به نزدیكی ترموپیل? شاه چهار روز جنگ را عقب انداخت و روز پنجم مادیها و كیس‌سی‌ها را فرستاد كه یونانیها را زنده گرفته نزد او آورند. آنها با حمله خود كارى از پیش نبردند. پس از آن پارسى‌ها را مأمور كرد. آنان كه موسوم به جاویدانها بودند نیز نتوانستند كارى از پیش برند چه هم لاسدمونیها خوب مى‌جنگیدند و هم محل موافق جنگ نبود. سرانجام یكنفر یونانی ملیانی افی‌یالت (Ephialte) پسر اوری‌دم (Eurydeme) بطمع پاداش بزرگ نزد خشایارشا رفت و گفت راهى است كه از آن مى‌توان پیش‌رفت و به ترموپیل درآمد. خشایارشا با شعف بسیار پیشنهاد افی‌یالت را پذیرفت و هی‌دارنس مأمور شد تا از آن راه برود چون شب دررسید و چراغها روشن گشت پارسى‌ها حركت كردند. این كوره‌راه از رود آسپ شروع میشد و به آلپن (Alpene) شهر اول لكریها مى‌رسید. پارسى‌ها پس از عبور از آسپ در تمام شب در كوره‌راه حركت كردند و در طلیعه صبح به قله? كوه رسیدند. در اینجا هزار فوسیدی حفاظت مى‌كرد و چون ایرانیان به آنها رسیدند باران تیر به آنها باریدن گرفت و سرانجام آنها فرار را بر قرار ترجیح دادند. هى‌دارنس پس از این فتح از قله? كوه سرازیر شد و به مدافعین ترموپیل حمله برد. فرمانده ترموپیل لئونیداس چون دید كه سپاهیان او مرگ را رویاروى خود مى‌بینند عده‌اى (بقول هرودوت «سیصد تن»؟ از اسپارتی‌ها و چهار یا پنج هزار نفر یونانی) را برداشت و به بقیه فرمان داد كه بهر كجا مى‌خواهند بروند. بارى بقول هرودوت تسپیان‌ها و اهالی تب ‌با لئونیداس ماندند.
صبح حمله? ایرانیان آغاز شد و با وجود مقاومت شدید اسپارتیها عاقبت لئونیداس با همه سپاهیان خود كشته شد و از ایران نیز مردمان نامى چون دو پسر داریوش آبراكوام و هی‌پرانت بخاك افتادند. گفتنی است خشایارشا پس از كشته شدن لئونیداس و یونانیان در ترموبیل میان كشتگان بگردش پرداخت همینكه به جسد لئونیداس رسید و شنید كه او پادشاه و سردار اسپارت‌ها بود امر كرد سر او را بریده به صلیب بكشند. این رفتار خشایارشا می‌رساند كه نسبت به لئوانیداس زمانی كه او زنده بود بسیار خشمگین بود والا مرتكب چنین عملى نكوهیده نمی شد. چه ایرانیان با دشمنان خویش كه با شجاعت در مقابلشان می جنگیدند با بزرگواری رفتار میكردند.
چون لشكر اسپارتى شكست خورد اهالی تب كه در جنگ شركت داشتند دست بسوى ایرانیان درازكردند و گفتند ما مجبور بودیم كه چنین بجنگیم. در همین اوان جنگ‌هاى دریائى زیاد در ناحیه ارتی‌میزیوم (Artemisium) واقع شد كه سرانجامى جز غرق چند كشتى چیز دیگر نداشت و ضمناً نیز سپاهیان ایران یك یك شهرهاى سر راه خود را گشود تا به آتن سرازیر شد. از زمان حركت خشایارشا از هلس‌پونت تا ورود او به اتیك (ناحیه‌اى است كه آتن در آن قرار دارد) چهار ماه طول كشید و چون خشایارشا به آتن رسید شهر را خالی یافت و فقط عده‌اى از آتنی‌ها به معبد آكروپولیس پناهنده شده بودند و خزانه‌داران آن و عده‌اى از فقرا كه نتوانستند از شهر بیرون روند در شهر مانده بودند. این‌ها به ارگ شهر پناه بردند و آن را با چوبهایی محافظت مى‌كردند. پارسى‌ها براى تسخیر ارگ در تپه‌اى محاذى آنجا گرفتند و از آنجا تیرهاى خود را با نخهاى كتان مى‌پیچیدند و آتش زده بشهر مى‌انداختند. بدین منوال آتش بشهر روانه مى‌كردند و استحكامات را در مى‌نوردیدند. مردمان آتنی در این موارد چاره‌اى نداشتند جز آنكه با انداختن سنگهاى بزرگ خود را از خطر حمله كنندگان محفوظ دارند. بارى محاصره بطول انجامید تا اینكه چند نفر از پارسى‌ها از جایی كه بواسطه? استحكام طبیعى نگهبان نداشت بالا رفته داخل ارگ شدند پارسى‌ها پس از ورود بشهر دروازه‌ها را بازكردند و آتنى‌ها نیز پاره‌اى خود را كشتند و پاره‌اى دیگر به معبد آكروپولیس پناه بردند و سرانجام سپاه ایران آتن را به تصرف درآورد و كاخ آكروپولیس در زمان جنگ نابود شد ولی معبد آكروپولیس و خانه های شهر به دستور خشایارشاه به سربازانش سالم ماند.
(اسپارتی‌ها بنا بر قوانین لیكورگ فرار كردن از میدان جنگ را ننگ بزرگی میدانستند و مجازات آن اعدام بود، حتی وقتی جوانان این سرزمین به نبرد می‌‌رفتند مادرانشان به آنها میگفتند:«پسرم! بر سپر یا با سپر» یعنی یا كشته شو تا جسدت را بر روی سپرها بیاورند و یا پیروز شو و با سپر برگرد. لذا در فرار یونانی‌ها از تنگه ترموپیل اسپارتی‌ها برجای ماندند و پس از كشته شدنشان یونانی‌ها بر مزار این سیصد تن نوشتند: ای رهگذر به اسپارت بگو ما در اینجا خوابیده ایم تا به قوانین كشور خود وفادار باشیم.»)

جنگ در خلیج دریایی سالامیس

پس از آن یونانیان اقدام به مشورت نمودند یكی از بزرگان آتن به نام تمیستوكلس(Themistocles) معتقد بود كه در جزیره سالامیس(Salamis) به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان میگفتند كه باید در تنگه كورینت(Corinth) مقاومت كرد. تمیستوكلس كه دید نمی‌تواند نظر خود را به دیگران بقبولاند نامه‌ای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران یونان نشان داده گفت كه چون آنان قصد فرار دارند وقت آن است كه سپاه پارس آنان را یكسره نابود كند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر كرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و لذا گفتند یا باید در همین جا مقاومت كنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود كه تمیستوكلس میخواست.
نیروی دریایی ایران برخلاف كشتی‌های یونانی كه آرایش صف را اختیار كرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله كرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از كشتیهای ایران نابود شد و لذا سپاه ایران اقدام به عقب نشینی كرد. یونانیان كه ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند كه از كشتیهای ایرانی خبری نیست! تمیستوكلس بعد از این پیروزی گفت: «حسادت خدایان نخواسته كه یك شاه واحد بر آسیا و اروپا حكمرانی كند.»
در همین زمان خشایارشا اخبار بدی از ایران دریافت كرد و لذا اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود كه خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر كامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خود خشایار شاه به ایران بازگردد. شاه این نظر را پذیرفت ولی در زمان بازگشت تعداد زیادی از اسبان و سپاهیان وی در اثر گرسنگی از بین رفتند.

نبرد پلاته

از سوی دیگر مردونیه به یونانیان پیشنهاد داد كه تبعیت ایران را بپذیرند و گفت كه در این صورت در امور داخلی خویش آزادند. اما آنان این پیشنهاد را رد كرده جنگ دوباره در گرفت. مردونیه آتن را باز هم به تسخیر درآورد اما در محل پلاته(Plataea) صدهزار یونانی در مقابل وی صف آرایی كردند. در ابتدا تصور می‌شد كه ایرانیان پیروز هستند چرا كه نهایت دلاوری را نشان دادند اما این گونه نشد. مردونیه در آغاز جنگ در اثر تیری كه به وی اصابت كرد كشته شد و سپاه بی سردار ایرانی نبرد بی حاصلی را آغاز كرد كه تنها سه هزار ایرانی از آن جان سالم بدر بردند.
نبرد دیگر، جنگ در دماغه می كیل(Mycale) است: ناوگان ایران كه پس از نبرد پلاته در حال بازگشت به میهن بود، در این محل توسط سپاه دشمن منهدم شد.

حمله یونان به مستملكات ایران

پس از عقب نشینی ایرانیان، یونانیان به پادگان پارس واقع در یونان حمله كرده و آنجا را تصرف نمودند. چندین سال بعد نیز به مستملكات ایران یورش برده و برخی از جزایر غرب آسیای صغیر نظیر قبرس را به تصرف درآوردند.

علل شكست سپاه ایران

بنابر نوشته مورخان علل شكست ایران در تسخیر یونان به این شرح است:

- زیادی شمار نفرات كه تأمین آذوقه و هدایت ارتش را مشكل میساخت.
-نامناسب بودن سلاحهای ایرانیان در برابر یونانیان سنگین اسلحه(به غیر از هنگ جاویدان باقی سپاه ایران از سلاح‌های سبك نظیر تبر (!) استفاده می‌كردند.)
-عدم آشنایی ایرانیان به موقعیت جغرافیایی یونان
-اغفال شدن ارتش ایران در سالامیس
-بازگشت ناگهانی خشایارشا
-ناهمواری جلگه‌های یونانی و عدم عادت ایرانیان به جنگ در این سرزمینها كه نیروهای دریایی و زمینی را از حمایت یكدیگر محروم می‌كرد.
-مهم‌ترین علت شكست ایران در این نبرد روحیه عالی یونانیان بود. چرا كه آنان مردمانی استقلال طلب بودند و حاضر نبودند كه تبعیت ایران را بپذیرند.


خشایار شاه صفاتی عالی داشته بطوریكه یونانیان بزرگ منشی او را ستوده اند. مشهور است كه اسكندر وقتی كه تخت جمشید را به آتش كشید، مجسمه خشایارشا به روی زمین افتاد و اسكندر گفت: آیا باید بخاطر روح عالی و صفات نیكویت تو را از روی زمین بردارم یا بگذارم كه روی زمین بمانی تا بخاطر تاخت و تازت به یونان مجازات شوی؟
خشایارشاه در تخت جمشید كه بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا كرد كه بر عظمت و شكوه این اثر باستانی افزود. همین طور كتیبه‌هایی در كوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت.
همسر وی هماچهر(شاید هم هماشهر؛ در نوشته های ایرانی در روزگار كیانیان از زنی به نام همای چهرزاد یادشده) نام داشت كه دختر هوتن یكی از یاران داریوش بود. مادر هماچهر خواهر داریوش بود.
این پادشاه پس از بیست سال سلطنت (??? تا ??? پیش از میلاد)توسط یك خواجه به نام میترادات (مهرداد) به قتل رسید