این نامه ی سوممه که بهت مینویسم
امشب هواصاف بودخوشحال بودم چون میتونستم ببینمت
ولی به جزستاره چیزی ندیدم ازچشام همین جوری اشک میومد
به مامانم گفتم میخام خداروببینم
دستشوبه موهام کشیدگفت
دخترم خوب به اسمون نیگاکن
ببین چی میبینی؟
گفتم من که چیزی نمیبینم فقط ستاره وماه رومیبینم
بهم گفت:اره ستاره وماه
میدونی معنیش چیه؟
گفتم نه مگه معنی داره مامانی من فقط میخام خداروببینم
من که نمیخام ستاره ببینم
دلتنگ خداشدم اومدم دیدم اسمون صافه
گفتم خداروببینم
بهم گفت اینارواگه ببینی یعنی خدارودیدی
ایناهمشون افریده های خداهستن
نه تنهااینابلکه همه چی همه چــــی
فهمیدی دخترم
گفتم اره مامانی فهمیدم
دیگه ازاون شب به هرچی نگامیکنم
میگم خداجونم چقدرمهربونی
میگم چقدربزرگی
میگم چقدرپرنوری
میگم چقدرلطیف ودیدنی هستی
میگم خدا جونم خیلی خیلی خیلی دوستتدارم
اخه فکرهمه چی روکردی
خدای مهربونم منویادت نره هامن همیشه این پایین
چشام تورونگامیکنن
توهم منونگاهم کن منویادت نره
دوســـــــــــــــتت دارم خداجونم