بر طبق اساطیر کهن ایرانی که در اوستا و کتب پهلوی و شاهنامه و آثار مورخین قدیم عرب و عجم بر جای مانده است روایت کهن موجود در باب کیانیان از این قرار است:
"اولين پادشاه اين سلسله كي قباد ازنژاد منوچهراست كه به كمك رستم بر تخت نشست و 15 سال حكومت كرد پس ازاو کی اپیوه و بعد او كي كاووس به سلطنت رسيد؛ اوبه يمن(هاماوران) لشگركشي كرد حكمران اين ديارشكست خورد ودخترخود سودابه (ایشتار، الههً مکتوم) را به شاه ايران داد.رستم بارها كيكاووس را نجات داد.سياوش پسر كي كاووس بود كه درتوران كشته شد فرزندي داشت به نام كي خسرو كه از ازدواج سياوش با فرنگيس دخترافراسياب زاده شده بود.گيوپسر گودرز پس ازهفت سال تجسس كي خسرو را يافت واو را به ايران آورد.تاريخ كيخسرو پراست ازجنگهايي كه با افراسياب كرده ودرآخرافراسياب دستگيرگرديده وكشته شد.درتمام اين احوال رستم كمال تهور؛ فداكاري وقدرت را نشان داده است.پس ازكيخسروچون تنها پسرش رحلت كرده بود لهراسب كه ازاخلاف كيقباد بود را به جانشيني خود تعيين كرد.لهراسب پايتخت خود را بلخ قرار داد؛از اين موقع تغييراتي درمذهب ايرانيان مشاهده شد.افسانه هاي ملي نزديك به وقايع تاريخي ميشود لهراسب دوپسرداشت : گشتاسب وزرير.گشتاسب ازپدركدورتي بهم رسانيد و به ديارمغرب رفت وخواست براي گذران امورخود به پست ترين شغلها ولو مهتري بپردازد اما ازسيمايش به طوري آثار بزرگي پديدارمي گشت كه احدي حاضرنگرديد به او چنين شغلهايي را واگذارد.دهقاني به او پيشنهاد كرد تا درزمره خواستگاران دختر امپراطور روم درايد و دختر امپراتور دانست اين همان شخصي است كه قبلا درخواب ديده به مزاوجت اودرآمد وامپراتور هردو را ازمملكت براند. لياقت گشتاسب باعث شد پدرش اورا بطلبد.از وقايع مهم دوران وي ظهورزرتشت وگرويدن اين پادشاه به آيين اوست.گشتاسب پسرخود اسفنديار را دراثرسعايت سخن چينان ازخود دورساخته بود اما درحمله ارجاسب(پادشاه توران) به وزيرش(جاماسب) اسفنديار را حاضركرد كه ايران را نجات دهد وگشتاسب متعهد شد تاج وتخت را به او واگذار كند.اسفندياردليريها به خرج داده وپس ازهفت واقعه فوق العاده ارجاسب را بكشت.گشتاسب اسفنديار را به جنگ رستم فرستاد.نبرد اين دوپهلوان ازصفحات زيباي شاهنامه است.در آخررستم به دستور سيمرغ با چوب دوشاخه گز توانست حريف را از ميدان بدر كند.به روايتي رستم؛بهمن پسراسفنديار را تربيت كرد وگشتاسب درآخركار گوشه گيري كرده سلطنت را به بهمن واگذاركرد.(روايت ديگرمي گويد بهمن برادر اسفنديار بوده وپس ازاو جاي اسفنديار را مي گيرد رستم دراثرخيانت برادرش شغاد كه ازمادر ديگر بود درخندق پراز تيغ وخارافتاده به هلاكت رسيد وبهمن به انتقام مرگ اسفنديار؛فرامرز پسررستم را ازسيستان براند. پس ازبهمن دختريا زوجه او هماي برتخت نشست هماي مادر داراب است وسلطنت را به وي واگذاشت.داراب با فيليپ مكدوني بجنگيد ودختراو را بگرفت ولي پس ازآنكه دختر حامله گرديد اورا رها كرد وطبق اين روايات اسكندر مكدوني پسرهمين دختراست كه ازداراب(بعد ازاينكه ازقيد ازدواج رها گشت) به دنيا آورد.ايرانيان باورنمي كردند يك نفر اجنبي بتواند دولت كيان را منقرض سازد وازاين جهت اسكندررا پسر داراب اول دانستند.بعد از داراب اول پسرش داراب دوم كه مشهور به بي رحمي وبخل است جاي اونشست واز اسكندركه جاي پدرش فيليپ نشسته بود مطالبه خراج نمود.درنتيجه جنگ درگرفت اسكندر بلاد ايران را فتح كرد ودر آخرداراب دوم به دست دونفر ازيارانش كشته شد.راجع به اشكانيان درشاهنامه فقط نام چند پادشاه آورده شده است:اشك اول ازنژاد قباد؛شاپور؛ گودرز؛ نرسي؛ اورمزد؛ آرش؛ اردوان؛ بهرام(اردوان بزرگ). ساسانيان : با اينكه افسانه هايي راجع به بعضي پادشاهان آن نقل شده اما وقايع حيات آنها اساسا تاريخي است وبيشتر توسط مورخين شرقي مطرح شده است."
ما در این جا مطلب را به اختصار به بیان نامهای تاریخی معادل نام کیانیان اصلی (سلسلهً پادشاهان ماد) و کیانیان پیشدادی و کیانیان نوذری (یعنی خاندان داریوش) که نام کیانیان بعداً به خطا بدیشان هم تعلق گرفته است، اختصاص می دهیم.

کی کواد (کیقباد، یعنی شاه روحانی) همان دایائوکو (قاضی) نخستین پادشاه ماد است که قبایل ماد وی را مشرکاً به ریاست خود پذیرفته بودند. از جمله کسانی که پیش از این جانب به این همانی بودن اینان پی برده بوده اند احسان نوری نویسنده کتاب ریشهً نژادی کرد می باشد که حتی نامهای پادشاه حامی آنها یعنی ایرانزو و زو (اوزوَ) را نیز به درستی با هم مطابقت داده است .

اوپیته فرمانروای دوم ماد که دیاکونوف بدون آگاهی از پسر دایائوکو بودن وی به مطلب جالب چهار پسر انقلابی وی که به همراه پدر فعالیت سیاسی داشته اند در حواشی تاریخ ماد اشاره کرده است. این نام دراوستا و کتب پهلوی به صورت کی اپیوه آورده و نام چهار پسر وی را که در نقاط مختلف ماد به حکومت رسیده اند، به کّرات ذکر کرده اند. خشتریتی فرمانروای سوم ماد که پسر بزرگ اوپیته بوده همان کیکاوس (پادشاه سرزمین چشمه زاران حوالی کاشان) است که به ریاست قبایل اتحادیهً قبایل ماد که بین وی سه برادرش تفسیم گشته بود، انتخاب شده بود. این پادشاه به قول آشور بانیپال دوم حیله گر ماد در مقابل سپاهیان ماد از کاشان به شهر آمل مازندران گریخت و در آنجا توسط سردارش آترادات پیشوای مردان (رستم، گرشاسپ شاهنامه) یا همان کوی آهیگر اسرائیلی (=پهلوان) کتاب تویت (کاوهً آهنگر) در آنجا لشکریان متجاوز آشوری را تارو مار کرده و ایران مادی برای همیشه از شّر آشوریان غارتگر رهانیده است. روایات شاهنامه در باب سفر جنگی وی به سمت هاماوران (یمن و حبشه) او را با کمبوجیه پسر کورش اشتباه کرده اند

فرانورت چهارمین فرمانروای همان است که روایات ملی تحت نامهای فرود و سیاوش معروف شده است. او که در پیگیری کشورگشایی مادها به سمت گنجهً قفقاز رسیده بود در آنجا به طور غافلگیرانه با نیروهای مادیای اسکیتی (افراسیاب تورانی) مواجه شده و به قتل رسید.

کی آخسارو (هوخشتره) پنجمین و بزرگترین فرمانروای ماد همان کیخسرو شاهنامه و هووسروهً اوستاست. وی سرانجام مادیای اسکیتی را در کنار دریاچهً اورمیه غافلگیر کرده وبه قتل رساند. علاوه بر این امپراطوری برده داران غارتگر آشور را به یاری بابلیها به طور وحشتناکی نابود نمود.

آستیاگ ( اژیدهاک مادی) ششمین فرمانروای ماد در اوستا با نامهای اژیدهاک و آخروره (عادل) معرفی گردیده است. وی که به همراه داماد و ولیعهدش سپیتمه جمشید پیشدادی (اسپنداس) پدر سپیتاک زرتشت (هوشنگ، ایرج) بر ماد حکومت می راند سر انجام به همراه همین ولیعهدش توسط کورش مغلوب گردیده و کشته شدند شاخهً دیگر کیانیان در اصل همین خاندان سپیتمه جمشید پیشدادی بوده اند. چه سپیتمه جمشید دارندهً رمهً اسبان فراوان همان لهراسب کیانی است که پسر بزرگ وی یعنی مگابرن ویشتاسپ (گشتاسپ) در عنوان ویشتاسپ (گشتاسپ) با پدر داریوش (اسپنداتهً جعلی) همنام و همزمان بوده است. کتسیاس نام گئوماته زرتشت را به درستی اسپنداته یعنی فرزند اسپنداس آورده است. نام های کورش و داریوش اول در اوستا و شاهنامه به ترتیب به صور فرشوشتر (شهریارجوان) /فریدون (کشورگشا) واسپنداته(اسفندیار جعلی) / جاماسپ (یعنی مغ کش) آمده است. منوچهر پسرکوچک ایرج (بردیه زرتشت، داماد و پسر خواندهً کورش) همان تیگران (آرش، تهمورث) حاکم ارمنستان بوده است که بعد از قتل پدرش گئوماته زرتشت توسط داریوش نبردهای بزرگی با نیروهای داریوش نمود و ظاهراً سرانجام که عهدهً نیروهای عمده داریوش بر نیامده به پیش نیاکان پدری خویش یعنی سئوروماتها (قوم سلم، اسلاف کرواتها و بوسنیها) در آن سوی قفقاز پناه برده است. چه این تنها قیامگری بود که داریوش به وی دست نیافت تا تصویرش را در ردیف سران مقتول قیام کننده بر علیه حکومت وی در کتیبهً بیستون به تصویر کشد و یا حتی بتواند شرحی در باب چگونگی پایان قیام وی در ارمنستان بیاورد.

بهمن اسفندیار همان خشایارشا (شهریار نیک منش) پسر داریوش و اردشیر بهمن همان اردشیر درازدست و داراب و دارا همانا به ترتیب داریوش دوم و سوم هستند.