صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 50

موضوع: دیوان اشعارعراقی

  1. #21
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    مهر مهر دلبری بر جان ماست

    جان ما در حضرت جانان ماست

    پیش او از درد مینالم ولیک

    درد آن دلدار ما درمان ماست


    بس عجب نبود که سودایی شوم

    کیت سودای او در شان ماست


    جان ما چوگان و دل سودایی است

    گوی زلفش در خم چوگان ماست


    اسب همت را چو در زین آوریم

    هر دو عالم گوشهی میدان ماست


    با وجود این چنین زار و نزار

    بر بساط معرفت جولان ماست


    وزن میننهندمان خلقان ولیک

    کس چه داند آنچه در خلقان ماست؟


    گر ز ما برهان طلب دارد کسی

    نور او در جان ما برهان ماست


    جنت پر انگبین و شیر و می

    بیجمال دوست شورستان ماست


    گرچه در صورت گدایی میکنیم

    گنج معنی در دل ویران ماست


    هاتف دولت مرا آواز داد:

    کین نوامی گو: عراقی، ز آن ماست
    __________________

  2. #22
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    چنین که حال من زار در خرابات است

    می مغانه مرا بهتر از مناجات است


    مرا چو مینرهاند ز دست خویشتنم

    به میکده شدنم بهترین طاعات است


    درون کعبه عبادت چه سود؟ چون دل من

    میان میکده مولای عزی و لات است


    مرا که بتکده و مصطبه مقام بود

    چه جای صومعه و زهد و وجد و حالات است؟


    مرا که قبله خم ابروی بتان باشد

    چه جای مسجد و محراب و زهد و طاعات است


    ملامتم مکنید، ار به دیر درد کشم

    که حال بیخبران بهترین حالات است


    ز ذوق با خبری آنکه را خبر باشد

    به نزد او سخن ناقصان خرافات است


    خراب کوی خرابات را از آن چه خبر

    که اهل صومعه را بهترین مقامات است


    اگر چه اهل خرابات را ز من ننگی است

    مرا نصیحت ایشان بسی مباهات است


    کسی که حالت دیوانگان میکده یافت

    مقام اهل خرد نزدش از خرافات است


    گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه

    سفید کردن آن نوعی از محالات است


    کجاست می؟ که به جان آمدم ز خسته دلی

    که پر ز شیوه و سالوس و زرق و طامات است


    مقام دردکشانی که در خراباتند

    یقین بدان که ورای همه مقامات است


    کنون مقام عراقی مجوی در مسجد

    که او حریف بتان است و در خرابات است

  3. #23
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    ندیدهام رخ خوب تو، روزکی چند است

    بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است

    به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است

    به یک کرشمه دل از غمزهی تو خرسند است


    فتور غمزدهی تو خون من بخواهد ریخت

    بدین صفت که در ابرو گره درافکند است


    یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای

    که صدهزار چو من دلشده در آن بند است


    مبر ز من، که رگ جان من بریده شود

    بیا، که با تو مر صدهزار پیوند است


    مرا چو از لب شیرین تو نصیبی نیست

    از آن چه سود که لعل تو سر به سرقند است؟


    کسی که همچو عراقی اسیر عشق تو نیست

    شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟
    __________________

  4. #24
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    جانا، نظری، که دل فگار است

    بخشای، که خسته نیک زار است

    بشتاب، که جان به لب رسید است

    دریاب کنون، که وقت کار است


    رحم آر، که بیتو زندگانی

    از مرگ بتر هزار بار است


    دیری است که بر در قبول است

    بیچاره دلم ، که نیک خوار است


    نومید چگونه باز گردد؟

    از درگهت، آن کامیدوار است


    ناخورده دلم شراب وصلت

    از دردی هجر در خمار است


    مگذار به کام دشمن ، ای دوست

    بیچاره مرا ، که دوستدار است


    رسواش مکن به کام دشمن

    کو خود ز رخ تو شرمسار است


    خرم دل آن کسی، که او را

    اندوه و غم تو غمگسار است


    یادیش ازین و آن نیاید

    آن را که، چو تو نگار، یار است


    کار آن دارد، که بر در تو

    هر لحظه و هر دمیش بار است


    نی آنکه همیشه چون عراقی

    بر خاک درت چو خاک خوار است
    __________________

  5. #25
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    دل، چو در دام عشق منظور است

    دیده را جرم نیست، معذور است

    ناظرم در رخت به دیدهی دل

    گرچه از چشم ظاهرم دور است


    از شراب الست روز وصال

    دل مستم هنوز مخمور است


    دست ازین عاشقی نمیدارد

    دایم از یار اگرچه مهجور است


    حال آشفته بر رخش فاش است

    شعله و نار پرتو نور است


    حکم داری به هر چه فرمایی

    که عراقی مطیع و مامور است
    __________________

  6. #26
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟

    کز زخمهی آن نه فلک اندر تک و تاز است

    آورد به یک زخمه، جهان را همه، در رقص

    خود جان و جهان نغمهی آن پردهنواز است


    عالم چو صدایی است ازین پرده، که داند

    کین راه چه پرده است و درین پرده چه راز است؟


    رازی است درین پرده، گر آن را بشناسی

    دانی که حقیقت ز چه دربند مجاز است؟


    معلوم کنی کز چه سبب خاطر محمود

    پیوسته پریشان سر زلف ایاز است؟


    محتاج نیاز دل عشاق چرا شد

    حسن رخ خوبان، که همه مایهی ناز است؟


    عشق است که هر دم به دگر رنگ برآید

    ناز است بجایی و یه یک جای نیاز است


    در صورت عاشق چو درآید همه سوزاست

    در کسوت معشوق چو آید همه ساز است


    زان شعله که از روی بتان حسن برافروخت

    قسم دل عشاق همه سوز و گداز است


    راهی است ره عشق، به غایت خوش و نزدیک

    هر ره که جزین است همه دور و دراز است


    مستی، که خراب ره عشق است، درین ره

    خواب خوش مستیش همه عین نماز است


    در صومعه چون راه ندادند مرا دوش

    رفتم به در میکده، دیدم که فراز است


    از میکده آواز برآمد که: عراقی

    در باز تو خود را، که در میکده باز است
    __________________

  7. #27
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    در کوی خرابات، کسی را که نیاز است

    هشیاری و مستیش همه عین نماز است

    آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز

    آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است


    اسرار خرابات بجز مست نداند

    هشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟


    تا مستی رندان خرابات بدیدم

    دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است


    خواهی که درون حرم عشق خرامی؟

    در میکده بنشین که ره کعبه دراز است


    هان! تا ننهی پای درین راه ببازی

    زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است


    از میکدهها نالهی دلسوز برآمد

    در زمزمهی عشق ندانم که چه ساز است؟


    در زلف بتان تا چه فریب است؟که پیوست

    محمود پریشان سر زلف ایاز است


    زان شعله که از روی بتان حسن تو افروخت

    جان همه مشتاقان در سوز و گداز است


    چون بر در میخانه مرا بار ندادند

    رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است


    آواز ز میخانه برآمد که: عراقی

    در باز تو خود را که در میکده باز است
    __________________

  8. #28
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    طرهی یار پریشان چه خوش است

    قامت دوست خرامان چه خوش است

    خط خوش بر لب جانان چه نکوست

    سبزه و چشمهی حیوان چه خوش است


    از می عشق دلی مست و خراب

    همچو چشم خوش جانان چه خوش است


    در خرابات خراب افتاده

    عاشق بی سر و سامان چه خوش است


    آن دل شیفتهی ما بنگر

    در خم زلف پریشان چه خوش است


    یوسف گم شدهی ما را بین

    کاندر آن چاه زنخدان چه خوش است


    لذت عشق بتم از من پرس

    تو از آن بیخبری کان چه خوش است


    تو چه دانی که شکر خندهی او

    از دهان شکرستان چه خوش است؟


    چه شناسی که می و نقل بهم

    از لب آن بت خندان چه خوش است


    گر ببینی که به وقت مستی

    لب من بر لب جانان چه خوش است


    یار ساقی و عراقی باقی

    وه که این عیش بدینسان چه خوش است
    __________________

  9. #29
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    در سرم عشق تو سودایی خوش است

    در دلم شوقت تمنایی خوش است

    ناله و فریاد من هر نیمشب

    بر در وصلت تقاضایی خوش است


    تا نپنداری که بیروی خوشت

    در همه عالم مرا جایی خوش است


    با سگان گشتن مرا هر شب به روز

    بر سر کویت تماشایی خوش است


    گرچه میکاهد غم تو جان من

    یاد رویت راحت افزایی خوش است


    در دلم بنگر، که از یاد رخت

    بوستان و باغ و صحرایی خوش است


    تا عراقی والهی روی تو شد

    در میان خلق رسوایی خوش است
    __________________

  10. #30
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774
    سپاس ها
    119
    سپاس شده 297 در 134 پست
    نوشته های وبلاگ
    2

    پیش فرض

    رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است

    به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است

    کرشمهای بکند، صدهزار دل ببرد

    ازین سبب دل عشاق در جهان تنگ است


    اگر برفت دل از دست، گو: برو، که مرا

    بجای دل سر زلف نگار در چنگ است


    از آن گهی که خراباتیی دلم بربود

    مرا هوای خرابات و باده و چنگ است


    بدین صفت که منم، از شراب عشق خراب

    مرا چه جای کرامات و نام یا ننگ است؟


    بیار ساقی، از آن می، که ساغر او را

    ز عکس چهرهی تو هر زمان دگر رنگ است


    بریز خون عراقی و آشتی وا کن

    که آشتی بهمه حال بهتر از جنگ است
    __________________

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •