صفحه 3 از 50 نخستنخست 1234567891011121314151617181920212223 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 496

موضوع: غزلیات بیدل دهلوی

  1. #21
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774

    پیش فرض

    دریای خیالیم و نمی نیست در اینجا

    جز وهم وجود و عدمی نیست در اینجا


    رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم

    جزگرد تحیر رقمی نیست در اینجا


    عالم همه میناگر بیداد شکست است

    این طرفه‌که‌سنگ ستمی نیست در اینجا


    تا سنبل این باغ به همواری رنگ است

    جزکج نظری پیچ وخمی نیست دراینجا


    بر نعمت دنیا چه هوسهاکه نپختیم

    هرچند غذا جز قسمی نیست در اینجا


    برهم نزنی سلسلهٔ نازکریمان

    محتاج شدن بی‌کرمی نیست در اینجا


    گرد حشم بی‌کسی‌ات سخت بلندست

    از خوبش برون آ علمی نیست در اینجا


    ما بی‌خبران قافلهٔ دشت خیالیم

    رنگ است به‌گردش‌، قدمی نیست دراینجا


    از حیرت دل بند نقاب توگشودیم

    آیینه‌گری کارکمی نیست در اینجا


    بیدل من و بیکاری و معشوق تراشی

    جز شوق برهمن‌، صنمی نیست در اینجا
    __________________

  2. #22
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774

    پیش فرض

    چون غنچه همان به‌که بدزدی نفس اینجا

    تا نشکند فشاندن بالت قفس اینجا


    از راه هوس چند دهی عرض محبت

    مکتوب نبندند به بال مگس اینجا


    خواهی‌که شود منزل مقصود مقامت

    از آبلهٔ پای طلب‌کن جرس اینجا


    آن به‌که ز دل محوکنی معنی بیداد

    اظهار به خون می‌تپد از دادرس اینجا


    بیهوده نباید چو شرر چشم‌گشودن

    گرد عدم است آینهٔ پیش و پس اینجا


    درکوی ضعیفی‌که تواند قدم افشرد

    اینجاست‌که دارد دهن شعله خس اینجا


    باگردش چشمت چه توان‌کرد، وگرنه

    یکدل به دو عالم ندهد هیچکس اینجا


    چون نقش قدم قافلهٔ ماست زمینگیر

    باشد ره خوابیده صدای جرس اینجا


    دل چون نتپد در قفس زخم که بی‌دوست

    کار دم شمشیر نماید نفس اینجا


    درکوچهٔ الفت دل صاف آینه‌دار است

    غیرازنفس خویش چه‌گیرد عسس اینجا


    سرمایهٔ ماهیچکسان عرض مثالی‌ست

    ای آینه دیگر ننمایی هوس اینجا


    بیدل نشود رام‌کسی طایر وصلش

    تا از دل صد چاک نباشد قفس اینجا
    __________________


  3. #23
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774

    پیش فرض

    شب وصل است و نبود آرزورا دسترس اینجا

    که باشد دشمن خمیازه آغوش هوس اینجا


    چو بوی‌گل‌گرفتارم به رنگ الفتی ورنه

    گشاد بال پرواز است هرچاک قفس اینجا


    سراغ‌کاروان ملک خاموشی بود مشکل

    به بوی غنچه‌همدوش است‌آواز جرس اینجا


    دل عارف چوآیینه بساط روشنی دارد

    که‌نقش پای خود راگم نمی‌سازد نفس اینجا


    تفاوت می‌فروشد امتیازت ورنه در معنی

    کمال عشق افزون نیست ازنقص هوس اینجا


    غم مستقبل و ماضی‌ست‌کان را حال می‌نامی

    نقابی در میان اسث از غباریش وپس اینجا


    غبار خاطر تیغت چرا شدکوچهٔ زخمم

    که جزخونابهٔ حسرت نمی‌باشد عسس‌اینجا


    نیندازد زکف بحر قبولش جنس مردودی

    به دوش موج دارد نازبالش خارو خس اینجا


    درتن ره نقش پا هم دارد از امید منشوری

    نبیند داغ محرومی جبین هیچ‌کس اینجا


    چه‌امکان است از خال لبش خط سر برون آرد

    زنومیدی نخواهد دست برسر زد مگس اینجا


    غبار ما، همان باد فنا خواهد ز جا بردن

    چه‌لازم چون سحر منت‌کشیدن از نفس‌اینجا


    نه آسان است صید خاطر آزادگان بیدل

    ز شوق مرغ دارد چاکها جیب قفس اینجا
    __________________

    خدایا
    به من مناعت بی غرور
    عشق بی هوس
    تنهایی در انبوه جمعیت
    دوست داشتن بی آنکه دوست بداند
    روزی کن!

    سپاس یادتون نره

  4. #24
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774

    پیش فرض

    درمحفل ما ومنم‌، محو صفیر هرصدا

    نم‌خورده ساز وحشتم‌، زین‌نغمه‌های‌ترصدا


    حیرت نوا افسانه‌ام‌، از خویش پر بیگانه‌ام

    تا در درون خانه‌ام دارم برون در صدا


    یاد نگاه سرمه‌گون خوانده‌ست بر حالم فسون

    مشکل‌که بیمار مرا برخیزد از بستر صدا


    در فکر آن موی میان از بس‌که‌گشتم ناتوان

    می‌چربدم صد پیرهن بر پیکر لاغر صدا


    زان جلوه یک مژگان زدن آیینه را غافل شدن

    دارد چو زنجیر جنون جوشاندن از جوهرصدا


    رنج غم و شادی مبر،‌کو مطرب وکو نوحه‌گر

    مشت سپند بی‌خبر دارد درین مجمر صدا


    درکاروان وهم‌و ظن‌، نی غربت‌است ونی وطن

    خلقی زگرد ما ومن بسته‌ست محمل بر صدا


    از حرف و صوت بی‌اثر شد جهل لنگر دارتر

    برکوه خواند ناکجا افسون بال و پر صدا


    چند از تپش پرداختن‌، تیغ تظلم آختن

    بیرون نخواهد تاختن زین‌گنبد بی‌در صدا


    آخر درین بزم تعب افسانه ماند و رفت شب

    ز بس به‌خشکی زد طرب‌می‌گشت درساغر صدا


    آسان نبود ای بی‌خبر از شوق دل بردن اثر

    درخود شکستم‌آنقدرکاین صفحه زد مسطر صدا


    بیدل به خود تا زنده‌ام صبح قیامت خنده‌ام

    کز شور نظم افکنده‌ام درگوشهای کر صدا
    __________________

    خدایا
    به من مناعت بی غرور
    عشق بی هوس
    تنهایی در انبوه جمعیت
    دوست داشتن بی آنکه دوست بداند
    روزی کن!

    سپاس یادتون نره

  5. #25
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774

    پیش فرض

    درین نه آشیان غیر از پر عنقا نشد پیدا

    همه پیدا شد اما آنکه شد پیدا نشد پیدا


    تلاش مطلب نایاب ما را داغ‌کرد آخر

    جهانی رنج‌گوهر برد جز دریا نشد پیدا


    دل‌گمگشته می‌گفتند دارد گرد این وادی

    به جست و جو نفسها سوختم اما نشد پیدا


    فلک درگردش پرگارگم کرده‌ست آرامش

    جهان تا سر برون آورد غیر ازپا نشد پیدا


    دلیل بی‌نشان در ملک پیدایی نمی‌باشد

    سراغ ماکن ازگردی‌کزین صحرا نشد پیدا


    چه سازد کس نفس‌سررشتهٔ تحقیق کم‌دارد

    توگر داری دماغی جهدکن‌کز ما نشد پیدا


    بهشت وکوثر ازحرص وهوس لبریزمی‌باشد

    به عقبا هم رسیدم جز همین دنیا نشد پیدا


    حضورکبریا تا نقش بستم عجزپیش آمد

    برون احتیاج آثار استغنا نشد پیدا


    سراغ‌رفتگان عمریست زین‌گلشن هوس‌کردم

    به جای رنگ بویی هم از آن‌گلها نشد پیدا


    به ذوق جستجو می‌باید از خود تا ابد رفتن

    هزار امروز و فردا دی شد و فردا نشد پیدا


    غم این تنگنایم برنیاورد از پریشانی

    نفس آسودگی می‌خواست اما جا نشد پیدا


    درین محفل به مید تسلی خون مخور بیدل

    بیا در عالم دیگر رویم‌ اینجا نشد پیدا
    __________________

    خدایا
    به من مناعت بی غرور
    عشق بی هوس
    تنهایی در انبوه جمعیت
    دوست داشتن بی آنکه دوست بداند
    روزی کن!

    سپاس یادتون نره

  6. #26
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774

    پیش فرض

    چه‌امکان است‌گرد غیرازین محفل‌شود پیدا

    همان لیلی شود بی‌پرده تامحمل شود پیدا


    غناگاه خطاب از احتیاج آگاه می‌گردد

    کریم آواز ده کز ششجهت سایل شود پیدا


    مجازاندیشی‌ات فهم حقیقت را نمی‌شاید

    محال است اینکه حق ازعالم باطل شود پیدا


    نفس را الفت دل هم ز وحشت برنمی‌آرد

    ره ما طی نگردد گر همه منزل شود پیدا


    برون دل نفس را پرفشان دیدم ندانستم

    که‌عنقا چون شوداز بیضه‌گم‌بسمل شود پیدا


    به‌گوهر وارسیدن موجها برهم زدن دارد

    جهانی را شکافی سینه تا یک دل شود پیدا


    ره آوارگی عمری‌ست می‌پویم نشد یارب

    که چون تمثال یک آیینه‌وارم دل شود پیدا


    ز محو عشق غیر از عشق نتوان یافت آثاری

    به‌دریا قطره خون‌گردیدگم مشکل شود پیدا


    شهیدان ادبگاه وفا را خون نمی‌باشد

    مگر رنگ حنایی ازکف قاتل شود پیدا


    سواد کنج معدومی قیامت عالمی دارد

    که هرکس هرکجاگم‌شد ازین منزل شودپیدا


    به رنگی موج خلقی ازتپیدن آب می‌گردد

    کزین دریا به قدریک‌گهر ساحل شود پیدا


    نفس تا هست زین مزرع تلاش دانهٔ دل‌کن

    که‌این‌گمگشته‌گر پیداشود حاصل شود پیدا


    به قدر آگهی آماده ا ست اسباب تشویشت

    طبیعت باید اینجا اندکی غافل شود پیدا


    درین دریا دل هر قطره گهر درگوهر دارد

    اگر بر روی آب آید همان بیدل شود پیدا
    __________________

  7. #27
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774

    پیش فرض

    کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا

    که آدم ازبهشت آید برون تا نان شود پیدا


    تمیز لذت دنیا هم آسان نیست ای غافل

    چوطفلان خون‌خوری یک‌عمر تادندان شودپیدا


    سحرتا شام باید تک زدن چون آفتاب اینجا

    که خشکاری به چشم حرص این انبان شود پیدا


    سحاب‌کشت ما صد ره شکافد چشم‌گریانش

    که‌گندم یک تبسم با لب خندان شود پیدا


    تلاش موج درگوهر شدن امید آن دارد

    که‌گرد ساحلی زبن بحر بی‌پایان شود پیدا


    جنون هم جهدها بایدکه دامانش به چنگ افتد

    دری صد پیرهن تا پیکر عریان شود پیدا


    عیوب آید برون تاگل‌کند حسن‌کمال اینجا

    کلف بی‌پرده‌گردد تا مه تابان شود پیدا


    پریشان است از بی‌التفاتی‌، سبحهٔ الفت

    ز دل بستن مگر جمعیت باران شود پیدا


    امان خواه ازگزند خلق درگرم اختلاطی‌ها

    که عقرب بیشتر در فصل تابستان شود پیدا


    بنای وحشت این کهنه منزل عبرتی دارد

    که صاحبخانه‌گر پیدا شود مهمان شود پیدا


    زپیدایی به نام محض چون عنقا قناعت‌کن

    فراغ اینجاکسی داردکزین عنوان شود پیدا


    چوصبح آن به که‌گم‌باشد نفس درگرد معدومی

    وگر پیدا تواند گشت بال‌افشان شود پیدا


    درین صحرا به وضع خضر باید زندگی‌کردن

    نگردد گم کسی کز مردمان پنهان شود پیدا


    حریف‌گوهر نایاب نبود سعی غواصان

    مگر این کام دل از همت مردان شود پیدا


    خیالات پری بی‌شیشه نقش طاق نسیان‌کن

    محال است‌اینکه‌هرجاجسم‌گم شدجان شودپیدا


    تماشاگاه عبرت پا به دامن سیر می‌خواهد

    نگه می‌باید اینجا توام مژگان شود پیدا


    ردیف بار دنیا رنج عقبا ساختن بیدل

    زگاو و خر نمی‌آید مگر انسان شود پیدا
    __________________

    خدایا

  8. #28
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774

    پیش فرض

    کو بقاگر نفست‌گشت مکرر پیدا

    پا ندارد چو سحر، چندکنی سر پیدا


    صفر اشکال فلک دوری مقصد افزود

    وهم تازیدکه شد حلقهٔ آن درپیدا


    شاهد وضع برودتکدهٔ هستی بود

    پوستینی‌که شد از پیکر اخگر پیدا


    جرم آدم چه اثر داشت‌که از منفعلی

    گشت در مزرع گندم همه دختر پید‌ا


    میکشان جمله شبی دعوت زاهدکردند

    چوب در دست شد از دور سر خر پیدا


    مگذر از فیض حلاوتکدهٔ مهر و وفاق

    خون چو شد شیرکند لذت شکرپیدا


    مقصد عشق بلند است زافلاک مپرس

    نشئه مشکل‌که شود از خط ساغر پیدا


    قدرت تربیت از بازوی تهدید مخواه

    به هوس بیضه شکستن نکند پر پیدا


    دیدهٔ منتظران تو به صدکوشش اشک

    روغنی کرد ز بادام مقشر پیدا


    فقر درکسوت اظهار هنر رسوایی‌ست

    آخرآیینه نمدکرد ز جوهرپیدا


    شخص تمثال دمید از هوس خودبینی

    چه نمود آینه‌گرکرد سکندر پیدا


    خلقی ازضبط نفس غوطه به دل زد بیدل

    قعر این بحر نگردید ز لنگر پیدا
    __________________

  9. #29
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774

    پیش فرض

    چه‌ظلمت است اینکه‌گشت‌غفلت به‌چشم یاران ز نور ییدا

    همه به پیش خودیم اما سرابهای ز دور پیدا


    فسون و افسانهٔ تو و من فشاند بر چشم وگوش دامن

    غبار مجنون به دشت روشن چراغ موسی به طورپیدا


    در آمد و رفت محوگشتیم و پی به جایی نبردکوشش

    رهی‌که‌کردیم چون نفس طی نشد به چندین عبورپیدا


    به فهم‌کیفیت حقیقت‌که راست بینش‌کجاست فطرت

    بغیر شکل قیاس اینجا نمی‌کند چشم‌کورپیدا


    به پا ز رفتار وارسیدن به لب زگفتار فهم چیدن

    به پیش خود نیزکس نگردید جز به قدر ضرورپیدا


    چو آینه صد جمال پنهان ز دیدهٔ بی‌نگه مبرهن

    چو صبح چاک هزارکسوت ز پیکر شخص عورپیدا


    اشارهٔ دستگاه خاقان‌، عیان ز مژگان موی چینی

    گشاد و بست در سلیمان ز پردهٔ چشم مور پیدا


    کمان افلاک پر بلندست از خم بازوی تضنع

    بس است اگرکرد خط کشیدن زکلک نقاش زور پیدا


    چکیدن اشک ناله‌زا شد ز سجدهٔ دانه ریشه واشد

    فتادگی همت آزما شدکه عجزگم شد غرور پیدا


    نیاز و نازکمال و نقصان ز یکدگر ظاهر و نمایان

    ذکور شد از اناث عریان اناث شد از ذکور پیدا


    بهم اگر چشم بازگردد قیامت آیینه‌سازگردد

    کز اعتبارات جسم خاکی چو عبرتیم از قبور پیدا


    ملایمت چون شود ستمگرزهردرشتی‌ست سختروتر

    چو آب از حد برد فسردن نمی‌شود جز بلورپیدا


    گذشت چندین قیامت اما درتن نیستان بی‌تمیزی

    ز پنبهٔ گوشهای غافل چو نی‌گره کرد صور پیدا


    ز انقلاب مزاج اعیان به حق امان بردن‌ست بیدل

    علامت عافیت ندارد چوگردد آب از تنور پیدا
    __________________

  10. #30
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/07/05
    محل سکونت
    شیراز
    نوشته ها
    1,774

    پیش فرض

    نشد دراین درسگاه عبرت به‌فهم چندین رساله پیدا

    جنون سوادی‌که‌کردم امشب ز سیر اوراق لاله پیدا


    صبا زگیسوی مشکبارت اگر رساند پیام چینی

    چو شبنم از داغ لاله‌گردد عرق ز ناف غزاله پیدا


    فلک ز صفری‌که می‌گشاید بر عتبارات می‌فزاید

    خلای یک شیشه می‌نماید پری ز چندین پیاله پیدا


    چه موج بیداد هیچ سنگی نبست برشیشه‌ام ترنگی

    شکسته دارد دلم به رنگی‌که رنگ من‌کرد ناله پیدا


    اگر به صد رنگ پرفشانم‌، ز دام جستن نمی‌توانم

    که‌کرد پرواز بی‌نشانم چو بال طاووس هاله پیدا


    چو جوشد افسردگی ز دوران‌، حذر ز امداد اهل حسان

    که ابر در موسم زمستان نمی‌کند غیر ژاله پیدا


    قبول انعام بدمعاشان به خودگوارا مگیر بیدل

    که‌می‌شوند این‌گلو خراشان چو استخوان از نواله پیدا
    __________________

صفحه 3 از 50 نخستنخست 1234567891011121314151617181920212223 ... آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •