نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: انجمن شاعران مرده (پیمان گودرزی)

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/12/23
    محل سکونت
    ღ ŚĔŃÁŤŐŔĤÁ ღ
    نوشته ها
    3,638
    سپاس ها
    1,052
    سپاس شده 1,823 در 1,601 پست
    نوشته های وبلاگ
    150

    Eh انجمن شاعران مرده (پیام گودرزی)

    سلاام دوستای سناتوریه گلم


    بچه ها این تاپیکو میخوام اختصاص بدم به غزل های یکی از دوستای گلم آقا پیام گودرزی یه بچه اصفهونی

    که ........................................



    امیدوارم بپسندین


    دوستون داااااااارم




    بی وفا



    خوشا دستی که میلغزد به مستی بر بنا گوشش

    خوشا آسوده آســــــــــودن در آسایشگه دوشش

    هوایی دارم از هجرش که خواهم بال و پر گیرم

    مثال بلبــــــــل وحشی به تنگســـــتان آغوشش

    بدین شادی که شیرینم به کوی غیر میرقصد

    چه آسان میکند یارب دل از فرهاد خاموشــــــــش

    نمیپرسد کسی از یار هم پیمان ما٬ کآخر

    چه پیش آمد که عهد دوستداران شد فراموشش؟

    شبان در کوچه مینالم به امید سحرگاهی

    که گـــــوید ماجــــرایم را صـــبا آهسته در گوشش

    بگو ساقی به او گر پیر گلگون باده میخواهد

    زند تیری به قلبم تا ز خون دل دهــــــم نوشــــش

    بسوزانم سپندی کامشب از هر گوشه بدخواهان

    زبانبــــــــندان مبهوتـــــــند زآتشبــــــــازی دوشش

    "پیام" امشب ک کردی ساز گورستان جانسوزان

    مبادا بگذری از ســــوز بیماران مـــــــــــدهوشش


    باز روشن کردم این ویرانه از ادبار خویش

    تا روان سازم به هر سو هر کرا با یار خـــــویش

    یارب از خوبان دوران هر که با ما یار شد

    مار گشت او بعد از آن پیمان و شد دلدار خویش

    من خراب بادهء شوقم٬ به جامم مست کن

    تا زلیخا زایم از افسونی رخســـــــــــــــار خویش

    هر که در آیینهء دل دید عکس روی دوست

    عشق عالم یکسر از کف داد و شد بیمار خویش

    دل دلالت بر وجود نا وجودی کی کند؟

    جز در آن موضع که همت کرد بر انکـــــار خویش؟

    زاهدا از آه عالم سوز ما پرهیز کن

    ورنه میگویم چه داری در پــــــس دیــــوار خویش

    رو در آن کویی که سرب گفته ات زر بر دهد

    کمتر اینجا کن به قــــــــصد پند مـــــا آزار خویش

    ناکسان را قبله دون پایان منور میکنند

    مینهند آنگه سلــــیمان را به حــــــال زار خویش

    هوش باش ایدل٬که صاحب منصبان دیوانه اند

    ترسم آخر در بمانند اینکســــــان در کار خویش

    من نگویم گفته ام را فرض بر واقع نهند

    بلکه آن بهتر که غرق افتند در پنـــــــــدار خویش

    گر"پیام" آغاز نطقی کرد و نقلی آفرید

    ناطقان خود گنگ میــــمانند در گفتـــــــار خویش

    این غزل معنی نکن٬ بگذار خود معنی کنم

    باغبان گل سهل تر بر دارد از گلزار خویش






    بعد از وفات تربت ما در زمين مجو
    ویرایش توسط ! asal ! : 2011/03/17 در ساعت 19:14

  2. 3 کاربر از پست مفید ! asal ! سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2010/06/18
    نوشته ها
    17
    سپاس ها
    2
    سپاس شده 36 در 14 پست

    پیش فرض

    خیلی غرل قشنگی بود باز هم از این کارا بکن

    از این دوستا هم داشتی به ما نگفتی

  4. 2 کاربر از پست مفید **mohammad** سپاس کرده اند .


  5. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/03/17
    نوشته ها
    3
    سپاس ها
    3
    سپاس شده 6 در 3 پست

    Gadid تقدیر

    ممنون از لطفتون

  6. 2 کاربر از پست مفید payam goodarzi سپاس کرده اند .


  7. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/12/23
    محل سکونت
    ღ ŚĔŃÁŤŐŔĤÁ ღ
    نوشته ها
    3,638
    سپاس ها
    1,052
    سپاس شده 1,823 در 1,601 پست
    نوشته های وبلاگ
    150

    Eh

    کجایی ای زجان خوشتر؟


    من آن مرغ اسیرم.........ناگزیرم...........ناگ زیرم
    برای تو بخوانم..............تا بمیرم..........تا بمیرم



    دلا ديدي كه خون شد زندگانـــــي؟ زدستم رفت آن دلدار جانـــــــي

    چنان خواندند آواز جدائــــــــــــي كه از يادم برفت آواز خوانـــــي

    بگو داماد جانرا:نوحه سر كــــــن كه بردند آن عروس از ميهماني

    بهاري بود و ياري بود بهــــــــناز فسردش ناگهان باد خزانـــــــــي

    مگر نامهربان بود آن عزيـــــــزم كه بردندش بدين نامهربانـــــــي؟

    به عمري مادر غم پرورانــــــدش به خاكش برد شوقي ناگهانـــــي

    نشد از شوق باز آن غنچهء نـــــاز كه پرپر گشت از داغي نهانــــي

    چه ايامش كه گفتم:پير گـــــــردي ندانستم كه ميميرد جوانــــــــــي

    نمك ديگر كجا باشد بدان شــــــور؟ كجا نقلي به آن شيرين بيانــــــي؟

    به هوش اي آسمان،امروز وقتست بريزي يا بسوزي يا بخوانــــــي

    نه ديگر آنچنان آهــــــــــي برآري نه ديگر اينچنين اشكي فشانــــي

    بگو از من به آن دلبر كه:خوش باش ولي باور نكن از من كه آنـــــي


    نباشيّ و بخندم،اين به دورســـــــت

    خصوص اينكه پريسايم به گورست


    خداوندا"پريسا" نيست ديـــــــــگر؟ همان سيمين بناگوش سبكســـــر

    هزاران بار اگر گوئي كه: "او رفت" تو ميگوئي و ما را نيست بـــاور

    همه دردي تحمّل كردم، امــــــــــّا ندارم من تحمّل داغ دلبـــــــــــــر

    هنوزش بود آن لب وقت بوســــــه هنوزش بود وقت عيش خوشتـــر

    هنوزش بود جاي عــــــشق در دل هنوزش بود جاي شور در ســــر

    هنوز آن باغبانش آب مـــــــــــيداد چرا كردي گل نازم تو پــرپــــــر؟

    حديث عشق اين بود و دگر هيـــچ اگر چه گفته اندش نامـــــــــــكرر

    به هر تصوير تا چشمي گـــــذارم بود در پيش چشمانم مصـــــّـــور

    دگر خون شد مرا ابيات و اشـــعار اگر باور نداري نيك بنــــــــگـــر

    نگه كن تا تو را خطّي ســــــرودم ز اشك ديدگان درياست دفتــــــر

    تو ديگر نيستي تا خوش بخـــــندي چو ديگر نيستي،من نيز ديــــگـر

    نباشّي و بخندم؟اين به دورســـــــت

    خصوص اينكه پريسايم به گورست


    هزاران ياد بادت،ياد بـــــــــادت كه ميديدم در اين غمخانه شادت

    دلا،عادت همه لبخند بـــــــــودت چه پيش آمد كه افتادي زعــادت؟

    كنون رفتيّ و ميخوانم به حسرت كه:از كف رفت آن مرغ سعادت

    ندانم شاه قسمت گاه تقسیـــــم چه انديشيد كاين قسمت نهـــادت

    همه پيران خمودند و بماندنـــــــــد برفتيّ و نبود عمري زيـــــــادت

    به وقت عشقبازي، ايدريغـــــــــا كه جانان فرصتي چندان نــدادت

    بسي ترسم بدين صورت كه ميري پريرويان بميرند از حســـــــادت

    در آن آرامـــــــــگاه پر قــــــناري همه دوران خوش و آرام بـــادت

    هر آنكس بي ارادت بود بگريست مرا گويند تا با ايــــــــــن ارادت

    نباشيّ و بخندم،اين به دورســـــــت

    خصوص اينكه پريسايم به گورست


    بخواب آرام اي دلداده فرزنــد بخواب اي دختر شيرينتر از قنـــد

    اگر پيوند ياران زود بگسست تو را دائم بود با خاك پــــــــيونــد

    دگر وقت سفر آمد،نگه كــــن تو آزاديّ و صدها سينه در بـــنــد

    هنرمندان خبر گشتند و مردند كه از كف رفت آن دخت هنرمنــد

    چگونه مادرت را باز گويـــم زخاموشيّ آن خورشيد ارونـــــــد

    چگونه با پدر گويم؟چگونــه؟ كه از كف دادي آن دردانه فرزند؟

    كرا گويم،كرا جويم ازينپــس كنم تا بلكه او را با تو مانـــــنــــد؟

    منم در انتظار صبح،كــــز او بپرسم:رفت آن افسانه دلبــــنـــــد؟

    بيادم آيد از افسوس آنــــــشب چنين يادم دل از افسوس آكنــــــد

    به هم بوديم دلگرم شكفتــــــن مرا گفتي در آن هنگام لبخنــــــــد:

    اگر مردم بخندي باز بي من؟ تورا گفتم:مخواه از من كه يكچنــد

    نباشيّ و بخندم،اين به دورســــــت

    خصوص اينكه پريسايم به گورست

    بهاري آمد از ره،بد بــــــــــــهاري بهاري بي گل سرخ بهــــــــاري

    به دشتي عندليبي نوحـــــــــــه دارد به كنج ديلمان خواند قــــــــناري

    نه اين شرط وفا باشد،كه بـــــــردي اميدي از دل امّــــــــــــــيدواري

    به هر برگي نظر دوزم،دريـــــــغـا حديثي از تو دارد يادگــــــــاري

    دلا ديدي كه آغاز جوانــــــــــــــــي چه خاكي بر سر آورديــــم،آري؟

    از اين انديشه خون بارم ،كه امشب سر گلگون به بالين كــــــه داري

    تو گلبرگم نه با ما يار بـــــــــودي؟ چه شد كز ياد بردي عهد يــاري؟

    كنار سنگ ميبايد گرفتـــــــــــــــن كه ديگر نيست ياري در كـناري

    اميد قصر جانانت به دل بـــــــــود چهي،خاكيّ و سنگي بر مزاري؟

    اميد دلبريت از نرگسان بــــــــــود نگاهي گود رفته،اشك جـــــاري؟

    مرا بي تو خزان باشد بـــــــــهاران چسان در بزم ياران چشم داري


    نباشيّ و بخندم،اين به دورســــــت

    خصوص اينكه پريسايم به گورست




    بعد از وفات تربت ما در زمين مجو

  8. 3 کاربر از پست مفید ! asal ! سپاس کرده اند .


  9. #5
    کاربر حرفه ای
    تاریخ عضویت
    2011/03/04
    محل سکونت
    اصفهان
    نوشته ها
    106
    سپاس ها
    90
    سپاس شده 64 در 37 پست

    پیش فرض

    tnx

  10. 3 کاربر از پست مفید .::AlirezA::. سپاس کرده اند .


  11. #6
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2010/06/18
    نوشته ها
    17
    سپاس ها
    2
    سپاس شده 36 در 14 پست

    پیش فرض

    مثل قبلی خیلیییییییی خیلییییییییییی قشنگ و

  12. 3 کاربر از پست مفید **mohammad** سپاس کرده اند .


  13. #7
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/03/17
    نوشته ها
    3
    سپاس ها
    3
    سپاس شده 6 در 3 پست

    پیش فرض

    ممنون از لطفت بی نهایتتون

  14. 3 کاربر از پست مفید payam goodarzi سپاس کرده اند .


  15. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/12/23
    محل سکونت
    ღ ŚĔŃÁŤŐŔĤÁ ღ
    نوشته ها
    3,638
    سپاس ها
    1,052
    سپاس شده 1,823 در 1,601 پست
    نوشته های وبلاگ
    150

    پیش فرض

    خواهش میکنیم پیام جان .غزل هات خیلی قشنگه ارزششو داره

  16. 2 کاربر از پست مفید ! asal ! سپاس کرده اند .


  17. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/12/23
    محل سکونت
    ღ ŚĔŃÁŤŐŔĤÁ ღ
    نوشته ها
    3,638
    سپاس ها
    1,052
    سپاس شده 1,823 در 1,601 پست
    نوشته های وبلاگ
    150

    پیش فرض

    ای بلبل باغ ملکوتم تو کجایی ؟


    ای بلبل باغ ملکوتم تو کجایی ؟

    ای تاج سرم جایگهت ، خاک چرایی؟

    از دست امیدم بشد ای ماه ، در این وهم

    یکدم ز سرای ابدی چره نمیایی

    ما منتظران در طلبت گریه کنانیم

    آنگه کنیم شاد ، که از در به درآیی

    این رسم بود قافله سالار جهان را

    ناگاه خدایش بزند تیر بلایی

    ویران شده ماییم ، گریزان ز چه هستی؟

    ما خاک زمینیم تو در اوج سمایی


    در کنج غزلخانه غم جای تو خالیست

    تا باز سرودی به سرایم بسرایی

    بیمارم و جز وصل توام نیست مداوا

    ای داد و فغان از تو و یک جرعه وفایی

    آنسان که سر خاک تو فریاد کشیدم

    از سنگ ندا آمد و نی از تو نوایی

    بی جام رخت در حرم عیش رفیقان

    کو مهر و وفایی ، کجا لطف و صفایی؟

    از رفتن هر روز هراسم شود افزون

    کاین عمر به اخر شود و باز نیایی

    ایکاش شوم کشته و در خاک تو خیزم

    یا زنده شوی ، بار دگر سوی من ایی



    بعد از وفات تربت ما در زمين مجو

  18. 2 کاربر از پست مفید ! asal ! سپاس کرده اند .


کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •