صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11

موضوع: افسردگی و راههای غلبه بر آن

  1. #1

    Thumb افسردگی و راههای غلبه بر آن

    افسردگی و راههای غلبه بر آن

    افـسردگی اختلالی است که قادر است افکار، خلق و خو،
    احـساسات، رفـتــار، سلامتی جسمانی و روحی شما را
    تحـت الشـــعاع قرار دهد. هر انسانی در مقاطع خاصی از
    زنـدگی خود به افسردگی دچار میگردد. نشانه ها و علایم
    افسردگی عبارتند از:

    * غم و اندوه پایدار، اظطراب، احساس پوچی.

    * احــساس نا امیدی و بدبینی- احساس گناه، احسـاس
    بی ارزشی و در ماندگی - احساس تیره بختی.

    * کاهش سطح انرژی و احساس خستگی.

    * دشواری در تمرکز، یاد آوری و تصمیم گیری-عدم توانایی
    در اندیشیدن.

    * بی خوابی و یا افزایش میزان خواب.

    * از دست دادن اشتها و کاهش وزن - یا پر خوری و افزایش وزن.

    * عدم تمایل به ملاقات با دیگران - یا وحشت از تنها ماندن - حضور یافتن در فعالیتهای اجتماعی دشوار و غیر ممکن میگردد.

    * احساس بی ارزش بودن و نا عادلانه بودن زندگی- احساس شکست- احساس سربار بودن.

    * از دست دادن علاقه و میل به فعالیتهای معمولی در زندگی و یا سرگرمیهایی که پیشتر برای فرد لذت بخش بوده اند.

    * بیقراری و بیتابی - زود رنجی و تحریک پذیری- و یا کند شدن حرکات و واکنشها- بی تفاوتی.

    * افت اعتماد بنفس - سرزنش مدام خود - نگرانی از گذشته و آینده.

    * مشکلات جسمانی که معمولا به دارو جواب نمیدهند مانند: خارش بدن - تاری دید -تعریق شدید- خشکی دهان- مشکلات گوارشی (یبوست، اسهال - سوء هاضمه)-سردرد - کمردرد.

    * افکار صدمه زدن به خود و یا دیگران - افکار خود کشی.


    علل پدید آمدن افسردگی
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــ

    علل پدید آمدن افسردگی نیز گوناگون میباشد:

    * وراثت.
    * محیط های نا ایمن و خطرناک مانند: آلودگی هوا و آب.
    * محیطهای آشفته مانند: خشونت در خانه و روابط.
    * درگذشت همسر، فرزند، والدین و دوستان.
    * ضربه های روحی شدید در کودکی و یا بزرگسالی.
    * از دست دادن حمایتهای اجتماعی در پی طلاق، دوری از دوستان، قطع رابطه، از دست دادن شغل.
    * شرایط ناسالم اجتماعی مانند: فقر، بی خانمانی و خشونت در جامعه.
    * بیماریهای مزمن مانند سرطان، دیابت و ایدز.
    * شکست و ناکامیها-تجارب ناخوشایند.
    * تغییرات هورمونی - اختلال در تعادل انتقال دهنده های عصبی همچون سروتونین.
    * در اثر مصرف برخی داروها مانند داروهای خواب آور، ضد بارداری و کاهنده فشار خون بالا.
    * استفاده از الکل، مواد مخدر و دیگر داروها.
    * تغذیه نامناسب مانند کمبود فولات و ویتامین B1 و یا مصرف زیاد مواد قندی و کافئین دار.
    * ضعف شخصیت، اعتماد بنفش پایین، بد بینی و هم وابستگیها.
    * استرس .
    * الگوی تفکرات منفی.
    * عدم تحرک بدنی و نداشتن تفریح و سرگرمی.
    * انزوا و گوشه گیری

    انواع افسردگی
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ


    1- افسردگی اساسی: این نوع افسردگی اختلال در خلق میباشد که معمولا 2 هفته بطول می انجامد. احساس دلتنگی و حزن مفرط و از دست دادن میل و لذت از فعالیتهای دلپذیرو احساس گناه و بی ارزشی از نشانه های آن میباشد. این نوع افسردگی خطرناک بوده و میتواند به خود کشی منجر گردد.

    2- افسردگی مزمن: شدت علایم آن از افسردگی اساسی کمتر بوده اما دوره آن طولانی و ممکن است و 2 الی 5 سال بطول انجامد. علایم آن معمولا ناتوان کننده نمیباشد اما در عملکرد مناسب و احساس خوشایندی فرد تاثیر گذار است.

    3- اختلال در سازگاری: هرگاه انسان عزیزی را از دست میدهد، شغلش را از دست داده و یا تغییر میدهد، و یا آگاه میگردد که بیماری لاعلاجی دارد کاملا طبیعی است که احساس استرس، اندوه و خشم میکند. اما در نهایت امر افراد خود را با شرایط پدید آمده وفق میدهند. اما برخی قادر به چنین عملی نمیباشند. هنگامی که واکنش فرد به یک موقعیت و یا حادثه سبب افسردگی در وی میگردد به آن اختلال در سازگاری میگویند.

    4- اختلال دو قطبی: به تغییرات غیر قابل پیش بینی خلق از شیدایی تا افسردگی اختلال دو قطبی میگویند. در یک زمان فرد رفتار برونگرایی مفرط، پر حرفی، خود بزرگ بین از خود بروز میدهد و در دوره ای دیگر افسرده میگردد.

    5- افسردگی فصلی: این نو ع افسردگی معمولا در زمستان شیوع می یابد. علت آن کاهش تابش نور خورشید است.این افسردگی سبب سردرد، تحریک پذیری و کاهش سطح انرژی میگردد.

    راهبردهایی برای غلبه بر افسردگی
    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــ

    1- برای خود اهداف قابل دسترس تعیین کنید.

    2- تنها به میزان معقول و در حد توان خود مسئولیت بعهده بگیرید.

    3- کارها، اهداف و وظایف بزرگ را به بخشهای کوچک تقسم کنید.

    4- مدیریت زمان و الویت بندی را فراموش نکنید.

    5- مدتی از وقت خود را با دیگران و یک دوست صمیمی سپری کنید. سعی کنید فردی را در زندگی بیابید که بتوانید به وی اعتماد کرده و با وی درد دل کنید.

    6- به سرگرمیهایی که علاقه دارید بپردازید.

    7- ورزش کنید و فعالیت بدنی منظم داشته باشید.

    8- تا بر طرف شدن آثار افسردگی تصمیمات مهم و حیاتی خود را به تعویق اندازید.

    9- به خاطر داشته باشید که بهبودی خلق افسرده زمانبر و تدریجی میباشد انتظار معجزه نداشته باشید.

    10- از افراد غیر حامی و منتقد اجتناب کنید.

    11- به دوستان و خانواده خود اجازه دهید در روند بهبودی به شما کمک کنند.

    12- افکار مثبت را جایگزین افکار منفی گردانید.

    13- به خاطر داشته باشید که زندگی بطور ذاتی مبهم و نامشخص بوده و در بسیاری از شرایط تنها یک پاسخ واحد مشکل گشا نخواهد بود.زندگی مملو از احتمالات است.

    14- شما باید بیاموزید چگونه میان اموری که شما مسئول آنها میباشید و یا نمیباشید تفاوت قائل گردید. معمولا افراد کنترلی که بر شرایط دارند را کمتر و یا بیشتر از آنچه هست بر آورد میکنند.اموری که شما مسئولیتی در قبال آن ندارید و یا خارج از کنترل شماست به حال خود بگذارید.

    15- شما باید قادر باشید میان موقعیتهایی که ارزش شما باید بر اساس موفقیتهای شما تعیین گردند و دیگر موقعیتها تفاوت قائل گردید.

    16- شما باید بیاموزید که چه زمان باید با احساسات خود ارتباط برقرار کرده و چه زمان از آنها فاصله بگیرید.

    17- شما باید بیاموزید که چه هنگام باید به بر زمان حال تمرکز کنید و چه هنگام به زمان آینده.

    18- خوشبختی و نیل به شادی در زندگی هدف نامعقولی نیست اما شما باید ابتدا مفهوم خوشبختی را برای خود معنا کرده و سپس با برنامه ریزی و ایجاد سلسه مراتب و پیروی از آنها به خوشبختی مطلوب خود دست یابید.

    19- شما باید قادر باشید که میان احساسات درونی خود و واقعیتهای عینی تفاوت قائل گردید.

    20- شما باید قادر باشید تا با دیگران رابطه برقرار کنید.

    21- اعتماد بنفس خود را افزایش دهید.

    22- وابستگی خود را به دنیای خارج کاهش دهید.

    23- به خاطر داشته باشید هیچ فرد دیگر ی جز خود شما مسئول شادی شما نمیباشد.

  2. #2

    پیش فرض

    سلام من 24سالمه ویه ساله از همسرم جدا شدم بعد از جدایی با اقایی دوست شدم که در حقم خیانت کرد حالا اعتماد به نفسمو از دست دادم و افسردم چی کار کنم که به زندگی عادیم برگردم.مرسی

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    آن روي سكه جدايي



    طدر هيچ عصري خطر انحلال كانون خانوادگي و عوارض سوء ناشي از آن تا اين حد چشمگير و بحراني نبوده و در هيچ عصري مانند اين عصر عملابشر دچار اين خطر و آثار سوء ناشي از آن نشده است. طلاق و پيامدهاي آن از مشكلات بزرگ جوامع كنوني به شمار مي رود. گسستن رابطه زناشويي و رها كردن زندگي مشترك، زن و مردي را كه به هم پيوسته بوده اند، به راه هاي گوناگون مي كشاند، هر چند امكان دارد چنين زن و مردي هر يك خوشبختي نا يافته يا از دست رفته را در كنار همسري ديگر بيابد، اما در بيشتر موارد اين گونه ، نيك فرجام نيست. مهمتر از سرنوشت آن دو، نابساماني فرزنداني است كه ناچارند به جهت طلاق به يكي ازآنها ( پدر و مادر) پدر و مادر بسنده كنند يا زير سايه ناپدري و نامادري زندگي كنند.


    علل و عوامل بروز طلاق
    در كشور ما عوامل متفاوت اجتماعي و فردي گوناگوني در بروز پديده طلاق مداخله مي كند. گرچه نقش عوامل مختلف براساس نظام فرهنگي - شخصيتي و ساختار روابط اجتماعي و الگوهاي هنجاري در اجتماعات و ادوار گوناگون، تفاوت هاي زيادي دارد، اما تاكيد بر مهمترين عوامل تاثيرگذار در شناخت زيرساخت هاي طلاق بسيار گره گشاست. بر اين اساس مهمترين عوامل تاثيرگذار بر طلاق را مي توان بر اساس محورهاي ذيل دسته بندي كرد.

    عوامل عاطفي: ريشه جدايي بيش از نيمي از زوجين از يكديگر، مسائل عاطفي است. بر پايه برخي تحقيقات، دست كم60 درصد طلاق هايي كه در دادگاه هاي خانواده به بهانه هاي گوناگون صورت مي گيرد، ريشه در مسائل عاطفي دارد و به تجربه ثابت شده در خانواده هايي كه مسائل عاطفي در زوج ها برطرف شده، احتمال فروكش كردن مشكلات در خانواده ها بيشتر است.

    عوامل اقتصادي: مشكلات اقتصادي و عدم تامين معيشت و فقر، پايين بودن سطح درآمد خانوار، بيكاري، مسكن نامناسب و بالابودن نرخ خريد و اجاره و ضعف يا فقدان ثبات شغلي هر يك مي تواند به نحوي در بروز طلاق سهم داشته باشد.

    عوامل شخصيتي: فقدان مهارت كافي براي شروع زندگي، فقدان آگاهي از اصول و بنيان هاي حل مسئله بين زوجين، فقدان اعتماد به نفس و خودباوري در زوجين يا يكي از آنها، فقدان پايبندي فرد به اصول اخلاقي وخيانت هر يك از زوجين به يكديگر، فقدان قدرت ارتباطي و تفاهم بين دو طرف و تزلزل شخصيتي، تغيير در شيوه زندگي، افسردگي، فقدان صداقت هنگام شكل گيري روابط زناشويي وآشكار شدن صورت هاي پنهان زندگي زوجين، اختلاف سني اساسي، اختلاف فرهنگي، تربيتي و اجتماعي بين زوجين، ارائه چهره اي غيرواقعي از خود پيش از ازدواج، ازدواج درسن پايين و ناپخته بودن افراد، كاهش پايبندي به ارزش هاي مذهبي، ديني يا اخلاقي، اعتياد، اخلاق و وضعيت بد روحي و رواني هر دو شخص، عدم رشد عقلي و بلوغ فكري، ضعف يا عدم آمادگي لازم براي پذيرش مسئوليت همسري، خسّت مردان در مقابل توقعات زنان، اثرپذيري بيش از حد يكي از طرفين از خانواده خود، نگرش منفي به جنس مخالف ، بدبيني و وسواس رفتاري و علاقه بيش ازحد به كار درمقابل بي توجهي به خانواده ازجمله علل و عوامل شخصيتي موثر بر طلاق محسوب مي شوند.

    عوامل ارتباطي: سوءظن و بدبيني هاي كاذب، عدم انطباق بين انتظارات و مسئوليت هاي متقابل، بي توجهي به تامين نيازها و انتظارات متقابل، درك نامتوازن از نقش زن و مرد در زندگي مشترك، خودمحوري، فقدان گذشت، غرورهاي كاذب، لجاجت هاي كودكانه، پرده دري متقابل و عدم تامين احترام متقابل، ميل به انتقامجويي، حساسيت هاي بيش از حد، افزايش فاصله كلامي بين زوجين، پرخاشگري ومجادله دائمي بين زوجين، دخالت هاي اطرافيان، بي علاقگي به همسر و تمايل به دور بودن از وي براي مدت طولاني، وابسته كردن فرزندان به خود و افزايش فاصله آنها با همسر، ضرب و شتم همسر، ارتباط بيش ازحد با دوستان و رفقا (رفيق بازي) ، اعتقاد بيش ازحد به فرهنگ مردسالاري يا زن سالاري، عدم آگاهي زن و مرد نسبت به تعهدات و مسئوليتي كه برعهده دارند و عدم درك متقابل از جمله عوامل ارتباطي موثر بر بروز طلاق محسوب مي شوند.

    عوامل اجتماعي: مواردي همچون اختلاف فرهنگي و سطح طبقاتي بين خانواده هاي زوجين، مهاجرت هاي بي رويه از روستاها به شهرها و از شهرهاي كوچك به شهرهاي بزرگ، رشد فزاينده كلانشهرها و كاهش سيستم هاي كنترل اجتماعي غيررسمي در جامعه، اعتياد به مواد مخدر و الكل ازجمله متغيرهاي موثر بر طلاق در حيطه اجتماعي هستند.

    پيامد هاي طلاق

    1 - بر فرزندان: اثرات شديد روحي ناشي از طلاق به ويژه روي فرزندان، انسان را به اين فكر مي اندازد كه چه خوب بود ازدواج ها با بصيرت، شناسايي و آگاهي بيشتري از خصوصيات شخصيتي و اخلاقي دو طرف صورت مي گرفت و زوج ها وقتي به توافق و شناخت مي رسيدند فرزندي به دنيا مي آمد، چرا كه در بيشتر جدايي ها اغلب فرزندان قرباني خواسته هاي آني و زودگذر والدين شده و لطمه هاي شديد روحي به آنان وارد مي شود. اگر اين واقعيت را بپذيريم كه نه مادر مي تواند جاي پدر را براي فرزند پر كند و نهپدر قادر است رابطه اي نظير آنچه بين مادر و فرزند برقرار است خلق كند و حتي مددكار اجتماعي يا هر سرپرست غيروالد نيز توانايي ايجاد مناسبات والد و فرزند را ندارد، آنگاه متوجه خواهيم شد طلاق چه آسيب هاي جبران ناپذيري به فرزند خواهد زد،ازآن جمله بروز افسردگي در كودكان و نوجوانان، اضطراب، پرخاشگري و عصيان در نوجوانان، حسادت، سوءظن و بدبيني نسبت به ديگران، فرار از منزل، ترك تحصيل و افت تحصيلي، بزهكاري و كجروي هاي اجتماعي (قتل، دزدي، فحشا و...)، ازدواج زودرس به ويژه براي دختران، ضعف اعتماد به نفس، اختلال هويت، اعتياد، فقر، ضعف سلامت جسمي و رواني (بي خوابي، سوءتغذيه، بي اشتهايي يا پرخوري عصبي و...)، احساس درماندگي و سرخوردگي، تجربه عقده حقارت ناشي از عدم دسترسي به محيط گرم و عاطفي خانوادگي در مقايسه با ديگران و دروني سازي عقده هاي منفي و ضداجتماعي، انزواي اجتماعي، گرايش به انواع انحرافات اجتماعي به جهت ضعف كنترل رفتاري و اخلاقي توسط والدين، اجتماع ستيزي وديگر آزاري و بروز انواع خشونت هاي اجتماعي است.

    2 - بر زنان: درصد زيادي از زنان مطلقه وجود باورهاي غلط و قضاوت هاي تنگ نظرانه افراد جامعه نسبت به طلاق و زنان مطلقه را باعث احساس بيگانگي، ناامني و ناراحتي در روابط خود با ديگران دانسته كه موجب مي شود از حضور در جمع فاميليو دوستان احساس معذب بودن كنند يا مورد اذيت و آزارهاي اطرافيان و پيشنهادهاي غيرمتعارف قرار گيرند. آنچه بسياري از زنان پس از طلاق خود حس مي كنند، نگراني بيش از حداز ازدواج بعدي است تا آن حد كه ممكن است آنها را نسبت به ازدواج مجدد دلسرد كند.

    3 - بر مردان: فشارهاي روحي و رواني، ابتلابه انواع آسيب ها مثل اعتياد به مواد مخدر، الكل، اختلافات رفتاري، خودكشي، انحرافات جنسي و قرارگرفتن در معرض انواع بيماري هاي عفوني و ويروسي، از دست دادن پيوندها و همبستگي با خانواده، طرد خانوادگي و اختلاف با ساير اعضاي خانواده، تن دادن به ازدواج هاي موقت و ازدواج هاي ثانويه، اختلاف بين فرزندان با همسر در صورت ازدواج مجدد، از جمله آثار و پيامدهاي منفي طلاق بر مردان است.

    راهكارهاي جلوگيري از طلاق
    بررسي ها نشان مي دهد عدم شناخت صحيح زوجين پيش از ازدواج، يكي از دلايل اصلي وقوع طلاق است. براي جلوگيري از اين امر، آشنايي كامل بين طرفين و شناخت عميق از خانواده هاي طرفين قبل از ازدواج ضروري است. اگر جوانان پس از آشنايي كامل با هم ازدواج كنند، زندگي مشترك پايدارتري خواهند داشت. نقش مشاوره قبل، حين و بعد از ازدواج را نبايد ناديده انگاشت. مشاوره از اين جهت حائز اهميت است كه مي تواند از بروز ازدواج نا مناسب جلوگيري كند تا متعاقبا طلاقي صورت نگيرد، در واقع مشاوره، كمك به افراد براي انتخاب زوج مناسب است و در صورت هدايت صحيح موجب تامين امنيت رواني خانواده مي شود.

    طلاقي كه در هيچ دفتري ثبت نمي شود
    براساس آمارهاي رسمي، ميزان طلاق در تهران و در 6 ماهه اول امسال بيش از 20 درصد افزايش يافته است، اما سردي روابط يا طلاق عاطفي همسران با هيچ مقياسي جز درون افراد قابل سنجش نيست، به همين دليل افراد مادامي كه زير يك سقف زندگي مي كنند، نوع روابطشان قابل ثبت نيست و ميزان طلاق عاطفي نيز در هيچ گزارشي نيامده است، منتها برخي كارشناسان در پايگاه هاي اطلاعاتي خود اعلام مي كنند كه براساس تجربه، ميزان طلاق عاطفي دو برابر طلاق هاي رسمي است. يك مشاور خانواده مي گويد: "عشق بين زن و مرد مانند نهالي است كه در صورت عدم رسيدگي خشك خواهد شد. به اين مسئله اكتفا نكنيد كه يك بار براي هميشه ابراز علاقه كرده ايد، رسيدگي روزانه به اين نهال الزامي است."

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    افسردگي هر يك از ما دوستان ,آشنايان و وابستگان عزيزي داريم كه ممكن است از افسردگي رنج ببرد. هر كس به نوعي تلاش مي كند تا از افسردگي رهايي يابد. بعضي از اين تلاشها به تجربيات شخصي افراد متكي است ولي عمدتا" به راه حل هايي كه در جامعه مرسوم شده و ريشه در سنتهاي اجتماعي دارد پناه مي برند. تنها و گاهي اوقات از كمك حرفه اي روانپزشكان و روانشناسان بهره مند مي شوند .
    تلا ش در جهت رفع افسردگي،خود يكي از راههاي اساسي درمان و پيشگيري از شدت بيماریو عوارض آن است چه زيبا سروده است فريدون مشيري شاعر :
    گر نكوبي شيشه غم را به سنگ هفت رنگ اش مي شود هفتاد رنگ
    براي افسرده نبودن كافي نيست كه مشكلي نداشته باشيم بلكه بايد شوروشوقي در سر باشد بايد دليل براي زندگي داشت .
    بايد عشق ورزيد تا افسرده نبود، پاد زهر افسردگي اين نيست كه خيالي در سر نداشته باشيم بلكه آن است كه موضوعي سالم و مناسب براي دوست داشتن و شوري سازنده و مفيد در سر داشته باشيم . ََ ان الذين قالوا ربنا الله ثم الستقامو ا فلاخوف عليهم و لا هم يحزنون ََ
    به قول شاعر بزرگ نظامي :
    دلي كه از عشق خالي شد فسرده است گرش صد جان بودي بي عشق مرده است
    ما منكر مشكلات و حوادث غم انگيز نيستيم اما آنچه به حوادث معناي مايوس كننده مي دهد بيش از خود حوادث تعبير و تفسير ماست .
    قدرت تعقل و توانايي سازگاري آسان در برابر مشكلات لا يتناهي است. توانايي انديشه بشر و قدرت چاره جويي او خيلي بيش از آن است كه قوي ترين حوادث تلخ هم بتواند او را براي هميشه افسرده نگهدارد .
    افسردگي در زندگي روزمره معمولابه شخصي گفته مي شود كه غمگين و حالتي ناشاد داردكه در تعريف روانشناسانه شخص افسرده كسي است كه غمگين و ناراحت مي باشد .
    افسردگي يكي از شايع ترين بيماريهای نوع بشر است وعلانم مختلفي دارد مانند علايم جسماني كه موجب مراجعه به پزشك ميشود. حدود 6در صد از افراد جامعه مبتلا به افسردگي هستند. احتمال اينكه هر كسي در طول عمر خود به افسردگي دچار شود به طور متوسط 15درصد است كه ازاين 15در صد تعداد خانم هاي افسرده بيشتر از آقايان است .
    افسردگي موجب افت عملكرد شغلي ,تحصيلي ,اجتماعي و خانوادگي مي شود .
    احساس غم و اندوه گذرا به دنبال فقدان عزيزان يا شكست در يك تجربه معمول زندگي كه با خود ملامتگري را به همراه ندارد و يا بطور قابل توجه نمي باشد يك اتفاق بسيار معمول رواني است و نام بيماري بر آن اطلاق نمي شود و اگر به خوبي و سازنده با آن برخورد شود مي تواند به رشد و تعالي انسان نيز كمك كند .
    افسردگي اساسي يك اصطلاح تشخيصي است كه دلالت بر وجود علايم بارز افسردگي مي كند كه موجب افت قابل توجه در عملكرد شغلي يا اجتماعي شخص شده است .
    علايم: علامت اصلي افسردگي اساسي يك دوره حداقل دو هفته اي است كه در طي آن فرد افسرده علاقه و احساس لذت را تقريبآ در همه فعاليت ها از دست مي دهد در كودكان و نوجوانان نيز به همين منوال است .
    فرد افسرده چهار علامت را تجربه مي كند كه عبارتند از : تغييردر اشتها يا وزن ,خواب و فعاليت رواني- حركتي، كاهش انرژي , احساس بي ا رزشي يا گناه , دشواري در انديشيدن، تمركز و يا تصميم گيري با افكار تكرار شونده مرگ يا انديشه پردازي ,طرح و اقدام براي خودكشي. براي به حساب آوردن يك دوره افسردگي اساسي يك علامت بايد نسبت به دوره قبل بدتر شده باشد يا يك علامت اخيرآ بوجود آمده باشد. علايم براي بيشتر ساعات روز تقريبآ هر روز براي حداقل دو هفته پيوسته ادامه دارد. در بعضي افراد اين دوره افسردگي حالت خفيف تري دارد و ممكن است فرد كاركردهاي ظاهرا" طبيعي داشته باشد اما نيازمند تلاش فزاينده بسيار زياد است .
    در بعضي افراد كه از احساس بي ميلي شكوه مي كنند ,هيچ گونه احساسي ندارند يا ا حساس مضطرب بودن مي كنند وجود يك خلق افسرده را مي توان از حالت چهره طرز رفتارشان استنباط كرد .
    بعضي افراد بر شكايت جسمي (مثلا":درد ورنج بدني كه به جاي گزارش احساس غمگيني تا"كيد ميكنند . بيشتر افراد افزايش تحريك مثل خشم مستمر , تمايل به پاسخ دادن به وقايع به صورت طغيان، خشم يا سرزنش ديگران و يا احساس غلو يافته ناكامي بر سر موضوعات جزيي را گزارش ميدهند. در كودكان و نوجوانان با از دست دادن علاقه يا احساس لذت تقريبا" هميشه تا حدي وجود دارد .
    اعضاي خانواده غالبا" متوجه كناره گيري اجتماعي و عدم علاقه به فعاليت هاي لذت بخش قبلي بيمار مي شوند ( مثلآ كسي كه قبلآ عاشق بازي گلف بود ديگر بازي نمي كند،
    كودكي كه از بازي فوتبال لذت مي برد بهانه هايي مي آورد كه بازي نكند). در بعضي افراد علاقه و يا ميل جنسي نسبت به گذشته كاهش قابل توجهي پيدا مي كند. اشتها معمولا" كاهش مي يابد و بيشتر افراد احساس مي كنند براي خوردن بايد به خود فشار بياورند ديگر افراد به ويژه آنهايي كه با مراكز سرپايي سروكار دارند ممكن است افزايش اشتها پيدا كرده و غذاهاي خاصي را دوست داشته باشند (مثلآ : شيريني ها يا ديگر كربوهيدراتها ) تغيير اشتها در هر جهت ممكن است كاهش يا افزايش قابل توجه وزن را در پي داشته باشد در كودكان ناتواني در به دست آوردن وزن موردانتظار ممكن است ذكر شود .
    افراد نوعا"دچار بيخوابی در اواسط شب هستند (يعني مشكلاتي در به خواب رفتن نيز وجود دارد كه خوابشان به صورت دوره هاي دراز مدت در شب يا افزايش خواب در روز است) گاهي ا وقات دليلي كه افراد به خاطر آن در صدد درمان برميآيند خواب آشفته است .
    - تغييرات رواني- حركتي شامل بي قراري (مثلا" ناتواني در نشستن , قدم زدن ,فشار دادن دست يا فشار دادن يا مالش پوست، البسه و ديگر اشيا )يا تاخير ( مثلا" تفكر و حركات بدني كند ,افزايش مكثها قبل از جواب دادن) است .بي قراري يا تاخير رواني – حركتي بايد به حدي برسد كه توسط ديگران قابل مشاهده بوده و صرفا" نشان دهنده احساسات ذهني نباشد .
    - كاهش انرژي , فرسودگي و خستگي مفرط شايع هستند. يك شخص ممكن است خستگي مداوم را بدون كار بدني گزارش دهد. حتي به نظر مي رسد كه انجام كوچكترين وظايف نيازمند تلاش اساسي است. ميزان كار آمدي در تكاليفي كه انجام مي شود ممكن است كاهش يابد.مثلا" فردي شكايت مي كند كه نظافت و لباس پوشيدن در صبح خسته كننده است و دو برابر زمان معمول طول مي كشد .
    - احساس بي ارزش بودن يا گناه همراه با ارزيابي منفي غير واقعي از ارزش خود يا اشتغال و نشخوار ذهني همراه با گناه در مورد نقاط ضعف كوچك گذشته ممکن است وجود داشته باشد.
    چنين افراد ي اغلب وقايع روزمره رفتاری يا جزيي را به عنوان شاهدي براي نقايص شخصي مورد سوء تعبير قرار مي دهند و يك احساس مسئوليت اغراق آميز برا ي وقايع نامساعد دارند. براي مثال يك معامله گر ممكن است دچار اشتغال ذهني همراه با سرزنش خود به خاطر شكست در فروش شود . حتي وقتي كه بازار عموما" راكد است و ديگر معامله گران نيز تقريبآ نتوانسته اند فروشي داشته باشند احساس بي ارزش بودن يا گناه ممكن است تا حدي هذياني باشد. (مثلآ فردي كه اعتقاد دارد شخصا" مسئول فقر دنيا است و خودرا به خاطر بيمار بودن يا شكست در بر آورده ساختن مسئوليتهاي شغلي يا بين شخصي به عنوان نتيجه اي از افسردگي سرزنش ميکند) و اگر جنبه هذياني نداشته باشد براي برآورده ساختن اين ملاك كافي به نظر نمي رسد. بسياري از افراد آسيب در توانايي تفكر و اشكال در تمركز حواس يا تصميم گيري را گزارش مي دهند. آنان به آساني دچار حواس پرتي مي شوند و يا از مشكلات حافظه شكايت مي كنند. آنهايي كه از نظر ذهني خواستار كسب و كار يا تحصيلات هستند اغلب نمي توانند كاركرد مناسب حتي در زماني كه مشكلات تمركز خفيفي دارند داشته باشند .
    در كودكان افت ناگهاني در نمرات درسي ممكن است انعكاس تمركز ضعيف باشد و يا با نشانه هاي اوليه زوال عقل اشتباه شود. وقتي كه دوره افسردگي اساسي به گونه موفقيت آميزي درمان مي شود مشكلات حافظه اي اغلب كاملا" كاهش مي يابند. با وجود اين در بعضي افراد به ويژه اشخاص سالمند دوره افسردگي اساسي ممكن است تظاهر اوليه زوال عقل برگشت ناپذير باشد.
    غالبا" افكار مرگ و انديشه پردازي در مورد خود كشي يا اقدام به خودكشي وجود دارد. دامنه اين افكار از اين اعتقاد كه آنان كه مرده اند آسوده ترند تا افكار گذرا اما تكرار شونده در مورد عمل خودكشي و برنامه ريزيهاي حساب شده براي چگونگي انجام خودكشي امتداد دارد. فراواني شدت و درجه مهلك بودن اين افكار كاملا" متغير است. افرادي كه احتمال كمتري براي انجام خود كشي دارند ممكن است افكار گذرا (يك تا دو دقيقه و تكرار شونده يك يا دو بار در هر هفته )را گزارش دهند. افرادي كه به احتمال زيادي خودكشي مي كنند ممكن است ابزارهايي (مثلا" طناب يا يك اسلحه )براي استفاده در عمل خودكشي تهيه نموده و مكان و زمان خاص را هنگامي كه تنها هستند به گونه اي تعيين كرده باشند كه بتوانند مرتكب خودكشي شوند .گر چه اين رفتارها از نظر آماري با اقدامات خودكشي همراه اند و امكان دارد در شناسايي يك گروه در معرض خطر بالا مفيد باشد اما بسياري از مطالعات نشان داده اند كه امكان پيش بيني دقيق مكان يا زماني كه يك فرد خاص مبتلا به افسردگي سعي مي كند خودكشي كند وجود ندارد. انگيزه خودكشي ممكن است شامل تمايل به تسليم شدن در مقابل موانع بر طرف نشدني و يا اشتياق شديد براي خاتمه دادن به يك حالت هيجاني به شدت دردناك كه توسط شخص ادراك مي شود باشد. تشخيص دوره افسردگي در صورتي كه علايم واجد ملاك هاي يك دوره آميخته باشد داده نمي شود. اگر آسيب شديد باشد شخص ممكن است كار كرد خود را در زمينه هاي اجتماعي يا شغلي از دست دهد در موارد افراطي شخص ممكن است قادر به انجام حداقل مراقبت از خود (مثلا" تغذيه يا لباس پوشيدن)نباشد و يا حداقل بهداشت شخصي را داشته باشد.
    اگر علايم افسردگي ظرف دو ماه بعد از فقدان فرد مورد علاقه شروع شوند و بيش از اين دو ماه ادامه نيابند. عمومآ به عنوان نتيجه داغديدگي به حساب مي آيند مگر اينكه مشتمل بر اشتغال ذهني بيمار گونه همراه با احساس بي ارزشي، انديشه پردازي در مورد خودكشي، علايم روان پريشانه و يا تاخير رواني - حركتي باشد.

    علائم و اختلالات همراه
    علائم و اختلالات رواني همراه افراد مبتلا به دوره افسردگي غالبا" با گريان بودن، تحريك پذير بودن، حزن ،نشخوار ذهني داشتن، مضطرب بودن، وحشت زدگي و نگراني شديد در مورد سلامت جسماني و شكايت از درد (مثلا" : سر درد يا درد مفاصل شكم و يا ديگر اعضاي بدن) شناخته مي شود در طي دوره افسردگي بعضي افراد حمله هاي وحشت دارند به صورت الگويي رخ مي دهد در كودكان اضطراب جدايي ممكن است روي دهد بعضي افراد داشتن مشكلاتي در روابط صميمي، رضايت كم از تعاملات اجتماعي يا مشكلاتي در كار كرد جنسي (مثلا" فقدان اوج لذت جنسي در زنان و يا اختلال كاركرد نعوظي در مردان همراه است )مشكلات زناشويي (مثلا" :طلاق) ,مسايل شغلي (مثلا", از دست دادن شغل ) مسايل تحصيلي (مثلا" : فرار از مدرسه شكست در مدرسه ) الكل يا ديگر مواد قابل سوءمصرف و افزايش استفاده از خدمات پزشكي ممكن است و جود داشته باشد. وخيم ترين پيامد دوره افسردگي احساس اقدام يا انجام خودكشي است خطر خودكشي به ويژه براي افراد داراي علايم افسردگي سابقه اقدام خودكشي به سابقه خانوادگي انجام خودكشي و يا استفاده همزمان از مواد بالاست .
    افزايش ميزان مرگ زودرس ناشي از حالات طبي عمومي نيز ممكن است وجود داشته باشد دوره هاي افسردگي غالبا" همراه با عوامل استرس زای رواني –اجتماعي (مثلا" : مرگ فرد مورد علاقه , جدايي زناشويي طلاق ) نمايان مي شوند .
    زايمان ممكن است افسردگي را شديد كند كه د ر اين صورت شاخص شروع افسردگي پس از زايمان نمايان مي شود .

    علايم مربوط به جنس , سن و فرهنگ خاص
    فرهنگ مي تواند بر تجربه و تعامل علايم افسردگي اثر گذارد . تشخيص ها ضعيف يا غلط را مي توان از طريق ملاحظه زمينه قومي و فرهنگي , به ويژه در ارايه شكايت دوره افسردگي اساسي , كاهش داد براي مثال در برخي فرهنگها افسردگي تا حد زيادي با واژه هاي جسمي به جاي غمگيني يا احساس گناه بيان مي شود. شكايت از عصبي بودن و سر درد (در فرهنگهاي لاتيني و مديترانه اي ). ضعف , خستگي و يا عدم تعادل (در فرهنگهاي چيني و آسيايي ) مشكلات و دردهايي دردل (در فرهنگهاي خاور ميانه )يا دلشكستگيها (در ميان ها پي ها ) ممكن است تجربه افسردگي را نشان دهد چنين ابزارهايي علايم افسردگي ,اضطراب و اختلالات شبه جسمي را شبيه مي كنند . فرهنگها ممكن است از نظر قضاوت در مورد شدت تجربه يا تجلي غمگيني (مثلا" تحريك پذيري ممكن است از غمگيني يا كناره گيري نگراني بيشتري در پي داشته باشد )با يكديگر متفاوت باشند .
    از نظر فرهنگي تجارب خاص را (مثلا" با ترس از سحر و جادو شدن احساس گرما در سر يا احساس خزيدن كرمها و يا مورچه ها در روي بدن يا احساسات روشن از مورد ملاقات قرار گرفتن توسط كساني كه مرده اند ) بايد از توهمات يا هذيان جدا كرد .
    علايم اصلي دوره افسردگي براي كودكان و نوجوانان يكسان است برخي علايم نظير شكايت جسماني تحريك پذيري و كناره گيري اجتماعي مشخصا" در كودكان شايع است .
    گر چه تاخير رواني – حركتي پرخوابي و هذيان ها در قبل از بلوغ از دوره نوجواني و ميانسالي كمتر شايع است. در كودكان قبل از بلوغ دوره هاي افسردگي اساسي بيشتر همراه با ديگر اختلالات رواني (به ويژه اختلالات رفتاري مخرب , كمبود توجه و اختلالات اضطرابي روي مي دهد. در نوجوانان دوره هاي افسردگي اساسي غالبا" با اختلالات رفتارهاي مخرب اختلالات كمبود توجه اختلالات اضطرابي , اختلالات مرتبط با مواد و اختلالات خوردن همراه است .
    در ميانسالان علايم شناختي (مثلا" اختلال جهتيابي , از دست دادن حافظه و حواس پرتي) ممكن است اهميت خاصي داشته باشد .
    نسبت قابل توجهي ازنان چندين روز قبل از شروع قاعدگي علايم دوره افسردگي را گزارش
    مي دهند .


    سير بيماری
    علايم دوره افسردگي معمولا" در طي روزها يا هفته ها به وجود مي آيد. دوره هاي اوليه كه با علايم اضطراب و افسردگي خفيف همراه است ممكن است هفته ها يا ماهها قبل از شروع دوره افسردگي اساسي كامل طول بكشد. دوره درمان نوعا" 6 ماه يا بيشتر صرف نظر از سن شروع طول مي كشد. در اكثر موارد بهبودي كامل علايم وجود دارد و كاركرد فرد به سطح قبل از بيماري برمي گردد. در مواردي شايد 20 تا 30 در صد برخي علايم افسردگي كه براي نشان دادن يك بيمار افسرده است كافي نيست. ممكن است ماهها يا سالها ادامه يابد و يا برخي ناتواني ها يا اختلالات كه در اين موارد ممكن است بهبودي نسبي داشته باشد .

    ملاك هاي دوره افسردگي
    1- خلق افسرده در بيشتر اوقات روز ,تقريبا" هر روز , خواه از طريق گزارش ذهني (مثلا" احساس غمگيني يا پوچي ) و خواه مشاهده ديگران (مثلا" غمگيني و اشكبار بودن )باشد .
    2- كاهش قابل ملاحظه علاقه يا احساس لذت نسبت به همه تقريبا" همه فعاليت ها در بيشتر اوقات روز تقريبا" هر روز (به طوري كه شرح ذهني بيمار يا مشاهدات ديگران نشان مي دهد )
    3- از دست دادن قابل ملاحظه وزن بدون رژيم غذايي يا افزايش وزن (مثلا" تغيير در بيش از 5 درصد وزن بدن در يك ماه )ياكاهش و يا افزايش اشتها تقريبا" هر روز در كودكان ناتواني در رسيدن يه وزن مورد انتظار را در نظر بگيريد .
    4- بي خوابي و پرخوابي تقريبا" هر روز
    5- بي قراري يا تاخير رواني –حركتي تقريبا" هر روز (قابل مشاهده توسط ديگران فقط به احساسهاي ذهني بيقراري يا كندي محدود نمي شود .)
    6- خستگي شديد يا از دست دادن انرژي تقريبا" هر روز .
    7- احساس بي ارزشي يا گناه افراطي و نامناسب (كه ممكن است هذياني باشد )تقريبا" هر روز (فقط شامل سرزنش خود و احساس گناه در مورد بيمار بودن نمي باشد )
    8- كاهش توانايي تفكر يا تمركز يا بلاتصميمي تقريبا" هر روز (خواه به صورت شرح ذهني بيمار و خواه قابل مشاهده توسط ديگران )
    9- افكار تكرار شونده در مورد مرگ نه به صورت ترس از مرگ و فكر كردن مكرر در مورد خودكشي يا اقدام به آن.

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    فرهنگ و افسردگي
    فرهنگ نه تنها بر بروز بيماري افسردگي اثر مي گذارد بلكه ظهور علائم بيماري و پيشرفت آن را نيز تحت تأثير قرار مي دهد. هنوز هم توصيف بيماريهاي رواني در كتب مرجع بر اساس مشاهدات باليني بيماران در ممالك غربي استوار است.
    هر سال غريب به 100 ميليون نفر از مردم جهان به بيماري افسردگي مبتلا مي شوند به احتمال زياد علت اين وفور افسردگي در بيشتر كشورها از يكسو بالارفتن طول عمر و از سوي ديگر بوجود آمدن دگرگونيهاي اقتصادي – اجتماعي و فرهنگي است كه موجب تشديد فشارهاي رواني و افزوده شدن بر تعداد بيماران مذكور مي شود. شايد هم علت ديگر اين باشد كه بروز اين بيماري در نسل جوان افزايش يافته است . از هم گسيختگي خانواده ها ، انزواي اجتماعي، و پديده هاي ديگري از اين قبيل ، مي تواند منجر به پيدايش حالتهاي افسردگي شود رواج برخي آسيب هاي جسمي نيز خطر ابتلا به افسردگي را بالا مي برد، از آن جمله صدمات ناشي از مصرف مشروبات الكلي انواع مواد مخدر است كه به بروز اين حالات در شخص معتاد سرعت مي بخشد مشكل افسردگي با ابعاد گسترده اش قطعاٌ يكي از مسائل مهم بهداشت عمومي در جهان امروز به شمار مي آيد و اين در حالي است كه درمانهاي مؤثري نيز برايش وجود دارد . اما بيماراني كه مبتلا به افسردگي هستند ، بخصوص در كشورهاي در حال توسعه معمولاٌ از اين درمانها بي نصيب مي مانند و ناچار درد و رنج ناخواسته اي را تحمل مي كنند كه به نوبة خود محيط خانوادگي و اجتماعي آنها را نيز تحت تأثير قرار مي دهد .
    تصور غلطي كه از اين بيماري در اذهان موجود است دسترسي به درمانهاي مناسب را محدود كرده و باعث اشتباه در تشخيص و اقدام به معالجات نادرست شده است. داستان خانم ايكس نمونة بارزي از اين نوع اشتباهات است. اين خانم 48 سالة مراكشي پس از فوت ناگهاني پسرش بعلت تصادف به بيخوابي و خستگي و سر دردهاي شديد مبتلا شد كه داروهاي مسكن معمولي نمي توانست به او كمك كند. خانم ايكس بعدازآنكه مدتها به پزشكان مختلف از قبيل متخصص اعصاب، چشم پزشك ، و متخصص گوش و حلق و بيني مراجعه كرد و نتيجه اي نگرفت. دست آخر يك دندانپزشك سردرد او را ناشي از خرابي دندانها تشخيص داد و تمام دندانهاي اورا كشيد و به جايش دندان مصنوعي گذاشت اما اينكار نيز نه فقط از سردرد او چيزي نكاست بلكه شدت آنرا هم افزون كرد . بالاخره همان دندانپزشك وي را به يك روانپزشك معرفي كرد. روانپزشك ناراحتي او را افسردگي تشخيص داد و سردردهاي ناشناخته بيمار را ناشي از آن دانست . با شروع درمان ضد افسردگي، سردرد و ساير نشانه هاي بيماري برطرف شد و بيمار سلامتي كامل خود را بازيافت. نتيجه موفقيت آميز درمان، صحت تشخيص روانپزشك را تأييد مي كرد.
    هنگامي كه در مورد افسرگي بحث مي شود سئوالاتي در اذهان پيش مي آيد كه بعنوان مثال: آيا افسردگي يك بيماري ارثي است؟ آيا فرزندان هم دچار اين بيماري خواهند شد ؟
    در جواب بايد گفت : استعداد ارثي يكي از عوامل موثر در ابتلاي به افسردگي است . زمينه ارثي موجب مي شود تا فشارهاي رواني و تجربيات سخت زندگي و يا ناملايمات ناشي از فقدانهاي مكرر يا شديد باعث بروز علائم افسردگي بشود.
    عوامل ارثي-اقتصادي-اجتماعي هر كدام در بروز بيماري افسردگي موثر هستند . كسيكه زمينه ارثي قوي افسردگي داشته باشد نياز به استرس رواني يا فشار رواني اجتماعي كمتري دارد تا بيمار شود و همينطور بالعكس پس در نتيجه نبايد نگران زمينه ارثي بودن بيماري باشيم تا فشار روحي بيش از معمول را به فرزند خود وارد نسازيم. وظيفه حكم مي كند تا آرامش خود را حفظ كنيم . محيط آرام و مهرباني در خانه فراهم كنيم تا مسائل روزمره به نحو منطقي حل شود و اين فضاي آرام و حمايت گر خود موجب متوقف شدن زمينة ارثي شده و مانند پادزهر مانع بروز علائم افسردگي در فرد مستعد شويم.
    گاهي اوقات ممكن است اين سوال در ذهن اشخاص افسرده پيش بيايد كه چرا من افسرده شده ام؟ افسردگي همانطور كه در مباحث قبل گفته دلائل متعددي اجتماعي – اقتصادي ارثي را دارد كه ممكن است اينها دست به دست هم بدهند و موجب افسردگي شود. نكتة قابل توجه اينكه چرا بعضي افراد در برابر شديد ترين حوادث غم انگيز هم از افسردگي به دور مي مانند و بعضي ها در برابر حوادث بسيار كوچك محيطي يا هيجاني دچار اندوه شديد و يأس مي شوند. آنان كه براي ابتلاي به افسردگي به دليل زمينه هاي ارثي يا تجربيات تلخ گذشته زندگي حساس تر هستند نسبت به حوادث جاري اجتماعي و اقتصادي شكننده تر بوده و زودتر به بيماري افسردگي مبتلا مي شوند وبرعكس آنان كه از ثبات بيشتري برخوردار هستند فقط در مقابل حوادث غم انگيز شديد ممكن است تسليم افسردگي بشوند. پس براي درك علت افسردگي بايد به مجموعه علل در هم تنيده توجه داشت نه يك علت خاص.
    در نتيجه در درمان بيماران افسرده سه ركن اساسي زير را در برنامه منسجم و حساب شده منظور كرد:
    1)استفاده از درمانهاي دارويي ضد افسردگي
    2)استفاده از روان درماني به شكلهاي مختلف و متناسب با هر كس مثلاً چاره جويي براي حل مشكلات جاري بيمار و افزودن بر قدرت مقابله با مسائل با كمك مشاور، با روان شناس يا روان پزشك .
    3) تعديل شرايط اجتماعي – اقتصادي زندگي به نحوي مناسب و مقدور ، مثلاً كاستن از ساعات كار شبانه و تغيير ليست شغلي به محيطي كه فشار روحي كمتر داشته باشد .
    - افراد افسرده گاهي براي فرار از دردهاي دروني بوسيله اي پناه مي برند كه اين وسيله ممكن است مصرف مواد مخدر يا مشغول شدن به يك پرنده باشد كه اورا از پرداختن به روال رنج آور افسردگي فارغ سازد.
    مصرف ترياك در وحلة اول ممكن است موجب بهتر شدن خلق و كسب احساس سرخوشي بشود اما استفاده از ترياك براي درمان افسردگي هيچ گاه پذيرفته نشده است . گذشته از اينكه استفاده از ترياك در بعضي از افراد سبب افسردگي هم مي شودو صرف نظر از مسائل قانوني – اخلاقي و اجتماعي، مشكل عمده طبي مصرف ترياك ايجاد وابستگي (اعتياد) است به اين معني كه ترياك ماده اي نيست كه بتوان گهگاه و عشقي مصرف كرد زيرا بسرعت باعث عادت سلولهاي مغز مي شود كه با چند بار مصرف شخصي مجبور است براي حفظ تعادل شيميايي و معمول مغز خويش از اين ماده استفاده كند، بعد بدن نسبت به ترياك تحمل پيدا مي كند و هربار مصرف ترياك بيشتر مي شود و قطع يا كم كردن آن از سوي ديگر خود موجب افسردگي مي شود و تنها در وهلة اول ممكن است به طور آني و خيلي زودگذر اين افسردگي فروكش كند ولي بعداز آن وابستگي ايجاد شده و بقول معروف از چاله به چاه مي افتد.

    سوال ديگر اينكه آيا داروها ضد افسردگي آدم را معتاد مي كند و داروها را بايد قطع كرد؟
    داروهاي ضد افسردگي معمولاً موجب وابستگي و اعتياد نمي شوند.يكي از نشانه هاي مصرف مواد مخدر و سكر آور ولع مصرف آنها علي رغم منع آن از سوي پزشكان است. كسي داروي ضد افسردگي را با ولع مصرف نميكند و به عكس همواره بيماران مشتاق هستند تا بتوانند اين داروها را قطع كنند.
    نشانة بارز ديگر اعتياد به يك ماده شيميايي مصرف آن ماده به خاطر خماري ناشي از قطع ماده و به عبارتي به خاطر خود آن ماده است نه براي رفع يك مشكل پزشكي ديگر،در حالي كه هيچ كسي داروي ضد افسردگي را به خاطر رفع خماري ناشي از ترك آن و به خاطر خود اين داروها مصرف نمي كند. نشانة ديگر آن تحمل نسبت به تأثير آن است. انسان اجبار پيدا مي كند براي حفظ اثر دلخواه هر بار به مقدار ماده مورد استفاده بيفزايد كه در مورد داروهاي ضد افسردگي مصداق ندارد.البته به همراه داروهاي ضد افسردگي براي كاستن از اضطراب و يا براي بهبود بي خوابي گاهي داروهاي آرام بخش و خواب آور مثل ديازپام تجويز مي شود كه مصرف طولاني مدت و با مقدار زياد اين گروه داروها مي تواند باعث وابستگي دارويي شود كه بايد احتياط كرد. در مورد داروها بايد توصيه هاي پزشكي معالج خود را جدي بگيريم و به ميل خود از اين داروها استفاده نكنيم.
    - والدين در قبال اينكه فرزندان خود دچار افسردگي شوند وظايفي دارند .گذشته از زمينه هاي ارثي افسردگي كه نگراني والدين نسبت به آن نه تنها كمكي نمي كند بلكه فشار رواني مضاعفي را به فرزندان وارد مي آورد. والدين بايد وظايف خود را در قبال فرزندان بشناسند و به آن عمل كنند.وظيفة والدين حكم مي كند كه در برخورد با فرزندان حتي الامكان خونسردي خود را حفظ كنند باخوشرويي با آنها برخورد كنند،آنها را جدي بگيرند در عين حال به آنها اجازه بدهند كه اظهار وجود مثبت داشته باشند،آنها را به فعاليتهاي گروهي و سازندة اجتماعي تشويق كنند. در قبال مشكلاتي كه فرزندان آنها پيدا مي كنند شتابزدگي نشان ندهند و با برخورد با متانت و خونسردی در عمل به بچه ها بياموزند كه هميشه راه حلي براي مشكلات وجود دارد در صورت بروز علايم رفتاري در فرزندان خود بدون دست پاچگي و تا حد امكان با خونسردي وخوشرويي به پزشك يا روان شناس باليني مراجعه فرماييد وحتماً سعي كنيد كه اين كار بدون شتابزدگي و با رضايت و توافق فرزند شما صورت پذيرد.

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    چرا اینقدر بدبختم ؟؟؟ چرا اوضاع ما چنین شده است؟ چرا من شغل مناسبی ندارم؟ چرا آیندة من نامعلوم است؟ چرا اینقدر بدبختم ؟ چرا . . .
    آیا شما هم تا به حال در شرایطی قرار گرفته‌اید که این سؤالات را از خود بپرسید؟
    همة ما یا بهتر بگویم،‌تعداد بیشتری از ما، زمانی که با شرایط دشواری روبرو شده یا فشار کاری‌مان زیاد می‌شود،‌ شروع می‌کنیم به شکوه و زاری که چرا تمام بدبختی‌های دنیا برای من است؟!! اگر کمی فکر کنیم متوجه خواهیم شد که ریشة بیشتر این مشکلات در درون خودمان است. البته ناگفته نماند که گاهی اوقات هم برخی عوامل بیرونی باعث به‌وجود آمدن دردسر‌هایمان می‌شود، اما با این وجود بازهم این خود ما هستیم که می‌توانیم در این شرایط تا حدودی اوضاع را کنترل کرده تا بدتر نشود. پس بهتر است به جای شکایت کردن از روزگار و زمانه، به درونمان رجوع کنیم. ما باید قوای درونی و اراده‌مان را تقویت نموده تا از طریق آن بتوانیم در جهت مسلط شدن بر شرایط نامطلوب گام برداریم. می‌دانید چه‌طور می‌شود این کار را انجام داد؟!!!
    üدوستی با خداوند: ذکر نام و یاد خداوند به انسان چنان آرامشی می‌بخشد که در پرتو آن، انسان قدرت خاصی به دست می‌آورد. کسانی که از نام و یاد خدا غافل باشند، زندگی‌شان با مشکلات و معضلات فراوانی مواجه شده و قدرت رویارویی با آنها را ندارند.
    üشروع کردن از خود و پرداختن به خویش: پرداختن به خود و تسلط یافتن بر نفس خویش می‌تواند در انجام دادن درست کارها به انسان کمک کند؛ چرا که انسان همیشه در حال نبرد با دو دشمن است :‌یکی مشکلات و موانع بیرونی و دیگری وسوسه‌های درونی. مقابله با اولی، دوری از تنبلی و تن‌پروری و سستی را می‌طلبد و مقابله با دومی، جرئت و جسارت و ایمان را لازم دارد.
    üایجاد تغییر در باو‌رهای نادرست‌مان: باورها و نحوة تفکر دربارة خودمان و جهان پیرامون، همة هستی ما را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. پس باید نگاه‌ خود را نسبت به هستی و جهان به گونه‌ای تغییر دهیم که از بدبینی، کج اندیشی و افکار ناامید کننده خالی شود.با رهایی از عادت‌های فکری بد، عدم قضاوت نادرست دربارة دیگران و داشتن اعتماد به نفس می‌توانیم تغیییرات مثبت ایجاد کنیم.
    üداشتن هدف و برنامه‌ریزی در زندگی: بی‌برنامگی و بی‌هدفی آدمی را به روزمرگی می‌کشاند و نتیجة روز‌مره زندگی کردن این است که:‌انسان، هرچه برایش پیش آید، انجام می‌دهد، نه هرچه پیش‌بینی کند. یعنی منتظر بخت و اقبال وشانس و ... بودن؛ یعنی متوقف شدن و تکراری زندگی کردن. اما داشتن هدف و برنامه، آدمی را وادار به تفکر و تلاش مستمر می‌کند که حاصل آن، تغییر و رشد و موفقیت است.
    üداشتن آرزوهای ممکن و خیال‌های مثبت : آرزو داشتن و خیال پردازی، تا زمانی که حالت افراط به خود نگرفته و از واقعیت دور نشده‌ باشد،‌ می‌تواند مفید باشد. آرزو، امید و انگیزة لازم را برای رسیدن به هدف در ما ایجاد می‌کند و چنان نیروی قوی‌ای است که می‌تواند ما را به هدف برساند. پس خیلی مواقع، خیال‌ها به واقعیت تبدیل می‌شوند.
    این راه‌کارها به ما کمک می‌کند که اولاً بهتر و بیشتر بتوانیم علل واقعی ایجاد مشکلاتمان را بدانیم و ثانیاً قادر باشیم راه‌حل‌هایی برای مقابله و دفع و رفع آن‌ها بیابیم.

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    جوانه گندم درمان اختلالات روانی اضطراب- افسردگی و... پودر جوانة گندم يك مكمل غذايي پر ارزش و سرشار از ويتامين‌هاي e، c، b، a است كه مي‌توان آن را همراه با سالاد،‌ شير،‌ ماست و سوپ مصرف نمود.
    ويتامين eموجود در جوانة گندم به عنوان معجزه‌گر و اكسير جواني معرفي مي‌شود كه در پيشگيري از ابتلا به سرطان، مؤثر شناخته شده است. همچنين ويتامين b آن باعث تقويت حافظه، رفع خستگي و بي‌خوابي، كاهش اضطراب،‌افسردگي و اختلالات و فشار‌هاي عصبي شده و موجب برقراري تعادل در سيستم عصبي مي‌شود. علاوه بر اين بسياري از متخصصان معتقدند، ويتامين a در جوانه گندم باعث افزايش قوة بينايي شده و سرعت رشد را در كودكان بالا مي‌برد.

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    آثار مخرب افسردگی همسر........ رفتار همسرتان عوض شده، از خستگي شكايت مي‌كند و سر هيچ و پوچ عصباني مي‌شود؛ خواب و خوراكش به هم خورده و بدنش درد مي‌كند.

    ابتدا به ندرت اين حالت‌ها را نشانه افسردگي مي‌دانيم اما بالاخره يك روز بايد اين علائم و نشانه‌ها را بپذيريم. چيزي عوض شده است؛ خصوصا آنكه اين تغيير ادامه دارد. اين علائم كه طي هفته‌هاي مديدي مشاهده شده‌، هم‌اكنون با موج عظيمي از غم و اندوه و از دست دادن ميل و اشتياق به زندگي همراه شده است.

    از هر 4 نفر افسرده، تنها يك نفرشان به ‌خودش توجه مي‌كند؛ 3 نفر بقيه حاضر نيستند هيچ‌چيز در مورد خودشان بدانند؛«چيزيم نيست، خوب مي‌شم، راحتم بذاريد...».

    اطرافيان به‌خصوص همسر فرد افسرده‌، در برابر چنين شرايطي معمولا بر سر دو راهي قرار مي‌گيرند؛ يا بايد به گفته خود بيمار او را به حال خود بگذارند تا به تنهايي از اين وضعيت بيرون بيايد كه در اين حالت اين خطر وجود دارد كه علائم بيماري طولاني و شديدتر شوند يا اينكه هر چه سريعتر او را تحت درمان قرار دهند تا سلامتي‌اش را دوباره به دست آورد. چنانچه واقعا بيماري افسردگي در ميان باشد، روش دوم بهترين روش است زيرا هرچه به اين مسئله زودتر رسيدگي شود، درمان بيماري بهتر خواهد بود.

    فقط بايد فرد افسرده را متقاعد كنيم كه نزد يك پزشك برود. در واقع، تنها پزشك مي‌تواند ماهيت بيماري را تشخيص داده و درمان را آغاز كند. بدين‌منظور نكاتي‌ را پيشنهاد مي‌دهيم:

    بدون اطلاع او اقدام نكنيد و هيچگاه بدون موافقتش از دكتر وقت نگيريد. همچنين از تكرار اين جمله خودداري كنيد:«تو بايد از خودت مراقبت كني».چنانچه اين عبارت بجا و به موقع به كار برده نشود، وحشتناك و دلهره‌آور است. بنابراين خود فرد افسرده است كه تصميم مي‌گيرد زير نظر پزشكش از خودش مراقبت كند. مراقب دردها و ناراحتي‌هايش (بي‌خوابي، اضطراب و...)باشيد و به او يادآوري كنيد كه رنج‌كشيدن هيچ فايده‌اي ندارد. به او بگوييد كه مطمئنا براي ناراحتي و بيماري‌اش چاره و علاجي وجود دارد و مطمئنا متخصصاني هستند كه مي‌توانند به او كمك كنند. به او پيشنهاد دهيد كه او را همراهي خواهيد كرد؛ از اين طريق به او نشان مي‌دهيد كه به او توجه داريد.

    به همسرتان كمك كنيد

    ترجيحا پزشكي را انتخاب كنيد كه همسرتان او را بشناسد. اغلب اوقات، او پزشك معالجش را انتخاب خواهد كرد. همچنين مي‌توان به او پيشنهاد داد كه ابتدا نزد يك روانپزشك برود. گاه برخي از افسرده‌ها از مراجعه به روانپزشك وحشت مي‌كنند:(من كه ديوانه نيستم!) با اين وجود، بايد دانست كه اين پيشنهاد مي‌تواند موجب تسكين برخي از افسرده‌ها ‌شود يا به عبارتي، با شنيدن اين پيشنهاد احساس مي‌كنند كه اطرافيان و همسرشان واقعيت درد و رنج آنان را پذيرفته و درك مي‌كنند.

    چنانچه فرد از پذيرفتن هر‌گونه كمك پزشكي امتناع مي‌كند، سعي كنيد زماني‌كه از خودش ناتواني و بي‌حالي نشان مي‌دهد، از فرصت استفاده كرده و او را نزد پزشك ببريد.

    با اين حال زماني كه شخص قادر به تصميم‌گيري نيست يا به‌خودكشي فكر مي‌كند و يا به‌نظر مي‌رسد كه افسردگي‌اش به‌صورت پيشرفته درآمده‌، وضعيت اورژانس و اضطراري به‌وجود مي‌آيد. مراقب باشيد اين علائم را بشناسيد و اداره امور را به دست بگيريد. به پزشك و يا روانپزشك زنگ زده از او بخواهيد براي ويزيت به منزل بيايد. همچنين در برخي از شهر‌هاي بزرگ، خدمات كمك پزشكي و روانپزشكي در دسترس هستند.

    آيا بايد بيمار را همراهي كرد؟

    پزشكي در اين باره مي‌گويد: اينكه فرد افسرده با يك همراه يا حتي عضوي از خانواده‌اش نزد پزشك مي‌رود، همواره معنا و مفهومي در بر دارد. بايد اين دلايل را مورد بررسي قرار داد. همچنين بايد دانست به چه دليلي بيمار، فرد به‌خصوصي را براي همراهي انتخاب كرده است.

    اگر تصميم مي‌گيريد فردي افسرده را نزد پزشك ببريد، مي‌توانيد مانند يك هنرپيشه تمام عيار براي مشاوره عمل كنيد. هر چه بيشتر بيمار را بشناسيد، كمك بيشتري به پزشك خواهيد كرد. علائم بيماري، زمان ظهور، وقايعي كه به‌نظر مي‌رسد موجب بروز اين حالات شده‌اند و هر‌گونه جزئياتي كه به‌نظرتان با اهميت هستند را به پزشك بگوييد و اگر در خانواده سابقا بيماري‌هاي رواني وجود داشته، پزشك را در جريان بگذاريد و از او پنهان نكنيد (وظيفه پزشك قضاوت نيست).

    چنانچه بيم داريد كه اينگونه گفت‌وگوها فرد افسرده را شوكه كند، مي‌توانيد قبل از ملاقات‌، مطالب را تلفني با پزشك در ميان بگذاريد. هنگام ملاقات‌، پزشك به شما خواهد گفت كه بايد در اتاق بمانيد يا او را با بيمار تنها بگذاريد.

    تأثير اطرافيان در بيمار افسرده

    پروفسور موريس فرري خاطر نشان مي‌كند كه «اطرافيان نقش بسزايي در درمان و بهبودي فرد افسرده دارند. اين نقش مي‌تواند منفي يا مثبت باشد. در حالت اول، بيمار ممكن است از طرف خانواده‌اش با نوع خاصي مخالفت در برابر درمان روبه‌رو شود كه اين مخالفت يا بر اثر عدم‌آگاهي اطرافيان صورت مي‌گيرد (فايده‌اي نداره از اين داروها استفاده كني؛ امروز حالت خيلي بهتر مي‌شه.) يا از روي ترس (اگه از اين داروها استفاده كني، مثل يك روح مي‌شي.) و يا بنا به افكار و عقايدشان:(به جاي داروهاي شيميايي‌، بهتره از داروهاي گياهي استفاده كني...)».

    اثر مخرب و مضر گفته‌هاي اطرافيان مي‌تواند در قالب سرزنش و انتقاد صورت گيرد. اين سرزنش‌ها اغلب در رابطه با اثرات بيماري او روي روابط اجتماعي‌اش است (به خاطر تو، ديگه هيچ‌كس را نمي‌بينيم.) يا تاثير بيماري روي شغل فرد افسرده (آخرسر كارت را از دست ميدي....).در حالت دوم يا به عبارتي نقش مثبت اطرافيان، پروفسور فرري يادآور مي‌شود: «اطرافيان مي‌توانند خود را مخاطبي ممتاز براي پزشك معالج نشان دهند.

    در واقع، آنها مي‌توانند منبع باارزشي از اطلاعات براي پزشك باشند، در مسير بهبودي و درمان مراقب بيمار باشند، به او اطمينان دهند و به او كمك كنند تا دوباره حالت عادي و هميشگي‌اش را به دست آورد و مراقب باشند بيماري‌اش دوباره عود نكند.

    بسيار مهم است كه پزشك،، اطرافيان بيمار را ملاقات كند و آنان را از ماهيت بيماري و درمان آگاه كند و به آنها كمك كند تا مراحل بهبودي را درك كنند».

    در مطالعات متعددي كه در اين زمينه صورت گرفته، سعي شده كه اثرات تماس روزانه با يك همسر افسرده بررسي شود. نتايج به دست آمده با يكديگر مطابقت دارند و درماندگي و احساس تيره‌بختي همسر فرد افسرده را تاييد مي‌كنند.

    همچنين يكي از جديدترين مطالعات حاكي از آن است كه تاثيري كه يك مرد افسرده روي همسرش مي‌گذارد با اثري كه يك زن افسرده روي همسرش دارد يكسان نيست.

    همسر يك مرد افسرده بيش از همسر يك زن افسرده دچار افسردگي مي‌شود و رابطه چندان خوبي بين آنها وجود ندارد.

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    زنان و مردان تفاوت ها ، شباهت ها

    روان شناسان در مورد بروز تفاوت زن و مرد هر دو عامل محیط و وراثت را سهیم می دانند. اما جامعه شناسان با روان شناسان اختلاف نظر فاحشی دارند. آنها معتقدند كه تفاوت های زن و مرد معلول تفاوت رفتاری است كه جامعه در مورد آنان پیش می گیرد و معتقدند كه دو جنس در اساس با هم هیچ تفاوتی ندارند، بلكه اجتماع موجب می شود كه آنها گرایش های متفاوت پیدا كنند و به زمینه های مختلف سوق داده شوند. از نظر جامعه شناسان تفاوت زن و مرد در جزییات است نه در كلیات. زیست شناسان عقیده دارند كه زن و مرد تفاوت های بنیادی دارند، بدین معنا كه تفاوت های آنها در درجه اول ارثی است نه محیطی. آنها معتقدند كه هر سلول بدن زن با هر سلول بدن مرد تفاوت دارد.
    آنها قبل از آن كه به دنیا بیایند و تحت تأثیر نفوذهای اجتماعی قرار گیرند، كاملاً تمایز پیدا كرده و برای زن یا مرد شدن آماده می شوند.
    ویژگی های ساخت و عملكرد اعضا و دستگاه های بدن دختران و پسران متفاوت است. این تفاوت طوری است كه پسران را برای زندگی فعال و پرجنب وجوش، و دختران را برای زندگی آرام آماده می كند. در استعداد تجسم فضایی، تشخیص جهت و هدف گیری، پسرها بهترند. از نظر كلامی دخترها برتری دارند، اما از نظر ادراك كلامی پسرها برترند.


    پسرها ارتباط های مكانیكی را بهتر درك می كنند و استعداد ریاضی بهتری نسبت به دخترها دارند، اما در كارهای دستی مخصوصاً كارهایی كه نیاز به چالاكی انگشتان دارند دخترها بهترند و چابكی انگشتان زنان به آنها اجازه می دهد كه ماشین نویس خوبی باشند. یكی از ویژگی های جالب زنان این است كه می توانند اطلاعاتی را برای مدت كوتاهی در حافظه خود نگه دارند كه با هم هیچ ارتباطی ندارند و به خود آنها نیز مربوط نیست. بر پایه همین توانایی است كه زن ها بهتر می توانند به منشی گری و كارهای دفتری اشتغال داشته باشند. دختران از دوران ابتدایی تا دانشگاه آن هم تا سطح لیسانس در مجموع بهتر از پسرها درس می خوانند و موفقیت های بیشتری به دست می آورند. اما بعد از فراغت تحصیل و به ویژه بعد از دوره لیسانس، معمولاً از رقابت دست برمی دارند و در صورت ازدواج، خود را كاملاً وقف خانواده می كنند. البته زنان شاغل، نویسنده، وكیل و پزشك هم وجود دارند اما كمتر به جاه طلبی و مقام پرستی روی می آورند و این امر به مقدار زیادی از شكوفایی استعدادهای آنها جلوگیری می كند. پسمی توان گفت كه علت محدودیت زن ها مسائل عاطفی است نه كمبود استعداد.
    «ماتینا هورنر» می گوید زنان برای به دست آوردن موفقیت برانگیخته می شوند ولی در عین حال از موفقیت نیز می ترسند. هورنر می گوید: موفق شدن در دنیای رقابت طلب چیزی است كه خیلی از زنها از آن پرهیز می كنند زیرا ویژگی هایی را منعكس می كند كه به طور سنتی غیرزنانه به حساب می آید. كتاب «پرواز تنها، زنان مجرد در نیمه راه عمر» نوشته آسیب شناسان خانواده ـكارل آندرسون» و «سوزان استوارت»، با بررسی زندگی زنان و مردان قبل و بعد از تأهل، چنین نتیجه می گیرد كه مردان معمولاً پس از ازدواج پله های ترقی را طی می کنند و كارآمدتر، عاقل تر و نهایتاً موفق تر می شوند.
    «دیوید اسكوس» پروفسور علوم رفتار شناسی بیان می كند كه كروموزم X پدری نه تنها از نظر وراثت خصوصیات زنانه نقش مهمتری را نسبت به كروموزوم X مادری ایفا می كند بلكه انتقال دهنده برخی مهارت های اجتماعی نیز هست و این بدین معناست كه مردان باید مهارت های اجتماعی را بیاموزند، در حالی كه زنان آن را در ساختمان ژنتیكی خود دارند و این امر با بسیاری از جنبه های بلوغ (روانی، اجتماعی، جنسی) در دختران و پسران نیز مطابقت دارد.


    محققان استرالیایی اعلام كرده اند: آن قسمت از مغز كه برای صحبت كردن مورد استفاده قرار می گیرد در زنان نسبت به مردان 30-20 درصد وسیع تر است. شاید همین موضوع سبب می شود كه زنان در امتحانات بلاغت شفاهی، حافظه شفاهی و برخی مهارت های حركتی ظریف بهتر از مردان عمل كنند. در مطالعه ای كه با استفاده از فن رادیوگرافی و MRI صورت گرفت مشخص شد كه مردان تنها از سمت چپ مغز خود برای حل مسائل زبان شناسی استفاده می كنند در حالی كه زنان از هر دو نیمكره مغز سود می برند. توانایی زنان در استفاده همزمان از هر دو نیمكره مغز، آنها را قادر می سازد كه به هنگام صحبت كردن به مراكز عاطفی نیز دسترسی پیدا كنند و در ارتباطات عاطفی موفق تر عمل كنند. شاید این نكته را كه خانم ها مددكاران اجتماعی، مشاوران، آموزگاران و پرستاران موفق و خوبی هستند بتوان به این موضوع نسبت داد.
    تفاوت هورمونی بین مرد و زن، مسئول قسمت بزرگی از تفاوت ها در توا


    تستوسترون ترشح شده در مردها اثر آنابولیكی پرقدرتی دارد؛ به این معنی كه موجب افزایش تولید پروتئین در تمام بدن به ویژه در عضلات می شود. در واقع حتی مردی كه فعالیت ورزشی زیادی ندارد اما تستوسترون زیادی دارد جثه عضلانی او 40 درصد بیشتر از زنان نظیر خود خواهد بود و قدرت او نیز به همین نسبت بیشتر است. هورمون جنسی زنان یعنی استروژن نیز احتمالاً مسئول قسمتی از اختلاف بین قدرت زن و مرد است، اگرچه اثر آن به همان شدت تستوسترون نیست. معلوم شده است كه استروژن رسوب چربی را در زنان به ویژه در بعضی بافت ها افزایش می دهد. بدیهی است این موضوع مانعی در برابر تولید حداكثر قدرت در ورزش هایی ایجاد می كند كه به سرعت یا قدرت بدنی بستگی دارد اما از طرف دیگر این موضوع می تواند در ورزش های استقامتی سخت كه برای تولید انرژی نیاز به چربی دارند یك كمك مؤثر به شمار آید. چنانکه ركورد رفت و برگشت بین دو سوی كانال مانش در حال حاضر متعلق به زنان است. پسرها در پرتاب كردن توپ و دیسك بهتر از دختران هستند. شاید علت آن در اغلب موارد این باشد كه پسران برای بازی با توپ تقویت می شوند اما احتمالاً علت اساسی تری هم وجود دارد؛ شكل دست ها در دو جنس متفاوت است، مخصوصاً در دختران ساعد با بازو زاویه ای تشكیل می دهد كه در دست پسران وجود ندارد. بنابراین دختران به دلایل ژنتیكی و تشریحی نمی توانند موفقیت پسران را در پرتاب به دست آورند. نكته قابل توجه دیگر آن است كه اگر مرد و زنی را در جزیره ای دور افتاده رها كنید چگونگی وضعیت سوخت و ساز بدن در خانم ها منجر به آن خواهد شد كه زن بیش از مرد زنده بماند.

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2009/07/27
    نوشته ها
    8,031

    24

    درباره بیماری روانی بیشتر بدانید بیماری روانی، اصطلاحی گسترده برای توصیف تعداد زیادی از بیماری های روان پزشکی است که توانایی تفکر، احساس و رفتار شخص جهت عملکرد مناسب در تکالیف روزمره زندگی را مختل می نمایند.

    بسیاری از بیماری های روانی در اواخر نوجوانی یا اوایل جوانی، یعنی مقارن با زمان ورود به دانشگاه شروع می گردند.

    بعضی از مردم فقط یک دوره واحد از بیماری روانی را تجربه می کنند، در حالی که در عده ای دیگر ممکن است نشانه های روانی، حالت دوره ای داشته باشند که امروز اغلب آن ها درمان پذیر هستند.

    تخمین زده می شود 20 درصد مردم در دوره ای از زندگی خود، بیماری روانی را تجربه کنند. افراد دارای بیماری روانی می توانند زندگی با کیفیتی داشته باشند.
    چه چیز بیماری روانی نیست؟

    دوره هایی در زندگی وجود دارد که در آن، هر شخصی ممکن است احساس های غیرقابل کنترل مثل: ترس، فشار، افسردگی، اضطراب و یا عدم کنترل روانی را داشته باشد. این دوره ها به شدت پریشان کننده هستند، اما معادل بیماری روانی محسوب نمی شوند.

    در بعضی موارد گفته می شود که بیماری روانی همان ناتوانی هوشی است، این اصلا درست نیست! گرچه ممکن است بیماری روانی و ناتوانی هوشی همزمان وجود داشته باشند، اما هیچ ارتباطی بین این دو وجود ندارد.
    ناتوانی روانی چیست؟

    اصطلاح های ناتوانی روانی و بیماری روانی، گاهی به جای همدیگر به کار می روند. به طور دقیق، اصطلاح های بیمار روانی به وجود یک اختلال واقعی اشاره می کند، در حالی که اصطلاح ناتوانی روانی به تجارب مختل ناشی از بیماری روانی اشاره دارد. هر کسی که بیماری روانی دارد، لزوما ناتوانی روانی ندارد. بسیاری از مردم بعد از بهبود از یک دوره بیماری، برای مدت زمانی طولانی از سلامت کامل در زندگی خود لذت می برند.

    ناتوانی روانی به ندرت دائمی است و سطوح ناتوانی هم اغلب در حال نوسان است (بهبودپذیر است).

    گرچه هر بیماری روانی نشانه های خاص خود را دارد، اما علائمی وجود دارد که براساس آن ها می توان متوجه «وجود اشکال» شد.

    این علائم عبارت هستند از:

    - کناره گیری از دیگران

    - تغییر سریع در وزن

    - پرخاشگری

    - هذیان ها (باورهای غلط)

    - اشکال در تمرکز

    - غمگینی و دلتنگی

    - فقدان علاقه (لذت نبردن)

    - رفتار بزرگ منشانه

    - تحریک پذیری

    - نگرانی و بی قراری

    - رفتار نامناسب

    دانشجویانی که تحت درمان روان پزشکی هستند، ممکن است مقادیر زیادی از داروهای روان گردان را مصرف نمایند.

    همه داروها اثرات جانبی دارند. عوارض داروهای روانپزشکی به صورت کاهش تمرکز، خواب آلودگی ، تیرگی دید، سفتی عضلانی، لرزش و خشکی دهان می باشد.

    در اغلب موارد نشانه های قابل مشاهده ناتوانی روانی نتیجه درمان است، نه خود بیماری.
    بهداشت (سلامت) روانی به چه معناست؟

    سلامت روانی، چیزی بیش از فقدان بیماری روانی است. اغلب مردم از اهمیت حفظ سلامت جسمانی خود آگاهند و برای کسب اطمینان از سلامتی خود، از روش هایی همچون
    ورزش منظم، تغذیه مناسب و آزمایش های پزشکی استفاده می کنند. اما تعداد کمی از مردم به اهمیت حفظ سلامت روانی خود واقف هستند.

    همه در زندگی فشار روانی را تجربه می کنند که البته میزان معینی از آن برای ایجاد انگیزش مفید است، اما سطوح فشار روانی باید به دقت مورد بازبینی واقع شود. فشار روانی می تواند مشکلات جسمانی (از قبیل فشار
    خون بالا، سردرد، گردن درد ، خستگی) تولید کند و ممکن است سرآغازی برای ناتوانی روانی در بعضی از مردم باشد.
    معیارهای سلامت روانی

    معیارهایی برای کسب اطمینان از سلامت روانی وجود دارند، بعضی از این معیارها عبارت اند از:

    - تغذیه مناسب

    -
    ورزش منظم

    - کار و فعالیت در حد توان

    - معاشرات با دیگران

    - دانستن روش هایی برای ابراز وجود و عملی کردن آن ها

    - خواب کافی

    - خنده منظم

    - توان مقابله با مشکلات

    - دانستن و به کارگیری روش های آرامش بخش در زندگی

    - اهمیت دادن به زمان تفریح

    حفظ
    بهداشت روانی جهت داشتن یک زندگی سالم، مسئولیت شخصی هر کسی است!

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •