-
مدیر بازنشسته
وقتی که باز صدای اب میپیچه توی کوچه ها پر میشه از عطر گلها انگار تمام دنیا
میشکفه غنچه گلی در ارزوی زندگی براش همین کافیه که بهش بگن تو خوشگلی
نگاه گل به اسمون یه دم کنارش ننشست به بوته خار دم دست دلشو یه نفس نبست
چی شد چرا این راه به سر امد این همه خواب سست خراب است
یه روز یکی دید گلها رو خواست بچینه تاج سرو تیزی تیغ ها رو که دید عقلش بهش گفت که نرو
گله به خار گفت که چرا نمیشی از من تو جدا برو میخوام تنها باشم تو خیلی زشتی به خدا
یه صبح سرد خیلی زود بوته خار اونجا نبود با همه ی عشقی که داشت با دلی که شکسته بود
چشم های گل یه وقتی دید که دستی اونو از شاخه چید نگاه گل هر جا که میگشت بوته خاری رو ندید
چی شد چرا این راه به سر امد این همه خواب سست خراب است
-
5 کاربر از پست مفید ! ALi LOVE ! سپاس کرده اند .
-
مدیر بازنشسته
تخت چوبی
تخت چوبی اتاقم
باز دلش هواتو کرده
کمرش شکسته بی تو
تن چوبیش پر درده
طفلکی مثل دل من
داره اون گوشه میپوسه
پای رفتن که نداره
کجا دنبالت بگرده؟
جای لبهای تو مونده
روی اون فنجون قهوه
فال چشماتو که خوندم
میگه دنیا با ما قهره
روی دستگیره اون در
جای دستای تو سرده
اینه از چشام می پرسه
اون چرا بر نمیگرده؟
تخت چوبیم تو رو می خواد
اشکای منو نمیخواد
خیسه دست و بال شیشه
پرده چین خورده و زرده
پنجره باز به بارون
من دلم هواتو کرده
یکی منتظر نشسته
لب پله پای نرده
باد به گوش من میخونه
اون دیگه بر نمیگرده !
چیزی جز اشک نبودت
چشم ما رو تر نکرده
روی شونه های دیوار
سایه من گریه کرده
بعد تو کسی عزیزم
اسممو صدا نکرده
-
6 کاربر از پست مفید ! ALi LOVE ! سپاس کرده اند .
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن