درست از فرداى پايان جنگ دوم جهانى، دنياى غرب با قدرت مهاجمى روبرو شد كه نه تنها ضعيف تر از ارتش رايش نبود بلكه با بهره گيرى از تجارب جنگ با آلمان و بلعيدن نيمى از اروپا و شمال ژاپن اكنون مبدل به قدرت زمينى اول جهان شده بود. ارتش سرخ. نامى كه در دهه هاى ۵۰ ، ۶۰ ، ۷۰ و حتى ۸۰ پشت ژنرال هاى غربى را مى لرزاند. استالين در ۱۹۵۰ دست بالا رادر كليه جبهه هاى جهان به جز اروپاى غربى داشت. كمونيسم، مانند آتشى كه به كاغذ روزنامه هاى خشكيده سرايت كند به سرعت در حال گسترش بود. در ۱۹۴۹ مائوتسه دونگ در چين با بيرون راندن نيروهاى ملى گرا به فرماندهى چيانگ كاى شك عملاً پرجمعيت ترين كشور جهان يعنى چين را به اردوى «سرخها» كشانده و وضعيت دول استعمارى نظير آمريكا، فرانسه و انگليس را در شبه جزيره كره، هند و چين و كلاً شرق آسيا به شدت تضعيف كرده بود.
در اين ميان وضعيت شبه جزيره كره از هميشه حساس تر بود. شبه جزيره از ۱۹۴۵ به دو قسمت (شمالى تحت نفوذ روسها و جنوبى تحت نفوذ آمريكا) تقسيم شده بود اما نيروهاى قسمت شمالى با تحريك روسها و چينى ها تصميم گرفتند «مرز قراردادى» را از بين ببرند.


عبور از مدار ۳۸ درجه
مدار ۳۸ درجه خط جغرافياى سياسى ۲ كشور را تعيين مى كرد و سازمان ملل نيز از خط فرضى مذكور حمايت مى كرد. اما رهبرى كره شمالى در اين زمان بر عهده مردى قدرت طلب به نام كيم ايل سونگ بود كه تا نيم قرن بعد نيز در عرصه سياسى كره حضور داشت.
به دستور وى ۷ لشكر آموزش ديده كره شمالى در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰ با عبور از مدار ۳۸ درجه نيروهاى ضعيف و پراكنده كره جنوبى را از هم پاشيده و به سرعت مسير پايتخت كره جنوبى يعنى سئول را پى گرفتند. آمريكا به عنوان متحد اصلى كره جنوبى در اين زمان نيروى قابل توجهى براى مقابله با مهاجمان شمالى نداشت و تنها سعى كرد با استفاده از نيروى هوايى سرعت هجوم آنها را كند كند. در روزهاى ۲۷ و ۲۸ ژوئن جنگنده هاى جت آمريكايى با ساقط كردن ۷ هواپيماى كره اى از نوع ياك _ ۹ و ال _ اى _ ۷ نخستين ضربه را به نيروى هوايى كره زدند. در ۲۸ ژوئن داگلاس مك آرتور فرمانده قواى آمريكا در خاور دور دستور بمباران خطوط تهاجمى شمالى ها را داد. در روزهاى ۲۸ و ۲۹ ژوئن بمب افكن هاى مهيب ب _ ۲۹ و ب _ ۲۶ موسوم به دژ پرنده با بمباران همزمان پايگاههاى نظامى و هوايى كره شمالى ضربات سنگينى به آنها وارد كردند به ويژه آنكه ۲۵ هواپيماى كره اى در پيونگ يانگ پايتخت كره شمالى بر روى زمين منهدم شدند. اما اين وقايع تأثيرى بر توان زمينى شمالى ها نداشت و آنها در ۳۰ ژوئن ديوار دفاعى جنوبى ها در رودخانه «مان» را شكسته و به جنوب سرازير شدند.
ورود سازمان ملل
در اول جولاى ۱۹۵۰ با دستور ترومن رئيس جمهور آمريكا دهها هزار سرباز آمريكايى در بندر بوسان كره جنوبى (در جنوب شرق اين كشور) پياده شدند. اين در حالى بود كه شوراى امنيت سازمان ملل نيز طى قطعنامه اى كه از سوى روسها و چينى ها وتو نشد از كشورهاى مختلف درخواست كرد كه به كمك كره جنوبى بشتابند. جنگنده هاى اف-۸۰ آمريكايى كه اولين نسل از جت هاى با سرعت مافوق صوت بودند در كنار هواپيماهاى موستانگ و بى _ ۲۶ در يك گروه عظيم ۱۴۰ فروندى از روى ناوهاى هواپيمابر و پايگاههاى محلى، عليه اهداف كره شمالى به پرواز درآمدند. شدت بمباران به اندازه اى بود كه كره اى ها براى مدتى دچار انفعال شدند. بويژه آنكه بمب افكن هاى سنگين آمريكايى از ارتفاع بالا بمباران مى كردند و هواپيماهاى جت نيز به دليل سرعت عمل قابل رهگيرى نبودند. اما شمالى ها در روى زمين بر سرعت خود افزودند و سئول پايتخت كره جنوبى سقوط كرد. ظرف ۱۰ روز كل كره جنوبى به جز بندر بوسان به اشغال شماليها درآمد.
ضدحمله متحدان
با ورود استراليا، ژاپن، انگليس و ۱۱ كشور ديگر به سود كره جنوبى ورق برگشت و شهر بوسان كه پس از يك هفته نبرد تا سقوط فاصله اى نداشت بيش از ۵۰ روز مقاومت كرد. البته يكى از دلايل طولانى شدن اين مقاومت بمباران بى وقفه بمب افكن هاى عظيم بى _ ۲۹ بر روى قواى كره شمالى در اطراف بوسان بود به طورى كه در يك حمله در ۱۶ اوت ۱۹۵۰ ، ۹۸ فروند از اين هواپيماهاى غول پيكر ۴۰ هزار سرباز شمالى را به گونه اى زير بمباران گرفتند كه از بين آنها كسى حتى به عنوان مجروح جان به در نبرد. بررسى هاى بعدى نشان داد كه بمباران اين هواپيماها اثرى معادل ۳۰ هزار گلوله توپ سنگين را بر نيروى مهاجم داشته است.

در اوايل سپتامبر حملات متعدد به بوسان بى نتيجه ماند و در ۱۰ سپتامبر نيروهاى سازمان ملل متحد در پناه بمباران سنگين هواپيماهاى آمريكايى خط محاصره بوسان را شكسته و نيروهاى مضمحل شده شمالى را عقب راندند. از آن طرف مك آرتور با انجام يك عمليات آبى _ خاكى سئول را آزاد كرد و واحدهاى پراكنده شمالى به آن سوى مرز عقب رفتند. اين بار نوبت جنوبى ها بود كه با پيشگيرى متحدان به داخل كره شمالى حمله كنند. پيشروى به داخل كره شمالى در ابتدا بسيار ساده صورت گرفت اما خبر وحشتناكى در اين زمان به ستاد ارتش آمريكا رسيد.
ورود چين به جنگ مائو در اين زمان درنگ را جايز نديد و به واحدهاى بزرگ زرهى و پياده خود كه در شرق چين مستقر بودند دستور داد تا از شمال وارد كره شوند. هنگامى كه تفنگداران و چتربازان واحد ۱۱۸ آمريكا آماده ورود به پيونگ پانگ بودند ناگهان احساس كردند پاسخ آتش آنها را حريف قدرتمندترى جواب مى دهد. اين حريف واحدهاى ارتش خلق چين بود. در ماه نوامبر مجدداً همه چيز به زيان جنوبى ها تغيير كرد. ژنرال «پيااو» ۱۸ لشكر نيروى چينى را وارد كارزار كرد و در اولين برخورد قواى متحدين را كاملاً خرد و نابود كرد. اين بار از نيروى هوايى نيز كارى ساخته نبود چرا كه جتى جديد به نام ميگ ۱۵ جنگنده هاى نسل قبلى آمريكا نظير اف _ ۸۰ و موستانگ را مانند برگ خزان بر زمين مى ريخت. خلبانان ورزيده ميگ در موج بعدى حملات خود بمب افكن هاى بزرگ بى _ ۲۹ را مورد حمله قرار دادند. اين غول هاى پرنده عليرغم بزرگى جثه به دليل كندى عمل به شدت آسيب پذير بودندو اگر بدون جنگنده محافظ حركت نمى كردند انهدام آنها توسط ميگ ۱۵ به سادگى انجام مى شد.


اما از ماه دسامبر ۱۹۵۰ با ورود جنگنده مدرن اف _ ۸۶ موسوم به سيبر، آمريكاييها تاحدودى موفق به عقب راندن نيروى هوايى چين و كره شمالى شدند. از اين زمان به بعد آمريكا در پناه اين جنگنده ها بمب افكن هاى بزرگ خود را بر فراز قواى زمينى چين مى فرستادند. بارها اتفاق مى افتاد در حالى كه جنگنده هاى ميگ با سيبرهاى محافظ درگير نبرد بودند بى _ ۲۹ ها نيز به بمباران اهداف خود مى پرداختند.


تسخير مجدد سئول
در ژانويه ۱۹۵۱ چينى ها با استفاده از برترى قابل ملاحظه قواى خود متحدين را از سئول عقب راندند و حتى بمباران هاى شديد آنها توسط واحدهاى پروازى آمريكا سرعت پيشروى آنها را كم نكرد. آمريكا تنها در ۵ روز ۲۶۰۰ سورتى پرواز عليه آنها انجام داد كه منجر به كشته و زخمى شدن حدود ۳۸هزار چينى شد. (در ماه دسامبر نيز ۳هزار چينى در اثر بمباران كشته شده بودند). اين بمباران ها سرانجام در ماه فوريه كار خود را كرد و چينى ها و شمالى ها در جنوب غرب كره جنوبى متوقف شدند. البته تلفات هوايى آمريكا نيز در اين مدت سنگين بود. از جمله سقوط ۳ فروند بى ۲۹ و غيرقابل استفاده شدن ۵ فروند ديگر آنها.
آغاز نبردهاى سنگين هوايى
از اوايل سال ۱۹۵۱ با ورود خلبانان جديد و ورزيده آمريكايى، تلفات شمالى ها رو به افزايش گذاشت به طورى كه شماره ميگهاى ساقط شده از ۱۰۰ فروند گذشت (در جنگ كره در مجموع ۷۹۰ ميگ ۱۵ سقوط كرد) و از آن طرف حملات متمركز متحدان خطوط آهن، جاده ها و پل هاى مورد استفاده كمونيستها را به شدت تخريب كرد. اما شمالى ها همزمان با تقويت پدافند خود و سرعت دادن به بازسازى ها، حملات هوايى متحدين را خنثى كرده و تنها طى ۳ ماه ۸۱ هواپيماى آمريكايى و متحدين آنها را ساقط كردند.
از سوى ديگر از ژوئن ۱۹۵۱ روسها رسماً با آموزش خلبانان چينى محور پكن _ پيونگ يانگ را تقويت كرده و از ماه سپتامبر نيروى هوايى آمريكا را مجبور به عقب نشينى كردند. از جمله نبردهاى بزرگ اين دوره نبرد ماه اكتبر بود. در اين حمله ۸ بمب افكن بى _ ۲۹ تحت حفاظت ۵۰ جت قدرتمند اف ـ ۸۴ با حركت به سمت پايگاههاى هوايى شمال كره سعى كردند بازوان اصلى نيروى هوايى شمال را از كار بيندازند اما ناگهان با ۱۰۰ ميگ ۱۵ آماده مبارزه مواجه شدند، اف - ۸۴ها از گروه جدا شده و به نبرد با واحدهاى شمالى رفتند غافل از آنكه ۵۰ ميگ ديگر آماده براى ورود به صحنه و حمله به بمب افكنهاى بى ۲۹ مى شدند. در آن روز آمريكاييها يكى از بزرگترين شكستهاى هوايى اين جنگ را تحمل كردند. از ۸ بمب افكن بى - ۲۹ ، ۳ بمب افكن ساقط و ۵ فروند ديگر با وضعيتى دشوار در حالى كه نيمى از خدمه خود را از دست داده بودند به جنوب بازگشتند.
آمريكا در اين زمان پى برد كه نبرد شبه جزيره كره نبردى درجه دو با خلبانان جهان سومى نيست بلكه خلبانان كره شمالى و چين با ابراز شجاعت خود دست كمى از آمريكاييها ندارند بنابراين در ماه نوامبر ۱۹۵۱ دست به آخرين تلاش خود زد. استفاده از تيپ شكارى پنجاه و يكم به فرماندهى فرانسيس گابرسكى. اين سرهنگ خلبان كه از تك خالهاى جنگ دوم جهانى بود با به كارگيرى شيوه هاى جديد و بهره گيرى از خلبانان مجرب ظرف ۳ ماه بازى را مجدداًبه سود آمريكا برگرداند. تنها در ماههاى ژانويه و فوريه ۱۹۵۲ ، ۸۳ ميگ ۱۵ به دست واحد او منهدم شدند در حالى كه تنها ۶ هواپيما از دست داد. در واحدهاى تحت فرمان او خلبانان مانند سروان جوزف مك دانل با ۱۶ پيروزى هوايى ، سرهنگ جابارا با ۱۵ پيروزى ، سروان فرناندز با ۱۴ پيروزى و سرهنگ دوم ديويس با ۱۴ پيروزى شرايطى را براى چينى ها و شمالى ها به وجود آوردند كه پس از آن كره اى ها جنگنده هاى خود را تنها براى مواقع ضرورى به كار مى گرفتند.
مذاكرات صلح
نيروهاى سازمان ملل اما در زمين قادر به پيشروى قابل ملاحظه اى نبودند چرا كه سيل داوطلبان چينى در كنار مبارزه شجاعانه شماليها بدانها اجازه نفس كشيدن نمى داد. آنها خواستار آتش بس بودند حال آنكه شمالى ها شرايط مذاكره را نمى پذيرفتند. در بهار ۱۹۵۲ آمريكا سعى كرد با بمبارانهاى شديد كره را مجبور به قبول آتش بس كند. شبكه هاى راه آهن ، نيروگاهها، پلها و خطوط تداركاتى كاملاً منهدم شدند و كارى از جنگنده هاى شمال نيز ساخته نبود چرا كه مستشاران روس نيز تحت فشار بين المللى از كره شمالى رفته بودند.
آمريكا زمانى كه مقاومت كره شمالى را ديد در ماه مه ۱۹۵۳ با حمله به سدهاى اين كشور دست به اقدامى زد كه به نوعى جنايت جنگى بود چرا كه با از بين بردن سدهاى مذكور عملاً تلاش يك سال مردم اين كشور در كاشت محصول برنج كه غذاى اصلى آنها بود از بين رفت مضافاً آنكه جاده ها، روستاها و ارتباطات زمينى آنها نيز كلاً قطع شد.
آتش بس
در ۲۸ ماه مه صدها هزار سرباز چينى و كره اى دست به آخرين تلاش براى بيرون ريختن آمريكاييها زدند اما صدها هواپيماى جنگى بارانى از آتش را بر سر آنها فرود آوردند و عمليات مذكور را با شكست مواجه كردند. دراين نبردها ۷۲هزار شمالى كشته شدند. سرانجام كره شمالى در ۲۷ ژوييه تن به آتش بس دادچرا كه چاره اى نداشت بنابراين طرفين به مدار ۳۸ درجه بازگشتند.
نتايج اين نبرد
نبرد كره از جمله پرتلفات ترين نبردهاى نيمه دوم قرن بيستم است در اين نبرد ۵۴ هزار آمريكايى كشته و حدود ۳۰۰ هزار نفر زخمى ، مفقود و اسير شدند نبرد كره براى هيچ كس پيروزى نداشت و فقط تلفات در پى داشت. ۲۰هزار سرباز سازمان ملل ، ۹۰۰ هزار چينى و كره شمالى و ۴۰۰ هزار غيرنظامى تلفات ديگر اين جنگ بودند. اما جنگ كره را مى توان اولين اقدام جدى چينى ها براى ورود به عرصه بين الملل دانست آن هم در منطقه اى كه براى آمريكا اهميت بسيار زيادى داشت. شكى نيست اگر شمالى ها در هوا جنگ را نمى باختند جنگ به سود آنها تمام مى شد. كره شمالى در عين حال اولين ميدان آزمايش قدرت جتهاى جديد بود. جتهايى كه از نظر چابكى و سرعت اصلاً با هواپيماهاى ۲موتوره جنگ دوم جهانى قابل مقايسه نبودند.