نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: جنگ چالدران

  1. #1

    Thumb جنگ چالدران

    در تاريخ نظامي ايران آمده است که مهمترين جنگ پارتيزاني ايرانيان ،جنگ چالدران مي باشد که در محلي به همين نام در شمال آذربايجان غربي در 20 کيلومتري شهر خوي ميان قواي ارتش نوين عثماني و سپاهيان سنتي شمالغرب کشور در سال 920 هجري و قمري ،مطابق 1514ميلادي به وقوع پيوست.



    علت اين جنگ : پسر عموي سلطان سليم عثماني بنام بايزيد دوم ادعاي خلافت نمود و چون قدرتي نداشت براي کسب اعتبار و قدرت به دربار شاه اسمعيل صفوي پناهنده شد و در اروميه و تبريز سکونت گزيد. سلطان سليم به رسم ادب طي يک نامه به زبان فارسي، پسر عموي خود را خواستار مي شود. ولي شاه اسمعيل نيز به سبب ادب و مهمان نوازي اعاده او را خلاف جوانمردي و پناهندگي ميداند.



    سلطان سليم از سالها قبل در فکر تشکيل امپراطوري اسلامي بود، لذا از مدتها پيش مبادرت به تربيت سپاهيان ورزيده بنام يني چري نموده بودند که افرادي بسيار جنگجو بودند و مشهور بود که سه چيز علاج ندارد : سيل – زلزله - يني چري ....



    سلطان سليم عثماني پناهنده شدن پسر عموي خود به ايران را بهانه مهمي تلقي و جوانمردي شاه اسمعيل او را ترغيب مي نمود که به اين علت به ايران حمله کند، سپاهيان ايران را قزلباش مي ناميدند و که اينان نيز افرادي ورزيده و جنگ جو بودند و همچنين مريدان خاص دربار صفوي بودند. ستون پنجم سپاهيان عثماني در شهرهاي مختلف آذربايجان پراکنده بودند و با کبوتر اخبار خود را به خوي رسانده و از آنجا به سلطان سليم مي رسيد. شاه اسمعيل به قصد سرکشي به حدود و سرحدّات غربي به کردستان و لرستان رفت و سلطان سليم از اين غفلت شاه اسمعيل استفاده و با اعزام سه قشون از طريق تصرف دياربک و قره باغ راه آذربايجان را در پيش گرفت در دياربک ، دوهزار سرباز قزلباش در مقابل ستون 25هزار نفري قواي يني چري مدت 12روز مقاومت کردند.در نواحي مورد حمله سپاهيان عثماني ، فرماندهان محلي قزلباش دست به مقاومت جانانه اي زده و باعث کشتار زياد و عقب نشيني قشون عثماني شدند و عشاير منطقه به کمک قواي دولتي ايران شتافتند ، خبر حمله سلطان سليم به گوش شاه اسمعيل در همدان رسيد، شاه اسمعيل از اين عمل ناجوانمردانه سلطان سليم خشمگين شد و خود را به تبريز رسانيد و از عشاير منطقه تبريز – اروميه کمک خواست ، تجهيزات نظامي قواي ايران عبارت بودند از : ده هزار کلاه خود و زره آهني و 750 عدد خفتان – 15هزار شمشير و 32هزار عدد نيزه و 7000 تبرزين و 500 تفنگ بود. سپاه 27-30 نفري شاه اسمعيل به سمت سپاه دويست هزار نفري سلطان سليم که داراي جنگ و ادوات توپخانه اي آتشبار بود شتافت ، صبح روز يازدهم ژوئن 1514ميلادي مطابق با سال 920 هجري سپاه ايران در دشت چالدران به مقابل سپاه دويست هزار نفري عثماني رسيدند ولي به لحاظ کمي نفرات و تجهيزات قصد حمله نداشته و بحالت دفاعي آماده باش بودند. حمله ارتش عثماني با توپخانه شروع شد. ولي مؤثر واقع نشد ، لذا دستور حمله به سپاه پياده نظام چاووش داده شد. يک نبرد نا برابر شروع شد. ولي ايمان و اعتقاد سپاه قزلباش آن چنان بود در مقابل حملات قواي عثماني چون ديواري محکم ايستاده بودند و در طي حملات پارتيزاني موفق به ايجاد شکاف به قشون عثماني شدند. با شروع حملات واحد توپخانه لشکر عثماني ، سپاه ايران به طور استراتژيک از تيررس دشمن عقب نشيني نموده و شبانگاه حملات برق آسائي به دشمن مي کنند سلطان سليم غرق در حيرت مي شود که سپاه عجم چگونه جان تازه اي گرفته و اين چنين يورش مي کند . عشاير و اهالي اروميه نگران از حملات دولت عثماني به خاک وطن بيش از 2500 نفر سوار نظام مسلح آماده نبرد را به نمايندگي غلامعلي قره باغي به دشت چالدران جهت ياري رساندن به سپاهيان خسته شاه اسمعيل اعزام مي دارند. ورود اين نيرو بر تن خسته سپاهيان ايران روح تازه اي ميدهد در مقابل، نيروي تازه نفس بيست هزار نفري نيز به قشون ترک اضافه مي شود و صحنه جنگ به نفع آنان ادامه مي يابد. غلامعلي قره باغي و سپاهيان اعزامي ارومي رشادت فراوان بخرج ميدهند و موفق به رسوخ به صف توپخانه عثماني شده آنان را از کار مي اندازند ....سلطان سليم اين بيت را در آن لحظه به زبان فارسي به زبان مي آورد:



    دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد .



    شاه اسمعيل به غلامعلي قره باغي دستور ميدهد به سربازان اکنچي و يني چري حمله کند. حمله با فلاخن ها به منظور خارج ساختن نيزه از دست سربازان يني چري شروع مي شود. سربازان تازه نفس يني چري از راه رسيده و در اين حمله اسب غلامعلي قره باغي زخمي و خود او در زير نيزه هاي سربازان سوراخ سوراخ نموده و آن دلاور اروميه،قهرمانانه جان مي سپارد و فرماندهي قواي ارومي بدست يک جنگجوي کرد بنام گل وفا داده مي شود، آنان حملات خود را به يني چري ها ادامه ميدهند . سربازان ايراني با احساس و عاطفه مي جنگيدند در حاليکه سپاهيان عثماني با خونسردي و آرامش مي خنگيدند. مقاومت و حملات پي در پي سپاه ايران و تارومار شدن سپاه عظيم عثماني، سلطان سليم را خشمگين نمود. لذا دستور حمله سراسري صادر نمود، از ارتش سي هزار نفري و عشاير غيور ارومي تنها ده هزار نفر باقيمانده بودند و در مقابل سپاه عظيم عثماني بسيار اندک بودند با شروع حمله سراسري ارتش خسته ايران چون ديواري محکم ايستاده بودند و رفته رفته از کشته ها ،پشته ها ايجاد مي شد. سلطان سليم فرياد مي کشيد هر چه عجم بکشيد ، ثواب بيشتري خواهيد برد. شيخ محمد حسن شبستري از روحانيون معروف آن زمان، ميدانست که با قتل و يا دستگير شدن شاه اسمعيل، ممکن است سراسر ايران تسليم سلطان سليم شوند، لذا قرآن بدست به پيش شاه اسمعيل رفت بانک داد که اي پادشاه شيعيان ترا به اين قرآن سوگند ميدهيم تا دست از جنگ برداري و بروي،چون صلاح مملکت در اين است .شاه اسمعيل به همراه تني از فرماندهان خود عقب نشيني نموده و بتدريج شهرهاي آذربايجان تا تبريز بدست سپاهيان سلطان سليم افتاد، سپاهيان يني چري شهر ها را غارت ميکردند. تبريز مورد چپاول و تجاوز سپاهيان عثماني قرار گرفت .آن چنانکه ديگر رونق اقتصادي خود را از دست داد.



    تلفات طرفين در جنگ چالدران 27654 هزار تن از ايران و 41 هزار نفر از سپاه عثماني کشته شدند.

  2. #2

    Thumb

    سازمان نظامی عثمانی در زمان جنگ چالدارن 1- پیاده نظام شامل سه دسته می شدند:

    دسته اول ینی چری: این افراد برده های سفیدپوستی بودند که ماموران مخصوص دولت عثمانی برای خدمت در نظام از بچگی خریداری می کردند و فقط به سلطان وفادار بودند. این عده به صورت رسمی حق ازدواج کردن نداشتند. باید همیشه در پادگان به سر می بردند و نظامی تمام وقت بودند. حقوق خود را از سلطان می گرفتند و کسی جز فرمانده ینی چری حق محاکمه و مجازات آنان را نداشت. این افراد به تفنگ های فتیله ای (شمخال) و دیگر سلاح های سرد مجهز بودند.

    دسته دوم عزب ها: این افراد قسمتی از پیاده نظام ذخیره عثمانی بودند که در زمان جنگ به خدمت احضار می شدند.

    دسته سوم محافظان مخصوص سلطان: پیاده نظام مخصوص همراهی سلطان و محافظان قصر و دیگر اماکن سلطنتی.
    پیاده نظام عثمانی مسلح به تیروکمان و خنجر و تفنگ فتیله ای بودند. هرپیاده ترکشی با 50 تیر برمی داشت. آنها از تبرزین هم استفاده می کردند.



    دسته اول: سپاهیان صاحبان تیول: هر حاکمی وظیفه داشت در زمان جنگ تعدادی سوارکار جنگی را تجهیز کرده و به خدمت بفرستد. در زمان سلطان سلیم و وقوع جنگ چالداران متصرفات آسیایی عثمانی 24 و متصرفات اروپایی آن دولت 34 ولایت داشتند.

    دسته دوم آکنجی ها بودند: این دسته سواره نظام ذخیره عثمانی بودند که در زمان جنگ به خدمت احظار می شدند و از بین زبده ترین و شجاعترین سوارکاران انتخاب می شدند.

    سواره نظام گارد: این سواران وظیفه محافظت از سلطان را داشتند.

    سواره نظام ترک کلا سبک اسلحه بودند و تعداد کمی از آنها از زره و کلاه خود استفاده می کردند. سلاح اصلی سواره نظام عثمانی نیزه و شمشیر کوتاه و سنان بود. بعضی از آنها نیز گرز حمله می کردند. شمشیرهای سواره نظام عثمانی کوتاه و یک لبه بود.

    3- توپخانه: توپخانه عثمانی بیشتر متکی بر توپچیان عیسوی مذهب بود که به دین اسلام در آمده بودند. توپخانه و مراکز توپسازی و مهمات سازی زیرنظر یک نفر به نام توپچی باشی اداره می شدند.

    در جنگ چالدارن استعداد هر دسته به شرح زیر بود:

    ینی چری: 12 هزارنفر

    عزب ها: 12 هزار نفر

    پیاده نظام گارد: هزارنفر

    سواران صاحب تیول آسیا و اروپا: 50 هزار نفر

    آکنجی ها: 20 هزار نفر

    سواره نظام گارد: 15 هزار نفر

    توپخانه: 20 هزارنفر

    متفرقه(راه سازی و...): 10 هزارنفر

    جمع:140 هزارنفر

    تجهیزات توپخانه:

    توپ بزرگ چرخ دار: 200 قبضه

    توپ کوچک(زنبورک):100 قبضه

    اسب: 2هزار راس

    شتر:6هزار نفر
    2- سواره نظام عثمانی به 3 دسته تقسیم می شدند:

  3. #3

    Thumb

    جنگ چالدارن؛ علتها قبل از اینکه مطالب آقای رومل رو بررسی کنم یه نیگاهی به علتهای درگیری بین شاه اسماعیل و سلیم یاووز بندازیم بدنیست. بعدش درباره مطالب بالا بحث می کنیم:


    قبل از اینکه درباره علتهای پدید آمدن جنگ چالداران بحث کنیم باید یه نگاه کوتاه به وضعیت مردم ایران و عثمانی در دوران بعد از تیمور بیاندازیم. زمانی که حکومت تیمورلنگ و جانشینانش در ایران به پایان رسید ایران به چند حکومت تقسیم شد و دارای یک حکومت مرکزی مقتدر نبود. در شمال شرقو مرکز ایران خاندان آق قویونلو حکومت می کردند که ترک زبان بوده و رابطه خوبی با دربار عثمانی داشتند. در عراق خاندان ذوالقدر حکومت می کرد و در شمال شرقی ایران ازبکها قدرت داشتند. از طرف دیگر عثمانی یک قدرت آسیا-اروپایی بود که دارای تشکیلات منظم اداری بود و فشار زیادی بر کشورهای اروپایی وارد کرده بود.
    از نظر دینی اکثریت مردم هر دو کشور از اهل تسنن بودند. در بعضی از نقاط ایران مثل خراسان اکثریت با شیعیان و علویان بود. جدبزرگ شاه اسماعیل از بزرگان صوفیه بود و شیخ صفی الدین اردبیلی نام داشت. شیخ صفی پیروان زیادی داشت که بعدها تعدادی از آنها به گرد شیخ حیدر ،پدر شاه اسماعیل، جمع شدند. این پیروان بیشتر از میان قبیله های کوچگر ترک زبان بودند که محل زندگی اصلی آنها نه در خاک ایران بلکه بیشتر در خاک عثمانی بود. یعنی قدرت اصلی نظامی صفویه بیشتر از آنکه در خاک ایران متمرکز شده باشد در خاک عثمانی متمرکز بود. این قبایل از افرادی شجاع تشکیل شده بود که با ییلاق و قشلاق و دامداری امورات خود را می گذراندند. شیخ حیدر پس از مدتی به فکر قبضه کردن قدرت در آذربایجان افتاد ولی در سال 893 ه.ق در جنگی با شروانشاه و سلطان یعقوب آق قویونلو کشته شد. در آن زمان شاه اسماعیل پسر کوچکی بود که توسط پیروان متعصب پدرش فراری داده شد و سالها زیر نظر آنها تعیلم یافت تا دوباره در 15 سالگی قیام کرد و پیروان شیخ صفی را گرد خود آورد و جنگ با آق قویونلو ها را از سر گرفت.
    سلطان بایزید دوم،سلطان عثمانی، از شاه اسماعیل و روشهای خشن او برای تغییر مذهب مردم به شیعه دل خوشی نداشت و همیشه امیران آق قویونلو را بر علیه اسماعیل تقویت می کرد.
    دست آخر شاه اسماعیل با تکیه بر شجاعت وجنگ آوری قبایل قزل باش توانست در سال 907 ه.ق الوند بیگ آق قویونلو را در نزدیکی نخجوان شکست داده و تبریز، پایتخت آنها
    ، را اشغال کند.
    پس از این شکست بازهم بایزید دوم سعی کرد تا امیران بازمانده خاندان آق قویونلو را برعلیه اسماعیل متحد کند ولی نتوانست. سال بعد شاه اسماعیل سلطان مرادبایندری آق قویونلو را ، که حاکم اصفهان و فارس بود، شکست داد و بایزید مجبور شد که اسماعیل را به عنوان شاه آینده ایران قبول کند.
    در آن زمان رسم بود که شاهان پس از به تخت نشستن و پیروزی بر حریف نامه هایی به شاهان مجاور می نوشتند و شرح پیروزی خود را می دادند ولی شاه اسماعیل نامه ای برای بایزید ننوشت و عملا به او بی توجهی کرد. بایزید که سنش بالا رفته بود و به درگیری با شاه جوان ایران نداشت قدرت او را به رسمیت شناخت و در سال 910 سفیری با هدایای شایسته روانه دربار شاه اسماعیل کرد.
    او دو نامه به سفیر خود داد. بایزید از گروهی از اهل سنت که به خاک عثمانی پناهنده شده بودند شنیده بود که شاه اسماعیل نسبت به اهل تسنن خیلی سخت گیر است و با ظلم و تعدی به آنها سعی در تغییر دین آنها دارد. او نامه ای سرشار از پند واندرز نوشت و به سفیرش گفت تحقیق کند. اگر ادعای پناهنده ها صحت داشت نامه پند و اندرز را به اسماعیل بدهد وگرنه نامه دیگر که رسمی تر بود. سفیر پس از اثبات گفتار پناهنده ها نامه اول را به شاه اسماعیل داد که در آن بایزید او را از تعصب و ریختن خون بیگناهان برحذرداشته بود.
    شاه اسماعیل سفیر عثمانی را با نامه ای دوستانه و هدایا بازگرداند ولی این در ظاهر بود چرا که به رفتار خشن خود با اهل تسنن ادامه داد. بایزید هم به مرزداران عثمانی دستور داد تا از ورود قبایل ترکی شیعه مذهب که در خاک عثمانی زندگی می کردند به ایران جلوگیری کنند.
    در سال 916ه.ق شاه اسماعیل توانست شیبک خان ازبک را در نزدیکی مرو شکست دهد. او دستور داد تا صوفیهای اطرافش جسد شیبک خان را بخورند!!! بعد برای دهن کجی به بایزید دوم ،که رابطه دوستانه ای با شیبک خان داشت، داد پوست کله شیبک خان را کنده و توش کاه کرده و برای بایزید بفرستند. جمجمه سر شیبک خان را هم طلا اندود کرد و به عنوان جام شراب استفاده می کرد.
    رسیدن کله شیبک خان به دربار عثمانی کینه زیادی ایجاد کرد و مخصوصا سلیم، یعنی شاه بعدی عثمانی، خیلی از شاه اسماعیل کینه به دل گرفت. مورخان ترک این عمل اسماعیل را یکی از علتهای اصلی جنگ چالدران بیان می کنند.
    در سال 917 ه.ق شاه اسماعیل به مریدانش دستور داد تا در ایالتهای مرزی عثمانی تاخت و تاز و آدم کشی کنند تا بایزید را تحریک به جنگ کند. بایزید که سنش بالاتر رفته بود نامه ای به او نوشت ولی بازهم مداراکرد.
    در سال 918 ه.ق سلیم بر علیه پدرش ،بایزید، کودتا کرد و بایزید از سلطنت کناره گرفت. اسماعیل از اختلفات بین پسران بایزید استفاده کرد و به تاخت و تاز در خاک عثمانی ادامه داد و رقبای سلیم را در دربار خود پذیرفت. از طرف دیگر سردار سپاه اسماعیل با نام خان محمد استاجلو توانست علاء الدوله ذوالقدر را شکست داده و دیاربکر را اشغال کند و از آنجا به تحریک عثمانی اقدام می کرد. علاءالدوله پس از سلطنت سلیم از ترس سلیم که مردی جنگجو و بی رحم و جاه طلب بود به همراه حاکم مصر به صورت پنهانی با شاه اسماعیل متحد شدند.
    سلیم که اتحاد بین مصر و عراق و ایران را برعلیه خود دید تصمیم گرفت قبل از به هم پیوستن این 3 قدرت اسلامی به حساب تک تک آنها برسد و قبل از همه قوی ترین آنها یعنی ایران را به عنوان هدف اصلی برگزید.
    پس از برتخت نشستن سلیم شاه اسماعیل هیچ سفیری برای تبریک به دربار سلیم نفرستاد وعملا بی اعتنایی و بی حرمتی به سلیم را سرمشق خود قرارداد. این امر و دشمنی آشکار اسماعیل با اهل سنت سبب تشدید کینه سلیم شد و او دستور داد تا شیعیان نزدیک مرز ایران کشته شوند یا به زندان بیافتند یا به مصرفات اروپایی عثمانی تبعید شوند. از طرف دیگر با دولتهای مسیحی اطرافش موقتا صلح کرد تا با خیال راحت به ایران لشکرکشی کند. سلیم در سال 920ه.ق از علمای دینی اهل سنت حکم جهاد با شاه اسماعیل را گرفت و لشکر کشی به ایران را در همان سال شروع کرد.

  4. #4

    Thumb

    نتایج و تبعات جنگ چالدارن 1- پس از جنگ سپاه عثمانی و مخصوصا ینی چری ها از ورود بیشتر به خاک ایران سرباززدند و با شوروش کردن سلیم رو مجبور کردند که فقط به همون تبریز اکتفا کنه. این سپاهیان کلا به طمع غنیمت وارد جنگ می شدند و وقتی که ایران رو با کشورهای اروپایی مقایسه می کردند میدیدند که خیلی واسشون صرف نمی کنه واسه همین کلا عثمانی ها در شرق خیلی سربازانشون با جون و دل وارد میدان نمی شدند.

    2- شاه اسماعیل و بقیه شاهان صفوی فهمیدند که فقط با نیروی شور و شوق صوفی ها و پیروانشان نمی تونند بر همه دشمنان پیروز بشوند. بر خلاف نظر دوستمون رومل این بنده خدا کم سن و سال بود ولی از همون سن کم وارد جنگ شده بود و در زمان جنگ چالدران تعداد زیادی پیروزی نظامی در کارنامه اش داشته.

    3- شاه طهماسب(جانشین شاه اسماعیل) به درستی فهمید که پایتخت ایران(تبریز) عمق استراتژیک کمی داره و به همین دلیل پایتخت رو به قزوین منتقل کرد که بعدها به اصفهان منتقل شد.

    4- در جنگ بین شاه سلیمان قانونی(جانشین سلیم) و طهماسب شاه طهماسب با استراتژی زمین سوخته و خراب کردن آبادی های سر راه پیشروی سپاه عثمانی باعث شد که سلیمان نتونه به اهداف استراتژیکش دست پیدابکنه. بازهم ینی چری طغیان کرد و حال سلیمان گرفته شد.

    5- پس از جنگ چالدران سلیم رفت سراغ علاءالدوله ذوالقدر و ترتیبش رو داد. عراق از قرن 15 میلادی تا قرن بیستم به دست عثمانی افتاد. گرچه بعدها در زمان قاجار یه توافقاتی بود که حاکم بغداد با نظر ایران انتخاب بشه.

    6- بعد از عراق نوبت مصر رسید و سلیم رفت خاک اونجا رو هم به توبره کشید. آخرین خلیفه عباسی رو کشت و خودش لقب خلافت رو به لقب سلطنت اضافه کرد. اینجا حکومت عثمانی به اوج قدرت خودش رسید و تا قرن بیستم هیچگاه نتونست این قدرت رو دوباره به دست بیاره.

    7- برخلاف نظر آقای رومل مسلمونها در قرن 12 میلادی با سلاح آتشین آشنا شدند و تازه اون رو هم به کار گرفتند. این بابا یه خورده قد بوده و فکر می کرده که تیر به بدنش کارگر نیس. خوب بیچاره جوون بوده تقصیر نداشته. اما جانشینان شاه اسماعیل هم متاسفانه راه اون رو ادامه دادند و هیچ کاه به فکر تجدید سلاح ایران نیافتادند. مخصوصا در زمینه نیروی دریایی خیلی کم کارکردند و به همین دلیل اغلب جزایر مهم ایران در همین زمان به دست پرتغالی ها افتاد. شانس آوردیم که انگلیسی ها تصمیم گرفتند که پوز پرتغالی ها رو بزننند و عملا با ایرانی ها متحد شدند وگرنه.....

    8- تازه در زمان شاه عباس کبیر بود که ایران به فکر تجدید سلاح افتاد و از سلاح های آتشین استفاده کرد. در جنگ شاه عباس با عثمانی ایرانی ها که سلاح مدرن و آموزش جدید داشتند ثابت کردند که به راحتی می تونند عثمانی رو شکست بدهند. اوج توفق نظامی ایران بر عثمانی در زمان عباس میرزای خدابیامرز بود که 3 بار پشت سر هم عثمانی رو شکست داد ولی متاسفانه در کتابهای درسی فقط به شکست اون از روسها اشاره می شه. سرفرصت درباره اون هم می نویسم.

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •