تاریخ: 5 نوامبر 1757

محل: روستای رزباخ، ساکسونی،37 کیلومتری جنوب غربی لایپزیک، پروس.

نتیجه:پیروزی قاطع پروس

متخاصمین
امپراطوری پروس------------------------ امپراطوری فرانسه ؛ امپراطوری اطریش(امپراطوری مقدس روم)
فرماندهان
فردریک دوم(کبیر)------------------------چارلز (شاهزاده سوبیس)؛ جوزف فردریک ویلیام (دوک ساکس-هیلدبورگ هاوزن)
استعداد رزمی

تلفات


نبرد رزباخ یکی از بزرگترین شاهکارهای فردریک کبیر -امپراطور پروس- است که توانست با غافلگیرکردن کامل دشمن و با حداقل تلفات، سپاه دشمن را شکست دهد.

فدریک کبیر

فردریک گیوم -پدر فردریک کبیر- لقب شاه سلحشور را یدک می کشید. او پس از رسیدن به سلطنت، تاسیس سپاه بزرگی را آغازکرد و با انجام تمرینات نظامی سخت و طاقت فرسا و مانورهای منظم، این سپاه را درردیف یکی از بهترین و منظم ترین ارتشهای اروپا درآورد. با تمام علاقه شاه سلحشور به نظامی گری، او هیچگاه وارد یک نبرد سخت و جدی نشد و پس از مرگش، ارتش خود را دست نخورده برای پسرش برجای گذاشت.

فردریک گیوم دوم اما -برخلاف پدرش- علاقه ای به سپاهی گری نداشت و تنها به فلسفه و شعر عشق می ورزید. روح او با تعلیمات خشک و خشن نظامی بیگانه بود. به دلیل فشارهای پدر، فردریک در سن 18 سالگی تصمیم گرفت که به همراه پسر یکی از سرداران سپاه پدرش به انگلستان فرار کند. پس از فرار، هر دو نفردستگیر شدند، دوست فردریک اعدام شد و فردریک 1 سال را در زندان سپری کرد. پس از رهایی از زندان، پدرش او را مسئول سرپرستی املاک سلطنتی کرد و کمی بعد او با درجه سرهنگی به ریاست هنگ نیورپین رسید. فردریک در نقش رئیس هنگ وظایفی چون سربازگیری، آموزش سربازان، توزیع اسلحه و مهمات و تقسیم غذا را برعهده گرفت.

بدین سان فردریک به صورت عملی وارد حرفه نظامی گری شد و آموزش او برای سلطنت آینده شروع شد. اما فردریک هیچگاه علایق اولیه اش را از دست نداد. او حتی در ایام جنگ و لشکر کشی نیز یکی دو ساعت در روز را صرف مطالعه، مذاکرات ادبی و محاورات فلسفی می کرد و در هنگامی که به سریر سلطنت رسید، همچنان با ولتر -متفکر بزرگ فرانسوی- مکاتبه داشت. لاویس در حق او گفت:" هیچ فرانسوی به اندازه فردریک دارای روح فرانسوی و صاحب ذوق در ادبیات کهن فرانسه نبوده است."

فردریک در سن 28 سالگی و پس از مرگ شاه سلحشور به سلطنت پروس رسید. اما در مقام سلطنت، فردریک فردی کاملا غیرقابل اعتماد بود. او مهر و عاطفه را نمی شناخت و در مسائل سیاسی به عزت و شرافت و وجدان اهمیتی نمی داد. تا جایی که منافعش اجازه می دادند به تعهداتش عمل می کردند و به محض اینکه به نفعش نبود زیر قولهایش می زد. خودش می گفت:" در مسائل مملکت داری شاه باید از هر فرصتی که به دست می آورد بهره برداری کند..." فردریک اهل دسیسه و حیله و نیرنگ بود و دوست داشت که با ایجاد سوظن در بین دشمنانش اختلاف بیافکند. خزانه دولت را به سختی حفظ می کرد و می گفت:" من اولین خدمتگذار رعیت خود هستم."

فردریک برای گرفتن ایالت سیلزی از اتریش سه جنگ به راه انداخت و در نهایت این ایالت را از اتریش جداکرده و به خاک پروس ملحق کرد. او پروس لهستان را نیز متصرف شد و به خاک کشورش افزود. هنگامی که 46 سال سلطنت فردریک به پایان رسید، خاک کشور او 3 برابر و جمعیت کشورش 2 برابر شده بودند. فردریک لشکر 80000 نفری پدرش را 2 برابر کرد و کشور پروس را -که در گذشته تکه پاره هایی از چند دوک نشین جدا از هم بودند- در ردیف کشورهای بزرگی چون فرانسه، اتریش، روسیه و انگلستان قرارداد.

میراث نظامی فردریک کبیر

در ابتدای قرن هجدهم، ارتش روسیه واحدهای کوچکی از توپخانه اسبی را در میان سواره نظام خود جای داد که به توپهایی سبکتر از توپهای معمول مجهز بودند. روسها خودشان استفاده مناسبی از این توپخانه اسبی نکردند اما فردریک به سرعت مزایای این واحدها را دریافت و در سال 1759 اولین واحد ثابت توپخانه اسبی تاریخ را در ارتش پروس تاسیس کرد. فردریک به زیرکی دریافت که بزرگترین خطر برای واحدهای بزرگ پیاده نظام، آتشبارهای توپخانه هستند. او فهمید که حتی اگر بتواند تنها چند توپ سبک و کوچک را هم به نزدیکی پیاده نظام خصم برده و آتش کند، می تواند به سادگی آرایش پیاده نظام دشمن را در هم بریزد. در آن زمان هنوز توپخانه با سرعت یک فرد پیاده جابجا می شد و حتی اگر آن را به وسیله اسب جابجا می کردند باید فردی دهنه اسب را می گرفت و خود به صورت پیاده در کنار آن راه می رفت. چاره کار این بود که خدمه توپخانه را به سوارکارانی پاره وقت بدل می کردند. به خاطر تمرینهای بی رحمانه و نظم آهنین فردریک، توپخانه اسبی پروس توانست در تمام مراحل عملیاتی خود به قدرت تحرک مناسبی دست پیداکند. هر آتشبار توپخانه اسبی ارتش پروس شامل 6 قبضه توپ 6 پاوندی و 48 سرباز و 3 افسر می شد. این واحدها را در نبردهای کونرسدورف و ماکسن منحل کرده و دوباره سازماندهی کردند.
واحدهای توپخانه اسبی -درحالیکه خدمه توپها سوار بر اسب بودند- به سرعت به موضع مورد نظر می رسیدند. در آنجا خدمه با سرعت از اسب پیاده شده، توپها را مستقر کرده و آماده کارزار می نمودند. در صورت نیاز، خدمه به سرعت توپها را به اسبها بسته و پس از سوار شدن بر اسبهایشان، در صحنه نبرد جابجا می شدند. به همین دلیل توپخانه اسبی او در میان اروپاییان به "توپخانه پرنده" مشهور شده بود.

فردریک می توانست توپخانه اسبی را به غیر از هدف قراردادن پیاده نظام در مواقع دیگری نیز به کارگیرد. توپخانه اسبی می تواند به خوبی نیروهای درحال پیشروی و یا نیروهای در حال عقب نشینی -خصوصا سواره نظام- را پوشش دهد.

"قدرت جابجایی بالا" بدین معنا بود که توپخانه اسبی می تواند توپخانه سنتی را با مانور دور بزند و از پهلو به آن حمله کند. در زمانی که جابجایی توپهای بزرگ آن زمان به سختی و به کندی صورت می گرفت، این حمله جناحی می توانست برای حریف نتایج وخیمی به همراه داشته باشد. در زمان حمله دشمن -حتی اگر واحدهای پر سرعتی چون سواره نظام به توپخانه اسبی حمله می کردند- خدمه آن می توانستند با توپهای خود فرارکنند و اجازه ندهند که توپهای باارزششان به دستان دشمن بیافتد.

این واحد جدید به سرعت توسط دیگر قدرتهای نظامی اروپا تقلیدشد. کشورهای اتریش، سوئد، روسیه و فرانسه یکی پس از دیگری به پیروی از روشهای رزمی فردریک پرداختند. بزرگترین تاثیر این واحد جدید در جنگهای انقلاب فرانسه و در روشهای جنگی ناپلئون دیده شد. ژنرال فرانسوی ژان باپتیست دو گربووال، خود در جنگهای هفت ساله در برابر سپاه فردریک جنگیده بود و اصلاحات زیادی بر روی توپهای فرانسوی انجام داد. در اثر کوششهای او توپهای فرانسوی سبکتر و سریعتر شدند و هدفگیری با آنها به آسانی امکان پذیر بود. ناپلئون -که خود افسر توپخانه بود- تاکتیکهای توپخانه متحرک را به حد اعلی تکامل رساند. توپخانه اسبی تا انتهای جنگ اول جهانی در خدمت ارتشهای اروپایی بود و تنها اختراع تانک بود که سبب شد آنها از صحنه نبردها محو شوند. تانکها و دیگر توپهای خودکششی جای توپخانه اسبی را گرفته اما روش فردریک -در زمینه بهره گیری همزمان از تحرک و قدرت آتش- راه خود را در نظریه های جدید افرادی چون گودریان، لیدل هارت و دوگل ادامه داد.

به غیر از مسئله توپخانه اسبی، فردریک تغییر مهمی در وضعیت سپاه پدرش انجام نداد. همانند دوران شاه سلحشور و دیگر شاهان معاصرش، فرماندهی تنها محدود به خانواده های اشرافی بود و مردم عادی هیچگاه درجه ای بالاتر از افسر جزء نمی گرفتند حتی اگر بیشترین رشادتها را در صحنه جنگ از خود نشان می دادند. از طرف دیگر -او به مانند پدرش- به برگذاری چندین مانور نظامی سالانه ادامه داد. این مانورها به او و فرماندهانش اجازه می دادند تا همیشه از آمادگی سربازان و افسرانشان مطمئن باشند.


توپخانه اسبی


سربازان فدریک کبیر

جنگهای هفت ساله

چرچیل جنگهای هفت ساله را اولین جنگ جهانی حقیقی تاریخ می داند. این جنگ دارای 3 صحنه جدا از هم بود. صحنه اول غرب آلمان بود که در آن فرانسه و انگلستان روبروی هم قرارگرفتند. در صحنه دوم -اروپای مرکزی- فردریک کبیر در برابر روسیه و اتریش قرارگرفت و نهایتا صحنه سوم، جنگ کشورهای مستعمرات فرانسه و انگلستان -عمدتا هندوستان و آمریکا و کانادا- بودند. تلفات جنگهای هفت ساله بین 900000 تا 1400000نفر برآورده شده است.

علت اولیه این جنگ اتحاد بین ماری ترز -ملکه اتریش- با فرانسه، انتخاب کننده ساکسونی، شاه لهستان، امرای آلمان، شاه سوئد و الیزابت -ملکه روسیه- بود. فردریک از این اتحاد احساس خطر کرد و پس از متحدشدن با انگلستان بدون اخطار به اتریش لشکر کشید و بوهم را تصرف کرد. از آن زمان تا مرگ الیزابت و جلوس پطرسوم در روسیه و معاهده صلح هوبرتسبورگ(1763) اروپا 7 سال در جنگ فرورفت.

در زمان آغاز جنگهای هفت ساله، اتریش دارای سپاهی به استعداد130000 نفر در اروپای مرکزی بود. توپخانه اتریش قدرتمندترین توپخانه اروپا بود و ماری ترز به تقلید از فردریک سپاهیانش را به مانورهای سالانه می فرستاد. او همچنین شروع کرد تا افسران و فرماندهان لایق خارجی را جذب سپاه خود کند. ماری ترز به فرانسه قول داده بود که اگر فرانسه کمک کند که اتریش دوباره ایلات سیلزی را تصرف کند، قسمتی از خاک بلژیک را به فرانسه واگذارکند. در مقابل، لویی پانزدهم هم به ماری ترز قول 140000سرباز و 30 میلیون لیره داد.

فردریک نیز در آغاز جنگ سپاهی به استعداد 147000 نفر در اختیارداشت که در اوج آمادگی به سرمی بردند.

نبرد رزباخ

در زمان وقوع نبرد رزباخ اتریشی ها یک تهدید آنی نبودند و روسها دورتر از آن بودند که بتوانند خسارتی به فردریک واردکنند. بنابراین فردریک کبیر تصمیم گرفت تا ابتدا با ارتش فرانسه روبرو شود. ارتش فرانسه پس از حرکت به سمت تورینگیا به صورت یک تهدید جدی برای شهر لایپزیک درآمده بود. فردریک در روز 31 آگوست به همراه 25000 نفر از درسن به راه افتاد و راهی طولانی و دشوار را درپیش گرفت. فردریک 170 مایل را در طی 13 روز طی کرد. او آذوقه سپاهش را در طول مسیر خریداری کرد و از ارابه های حمل آذوقه چشم پوشی کرد تا سرعت حرکت بیشتری به دست آورد. با ورود به یک زمین سخت، هر دو طرف عقب نشستند و سعی کردند تا با مانور کردن به گرد حریف، او را به یک وضعیت بن بست بکشانند. در این زمان یک گروه از سپاهیان اتریش به برلین حمله کرد و تقریبا تمام افراد خانواده سلطنتی را اسیرکرد.

وضعیت اولیه

اردوگاه پروس در صبح روز پنجم نوامبر 1757 بین روستاهای رزباخ و بدرا و روبروی متحدین واقع شده بود. فرماندهی سپاه متحدین بر عهده ژنرال فرانسوی چارلز دو روهان و ژنرال اتریشی جوزف فردریک ویلیام بود. ژنرال اتریشی سمت فرمانده عالی را داشت و ژنرال فرانسوی تنها به این دلیل به فرماندهی رسیده بود که آجودان لویی پانزدهم -پادشاه فرانسه- بود و ناپلئون بعدها او را نمونه کامل "بی لیاقتی و بی استعدادی" خواند.

آنها در روزهای قبل از نبرد مانور کرده بودند ولی فردریک به آنها فرصت هیچ عملی را نداده بود و حال در سمت غرب موضع گرفته بودند. جناح راست آنها در
نزدیکی براندرودا و جناح چپشان در ماچلن قرارگرفته بود. مواضع مقدم پروسی ها در روستاهایی قرارداشت که بلافاصله در غرب اردوگاه پروس واقع بودند و مواضع متحدین در تپه شورتائو و گالگنبرگ بود.

حرکات اولیه

متحدین -صرف نظر از واحدهای پراکنده خود- تنها در میدان نبرد دارای برتری عددی 2 به 1 نسبت به سپاهیان پروس بودند و مواضع مقدم آنها بر تمام قسمتهای اردوگاه ارتش پروس مشرف بود. آنها بهترین مانورهایشان را در روزهای قبل انجام داده بودند و فرمانده اتریشی تصمیم داشت که حمله را آغاز کند. به هر حال او چندان هم فارغ از مشکلات نبود. ژنرال چارلز دو روهان تهییج شده بود که نبرد را آغازکند و با توجه به عدم حرکت متحدین تا ساعت 11 صبح، دو روهان احتمالا قصد داشت تا درگیری را تا حدممکن عقب اندازد. او می پنداشت که می تواند از برتری عددی نیروهایش در درگیری های جناحی بهره برداری کند.

فردریک که می دانست نمی تواند دشمن را از تپه ای که در آن موضع گرفته است براند در شب چهارم قوای خود را به پشت رودخانه باتلاقی کشید که از رزباخ به برونسدورف می رفت. این مانور باعث شد که متحدین فکر کنند فردریک کبیر ترسیده است و تصمیم دارد تا عقب نشینی کند. قرارشد که ارتش متحدین از طریق زویچفلد جناح چپ فردریک را دور بزند. در این جناح هیچ عارضه طبیعی مناسب برای فردریک وجود نداشت. پس از آن، سپاه متحدین باید رو به شمال -مابین ریچاردسوربن و پتشتات- صف آرایی می کرد. فرماندهان متحدین با این موضع گیری می توانستند ارتباط فردریک را با شهرهای "سالی" قطع کنند ولی برای این کار چاره ای جز یک مانور جناحی نداشتند که خود آنها را در موقعیتی شکننده قرار می داد. به همین دلیل، متحدین یک نیروی احتیاط قابل ملاحظه را روبروی جناح چپ فردریک نگه داشتند تا از ریسک حمله به جناح بازشده خود جلوگیری کرده باشند. نه نقشه ابتدایی آنان، بلکه این اصلاح پرشتاب در نقشه اولیه متحدین را با فاجعه روبروکرد.

فردریک تمام صبح را صرف مشاهده حرکات متحدین از فراز بام خانه ای در رزباخ کرد. حرکات اولیه متحدین فردریک را متقاعد کرد که متحدین قصد دارند برای رسیدن به زاغه های مهماتشان به سمت جنوب شرقی عقب نشینی کنند. در حدود ظهر، فردریک برای صرف غذا پایین رفت و سروان فون گایدی را برجای خود گذاشت. این افسر از مقاصد متحدین تصویر دیگری در ذهن خود پرورش داد. ستونهای متحدین یکی پس از دیگری در حالی ظاهر می شدند که از زویچفلد به سمت جنوب شرقی می چرخیدند. در ابتدا، گزارش هیجان آمیز گایدی تنها باعث شد تا فردریک ارزیابی اشتباه خود را دوباره تایید کند. اما زمانی که فردریک به چشم خود دید که سواره نظام و پیاده نظام دشمن به پتستات نزدیک می شوند توانست به مقاصد دشمن پی ببرد. اکنون، دشمن او را به میدانی می کشاند که مانورهای گذشته وی را بی اثر می ساختند و فردریک این مطلب را بی درنگ دریافت کرد.


تله

سپاه پروس با باقی گذاشتن تعداد اندکی پیاده نظام سبک در برابر پستهای مقدم متحدین و محافظین جناحی آنها در بالای تپه شارتواوو، اردوگاه خود را تنها نیم ساعت پس از رسیدن دستور فردریک ترک کردند و آماده حمله به خصم شدند.

متحدین در دو ستون به راه افتادند. ستون اول در سمت چپ و ستون دوم در سمت راست حرکت می کردند. دورتر از ستون سمت راست، یک ستون ذخیره از پیاده نظام حرکت می کرد و بین دو ستون، توپخاه ذخیره از جاده می گذشت. جناح راست سواره نظام در جلوی هر دو ستون و جناح چپ سواره نظام در انتهای دو ستون قرارگرفتند. در آغاز حرکت، ستونها از هم فاصله ای ثابت داشتند اما هنگامی که در زویچفلد به سمت شرق چرخیدند حرکتشان آشفته شد. قسمتی از پیاده نظام ذخیره بین دو ستون اصلی قرارگرفت و مانع حرکت توپخانه ذخیره شد. باقی واحدها در قسمت بیرونی چرخش نتوانستند هماهنگ با سرعت واحدهای درونی به گرد محور چرخش بچرخند. در نتیجه واحدهای محافظین جناحی به گونه ای ضعیف در سمت رزباخ مستقرشدند.
هنگامی که حرکت پروسی ها -دورتر از آنکه بتواند مورد قضاوت متحدین قرارگیرد- کشف شد، متحدین فرض کردند که پروسی ها قصد دارند عقب نشینی کنند تا از پهلو و پشت مورد حمله قرارنگیرند و فرماندهان متحدین بی درنگ به سرعت حرکت خود افزودند و سواره نظام جناح راست را به سمت ریچاردسوربن فرستاندند و قسمتی از سواره نظام جناح چپ -که در انتهای ستونها حرکت می کرد- و حتی سواره نظام محافظین جناحی را فراخواندند تا در تعقیب عمومی دشمن شرکت کنند. ثابت شد که این اشتباه، اشتباهی مرگبار بوده است.

بسته شدن در تله

هدف فردریک از مانورش این بود که قبل از اینکه متحدین بتوانند دوباره صف آرایی کنند به آنها حمله کند ولی فرماندهان متحدین از درک حرکات فردریک عاجز بودند. آنها برای جمع کردن اردوی خود بیش از 3 ساعت صرف کرده بودند و گمان نمی کردند که سپاه فردریک برای همین کار تنها به نیم ساعت زمان احتیاج دارد. به علاوه، آشکار بود که پروسی ها دشت روبروی روزباخ و ناهلندورف را به عنوان میدان نبرد بکارنخواهند گرفت.
فردریک قصد نداشت که به موازات دشمن صف آرایی کند یا عقب نشینی کند. اگر ارتش او می توانست با دو برابر سرعت دشمن حرکت کند او قصد داشت

یک مانور انحرافی انجام دهد که توسط یانوس هوگل و پولزن هوگل پوشش داده می شد و ناگهان از سمت شرق بر سر آنها نازل می شد. اگر در این زمان متحدین به سمت شمال صف آرایی کرده بودند حمله فردریک جناح راست آنها را دربر می گرفت و اگر هنوز در حال حرکت به سمت شرق یا شمال شرقی بودند باید سر ستونهای حریف -قبل از اینکه حریف بتواند واحدهایش را در جهت جدید قراردهد- متلاشی می شدند. برای رسیدن به این پایان، ژنرال فون سیدلیتز با تمام سواره نظامی که در دسترس داشت با عجله از رزباخ -پشت یانوس هوگل تا پولزن هوگل- به سمت شرق حرکت کرد. سرهنگ فون مولر به همراه 18 قبضه توپ سنگین در یانوس هوگل و بالای تپه ژانوسبرگ موضع گرفت تا حرکت ستونهای جلودار سواره نظام حریف را متوقف کند و پیاده نظام پروس حرکت آنها را با سرعت هرچه بیشتر دنبال کرد.

هنگامی که سواره نظام متحدین با آتش توپخانه مولر در شمال ریچاردسوربن مواجه شد، متحمل تلفات سنگینی شد. معمول بود که در این مواقع برای پوشش عقب نشینی از آتش توپخانه سنگین استفاده شود و متحدین تعدادی از توپهایشان را وارد عمل کردند. به هرحال، آنها هنگامی که 38 اسکادران فون سیدلیتز ناگهان و با سرعتی غیرقابل تصور از پولزن هوگل به ابتدا و جناح راست ستونهایشان یورش بردند، کاملا سردرگم شدند. هنگامی که یگانهای جلودار آلمانی حمله کردند، نتیجه نبرد برای یک لحظه تیره شد. فون سیدلتیز آخرین اسکادرانش را روانه میدان کرد و خود مانند یک سرباز می جنگید و زخمی شدید برداشت. پیکان سواره نظام پروس به سرعت به سمت جنوب کشیده شد، از پیاده نظام متحدین گذشت و نهایتا فون سیدلتیز سوارکارانش را در یک زمین پست در نزدیکی تاگویرهن جمع آوری و مجددا آماده کارزار کرد. اولین پرده نمایش تنها نیم ساعت به طول انجامید و در این زمان پیاده نظام پروس به صورت مایل از سمت چپ -یانوس هوگل- فرود آمدند تا با پیاده نظام سراسیمه و ناامیدشده متحدین مواجه شوند. بیشتر سواره نظام خط مقدم متحدین با این حمله اولیه متلاشی شدند و بسیاری از آنها سربازان خودی را زیرپای اسبهایشان لگدکوب کردند تا از میدان فرارکنند.

کوششهای بیهوده متحدین

فرماندهی متحدین -درحالیکه سواره نظام خود را از دست می داد- سعی کرد تا چند هنگ جلودار ستونهایش را بکارگیرد. به ویژه فرانسویها یک یا دو ستون برای حمله آرایش دادند و سعی کردند با سرنیزه راه خود را بازکنند. اما توپخانه مولر -که به همراه پیاده نظام پروس پیشروی کرده بود- آرایش آنها را از هم گسست و هنگامی که فرانسوی ها به بردی رسیدند که از تفنگهایشان استفاده کنند، هجومشان قبل از تیراندازی پروسی ها درهم شکسته شده بود.
دراین اثنا، متحدین بیهوده کوشیدند که یک خط مقدم درست کنند. ستونهای اصلی در هنگام پیشروی از پتشتات بسیار به هم نزدیک شده بودند و قسمتی از پیاده نظام ذخیره که بین دو ستون اصلی گیرکرده بود سعی می کرد تا با چرخش به سمت راست و به همراه آنها خود را رهاکند. توپخانه ذخیره ما بین واحدهای پیاده نظام گیرافتاده بود و بلااستفاده شده بود.

پیاده نظام پروس هنوز به صورت مایل در سمت چپ موضع گرفته بود و گردانهای منتهی الیه چپ پیاده نظام پروس که واحدهای فرانسوی را به سرعت پس زده بودند، واحدهای بدون یاری متحدین را در برد تفنگهای خود یافتند. چند تیراندازی مستقیم به جلو و جناح چپ ستونهای متحدین کافی بود تا آنها در آشفتگی فروبروند و سپس فون سیدلیتز در تاگویرهن مجددا سوارانش را گردآورد و به صورت کاملا غیرمنتظره به جناح راست متحدین حمله کرد.
درنتیجه این حمله، پیاده نظام متحدین درهم شکست وفرارکرد. ویلیام -که مجروح شده بود- و چارلز موفق شدند یک یا دو هنگ را درکنار هم نگه دارند اما باقی نیروهای متحدین در میان روستاها پراکنده شدند. نبرد کمتر از یک ساعت ونیم به طول انجامید و آخرین پرده از جنگ پیاده نظام بیش از 15 دقیقه طول نکشید. تنها 7 گردان پیاده نظام پروس با دشمن درگیر شدند و هر سرباز تنها فرصت پیداکرد که 5 تا 15 گلوله شلیک کند.


نقشه حرکات تاکتیک دوطرف در نبرد رزباخ

پس از نبرد

فون سیدلیتز -فرمانده سواره نظام پروس- و شاهزاده هنری -فرمانده پیاده نظام پروس و برادر فردریک- هر دو در صحنه جنگ مجروح شدند. تلفات سپاه پروس کمتر از 550 نفر بود، در صورتیکه تلفات متحدین در حدود 10000نفر بود. از فردریک شنیده شد که" من نبرد رزباخ را درحالی بردم که بیشتر پیاده نظام من تفنگهایشان بر روی دوششان بود." فردریک کبیر تصادفا به حرکات متحدین پی برد و با استفاده از 3500 نفر سواره نظام خود ارتشهای متحد دو ابر قدرت آن زمان را شکست داد. مانور زیبای فردریک این جمله از سن تزو را به یاد می آورد:" اگر موضع دشمن قوی است، با فریب او را از موضع اش دورساز." سالها بعد ناپلئون رزباخ را "شاهکاری از مانور و ثبات قدم" نامید. با این پیروزی و پیروزی که اندکی بعد در لیوتان به دست آمد، فردریک به بهترین فرمانده و مردانش به بهترین سربازان اروپا تبدیل شدند.

اما نباید از نظر دور داشت که ادامه جنگهای هفت ساله سپاه فردریک را به شدت ضعیف کرد تاجاییکه در انتهای جنگ، سپاهیان او را دهقانانی با آموزشی نارسا تشکیل می دادند و چیزی از کهنه سربازان کارآزموده او باقی نمانده بود. از طرف دیگر، خزانه پروس خالی شده بود و تجهیز سپاهی دیگر برای او امکان نداشت. اما چند عامل فردریک را از شکست حتمی نجات دادند و درانتها؛ جنگهای هفت ساله با پیروزی او به پایان رسید. اولین عامل؛ ثبات قدم، پایداری، شجاعت، هوش و مهارت نظامی فردیک بود. عامل دوم کمکهای مالی انگلستان در طول جنگ بود. اما مهمترین عامل پیروزی فردریک، عدم اتحاد و همدلی بین دشمنانش بود. به عنوان مثال اتریش و روسیه هیچگاه به درستی سپاهیانشان را بر علیه فردریک واردکارزار نکردند. ماری ترز تنها مایل بود که ایالت سیلزی را از فردریک پس بگیرد، به همین اکتفا می کرد و سپاهش را به عمق خاک پروس اعزام نمی کرد.

از طرف دیگر، پطرسوم -پسر الیزابت- برخلاف مادرش که دشمن خونی فردیک بود، شیفته فردریک بود و او را الگوی خود قرارداده بود. سرداران سپاه روس -که از این امر آگاه بودند- در اجرای فرمانهای الیزابت تعلل می کردند چرا که می دانستند با رسیدن پطر به سلطنت مورد بازخواست او قرارخواهند گرفت. آنها به جای جنگیدن با فردیک، بیشتر دوست داشتند تا سپاهیانشان را در اطراف برلین به گردش ببرند تا از خشم آینده پطر به دور بمانند.

پس از مرگ الیزابت، پطر سوم بلافاصله از فردریک درخواست ترک مخاصمه کرد و اینگونه بود که اولین جنگ جهانی تاریخ نه به دلایل جنگی بلکه به علت علاقه شاه تازه بر تخت نشسته روسیه به خصوصیات فکری و اخلاقی شاه پروس پایان گرفت. سلطه پروس بر ایالت سیلزی تایید شد و پروس از حمله سه همسایه اش -که هر یک بزرگتر از پروس بودند- نجات یافت.


فون سیدلیتز