تبادل اسراي اخير ميان حزب الله و اسراپيل از سوي حزب الله به ياد شهيد عماد مغنيه عمليات رضوان نامگذاري شد . مطلب زير مصاحبه رجا نيوز با نماينده ويژه ايران در اين مبادله و تحليل ايشان از اوضاع سياسي و نظامي منطقه است .
دکتر حسين شيخ الاسلام که در مراسم اخير تبادل اسرا نيز به عنوان نماينده ويژه ايران به لبنان رفته بود، از بدو شکل گيري حزب الله لبنان در جريان جزئيات فعاليت جنبش مقاومت قرار دارد. وي معاون اسبق عربي- افريقايي وزارت امور خارجه و سفير اسبق ايران در سوريه نيز مي باشد. اين نماينده مجلس هفتم که اين روزها بار ديگر به وزارت امور خارجه بازگشته است، معتقد است توازن قوا در منطقه به هم خورده است و امروز ديگر اين اسرائيل نيست که حرف اول و آخر را مي زند:
چرا اسرائیل راضی به تبادل اسرا شد؟
من افتخار این را داشتم که این لحظه تاریخی را در کنار دولت، مقاومت و ملت لبنان باشم. در اینکه تبادل اسرا برای اسرائیل شکست بود، هیچ شکی نیست وبه این موضوع اسرائیلی ها و تمام دنیا تأکید می کنند.
اما اینکه چرا اسرائیل به این شکست تن داد، به این خاطر است که راه دیگری نداشت، سمیر قنطار زمانی که 16 سال بیشتر نداشت، برای انجام عملیات گروگانگیری وارد خانه ای در نهاریا شد که بعد هم تیراندازی شد و باقی ماجرا! دستگیری سمیر قنطار توسط اسرائیل صورت گرفت و بعد در دادگاه به جرم اینکه به صورت مستقیم دستش به خون 3 اسرائیلی و به طور غیرمستقیم به یک اسرائیلی آلوده شده است، برایش بیش از 500 سال حبس مقرر کردند.
همیشه نام سمیر قنطار در فهرست درخواست اسرا بود. سال 2004 در تبادل اسرا قرار بود قنطار را هم تحویل لبنان دهند که با فریب این کار را نکردند و قنطار را از میان اسرا و اجسادی که قرار بود به کشور ثالث آلمان تحویل دهند، با حقه و کلک حذف کردند.
حزب الله به همین خاطر 2 سرباز اسرائیلی را گروگان گرفت؟
حزب الله سال بعد، دو سرباز اسرائیلی را در عملیاتی که از نظر اطلاعاتی بسیار ماهرانه ترتیب داده شده بود، اسیر گرفت. رژیم صهیونیستی هم که آماده حمله بود، بلافاصله اعلام کرد که این اسیران باید بدون قید و شرط آزاد شوند. سپس حمله گسترده ای را به لبنان ترتیب دادند که با حساسیت تمام دنیا از جمله کشورهای عربی روبرو شد.
کشورهای عربی فشار زیادی به حزب الله آوردند تا اسیران اسرائیلی را آزاد کند اما حزب الله اعلام کرد که در مرحله قبلی تبادل اسرا که بنا بود سمیر قنطار را آزاد کنند، این کار را نکردند و به همین خاطر ما این سربازان را به اسارت گرفتیم تا آنها هم قنطار را آزاد کنند. رژیم صهیونیستی هم طراحی های لازم را برای حمله کرده بود. امریکایی ها و اسرائیلی ها براساس اطلاعاتی که به دست آورده بودند، برایشان تقریباً مسجل شده بود که آن توازن قوایی که راهبرد امریکا برای حداقل 60 سال بعد از ایجاد اسرائیل ترتیب داده بود، به هم خورده است.
چه راهبردی؟
آن راهبرد این بود که هیچ جنگی نباید آغاز شود، مگر آنکه اسرائیل در آن پیروز شود. اسرائیل باید قدرت برتر منطقه باشد، طوری که هرکس با او جنگ کرد، شکست بخورد و به این دلیل که کسی به دلیل ترس از نابودی توانایی جنگ با آن را ندارد، هیچ وقت جنگی شروع نمی شود. در حقیقت قدرت برتر اسرائیل، ضامن صلح در منطقه است.
این استراتژی و راهبرد امریکا را اروپایی ها هم پذیرفته بودند و به این دلیل هم بود که هرچقدر اعراب تلاش می کردند و پول می دادند، امریکا و اروپا سلاحی در سطح سلاحی که به اسرائیل می دادند، به آنها واگذار نمی کردند. این اقدام برای تضمین توانایی اسرائیل در تعیین سرنوشت منطقه بود.
امریکایی ها احساس کردند که ارتقای توانایی های حزب الله این توازن را به هم می زند. وقتی توازن راهبردی و استراتژیک به هم می خورد، توازن سیاسی هم باید مطابق با توازن جدید تنظیم شود وگرنه دوباره جنگ می شود. در دنیا پذیرفته شده است که دنیای قدرت، کسی که قدرت بیشتری دارد، باید حق بیشتری هم داشته باشد، فارغ از اینکه حق یا ناحق بودن آن مطرح باشد.
استدلال کسانی که به محوریت قدرت اعتقاد دارند، این است که این، عین صلح طلبی است که به دارندگان بمب اتمی، حق وتو داده شود چون آنها اگر با کاری مخالف باشند، چنانچه از طریق شورای امنیت نتوانند به خواسته خود برسند، جنگ ر اه می اندازند.
اسرائیلی ها برای نابودی حزب الله به لبنان حمله کردند. صحبت های خانم رایس در مورد تشکیل خاورمیانه جدید و سخنانی که او در سفارت امریکا در بیروت بیان کرد مبنی بر اینکه حزب الله را بزودی محاکمه می کند، همه حاکی از همین هدف بود. البته آنها به این نکته باور داشتند که اگر در چند ساعت موفق به انجام خواسته خود نشوند، لااقل ظرف چند روز کار حزب الله را یکسره می کنند. اظهارات مسئولان و فرماندهان اسرائیلی در روزهای آغاز جنگ، همه مبتنی بر این محور بود که حزب الله را شکست خواهند داد.
اما نتیجه جنگ این شد که آنچه امریکا و رژیم صهیونیستی از وضعیت بالقوه آن در هراس بودند، تبدیل به بالفعل شد و مشخص شد که اسرائیل دیگر تعیین کننده نیست.
اسرائیلی ها برآورد اطلاعاتی غلطی داشتند یا به قدرت خودشان اعتماد داشتند که اینگونه سخن می گفتند؟
من نمی توانم مشخصاً بگویم که کدامیک از این دو گزینه بود اما هر دو نقش داشتند. ببینید یکی از توانایی های حزب الله توانایی اطلاعاتی اش است.
یکی از مهمترین ابزار قدرت، اطلاعات است. سید حسن نصرالله در آن جنگ علی رغم تمام فشارها و بمباران ها می گفت مثلاً یک ساعت دیگر 5 موشک به فلان منطقه شلیک می کنیم و این کار را می کرد و تا آخرین لحظه جنگ هم این توانایی را داشت. به این نکته در گزارش وینوگراد هم اشاره شده است. آنها علت این وجود این مزیت در حزب الله را شبکه مخابراتی لبنان می دانستند که بعد دولت لبنان، سیا و اسرائیل با هم توافق کردند در دولت تصویب کردند که باید شبکه اطلاعاتی حزب الله از بین برود.
یا به عنوان نمونه، حزب الله دقیق تر از اسرائیلی ها می دانست که مقامات اسرائیلی کجا هستند و این توانایی هم یک شبه بدست نیآمده بود. حزب الله در طول مبارزات این توانایی را کسب کرده است.
در سال 1987 وقتی می خواستند برای آزادی کمربند امنیتی عملیات کنند، مشخصا فرماندهان ارشد اسرائیلی را هدف قرار می دادند که بعد منجر به شکست اسرائیل در سال 2000 و عقب نشینی اشان از کمربند امنیتی شد. به هر حال، دیگر اسرائیل تعیین کننده نتایج جنگها نیست بلکه حزب الله است که تعیین می کند.
یکی از درس های مهمی که استراتژیست های جنگ کلاسیک از این جنگ گرفته اند، این است که ضد موشک سلاح مؤثری نیست و این برای امروز ما بسیار مهم است. یکی از دلایلی هم که ما در مانور اخیر موشک هایمان را آزمایش کردیم، همین بود. من اعتقاد ندارم که ما هیچگاه مورد تهدید جدی قرار نگرفتیم. ضد موشک قرار بود یک سلاح مؤثر باشد. موشک های پاتریوت به اسرائیل دادند. همه غرب آمد از اسرائیل در برابر حزب الله با تمام توان دفاع کند.
چرا ضد موشک مؤثر نیست؟
چون ممکن است طرف مقابل100 سلاح ضد موشک داشته باشد که بتواند موشک های مهاجم را هدف بگیرد. حالا اگر شما 110 موشک داشته باشید، 10 موشک به هدف می خورد. البته دلایل دیگری هم هست.
عدم توانایی پیشروی اسرائیل در لبنان به خاطر جنگ نامتقارنی بود که حزب الله بر آنها تحمیل کرد. مدیریت حزب الله در جنگ و به نتیجه رساندن آن در یک هماهنگی سیاسی، تبلیغاتی، نظامی و اطلاعاتی قابل تقدیر است.
می توان تبادل اسرا را هم از تبعات جنگ 33 روزه دانست؟
بله! جنگ 33 روزه نشان داد که آنکه قدرت دارد، دیگر فقط اسرائیل نیست و برای همین است که در این مذاکرات تبادل، شما نتیجه آن جنگ را می بینید. آنکه ضعیف واقع شد، اسرائیل بود. در قرارداد تبادل که توسط سازمان ملل نوشته شد، حزب الله مطرح می کند که مرده یا زنده سربازان اسرائیلی، نباید نتیجه قرارداد را تغییر دهد و رژیم صهیونیستی هم می پذیرد. همچنین اسرائیل می خواست تبادل در کشور ثالث برگزار شود تا این کشور جزئیات را به رژیم صهیونیستی بگوید و آنها تصمیم لازم را بگیرند اما حزب الله خواسته خود را تحمیل به کرسی نشاند و گفت تبادل باید در مرز لبنان و سرزمین های اشغالی انجام شود.
آزادی قنطار برای رژیم صهیونیستی خلاف قانون و شرع بود. برای آزدی او نیاز بود که اولمرت موافقت کابینه را بگیرد و از اختیارات خود استفاده کند. همین کار را هم کرد و شب آخر حکم آزادی قنطار را امضا کرد.
ذلت در طول تمام مذاکرات برای اسرائیلی ها قابل مشاهده بود. این نتیجه قدرت حزب الله و بر هم خوردن توازن قواست.
هنر این است که بتوانیم این موضوع را که امریکا و اسرائیل قدرت حاکم و تحمیل کننده نیستند، تبدیل به ساختار در تمام منطقه کنیم. در لبنان تا حدودی این ساختار شکل گرفته است و بدون شک سید حسن نصرالله محبوب ترین شخصیت این کشور است. البته تلاش زیادی هم از سوی حامیان کردند که این ساختار شکل نگیرد مانند اینکه می خواستند رئیس فرودگاه بیروت عوض شود یا سلاح حزب الله را جمع کنند اما در عرض حدود 6-7 ساعت مشخص شد که در لبنان توازن قوا به نفع کیست؟ وقتی به نیروهای حزب الله حمله کردند، حزب الله به سرعت کنترل بیروت را در اختیار گرفت. در تمام خیابان های مهم بیروت سنگر زده و خیابان ها را بستند. البته فقط هم با نیروهایی که در بیروت داشتند، این کار را انجام دادند. بعد نیروهای جنگنده خود را در خیابان ها و سازمان ها مستقر و اعلام کردند هرکسی که در خانه خودش است، امنیت دارد و کسی نباید از خانه بیرون نیاید. یک عده ای مانند المستقبل در برابر حزب الله مقاومت کردند که ساختمان آنها را گرفتند و در جا تحویل ارتش لبنان دادند. با این کار حزب الله نشان داد که برای جنگ نیامده اند بلکه قصد اصلاح وضعیت را دارد. برای حزب الله که کنترل بیروت را دراختیار داشت، مشکل نبود که شرط کند سینیوره از این به بعد نباید نخست وزیر باشد. حتی همه انتظار داشتند که این شرط توسط حزب الله مطرح شود اما هدف حزب الله این نبود که مخالفان خود را ذلیل کند. زمانی که آقای متکی بعد از اجلاس دوحه به لبنان رفت، با سینیوره دیدار کرد و این بدین معنا بود که ایران هم مخالفتی با نخست وزیری او ندارد.
پیروزی حزب الله در تبادل اسرا علاوه بر اینکه نتیجه اداره بسیار خوب مذاکرات بود تا آنجا که رژیم صهیونیستی هم تا آخرین لحظه نمی دانست دو اسیرش مرده یا زنده اند، (البته حدس می زدند که یکی از آنها کشته شده باشد)، محصول مقاومت این جنبش است.
علت اینکه حزب الله اعلام نکرد آنها کشته شده اند، چه بود؟
برای اینکه ارزش آدم زنده با آدم مرده متفاوت است و تا آخرین لحظه که تابوت های آنها را زمین گذاشتند، رژیم صهیونیستی نمی دانست، دو سربازش کشته شده اند.
اسرائیل می توانست تبادل را به هم بزند؟
خیر. برای همین هم تبادل در مرز ناقوره بود. همچنین قرارداد نوشته شده بود. در تلویزیون های اسرائیل جنجالی برپا شده بود. کانال دو تلویزیون اسرائیلی که مجری اش از قوی ترین مجریان اسرائیلی است، با یک مقام امنیتی و یک مقام سیاسی و یک فعال نظامی به صورت مستقیم تبادل اسرا را پخش می کرد. وقتی حزب الله تابوت دو اسرائیلی را زمین گذاشت، میزگردشان یخ زد. یکی از آنها می گفت کدام احمقی مذاکره می کرده که نفهمیده این دو سرباز کشته شده اند. دیگری می گفت اگر قرار بود سمیر قنطار را بدهیم و دو تا جنازه بگیریم، چرا 33 روز جنگیدیم، چرا 5 هزار تا موشک خوردیم، چرا اینقدر کشته دادیم، این چه سیاستی است؟
اسرائیلی ها دو جور عزاداری داشتند. یکی برای اینکه دو جنازه تحویل گرفته بودند و دیگر به این خاطر که شکست سیاسی خورده بودند.
امریکا و رژیم صهیونیستی نخواستند به نتایج سیاسی جنگ 33 روزه تن بدهند اما قدرت استراتژیک به هر حال، خود را تحمیل می کند.
برخی اینطور تحلیل می کنند که رژیم صهیونیستی در پس عقب نشینی های اخیر خود با آرام ساختن فضا در پی آماده شدن برای حمله به ایران بود. این تحلیل را چگونه ارزیابی می کنید؟
دلیلی که این مانور را انجام دادیم به این خاطر است که این بار که سولانا به ایران آمد، با دفعات دیگر فرق می کرد. به این معنا که یک نامه ای آورد که 6 امضا داشت و در این نامه حق ما را برای داشتن انرژی هسته ای رد نمی کرد. همچنین بحثی هم از تعلیق نکرده بود.
نهایت اصرار آنها توسط نماینده انگلیس بود که همانطور که در مذاکرات ژنو هم خباثت همیشگی اش را نشان داد، به سولانا تأکید کرد که تو باید بگویی که اینها تعلیق کنند. اما به هر حال سولانا مطرح کرد که ما می توانیم مذاکرات را ادامه بدهیم در حالی که شما به غنی سازی ادامه داده و آن را در طول مذاکرات گسترش ندهید. قبلاً به هیچ وجه اینطور نبود، بلکه برعکس بود. می گفتند شما باید غنی سازی را تعلیق کنید تا ما با شما مذاکره کنیم. این یک تغییر بزرگ در استراتژی آنها بود.
بعلاوه، یک نامه بدون امضا و غیررسمی (non paper) هم دادند که روند مذاکرات را پیشنهاد می کرد.
رژیم صهیونیستی با امریکا و اروپا در تماس است و یکپارچگی اطلاعاتی دارند. اسرائیل یک مانور انجام داد تا بگوید از ترس ما و قدرت نظامی ما بود که ایران وارد مذاکرات شد ولی ما مذاکرات را بدون پیش شرط پذیرفتیم، بعد هم ما مانور انجام دادیم که یعنی اینگونه که اسرائیل گمان می کند، نیست.
حیاتی ترین نقطه جهان خلیج فارس است. الآن بیش از 30درصد از نفت صادراتی دنیا از خلیج فارس و تنگه هرمز می گذرد. نفت هم یعنی زندگی و حیات و از قیمت نفت مهمتر، امنیت نفت است. به این معنا که شما بدانید فردا نفت دارید. شما اگر مطمئن نباشد که در پمپ بنزین، بنزین وجود دارد، اتومبیل می خرید؟ بدون شک نمی خرید. پس با نفت نمی شود، شوخی کرد. یکی از دلایل پشتیبانی غرب از اسرائیل برای گسترش از نیل تا فرات، نفت و جریان نفت است، چون جریان های نفت در میان نیل تا فرات است. آبراه هایی هم که باید نفت را منتقل کنند، مانند تنگه هرمز، باب المندب و کانال سوئز بین نیل و فرات است.
اینکه اسرائیل از 60 سال قبل تا قبل از انقلاب اسلامی گسترش پیدا می کرد، یکی از دلایلش این بود که شاه ایران نفت را براساس راهبرد امریکا استخراج می کرد، می فروخت و پول آن را خرج تضمین امنیت در خلیج فارس می کرد.
اما الآن که اسرائیل هر روز کوچکتر می شود. در سال 1982 اسرائیل تا بیروت پیش آمد. امریکا، انگلیس، فرانسه و ایتالیا نیروی نظامی آوردند به این معنا که ما اشغالگری را نه تنها از نظر سیاسی بلکه از حیث نظامی هم پشتیبانی می کنیم که حزب الله با آنها جنگید و کم کم عقب نشینی کردند تا آنجا که از غزه هم عقب نشینی کردند. اسرائیل که قرار بود از نیل تا فرات را بگیرد و نیل تا فرات را ناموس خود حساب می کرد، حالا در حال کوچک و کوچکتر شدن است.
امریکایی ها با اداره نفت دنیا را اداره می کنند. اگر کسی جلوی نفت را بگیرد، امریکا بیچاره می شود. آنها ناچار شدند بعد از شاه خودشان در منطقه حاضر شوند و در همه کشورها پایگاه نظامی بزنند. یک نیروی دریایی قوی در خلیج فارس و یک نیروی زمینی قوی هم در منطقه مستقر کرده اند. این نیروی دریایی بزرگترین ضعفش این است که از خودش نمی تواند خوب دفاع کند. این بدین خاطر است تمام توان دفاعی اش ضد موشک است.
ما الآن اژدری داریم که چهار برابر اژدرهای شناخته شده دنیا سرعت دارد. موشکهای کرم ابریشم که ما آن را بسیار پیشرفته کردیم و زمین به دریاست تا موشکهای کروز و یا قایق های تندرویی که الآن داریم، همه اینها تهدیدات جدی برای ناوهای هواپیمابر است. این ناوبرها هم همه جا نمی توانند بروند. چرا که پستی و بلندی های زیر آب این اجازه را به آنها نمی دهد. مگر اینکه ناوهای جنگی دیگری بیاورند که از این ناوها محافظت کند. اگر یکی از ناوها به خاطر موشک های ما مجبور شود که به ساحل برگردد، آبروی آمریکایی ها می رود و دیگر تضمین آنها برای امنیت جریان نفت وجود نخواهد داشت و خدا می داند قیمت نفت چه خواهد شد.
به همین خاطر حمله به ایران شوخی است. علی الخصوص که ما در مانورمان نشان دادیم که جدی هستیم. این چیزی نیست که نظام سرمایه داری بتواند تحمل کند.
نظامیان، البته باید خودشان را برای بدترین حالت آماده کنند و این بدین خاطر است که بوش بسیار احمق است و کارهای عاقلانه ای انجام نمی دهد.
به نظر شما استراتژی بعدی رژیم صهیونیستی چیست؟
بدون شک فتنه داخلی مهمترین کاری است که آنها می توانند در تضعیف ما انجام دهند. ببینید مردم اسرائیل دیگر در صحنه نیستند. مهاجرت معکوس شروع شده است، ایدئولوژی خود را تغییر دادند. "پرز" که از فهمیده ترین افراد اسرائیل است، یک کتابی نوشت به اسم "خاورمیانه جدید" و در آن مطرح کرد که دیگر نمی توانیم وعده از نیل تا فرات را از نظر نظامی محقق کنیم بلکه باید از نیل تا فرات را از نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محقق کنیم.
پس از فروپاشی شوروی، امریکا این موضوع را جز نظم نوین جهانی مطرح کرده بود. نظم نوین جهانی یعنی امریکا، "آقای دنیا" شود و در منطقه هم اسرائیل آقا شود. می گفتند اگر مثلاً بخواهیم یک مرکز بانکداری در منطقه قرار دهیم، آن مرکز بانکداری اسرائیل باشد یا یک مرکز تجارت بگذاریم که اسرائیل است. کنفرانس مادرید تشکیل شد. زمانی که صدام به کویت حمله کرده بود، عربها یک عده طرفدار صدام بودند یک عده هم مخالفش. شوروی فروپاشیده بود. عربها در ضعیف ترین حالت بودند. امریکایی ها 500 هزار نیرو در منطقه آورده بودند. اسرائیل آن زمان هم کابینه اش از همه وقت قوی تر بودند. چند خاخام عضو کابینه بودند. آنها به کنفرانس مادرید رفتند و نتیجه اش خاورمیانه جدید شد. همه طوری تنظیم شده بود که اسرائیل آقای منطقه شود اما اینطور نشد.
در ایدئولوژی خود بازنگری کرده بودند. خاخام های داخل اسرائیل مخالف این روند بودند و می گفتند که مردم را از سراسر دنیا با وعده از نیل تا فرات اینجا آورده اید و حالا از موضع خود عقب نشینی کرده اید؟ در اسرائیل قوی ترین شخصیتی که می توانست این نظریه را پیش ببرد رابین بود. او نخست وزیر شد تا این طرح را اجرا کند. خاخام ها دستور ترور او را را دادند. جوانی به نام "آیران" رابین را زد و هیچ کس نتوانست او را محاکمه کند.
اسرائیل هم رهبری اش به جایی رسید که پرز بعد از رابین با چند صدم درصد از نتانیاهو برد. پرز برای اینکه رأی بیاورد و راه رابین را ادامه دهد، به لبنان حمله کرد که 16 روز طول کشید. این حمله را با تأیید امریکا کرد چون می خواست تندروهای اسرائیل از نتانیاهو ببرند. حزب الله هم می خواست ناتانیاهو ببرد. حزب الله 16 روز مقاومت کرد و پرز را شکست داد و پرز نتوانست رأی تندروها را جلب کند و شکست خورد.
امریکایی ها باید کاری کنند که ما در صحنه نباشیم. باید فرهنگ ما را لوث کنند. از سلمان رشدی شروع کردند و تا به امروز ادامه دادند. رهبر معظم انقلاب به خوبی به اهداف آنها پی برده و علیه آن سرمایه گذاری کردند. پولی که آنها در کنگره تصویب می کنند، برای ما خرج اسلحه و مهمات نمی کنند. این پول ها را خرج چیزی می کنند که ندارند. خرج این می کنند که ما دست از فرهنگ خود برداریم و سست شویم.
شکست اسرائیل چه تأثیری در تغییر تاکتیکشان در لبنان دارد؟
در لبنان تلاش می کنند که رهبری سید حسن نصر الله را زیر سئوال ببرند، اختلاف افکنی کنند. حزب الله را قدرت طلب معرفی کنند که رهبر حزب الله تاکتیک عکس آنها را عمل کرد و یکی از سهم های خود را در کابینه به سنی ها و اگذار کرد و یکی دیگر را هم به دروزی ها داد و تنها از یک سهم خود استفاده کرد. با توجه به اینکه ثلث ضامن را هم گرفته است و خلاصه حق وتو را دارد.