منبع : رجا نيوز
اين روزها در مورد هلوکاست زياد صحبت مي شود ولي در اين مختصر از هلوکاستي که بدستور يهود همه بايد آنرا واقعي بدانند صحبت نيست بلکه از هلوکاستي صحبت مي شود که اين بار بدستور يهود بايد آنرا افسانه خواند و آن هلوکاست ايراني کشي بدست يهوديان است که نزد ايرانيان به قتل عام مغان معروف بوده و يهوديان آن را عید پوريم مي خوانند.
در تمام دايرةالمعارف های جهان از پوريم به عنوان يک ماجرای تاريخي نام برده نشده و تعجب آور است که توين بي و ويل دورانت که به تمام سوراخ سنبه های تاريخ بشر سر کشيده اند در اعلام کتابهايشان واژه ای بنام پوريم ثبت نشده است و اين نشان دهنده عمل نمودن يهود به بندی از پروتکل شماره شانزده است که با صراحت مي گويد تمام حقايق مربوط به قرون گذشته را که مطلوب ما نباشد از لوح ذهن آدميان پاک مي کنيم. مشروح اين قتل عام در کتاب استر(Esther) آخرين دفتر از کتاب تورات آمده است. در اين دفتر نامي از يهوه، خداي بني اسرائيل برده نشده است. اين كتاب در اواخر عهد هخامنشي و يا پس از آن نوشته شده است. بنا بر نوشته د. جويني مطالب كتاب استر تماما درخدمت مصالح رباخواران حاكم برجهان، يعني صهيونيستها و فراماسونها بوده و اين كتاب عمق نفرت و انزجار تند يهود نسبت به غير يهوديان به ويژه ايرانيان را نشان مي دهد. شدت و تندي نفرت بحدي است كه حاخام ها و فقيهان قوم يهود در سده اول ميلادي مطمئن و متفق القول نبودند كه آيا بايد كتاب استر را در كتاب مقدس بياورند يا نه؟ از اقوال مارتين لوتر از رهبران پروتستان ها نقل كرده اند كه گفته است: اي كاش اين داستان وجود نداشت.
تورات در کتاب استر مي گويد خشايارشاه در آخرين روز جشن صد و هشتاد روزه که از باده نوشي سرمست بود دستور داد ملکه وشتي زيباييش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد چون زنان ايران از قديم با حيا بودند لذا ملکه امتناع ورزيد و پادشاه از امتناع ملکه بسيار خشمگين شد و او را برکنار کرد پس قرار شد از تمام بلاد دختران زيبا روی به حرمسرای پادشاه آورده شوند تا ملکه جدید انتخاب شود. در اين زمان در شوش يک يهودی بنام مردخای پسر يائيز زندگي مي کرد و دختر عموی بسيار زيبايي بنام هدسه دختر ابيحايل که به او استر هم مي گفتند داشت. استر که به توصيه مردخای به هيچکس نگفته بود يهودی است به همراه دختران ديگر به حرمسرای پادشاه آورده شد، زيبايي استر قابل ملاحظه است چيزي كه در طول تاريخ يهود از آن بهره برده و امروز نيز يكي از ابزارهاي مهم جاسوسي و نفوذ به دستگاههاي امنيتي و اطلاعاتي حكومتها و سازمانهاي دولتي و بين المللي استفاده يهود از زنانش مي باشد. آنان براي به انحراف كشيدن نسل ها از حربه ي نمايش زنان بهره برده و مي برند و لذا او بيش از همه مورد توجه پادشاه قرار گرفت بحدی که پادشاه تاج برسر او گذاشته و اورا به جای وشتي ملکه ساخت اما استر مثل زمان كودكي دستورات مردخاي را اطاعت مي كرد و هنوز هيچکس نمي دانست که او يهودی است.
واضح است پيماني كه او بعنوان ملكه با پادشاه مي بندد بر اساس پنهان كاري است، او تصميم به شتر دزدي دارد لكن در ابتدا تخم مرغ دزدي را به اجرا مي گذارد. به يهودياني كه براي مقاصدي شوم دين، عقيده و باور خود را پنهان مي كنند و از اسم و رسم مقصد بهره مي برند آنوسي مي گويند و استر يك آنوسي است، ظاهرا ملكه ي پادشاه است اما رسما تورات می گوید که او فرمانبر پسر عمویش مردخای یهودی بوده است. مردخای نيز از طرف پادشاه به مقام مهمي در دربار منصوب مي شود.
استر با توصيه مردخای عليه هامان که نخست وزير بود دسيسه کرده و در نتيجه شاه هامان را اعدام کرده و املاک او را به استر مي بخشد، بعد از آن پادشاه مردخای را به جای هامان به نخست وزيری منصوب کرده و انگشتر خود را به او داده و مي گويد حکمي مطابق ميل خود بنام پادشاه برای يهوديان صادر کرده و آنرا با انگشتر پادشاه مهر کند. 26 قرن از ماجراي استر، مردخاي و هامان مي گذرد ولی متاسفانه تاريخ شناسان ايران بيشتر به زرق و برق پادشاهان و افتخارات جعلي زمامداران پرداخته اند و سلسله هاي پادشاهي را برايمان آرايشگري كرده اند، مردخای نيز فرماني بنام پادشاه نوشته ومهر زده و به همه جا مي فرستد، اين فرمان به يهوديان اجازه مي داد که متحد شده و بدخواهان خود را کشته و اموالشان را تصاحب نمايند.
تورات مي گويد در سراسر مملکت همه از يهوديان مي ترسيدند و تمام حاکمان و استانداران و مقامات مملکتي و درباريان از ترس مردخاي به يهود کمک مي کردند و به اين ترتيب يهود به مخالفان خود حمله کرده و همه را قتل عام کرده و اموالشان را تصاحب کردند، اما تورات نمي گويد که چرا در يک مملکت غير يهودی همه قدرت در دست يک روحاني يهودی بوده و همه از او مي ترسند. چگونه مي شود در يك مملكت غير يهودي همه ي قدرت در انحصار يك يهودي قرار گيرد و همه مقامات از او بترسند مگر اينكه بپذيريم پادشاهان هخامنشي دست نشاندگان يهود بودند. آنچه كه تورات و يهوديان بر آن تاكيد دارند اين است كه آنان در ماجراي پوريم که پانزده قوم از ملت ايران را نابود كرده اند و هزاران نفر از هنرمندان، انديشمندان و مردم عادي را كشته اند، عملیات پيش دستي و قتل عام پيش گيرانه بوده است. از يهوديان و حاميانشان مي پرسيم: به چه دليل مردم سراسر شرق ميانه نسبت به اين قوم نفرت و در دل كينه داشته اند؟ آيا سبب دشمني هميشگي آدمي با يهوديان را نمي توان در رفتار حريصانه و توطئه گرانه اين قوم با ديگران دانست؟
تورات مي گويد در آن روز آمار كشته شدگان به عرض پادشاه رسيد. او ملكه استر را خواست و گفت: يهوديان تنها در پايتخت پانصد نفر را كه ده پسر هامان نيز که جزو آنها بوده اند را كشته اند پس در ساير شهر هاي مملكت چه كرده اند؟ روز بعد باز يهوديان پايتخت جمع شدند و سيصد نفر ديگر را كشتند، بقيه يهوديان نیز در ساير استان ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را كشتند و از شر آنها رهايي يافتند.
از ابتدا تا انتهاي كتاب استر هيچ كلمه اي كه نشان دهد خون از بيني حتي يك يهودي ريخته شده است، وجود ندارد و به هيچ آزار عملي اي از سوي ايرانيان نسبت به يهود اشاره نشده است. با اين وجود آنان قصاص قبل از جنايت را چگونه توجيه مي كنند؟ چگونه است كه بعد از 26 قرن همچنان ايام پوريم یعنی سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه ادار، روزهايي كه از هر يازده نفر ايراني يك نفر كشته شده است را به عنوان روز سپاسگزاري، روز امحاء دشمنان يهود و روز پوريم جشن مي گيرند؟ بسياري از يهوديان اروپا و آمريكا به جاي پوريم اين مراسم را جشن ايراني كشي مي نامند.
در اين قتل عام از هر يازده ايراني يک نفر به قتل مي رسد و همه از ترس خانه هايشان را رها کرده وبه کوه ودشت و بيابان فرار کردند، در اين واقعه که حدود هفتاد و پنج هزار و هشتصد نفر از ایرانیان کشته شدند يهود آنرا معجزه الهي دانسته و آن روز يعني سيزدهم ماه ادار که برابر سيزدهم فروردين مي باشد را به عنوان عيد پوريم هر ساله جشن گرفته و آن روز را روزه می گیرند، عید پوريم يكي از بزرگترين جشن هاي يهوديان است. يهوديان در جشن پوريم در دو نوبت به قرائت كتاب استر مي پردازند و چهاردهم و پانزدهم ماه ادار را هم جشن و پايکوبي کرده و مراسمي به نام هامان سوزان برگزار مي کنند، اين مراسم در اروپا و آسيا وافريقا مثل ايتاليا، فرانكفورت آلمان، سالونيكاي يونان، ايران، افغانستان، ليبي، مراكش، بخاراي ازبكستان، منطقه قفقاز، يمن برگزار مي شود. ويژگي اين مراسم سوزاندن هامان و رقص و پايكوبي يهوديان به هنگام آتش زدن مجسمه هامان است. در ازبكستان مجسمه را از يخ مي سازند و به دور آن آتش روشن مي كنند. در يونان نان هايي به شكل هامان درست ميكنند و با چاقو سر آن را مي برند. در ايران مجسمه هامان را به دار مي كشند، سپس مي سوزانند ولي اين هامان در هنر دست ميکل آنژ بر سقف کليسای سيس تين واتيکان چهره معصومي دارد که به صليب کشيده شده است. آيا ميكل آنژ دانسته يا ندانسته نمي خواهد رنج و مصيبت مسيح بدست يهوديان را در صورت هامان بنماياند؟ آناني كه دم از ايرانيت، قوميت و نژاد مي زنند از چه طريقي هامان سوزان را كه در بسياري از نقاط جهان برگزار مي شود، به گوش جوان ايراني رسانده اند؟
ايرانيان نيز از همان زمان سيزدهم فروردين را كه مصادف با آن ايراني كشي وحشيانه بود به عنوان نماد مبارزه و اعتراض به قوم يهود که سراسيمه از خانه و کاشانه فراری شده بودند، سر به کوه و صحرا مي گذارند و اين نافرخندگي را دور از خانه بدر مي کنند اما اينک به دليل هجمه گسترده فرهنگي وتسلط فراگير يهود بر رسانه های ارتباط جمعي و غفلت نگران کننده جمع کثيری از ارباب قلم و دانش اين روز نه تنها نمادی از مبارزه با يهود را با خود ندارد بلکه در جهت خواسته يهود آمال و آرزوی يهود را که همانا غفلت و جهل و خرافه و باستان پرستي ايراني است را برآورده مي سازد. مردم بعد از اين واقعه به سلسله خشايارشاه حاخام منش يعني پيرو روحانيت يهود لقب دادند که بعدها به هخامنش تبديل شد، تورات به دفعات بر تسلط كامل رابي هاي يهود بر دربار هخامنشيان تاكيد مي كند كه مشروح آن را مي توان در كتاب هاي استر، عزرا، نحميا، دانيال و اشعيا در تورات يافت و به آنان لقب پارس يا پارسه را که عناوين تحقيرآميزی بود دادند. پارس صدای سگ درنده و حمله ور است و پارسه يک ناسزا به معنای ولگرد و بي خانمان است، اين نامگذاريها ذکاوت ذاتي نياکان ما را نشان مي دهد، بخاطر همين بعد از سقوط هخامنشيان تا زمان رضاخان که توسط انگليسيها ويهوديهای شرور روی کار آورده شد هيچ دولتي در ايران خود را پارس نناميده است ورضاخان خود را پارس ناميده و شيوه و روش آنان را احيا کرد و پسرش هم راهش را بشدت ادامه داد و جشنهای دوهزاروپانصدساله را برگزار کرد.
يهود بواسطه تسلطي كه بر رسانه ها دارد و بخاطر مهارتي كه در تحريف و القاي كلمات و واژه ها دارد و از آنجائيكه امروزه ابلهاني بخاطر هوي و هوس، لذت جسماني و شهواني شان را در حاكميت وحشيان آمريكايي و انگليسي كه نقش هخامنشيان را در دنياي مدرن بازي ميكنند، مي بينند، كلماتي مانند بنيادگرا، خشونت طلب، انتحاري، متحجر و تروريست، كه همرديف و تداعي كننده ي واژه ي پارس است، را نيز به كرات براي مردم ما و مردم شرق ميانه تكرار مي كنند، تا اينكه طعم بد آن و بوي مشمئز كننده ي آن به ذائقه ي ما گوارا، و براي هميشه براي ما و متعلق به ما باقي بماند. همانطوري كه امروز ذائقه ي كمتر كسي است كه واژه ي پارس را نپذيرد. و براي اينكه خود را آرام كند به مهملات باستان شناسان بيگانه و باستان پرستان داخلي، و به قوم بي نشانه پارسوماش و پارسوا پناه ميبرد اما براستي چرا يهود از پيگيري تبعات پوريم نا خرسند است و چرا از اينكه اين خشونت پليد و اين خونريزي وحشيانه به عنوان يك ماجراي تاريخي با تبعات ضد تمدني مخصوص به خود مطرح شود بيم دارد؟
يهود مي داند كه به دنبال چيست. لذا در پروتکل شماره 20 مي گويد: كسي كه در شكار به دنبال صيد كوچك مي رود، صيد بزرگ را از دست مي دهد. او براي برپايي حكومت جهاني بايد شكارچي قهاري باشد، طعمه ي بزرگي را هدف قرار دهد تا طعمه هاي كوچكتر با پاي خود در دام صياد خون آشام قرار گيرند. به همين منظور بندي از پروتكل شماره ي 16 با صراحت مي گويد: تمام حقايق مربوط به قرون گذشته را كه مطلوب ما نباشد، از لوح ذهن آدميان پاك مي كنيم اينك معلوم می شود كه شعار جنگ پيشگيرانه، كه شعار وحشيان آمريكايي و انگليسي است، و طبق آن سرزمين هاي اسلامي و بويژه ايران عزيز را نشانه گرفته اند، ريشه در تورات، كتاب استر و 26 قرن پيش دارد و قدرت اقناع انديشه از يهود و به تبع از غرب گرفته شده است. آنان نه تنها به سؤالات مطروحه ي محققين پاسخ نميدهند بلكه با هياهو و هوچي گري در صدد خفه كردن انديشه ها و به خواب كردن مردم جوامع خودشان نيز برآمده اند. با اين همه، سؤالات و پرسش ها همچنان باقي است و ما مجدد مي پرسيم، چرا پرسش از هولوكاست را جرم مي شماريد؟ و چرا از بحث و گفتگوي جستجو گرانه در باره ي پوريم طفره مي رويد؟
گاهي ابلهاني مزورانه و مزدورانه ذهنها را با اباطيلي كه پشتوانه ي آن چيزي جزء آموزه هاي رابي ها و خاخام هاي يهودي نيست آشفته مي سازند و توطئه اي كه در ابعاد مختلف، زندگي فردي و جمعي ما را در بر گرفته، توهم مي پندارند و انحطاط مرموزي كه متأسفانه پايه هاي زندگي خانوادگي و ستون هاي محكم جامعه ي ديني را نشانه گرفته است، را انحطاط طبيعي قلمداد مي كنند و از توطئه ي حساب شده اي كه موريانه وار قصد ويراني سقف رفيع خوشبختي حاصل از تلاش مردان و زنان انقلابي را دارد، غفلت مي ورزند.
آنان به تبع از يهود به تبليغ و ترويج Latitudinarianism مي پردازند و از اين طريق ذهن دوست خوب مرا آشفته و زمينه هاي استحاله ي فكري و معنوي را در جامعه سبب مي شوند. اعتقادي كه رهايي از هر قيد و بندي را در سر لوحه ي خود دارد و آزادي در تفسير عقائد و سهل انگاري مسائل اساسي ديني را شعار خود قرار داده است. كلماتي كه ظاهري زيبا و فريبنده دارد اما در باطن خود ويراني و از هم پاشيدگي نظام مستقر و موجود را جستجو مي كند. پروتكل شماره يك از عوامل ناآگاه خود كه باعث شده اند با ترويج آئين تساهل و تسامح ديني در طول تاريخ همچون آفتي رفاه، صلح، آرامش، همكاري و اساس حكومت غير يهوديان را نابود كرده اند، سپاسگزاري مي كند.
در اين راستا سكولاريزم كه نابودي هر آنچه را كه غير يهودي است، توجيه مي كند، بكار مي آيد. مسيحيت زدايي در سرزمين هاي مسيحي كه امروز در بخش هاي وسيعي به تحقق پيوسته و اسلام زدايي در سرزمين هاي اسلامي كه متأسفانه نمي توان پيشرفتهاي يهود را در ان ناديده گرفت، محصول سكولاريزم است. آقاي فورد با اعتقاد به اينكه دنيوي كردن مقدمه ي يهودي كردن است، در صفحات 47-48 يهود بين الملل راه نفوذ تفكر يهودي در مدارس را Secularism مي داند، مي گويد: سكولاريزم را در مدارس رواج دهيد تا بعد بتوانيد راه و رسم يهود را در دانشگاه ها حاكم كنيد. پروتكل ها ابزار سكولاريزه كردن، دنيايي و دنيوي كردن افكار را سوق دادن و غرق كردن جوانان در دريايي از اوهام شاعرانه و تربيت كردن بر اساس تئوري هاي غلط يهود مي پندارد. (پروتکل9) به همين دليل است كه پروتكل شماره ي 4 مي گويد كه ما بايد شالوده ي ايمان را ويران كنيم، اصل خدا و روح را از ذهن غير يهود بزداييم ومحاسبات رياضي و اميال مادي را جايگزين اين معاني نمايم. لذا پروتكل شماره ي 17تز بي اعتبار نمودن روحانيت غير يهود را اعلام مي كند و بر خاتمه دادن به مأموريت آنان، كه آن را مانع بزرگي بر سر راه خود مي داند، اصرار مي وزرد. و از آنارشيزم Anarchism به عنوان آزادي استمداد مي طلبد. او خوب مي داند در جوامعي كه موفق شده است اخلاقيات را از بين ببرد و وجود خدا را نفي كند، چيزي جز شعله هاي آتش هرج و مرج طلبي به آسمان زبانه نكشيده است. (پروتکل23) يقينا شما متوجه ي استبدادي خشن در افراد و نظام هايي كه ما را به دموكراسي دعوت ميكنند، شده ايد. ممكن است بپرسيد كه چگونه است اين افراد با توجه به اينكه دو جنگ مهيب و ويرانگر جهاني را بر تمام دنيا تحميل كرده اند جنگ 8 ساله را بر ايران انقلابي تحميل كرده اند، به جاي جاي دنيا لشگر كشي و وييتنام را به خاك و خون كشيده اند و بيش از نيم قرن مردم فلسطين را آواره، زنداني و به شهادت رسانده اند. چگونه است آناني كه برپا كنندگان و گردانندگان زندان هاي مخفي در دنياي به اصطلاح پيشرفته ي اروپا هستند، زندان گوآنتانامو را اداره مي كنند، فجايع زندان ابوغريب و انتشار رسواي تصاوير عريان، حاكي از شكنجه ي زندانيان را در پرونده ي خود دارند، از آزادي خواهي و آزادي دم مي زنند؟ پروتكل شماره ي 4 آزادي را چنين تفسير مي كند، مي گويد: اگر آزادي بر خدا پرستي مبتني باشد، با انسان دوستي و برابري پيوند داشته، براي جامعه بي زيان باشد، به رفاه عمومي لطمه اي وارد نسازد و در اقتصاد هم جايي براي خود پيدا كند، بر ما لازم است كه هم احترام به آزادي و هم اعتقاد به خدا را در ميان مردم غير يهودي از بين ببريم. نويسندگان پروتكل ها بسيار دقيق اصولي را براي مجريان آن طراحي كرده اند و انتهاي كار ها و تئوري هايشان را نيز ترسيم نموده اند. وقتي واقعيت ها توهم شد، اوهام و افكار شاعرانه رشد كرد، شالوده ي ايمان سست شد، روحانيت غير يهود از اعتبار ساقط گرديد و اصل خدا و روح در جامعه از بين رفت، آنارشيزم آزادي ناميده شد و آزادي مبتني بر دنيا خواهي و سكولاريزم نهادينه گرديد، بند كليدي پروتكل شماره ي 14 محقق شده است كه مي گويد: همه ي اديان بايد از بين بروند. بجز دين ما. و دين ما را تفسير مي كند، ديني كه احكامي ثابت و پيشرفته دارد و تمام افراد جهان را به اطاعت ما ( سران يهود ) وا مي دارد، آقاي فورد در صفحه ي 229 يهود بين الملل متذكر مي شود كه در جهان امروز قدرتي مركزي وجود دارد. كه يك بازي بسيار سازمان يافته اي را در سطح وسيع اداره مي كند. آقاي فورد از Super Capitalism و Super Government نام مي برد كه اشاره به پروتكل شماره ي 17 دارد، آنجايي كه يهود خود را Vishnu مي خواند، مي گويد: ما چون ويشنو صد دست داريم و بر هر دست انگشتي، كه كليه مهار هاي دستگاه حيات اجتماعي را در اختيار خواهيم گرفت.
صهيونيسم بين الملل گرگ هايي هستند كه بيش از دو هزار سال است آدميان را چون گله هاي گوسفند مي دانند و در نتيجه به خود حق مي دهند هر از چند گاهي به گله زده، شكمي از عزا درآورند، بنا بر آنچه آقاي فورد در صفحه ي 153 يهود بين الملل مي گويد: آنچه بايد از آن بيم داشت زيركي و هشياري يهود نيست، بلكه عواقب خواب آلودگي در ميان غير يهود است. آقاي فورد مي گويد برنامه ي يهود از لحظه اي كه درك و شناسايي شود، متوقف مي شود، پس هرگز ميان خواست و قدرت يهود به اندازه ي وقتي كه ما بدانيم و آگاه و بيدار باشيم فاصله نمي افتد.
در پايان همچنين قابل ذکر است هلوکاستي ديگر نيز بدست يهود در يمن رخ داده و در آن يهوديان تعداد زيادی مسيحي را با خانواده در چاله های پر از آتش سوزاندند که اين ماجرا در قرآن سوره بروج بنام اصحاب اخدود يادآوری شده و در اين مجال فرصت پرداختن به آن نيست.
در پايان : مرگ بر يهود - مرگ بر يهود - مرگ بر يهود