نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: مقاومت اسلامی

  1. #1

    Thumb مقاومت اسلامی

    راز قدرت شيعه

    حسين (ع) ؛ اين همه جذبه و شور را از كجا آورده است اين اسم؟ هر سال بهانه مي كنند ياد او را و غوغايي برپا مي شود در شهر. در هنگامه بالا و پايين پريدن روشنفكران براي «آشنايي زدايي» از ذهن و زبان مردم ، همه جا بدل به محيط هايي «آشنا» مي شود. سياهي نشسته بر چهره در و ديوار را كه از دور مي بيني گويي به مكاني آشنا مي خوانندت ، جايي همين نزديكي ها شبيه خانه همسايه كه ده روزي با چادري كه از ميانه اش كشيده اند ، بدل به حسينيه شده و يا حتي خانه خودتان كه نيمه شب درش را به اين اميد مي بندي كه فردا ، صبح زود دوباره بازش كني و برادران و خواهرانت صبحشان را با زيارت عاشورا شروع كنند. كسي با كسي غريبي نمي كند. در شهر كه بگردي و در هر خانه اي كه از آن نغمه اي آشنا برون مي آيد قدم بگذاري ، چنان مي پذيرندت كه گويي سال هاست با هم «آشنا» هستيد. همان يك پيراهن مشكي كه بر تن و ذكر يا حسين (ع) كه برلب داريد كفايت مي كند كه شما را از خود بدانند و عزيز بدارند. وقتي نام حسين (ع) در شريان هاي شهر جاري مي شود ، نه فقط همه جا بدل به مكاني آشنا و مردمان همه آشنايان يكديگر مي شوند ، بلكه شهر ؛ اين موجود بي روح ، اين بي خيالي منتشر ، ناگهان به هيئت «امري مقدس» در مي آيد و در و ديوار آن حكم «مكان مقدس» - مكاني كه چيزي از خداوند در آن هست - را پيدا مي كنند.
    سال هاست لشگري عريض و طويل از روشنفكران سر و زبان دار كوشيده اند به ما بباورانند دوره سيطره امر قدسي گذشته و امروز همه آنچه زماني مقدس و پاكيزه دانسته مي شد ، حداكثر در حكم شاهدي است بازاري كه پيش چشم خلايق تكراري و «عرفي» شده و ديگر رغبتي در آنها بر نمي انگيزد. علاوه بر اين ، كتاب ها نوشته اند در اين باب كه دوره آموزه هاي بزرگ ، آموزه هايي كه هدف غايي آنها تغيير همه جهان و در هم ريختن كليه مناسبات مستقر در آن است به سر آمده و از اين پس با نگاهي كلينيكي ضمن آنكه كليت نظم مستقر را مي پذيريد ، فقط اجازه داريد در بخش هاي كوچكي از آن اصلاحات جزئي به عمل بياوريد. آيا دوره امور مقدس سپري شده و كلان شهرهاي بزرگ و بي روح آغاز هزاره سوم را ديگر نمي توان به هيئت مكان هايي در آورد كه حضور در آنها ياد خداوند را در دل هاي آدمي زنده كند؟ كسي كه مي خواهد جواب اين سؤال را بداند ، يك راهش اين است كه به انبوه كتاب ها و مقاله هاي علماي مسلمان مراجعه كند و در مقابل استدلال ، استدلال بياورد. راه ديگري هم البته هست. راهي كوتاه تر و صد البته مؤثرتر. وقتي كودك 7-6 ساله گريه مي كند و از مادر خود پيراهن سياه مي خواهد و با هيچ دلخوش كنكي راضي نمي شود الا اينكه پيراهن مشكي را به تنش بپوشانند و سربندي سبز به دور پيشاني اش ببندند ، مرد روشنفكر ما بايد با خودش بينديشد كه چه چيز قلب اين كودك نوباوه را از محبت خود آكنده است و چرا ديگران - از جمله خود او و تمدني كه نمايندگي اش مي كند - هنوز به منبعي چنين سرشار از نيروي بي پايان دسترسي ندارند.
    شهري كه در آن بي گمان مشكل اقتصادي قلب هاي بسياري را مي فشارد در اين چند روزه ناگهان چنان جان مي گيرد و به رونق مي افتد كه مي بيني در هر خانه اي ايستاده اند و مردم را به درون مي خوانند تا سر سفره اي بنشينند كه نه متعلق به آنها بلكه از آن امام حسين (ع) است. نمي يابيد كسي را كه به مشاركت در تهيه لوازم اطعام عزاداران سيدالشهدا يا فراهم آوردن مكاني كه در آن عده اي بنشينند و ياد شهداي كربلا را گرامي بدارند ، بي علاقه باشد. ولو خود و زندگي اش در چنبره انبوهي از گرفتاري هاي اقتصادي گرفتار آمده باشد. آنكه نوري از اين درگاه بر دلش تابيده باشد ، نه فقط از مال كه مشتاق و فارغ البال از جان خود نيز مي گذرد. نيرويي چنان مهارناپذير به كف مي آورد كه همگان از قوت و تأثير آن به شگفت مي آيند.
    پيش از اين زماني خوانديد که بيست و چند جوان لبناني در هنگامه جنگ 33 روزه ، نگاهبانان روستاي لب مرز «عيتا الشعب» بودند. روستايي درست چسبيده به خط آبي ، كوچك ، چنانكه جلادان صهيونيست لابد با خود پنداشته بودند به كوچكترين تلنگري درهم خواهد شكست و فرو خواهد ريخت. از 33 روز جنگ ، «عيتا الشعب» 22 روز در محاصره كامل بود و از آن 22 روز ، 15 روز هرگونه ارتباط راديويي ، غذايي ، تسليحاتي و حتي انساني آن با جهان بيرون منقطع. «عيتا الشعب» اما تا روز آخر جنگ سقوط نكرد و همان روز آخر جنگ ، رزمندگان حزب الله 7 تانك مركاواي نظاميان صهيونيست را منهدم كردند. اسرائيلي ها مسلمآ تا عمر منحوسشان به اين دنياست نخواهند فهميد كه آن جوانان صافي اعتقاد را كدام انگيزه و نيرو چنين محكم و استوار برجاي خود نگاه داشت و اراده شان را با دست خالي بر ماشين جنگي كه خود را شكست ناپذير مي پنداشت ، غلبه داد. سيدحسن اما - مردي كه شادمانه و با افتخار و در حضور ميليون ها تن از مردم بيروت از شهادت حتمي خود در پايان كار خبر داد - چند روز پيش راز آن حماسه شگفت را گشود: «ما زندگي كردن و مردن را از حسين (ع) آموخته ايم.»
    امروز هم ظاهرآ آقاي بوش فهميده است مهم ترين خطري كه او و دم و دستگاهش را تهديد مي كند ، ايمان ، غيرت و شور شيعي است كه به تازگي در جاي جاي خاورميانه از تهران تا بغداد و بيروت به پا خاسته و با همه دين خود در مقابل همه دنياي جهانخواران ايستاده است. بوش مي گويد ديگر از القاعده نمي ترسد ، هرچه باشد اين كاريكاتورهاي مبارزه ، براي بوش «خودي» هستند و او مي شناسد زير و بم وجود و عرضه و غيرت اسلامي شان را. اما شيعه پيرو حسين (ع) نه سازش مي كند نه معامله و نه به هنگام جنگ شكست مي خورد كه ظاهرآ اين آخري براي غربي ها از همه دردناك تر است. هرچه از شيعه بكشند و فشار را بر آن افزايش دهند ، قوي تر و مصمم تر مي شود. اكنون رويارويي حقيقت اسلام و حقيقت كفر از هر زمان ديگري آشكارتر است. تمام كفر در مقابل تمام ايمان ايستاده است فقط با اين تفاوت كه مولاي ما زماني گفت اين بار پيروان حسين (ع) عرصه را بر دشمنان خود تنگ خواهند كرد و علاوه بر شكست معنوي كه همواره نصيبشان بوده ، زوال و اضمحلال ظاهري هم گريبانگيرشان خواهد شد. مي گويند بناست به ايران حمله كنيم. چه چيز را مي خواهند بمباران كنند؟ مراكز هسته اي به جاي خود ، فكري به حال اين هيئت ها و ذكر «يا حسين (ع)» بايد بكنند اگر مي توانند.
    اين جاي كار را ديگر نخوانده اند. نمي توانند بفهمند كه چگونه درست وقتي درد ظاهرآ از حد گذشته است تازه بخش هايي ناگشوده از وجود آدمي شكوفا مي شود و نيروهايي سرشار بيرون مي ريزد چنانكه عرصه را بر همه كس و همه چيز تنگ كند. اين رمز بقاي شيعه و سر پيروزي آن است... در آن هنگامه شرر بار زماني كه ديگر حسين تنها باقي مانده بود و كسي از ياران و خاندانش نمانده ، در ميانه ميدان يكه و تنها ايستاده بود و مبارز مي طلبيد. خيال كردند در اين حال غلبه بر حسين (ع) آسان است. هركسي جلو آمد مهلتش نداد. آنچنان كه صداي پسر سعد به آسمان برخاست كه به جنگ چه كسي آمده ايد؟ مادرتان به عزايتان بنشيند هذا بن قتال العرب اين پسر آن كسي است كه عرب را كشت. والله نفس ابيه بين جنبيه به خدا قسم روح پدرش در كالبد اوست تك تك به جنگ او نرويد ، همه با هم حمله كنيد...

    منبع : سايت روزنامه کيهان

  2. #2

    Thumb

    از انقلاب امام حسین (ع) تا فلسطین . بیش از 6 دهه است که می جنگند. زن ، کودک ، پیر و جوان هم نمی شناسد. رزمشان تو را به یاد پرندگان ابابیل می اندازد. شنیده ای؟ «الملک لایبقی مع الظم» حکومت با ظلم پابرجا نمی ماند. اما چگونه است که سپاهیان ابرهه ، همچنان بر مال و جان و ناموس و کیان ایشان می تازند.هرگاه که از فلسطینیان می پرسی که به چه امیدی می جنگید؟ می گویند: دماء الشهدا ، دماء الشهدا (خون شهدا). مشکل در نبود شجاعت نیست. مشکل در نبود یک رهبر و امام است که اینان از نبودش رنج می برند.
    بگذارید به گونه ای دیگر بیان کنم. پس از پیروزی های متوال حزب الله بر اسرائیل و باز پس گیری مناطق اشغالی جنوب این کشور ، شبکه المنار لبنان (وابسطه به حزب الله) اعلام کرد که جمع کثیری از فلسطینیان - غالبآ سنی - با ارسال نامه و تماس تلفنی با این شبکه ، خواستار این بودند که با رهبر نظامی حزب الله تماس برقرار کنند و از او بخواهند که به فلسطین برود و آنها را نجات بدهد. رهبری که تاکنون هیچ رسانه دیداری ، تصویری از او نشان نداده بود و اینان می پنداشتند که این یک تاکتیک امنیتی برای حفظ جان او در مقابل گروه های ترور اسرائیلی است. رهبری که فقط نام او را بر روی سربندهای رزمندگان حزب الله دیده بودند و در شعارهایشان و یا در سخنرانی های سید حسن نصرالله با سایر مسئولین این جنبش ، مکررآ نام او را شنیده بودند.
    می خواهی بدانی او کیست و نامش چیست؟ تعجب نکن ؛ لبیک یا حسین
    آری اینان می پنداشتند که حسین ، نام یکی از رهبران نظامی حزب الله است و از او می خواستند که به فلسطین برود و همانطور که لبنان را نجات داد ، آنها را نیز نجات بدهد. عجب دنیای غریبی است. دیروز فرزند پیامبر فریاد می زد «هل من ناصر ینصرنی» و امروز دنیایی رو به حسین (ع) ، نه! بگذار بهتر بگویم ، رو به اندیشه های حسین (ع) فریاد می زند «هل من ناصری ینصرنا»

  3. #3

    Thumb

    از انقلاب امام حسین (ع) تا لبنان ... اي برادر ، زنگار از آيينه تاريخ پاک کن. مي داني مي خواهم از کجا بگويم؟ از جنگ 6 روزه اعراب با اسرائيل نه ....... از ننگ 6 روزه اعراب با اسرائیل. هنوز در خاطره تاریخ است که 5 - 6 کشور عربی ، نتوانستند حتی 6 روز در مقابل اسرائیل دوام بیاورند. آنان که با خیال نابودی اسرائیل با تمام امکانات نظامی خود وارد جنگ شده بودند پس از 6 روز ، آری فقط 6 روز شکست خوردند و جالب آنکه اسرائیل ، از تمامی این کشورها مناطقی را همچون صحرای سینا ، جنوب لبنان ، بلندی های جولان و ... را تصرف کرد.
    کتاب تاریخ ورق خورد. چیزی نگذشت که جنبشی شیعی در لبنان شکل گرفت. جنبشی که تعداد رزمندهای آماتور آن ، حتی به هزار نفر هم نمی رسید و دوباره چندی نگذشت که همین جنبش به ظاهر کوچک ، شکست های بزرگی را به اسرائیل تحمیل کرد. (هنوز جنگ 33 روزه اسرائیل با حزب الله از خاطرمان نرفته است) مي داني تفاوت اينها در چیست؟ تفاوت حزب الله با آن کشورهای عربی در نژاد و زبان نبود. در برخورداری از سلاح و امکانات نظامی هم نبود.

    سيد حسین نصرالله - دبیرکل حزب الله لبنان

    نه برادر! تفاوت در اعتقاد به نام سربندی بود که رزمنده حزب الله به سر می بست. تفاوت در غیرت و تعصبی بود که عباس بن علي - بگذار بگوبم عباس فرزند زهرا - در روح شیعه دمیده بود. تفاوت در صبری بود که دست عقیلة العرب - زینب (س) - را به سینه شیعه می کشید. تفاوت آنجا بود که مصیبت را زیبا ببینی. تفاوت در نگاه منتظری بود که چشمان شیعه به موعود داشت. تفاوت در آنجا بود که خون خدا - حسین (ع) - به شیعه آموخت:

    در قمار هرچه با خدا داری رو کن

  4. #4

    Thumb

    امدادهای غیبی به حزب الله لبنان ا


    آيت الله مصباح يزدي ، رئيس شوراي عالي مجمع جهاني اهل بيت (ع) که با سفر به لبنان و ديدار با سيدحسن نصرالله ، پيام تبريک اين مجمع را به دبير کل حزب الله لبنان ابلاغ کرده است ، شب گذشته گزارشي از اين سفر ارائه کرد. وي در اين گزارش مواردي از امدادهاي غيبي که در جنگ ۳۳ روزه به كمك نيروهاي مقاومت اسلامي آمده بود را نيز براي حضار بيان نمود. دشمن در اين جنگ دو برگ برنده داشت. يكي اين كه مجهز به دوربين هاي مادون قرمز بود و در شب به راحتي ما را هدف قرار مي داد و ما در شب هيچ ديدي نسبت به آنها نداشتيم و دومين ترفند بزرگ آنها ، گسترش جبهه مبارزه با استفاده از هلي برن و تخليه نيروهاي مجهز در پشت خط بود.
    به گزارش سايت «اخبار شيعيان» ، وي با تأکيد بر اينکه برخي از پيروزي هاي حزب الله عظيم تر از معجزات صدر اسلام بوده به موارد زير اشاره کرد که در ديدار با سيد حسن نصرالله بدون واسطه و از خود وي شنيده است:

    درود بر سپاهيان زينب (س)

    دوربين ديد در شب
    فرمانده يكي از قرارگاه هاي مهم ما كه كاملآ مورد اعتماد و وثوق من است ، براي من تعريف كرد: «شبي كه از اين جنگ گسترده و حربه اسرائيلي ها خسته شده بودم و دشمن هم با استفاده از هليكوپتر در حال پياده كردن نيرو در خط مقدم بود و ما به علت در اختيار نداشتن وسايل ديد در شب ، كاري از دستمان بر نمي آمد ، از شدت خستگي به خواب رفتم. در خواب حضرت زينب (س) را ديدم و از اين اوضاع نزد ايشان گله كردم. ايشان با اشاره بنده را متوجه قسمتي كردند كه خانمي ايستاده بود. من به آن سمت رفتم و حضرت زهرا (س) را مشاهده و درددل هاي خود را به ايشان عرض كردم. حضرت فرمودند: «ما به فكر شما هستيم و براي شما دعا مي كنيم.» من اصرار كردم و وضع وخيم جبهه خودمان را كه به خاطر هليكوپترهاي اسرائيلي ها به وجود آمده بود يادآور شدم. حضرت مرا به صبوري دعوت كردند. اما من همچنان اصرار كردم! حضرت كه اصرار مرا مشاهده كردند با دست خود اشاره اي كردند و سپس فرمودند: «برو. تمام شد!». من در همين حين از خواب بيدار شدم و به خاطر سماجتي كه كرده بودم ناراحت و پشيمان بودم. معمولا اخبار خط مقدم جبهه ، با تاخير پانزده دقيقه اي به قرارگاه مي رسيد. بعد از حدود پانزده دقيقه از لحظه خواب من ، به من اطلاع دادند كه يك هليكوپتر اسرائيلي با عده اي از افراد زبده سقوط كرده و من متوجه شدم در همان لحظه اشارٍه حضرت ، اين سقوط براي هليكوپتر اسرائيلي اتفاق افتاده است و همين حادثه باعث ترس شديد دشمن و عقب نشيني آنها شد. جالب اين كه دشمن صهيونيست ، پس از اين حادثه تصور مي كرد كه حزب الله از ابزار پيشرفته ديد در شب بهره مند است.

    سيد حسن نصرالله ، دبيرکل حزب الله لبنان

    ادامه آتش، بدون مهمات
    در يکي از جبهه ها که مهمات بخشي از نيروهايمان تمام شده بود ، دستور عقب نشيني را صادر کرديم. اين نيروها در کنار رودخانه اي بودند که اسرائيل مي خواست تا ساحل آن پيشروي کند و آن را مرز خود قرار دهد. اين رزمندگان با گروهي که پشت رودخانه بودند تماس مي گيرند که ما در شرف سقوط هستيم و تقاضاي کمک مي کنند. آنها هم پاسخ مي دهند که اميدي به ما نداشته باشيد چون مهمات نداريم. در همين حين مي بينند آتشي بر سر اسرائيلي ها فرود آمد. نيروهاي خط مقدم هم تماس گرفته بودند که خوب جايي را زديد! همين جا را بزنيد! آتش ادامه پيدا مي کند و بر اثر شدت حجم آن ، اسرائيلي ها موفق به پيشروي نمي شوند و فرار مي کنند. بعد از فرار آنها ، نيروهاي جلو از نيروهاي پشت رودخانه تشکر مي کنند. ولي آنها پاسخ مي دهند ما که گفتيم سلاح و مهماتي نداريم و آن آتش هم کار ما نبود! بالاخره هم معلوم نشد که چه کسي اين آتش را بر سر دشمن ريخته بود.
    تواضع و نورانيت سيد حسن نصرالله
    آنچه براي خود من اهميت داشت ، تشرف يافتن خدمت سيد حسن نصرالله بود. برخورد و تواضع ايشان بسيار براي من عجيب بود. هر شخصي که به چنين پيروزي هايي برسد و موقعيت جهاني پيدا کند ، به طور طبيعي تغييراتي در منش ، رفتار ، گفتار و موضع گيري هايش پيدا مي شود. اما چيزي که ما از ايشان ديديم اين بود كه نه تنها تغييري در وي ايجاد نشده بود ، بلکه بر تواضع وي افزوده هم شده بود. ايشان به قدري نوراني ، پاک و باصفا بودند که من احساس مي کردم خدمت يکي از سربازان امام زمان (عج) نشسته ام. به اميد عزت و سربلندي هرچه بيشتر اسلام.

  5. #5

    Thumb

    عمليات هاي شهادت طلبانه زنان فلس

    زنان فلسطيني همواره در تحولات سياسي و جهادي اين كشور نقش داشته اند كه در راه آن شهدايي را نيز تقديم ملت فلسطين كرده اند. ازجمله فعاليت هاي جهادي زنان فلسطيني ، شركت آنها در عمليات هاي شهادت طلبانه است. زناني كه در اين مقاله ازآنها نام برده مي شود ، از جمله پويندگان اين راه هستند.
    1- وفاء ادريس : زماني كه صهيونيست ها شهر «الرمله» را در سال 1948 اشغال كردند ، خانواده «وفاء ادريس» به اردوگاه «الامعري» در نزديكي «رام الله» مهاجرت كردند. «وفاء» در شرايط بسيار سخت اجتماعي زندگي كرد. او که تنها فرزند خانواده بود ، قبل از عمليات استشهادي اش به مادر و دوستانش گفت: «شرايط بسيار دشواري است و هر لحظه ممكن است انسان به شهادت برسد.» شب فرارسيد و «وفاء» به خانه نيامد. خانواده او به دنبالش گشتند. بعضي از دوستانش گفتند: «از ما خداحافظي كرد و گفت که مي خواهم كاري انجام دهم كه همه شما را سرفراز خواهد كرد.» همه به جست وجوي «وفاء» پرداختند تا اينكه خبر آمد که او به عمليات استشهادي در خيابان «يافا» قدس دست زده است. در اين عمليات که در تاريخ 27/1/2002 انجام شد ، 2 صهيونيست كشته و 100 نفر ديگر زخمي شدند.
    2- دارين ابوعشيه : او دختري از روستاي «بيت وزن» در نزديكي شهر «نابلس» بود. وي دانشجوي دانشگاه «البخاح» و عضو انجمن اسلامي دانشگاه بود و در رشته اسلام شناسي ، جزء بهترين و بارزترين دانشجويان بود. عمليات استشهادي «ابوعشيه» در پست ايست و بازرسي صهيونيست ها واقع در منطقه «ظفه غربي» و در تاريخ 27/2/2002 به وقوع پيوست. مادر «دارين ابوعشيه» مي گويد: «به قلبم الهام شده بود كه عاقبت «دارين» شهادت است. او هميشه به من مي گفت که مادر! برايم دعا كن تا به شهادت برسم و تو در بهشت با من باشي.»
    3- آيات الاخرس : او ساکن اردوگاه «الدهشيه» در نزديكي «بيت لحم» بود. وقتي كه دانش آموزان به خانه باز مي گشتند ، «آيات» به دوستانش گفت: «مي خواهم كار مهمي انجام دهم که نمي توانم آن را بگويم.» آيات وصيتنامه خود را به دوستش داد و به او تأكيد كرد که تا 24 ساعت آن را باز نكند. سپس با كيف مملو از مواد منفجره ، به طرف يكي از خيابان هاي «قدس» رفت و اقدام به عمليات شهادت طلبانه كرد. در اين عمليات ، يک صهيونيست كشته و ده ها تن ديگر مجروح شدند. اين عمليات در تاريخ 29/3/2002 به وقوع پيوست.
    4- الهام الدسوقي : وقتي در آوريل 2002 ، صهيونيست ها به منزل آنها واقع در اردوگاه «جنين» حمله كردند ، اقدام به عمليات شهادت طلبانه كرد. در اثر اين عمليات ، 2 افسر صهيونيست كشته و 10 نظامي اسرائيلي ديگر مجروح شدند.
    5- عندليب طقاطقه : پس از پايان جنگ «جنين» ، لازم بود دنيا بداند كه عمليات تروريستي «شارون» شكست خورده است. «عندليب» در آخرين خداحافظي خود با مادرش ، از او خواست تا براي يك خبر بسيار خوب آماده باشد. مادر «عندليب» مي گويد: «در ابتدا فكر كردم که بعدازظهر ، براي دخترم خواستگار مي آيد. ولي «عندليب» اقدام به انجام عمليات استشهادي كرد.» اين عمليات در تاريخ 12/4/2002 در شهر «قدس» انجام گرفت که به موجب آن ، 8 صهيونيست كشته و 40 نفر ديگر مجروح شدند.
    6- هبه ضراغمه : وي از اهالي روستاي «طوباس» از توابع اردوگاه «جنين» بود. وي در رشته زبان انگليسي دانشگاه «قدس» تحصيل مي كرد. «هبه» در تاريخ 19/5/2003 به شهر «العفوله» در فلسطين اشغالي رفت و در مركز تجاري «هكعيم» اقدام به عمليات استشهادي نمود که در اين عمليات 3 صهيونيست كشته و 70 تن ديگر مجروح شدند.
    7- هنادي جرادات : او يک وكيل 29 ساله فلسطيني بود که صهيونيست ها ، برادر و نامزدش را كه از مسئولين جنبش جهاد اسلامي فلسطين بودند ، جلوي چشمانش به شهادت رساندند. «هنادي جرادات» پس از ختم قرآن براي هفتمين بار در طول عمرش ، شب تا صبح نماز خواند و از خدا خواست تا او را در ماموريتش موفق كند. سپس فرداي آن روز به شهر «حيفا» رفت و وارد رستوران «مكسيم» شد و باخونسردي غذا سفارش داد. سپس براي تسويه حساب به پاي صندوق رفت و در اين هنگام بود که دکمه كمربند انفجاري خود را فشار داد. در اثر عمليات استشهادي اين زن فلسطيني كه در تاريخ 4/10/2003 رخ داد ، 22 صهيونيست كشته و 50 تن ديگر مجروح شدند. بدين ترتيب «جرادات» نام خود را به عنوان اولين زن استشهادي در چهارمين سال انتفاضه ثبت كرد.
    8- ريم الرياشي : او مادر 2 كودك و اولين بانوي استشهادي از منطقه «غزه» بود. او در تاريخ 14/1/2004 و در حالي كه يک كمربند انفجاري به خود بسته بود ، با دو عصا و لنگان لنگان از خروجي معبر «ايريز» در «غزه» عبور مي كرد. در اين هنگام دستگاه بازرسي الكترونيكي شروع به آژير كشيدن نمود و «ريم الرياشي» اظهار نمود که در پاي شكسته اش پلاتين نصب شده است. نظاميان اسرائيلي او را به اتاق بازرسي هدايت كردند تا با دقت بازرسي شود که «ريم الرياشي» با فشار دادن دكمه كمربند انفجاري خود ، 4 نظامي رژيم صهيونيستي را به هلاكت رساند و 10 نفر ديگر را نيز مجروح ساخت.
    9- سنادر قديح : وي از روستاي «عسبان» در منطقه «خان يونس» و مادر 4 فرزند بود. زماني كه صهيونيست ها وارد روستاي «عسبان» شدند تا «باسم قديح» همسر «سنادر» و از فرماندهان گردان هاي شهيد عزالدين قسام را دستگير كنند ، «سنادر» و «باسم» متوجه شدند كه نيروهاي ويژه ترور صهيونيست ها ، منزل آنان را محاصره كرده اند. «سنادر» و «باسم» دست به سلاح مي برند و درگيري شدت پيدا مي کند. «باسم» نيز از همسر خود مي خواهد که همراه با فرزندانش از منزل خارج شود. ولي «سنادر» مي ماند و به همراه همسرش به مقاومت ادامه مي دهد. سپس «باسم» به شهادت مي رسد. اما «سنادر» همچنان مقاومت مي كند که در آخر ، هلي كوپترهاي رژيم صهيونيستي با شليك چند فروند موشك به سمت سنگر «سنادر» ، وي را به شهادت مي رسانند.
    10- زينب علي ابوسالم : «زينب» در اردوگاه «عسکر» در «نابلس» زندگي مي کرد. او در تاريخ 22/9/2004 به سمت مكاني رفت كه فقط تعداد اندكي از آن خبر داشتند. وقتي كه «زينب» به ايستگاه اتوبوس يكي از شهرك هاي صهيونيست نشين واقع در «قدس شرقي» رسيد ، داخل اتوبوس صهيونيست ها شد و با فشار دادن دكمه انفجاري ، 2 نظامي صهيونيستي را به هلاكت رساند و 16 نفر ديگر را نيز مجروح كرد.

    منبع : سايت روزنامه کيهان

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •