-
مدیریت کل سایت
بختالنصر قرن بيستم
نگاهي به زندگي و زمانه آدولف هيتلر و سياستهاي آلمان نازي در قبال يهوديان
اگر هولوكاست حقيقت داشته باشد، مقصر اصلي آن هيتلر است و اگر روايت مشهور حاميان هولوكاست از عملكرد آلمان نازي را بپذيريم، هيتلر و حاميان او بايد يهودستيزاني قهار بوده باشند. از اينرو هر تحقيقي در مورد هولوكاست، چه از سوي حاميان و چه از سوي منتقدان آن، بايد همراه با بررسي زندگي و شيوه رفتار و بازخواني تفكر آدولف هيتلر در مورد يهوديان باشد؛ چرا كه هيتلر،شخصيتي ضديهودي ميداشت و نظام رايش سوم را برمبناي نابودسازي يهوديان استوار ساخته بود، لاجرم بايد آن را شاهدي بر هولوكاست دانست. اما اگر تحقيقات موثق تاريخي نشاندهنده چهره متفاوتي از هيتلر و رفتارش با يهوديان باشد،آنگاه ميتوان در بخش زيادي از ادعاهاي صورت گرفته درباره نظام هيتلري بويژه هولوكاست ترديد نمود. به بيان ديگر اگر به تحقيق دريابيم هيتلر نه تنها دشمن يهوديان نبود،بلكه همكاري سختكوش در تحقق آرمانهاي كلان اين قوم بوده است آنگاه بايد روايت فعلي هولوكاست را افسانه دانست.
مقاله بختالنصر قرن بيستم (1) ميكوشد از پس حجم انبوه گزافهگويي و دروغپردازيهاي صورت گرفته در مورد شخص هيتلر، سابقه فردي و اجتماعي او و نظامي كه بنا نهاد، به چهره حقيقي هيتلر و رايش سوم پي برد. در اين نوشتار احساسات ضد يهودي و هرگونه تمايلي به نازيسم و نظام هيتلري مشوق نويسنده در اين تحقيق تاريخي نبوده و نيست. از نگاه محققان مسلمان، ضديت با يك نژاد و يا تمايل به يك مكتب انحرافي همچون نازيسم، «ارزش» شمرده نميشود و به اعتقاد نگارنده،نظام نازي و ديكتاتورهاي جنايتكاري چون هيتلر همانقدر بر باطل هستند كه نظامهاي ليبرال غربي و جنايتكاراني چون روزولت و چرچيل و نظامهاي كمونيستي شرقي و ديكتاتورهايي چون استالين. از اين رو نويسنده در پي توجيه يا تبرئه هيتلر و نازيسم نبوده، صرفا ميكوشد تا چهره حقيقي هيتلر را از وراي خيل دروغپردازيهاي صورت گرفته آشكار سازد؛ با اين هدف كه مدخلي براي بررسي صحت و سقم هولوكاست گشوده باشد.
چهره حقيقي هيتلر
حجم وسيع تبليغات رسانههاي صهيونيستي براي مخوف جلوه دادن نظام نازي باعث شده است كه چهره هيتلر، اين شخصيت تاريخي و نظام منقرض شده او در پس هالهاي از ابهامات و اتهامات قرار گيرد؛ تا حدي كه چهره آشناي هيتلر در اذهان عمومي جهانيان، نه چهره واقعي او بلكه تصور مطلوب رسانههاي صهيونيستي است.
علاوه بر رسانههاي عمومي و تبليغاتي، در تاريخ نگاشتههاي پس از جنگ جهاني دوم نيز چنين چهرهاي از هيتلر ترسيم شده است. اين در حالي است كه حتي اگر هيتلر ديكتاتوري جنايتكار بوده است – كه به نظر ميرسد چنين بوده است- هرگز نبايد در مورد او و اعمالش دروغپردازي كرد.
از آنجا كه تاريخ اغلب توسط فاتحان نوشته شده است، تعجبآور نيست كه چهره جنايتكاران جنگي بزرگي چون ترومن و روزولت امريكايي تطهير شود و چهره ديكتاتوري چون هيتلر سياهتر نمايش داده شود. اما بايد اذعان كرد كه بنا به عللي، كريهسازي چهره هيتلر توسط رسانههاي صهيونيستي را بايد مثل اعلاي تخريب يك چهره و يا دروغپردازي در مورد او دانست.
به عنوان مثال هيتلر كه در آلمان با انتخاب عمومي و از طريق قانوني به قدرت رسيده بود، در نظر افكار عمومي دنيا او را رهبري تصوير كردهاند كه بدون حمايت عمومي و با سركوب بر كشور خود حكومت ميكرده است. (2)
محققاني چون مارك وبر خاطر نشان ميسازند كه در حال حاضر در ايالات متحده امريكا دروغهاي فراواني در مورد افكار و اهداف هيتلر به طور همگاني پذيرفته شده است و هيچكس در مورد آنها ترديدي به خود راه نميدهد كه از جمله آنها ميتوان به هدف فتح جهان از سوي هيتلر اشاره كرد. از نظر محققاني چون وبر، تحقيقات تاريخي به وضوح نشان ميدهد كه هيتلر هرگز در پي فتح كل جهان و سلطه بر آن نبوده است؛ اما فاتحان جنگ جهاني دوم،تلاش او را براي تسلط بر اروپا در انظار جهانيان به عنوان تلاش براي فتح دنيا جلوه دادهاند و چنان تأكيد و تبليغ نمودهاند كه اكنون همگان ميپندارند تا تازيسم در پي فتح كل دنيا بوده است.(3)
از جمله دروغهاي ديگر اينكه هيتلر در پي جنگ با تمام دنيا بوده است اما با اندك تحقيقي در تاريخ جنگ جهاني دوم مشخص ميشود كه هيتلر نه تنها كوشيده بود اهداف خود را بدون جنگ با انگلستان به دست آورد بلكه تا آخرين مراحل ميكوشيد تا از ورود ايالات متحده امريكا به جنگ جلوگيري كند. در حالي كه رهبران امريكايي از جمله روزولت، اشتياق فراواني براي شروع جنگ با آلمان داشتند. به عنوان مثال روزولت در تاريخ 27 اكتبر 1941 در مصاحبهاي راديويي خطاب به ملت امريكا مدعي شد هيتلر، امريكاي بيطرف را تهديد به جنگ نموده، قصد تصرف كل امريكاي جنوبي را دارد . او همچنين مدعي شد كه هيتلر خواهان از ميان بردن تمامي اديان دينا از جمله مسيحيت است و ميخواهد «كليساي بينالمللي نازي» را جانشين سازد.(4) روز ولت مدعي شد كه اين مطالب را از «طرح سرّي» هيتلر نقل ميكند كه منابع كاملا مطمئن در اختيار او قرار دادهاند. درحالي كه هيچيك از اين ادعاها در مورد هيتلر و آلمان نازي صحت نداشته است. سالها پس از جنگ آشكار شد كه «طرح سرّي هيتلر» ساخته و پرداخته همكاري مشترك دستگاه جاسوسي انگلستان و سازمان سيا بوده است و روز ولت براي برانگيختن احساسات آمريكاييها و زمينهسازي براي ورود ايالات متحده به جنگ دست به اين دروغسازيها زده است.(5)
از جمله ديگر روشهاي تاريخسازي ميتوان به كتب و نوشتههاي به ظاهر تاريخي اما كاملا غير مستند اشاره كرد. به عنوان مثال بسياري از حاميان هولوكاست براي مستند جلوه دادن ادعاهاي خود در مورد اهداف و نيات دروني هيتلر به كتاب خاطرات هرمنراوشنينگ (6) با نام صداي انهدام (7) استناد ميكنند. درحالي كه راوشنينگ در سال 1935 از حرب نازي خارج شده است و به هنگام حضور در حزب نيز هرگز از نزديكان هيتلر نبوده است.(8) با اين حال در كتابهاي به ظاهر مستندي مانند كتاب مشهور ظهور و سقوط رايش سوم (9) اثر ويليام شايرر (10) نيز به كرات از كتاب راوشنينگ استفاده شده، ادعاهاي غيرقابل پذيرش او به عنوان حقايق انكارناپذير تاريخي پذيرفته شده است. شدت بياعتباري كتاب صداي انهدام به عنوان سندي راوشنينگ هرگز، حتي يك ديدار خصوصي هم با شخص هيتلر نداشته است.(11)
يكي از موارد قابل توجه چنين دروغپردازهايي، متن مذاكرات خصوصي هيتلر از قوريه تا آوريل 1945 است. ديويد ايروينگ،از تاريخ پژوهان مطرح جنگ جهاني دوم، در آثار خود بيان ميدارد كه فرانسواژنو (12)، حقوقدان در گذشته سوئيسي، شخصا به او اطلاع داده بود كه خود اين اسناد را جعل كرده است.(13)
شدت جوسازي تبليغاتي و تلاش هدفمند براي مخدوش كردن چهره واقعي هيتلر به حدي است كه محققان بيطرف نيز از وارد شدن به اين حيطه منع ميگردند. گروههاي يهودي حتي با محققاني كه در كنار حملات شديد خود به هيتلر، اندك تعريفي از او كرده باشند، به بدترين شيوه برخورد مينمايند. به عنوان مثال پاتريك بوكنن (14) از محققان حيطه جنگ جهاني دوم كه در مقالات خود شديدترين انتقادات و حملات را متوجه هيتلر كرده بود صرفا از آن جهت كه در كنار انتقادات خود، هيتلر را سربازي شجاع در جنگ جهاني اول و سخنراني قوي و برنامهريز سياسي معرفي كرده بود، مورد حمله گروههاي صهيونيستي قرار گفت. گروههاي صهيونيستي به اين بهانه واهي او را متهم به دفاع و حمايت از هيتلر كردند حال آنكه اقدام بوكنن حداقلي از بيان واقعيات تاريخي محسوب ميشود كه هر مورخي موظف است بدون توجه به علايق و سلايق خود به آن مبادرت ورزد.
اين فضا چنان بر دوش محققان سنگيني ميكند كه مارك وبر مينويسد:«در جامعه ما حتي راست گفتن و بيان حقايق قطعي در مورد هيتلر با شديدترين سركوبها وتهمتها همراه خواهد بود.»(15)
هرچند معمولا فاتحان، تاريخ را مينويسند اما شدت تبليغات ضد هيتلري به حدي است كه چنين توجيهي براي بيان علت اين همه تبليغات كافي به نظر نميرسد. در چنين شرايطي محققان بايد از خود بپرسند كه چرا با گذشت چندين دهه از سقوط هيتلر و رايش سوم هنوز هم جو تبليغاتي عليه آنان تا به اين حد سنگين است؟ بررسي علت اين امر ميتواند وجهه همت تحقيقاتي مفصل قرار گيرد.
از ديگر مسائلي كه تحقيق در اين زمينه را با مشكل مواجه ميسازد از ميان بردن عامدانه اسناد اصلي در مورد هيتلر است. ايروينگ در اين باره معتقد است كه حجم وسيعي از اسناد به دست آمده از جنگ جهاني دوم به دست محققان يهودي چون دبوراليپشتاب (16) افتاد كه يا از ميان رفته يا اساسا تخريب شدهاند.
از اين رو تحقيق از آن دست كه در اين مقاله ارائه ميشود از جهات مختلف با مشكل و محدوديت مواجه بوده است.
آشنايي با شخصيت هيتلر
آدولف هيتلر فرزند آلويس هيتلر(17) در 20 آوريل 1889 در اتريش به دنيا آمد. او كودكي و نوجواني خود را در وين و مونيخ گذراند. او در جنگ جهاني اول داوطلبانه به ارتش آلمان پيوست و به عنوان سربازي شجاع نشانهايي دريافت كرد. در آخرين ماههاي جنگ مصدوم شد و تا مدتي پس از جنگ در بيمارستان بستري بود. هيتلر در دوران پرافت و خيز پس از جنگ و در زماني كه آلمان گرفتار بحرانهاي مالي و اجتماعي ناشي از جنگ بود به حزب ناسيونال سوسياليسم كارگران آلمان(18) پيوست و به سرعت مراتب ترقي را پيمود. او در سال 1933 به عنوان رهبر حزب به صدراعظمي آلمان رسيد و در سال 1934 عنوان رهبر آلمان(19) را كسب نمود. زندگي او در 30 آوريل 1945 در برلين و در آخرين روز جنگ جهاني دوم در اروپا، پايان يافت.(20)
روند به قدرت رسيدن
پس از جنگ جهاني اول، آلمان شكست خورده از جنگ نه تنها بار سنگين هزينههاي اقتصادي و اجتماعي يك شكست بزرگ را به دوش ميكشيد بلكه مجبور به پذيرش مفاد خردكننده موافقتنامه و قراردادهاي پس از جنگ جهاني اول بود كه به اجبار بر اين كشور تحميل ميشد. اين امر نقشي در تسريع معضلات اجتماعي و اقتصادي آلمان داشت به گونهاي كه در سال 1932 تقريباً اقتصاد آلمان ورشكسته محسوب ميشد.
افزايش شديد بيكاري، ورشكستگي اكثر شركتها، تراكم ديون خارجي و هزينهها و غرامتهاي جنگي كه آلمان بايد ميپرداخت، وضع اقتصادي اين كشور را به كلي نابسامان كرده بود. به طوري كه بخش زيادي از جمعيت آلمان بيكار شدند و 21 درصد از افراد شاغل نيز حقوقي بين 100 تا 250 مارك در ماه دريافت ميكردند كه فاجعهاي اقتصادي محسوب ميشد. مطابق برآوردهاي آن دوره فقط صدهزار نفر از كل جمعيت قريب به 60 ميليوني آلمان توان تأمين هزينههاي روزمره زندگي خود را داشتند.(21) در طول سه سال قبل از به قدرت رسيدن هيتلر، درآمد كل كشور 50 درصد كاهش يافته بود. يعني درآمد آلمان از 23 ميليارد مارك در سال 1930 به 11 ميليارد مارك در 1933 كاهش يافته بود.
اوضاع نابسامان اجتماعي و اقتصادي آلمان زمينه مساعدي براي برآمدن هيتلر ايجاد كرده بود. او كه در به هيجان آوردن و بسيج عمومي مردم موفق عمل ميكرد، توانست با ارائه راهكارهايي افكار عمومي را در كوتاهمدت همراه خود گرداند. هنگامي كه او بر سر كار آمد 90 درصد مردم آلمان از وضع زندگي خويش ناراضي بودند. به اين ترتيب هرگونه تغيير، آن هم به صورت گسترده و با جديت توسط هيتلر و ياران او، براي افكار عمومي جالب توجه بود.(22)
-
-
مدیریت کل سایت
بختالنصر قرن بيستم(2) باشگاه انديشه:
نگاهي به زندگي و زمانه آدولف هيتلر و سياستهاي آلمان نازي در قبال يهوديان
حاميان هيتلر
يكي از راههاي كسب آگاهي از خصومت ميان هيتلر و حكومتش با يهوديان، تحقيق در ميان حاميان و اطرافيان اوست. چرا كه وجود افراد ضد يهودي يا دشمنان شناخته شده يهوديان در ميان اطرافيان وي نشان از گرايش ضد يهودي هيتلر خواهد داشت. در چنين صورتي نبايد در ميان ياران و حاميان او اثري از يهوديان پيدا كنيم. اما اگر به تحقيق دريابيم كه يهوديان زيادي از جمله بزرگان و رهبران اين قوم در ميان حاميان هيتلر بوده، با او همكاري كردهاند، آن گاه اين فرضيه كه هيتلر و نازيستها خواهان كشتار يهوديان بودهاند، دچار اشكال اساسي ميشود چرا كه در اين صورت بايد ابتدا از رهبران و بزرگان يهود شروع ميكردند كه آنها خود در زمره حاميان هيتلر بودهاند. از سوي ديگر حمايت رهبران يهودي از هيتلر نشان ميدهد كه از نظر اين رهبران، هيتلر دشمن يهود محسوب نميشده است، چرا كه در غير اين صورت بايد اين رهبران را نيز دشمن يهوديان دانست.
اما تاريخ در اين زمينه مطالب تكان دهنده و قابل توجهي ارائه ميكند. اسحاق شامير(23) نخست وزير اسرائيل را بايد يكي از مهمترين رهبران يهودي دانست زيرا به يكي از بزرگترين مناصب حكومتي يهوديان و صهيونيستها دست يافت. اما سابقه زندگي او نشان ميدهد كه اين يهودي سرشناس نه تنها حامي هيتلر بوده، در زمان حكومت هيتلر بر آلمان از او حمايت كامل ميكرده است، بلكه در زمان جنگ و در همان دورهاي كه حاميان هولوكاست مدعي كشتار برنامهريزي شده يهوديان توسط رايش سوم بودند، او دوشادوش ارتش آلمان عليه متفقين ميجنگيد.(24)
حضور شامبر در ارتش هيتلر نشانهاي آشكار بر حمايت و همكاري سطح بالاي جامعه يهوديان و صهيونيستها با نازيهاست. اما همين فرد سالها بعد وقتي كه در اسرائيل به نخستوزيري رسيد از دولت آلمان پس از جنگ براي كشتار يهوديان به دست ارتش آلمان غرامت ميگرفت؛ درحالي كه خود در زمان جنگ در ارتش آلمان خدمت ميكرد.
يهودي شناخته شده ديگر آوراهام اشترن(25) معروف به اشترن گانگستر (رهبر جنبش آزادي اسرائيل) است كه در زمان جنگ دوم جهاني پيشنهاد رسمي حمايت از ارتش آلمان در برابر متفقين را مطرح ساخته بود. او نقش و جايگاه والايي نزد يهوديان داشت و اسحاق شامير سالها جانشين او در جنبش مذكور(26) بوده است.
حضور اين دو رهبر يهودي در ارتش آلمان و حمايت آنها از نازيها در اوج جريانات فرضيه كشتار جمعي يهوديان توسط هيتلر و نظام هيتلري را دستخوش ترديد جدي ميكند. چرا كه در صورت پذيرش اين فرض بايد اين رهبران مورد احترام صهيونيستها و يهوديان را خائناني به يهود دانست كه رسماً از كشنده يهوديان اعلام حمايت كردهاند.
رهبران يهودي حامي هيتلر به اين دو نفر منحصر نميشود.اميل موريس،(27) از دوستان نزديك هيتلر، نيز از يهوديان سرشناس بود. موريس كه در دورهاي به همراه هيتلر در زندان به سر برده بود، بعدها در هنگام رهبري هيتلر در حزب نازي، نفر دوم اساس (ss) شد.
او در ميان اساسها پس از هيتلر قدرتمندترين شخص شناخته ميشد. گرتروداشتاين(28) نيز كه به خاطر دريافت جايزه نوبل ادبيات، از يهوديان مشهور و سرشناس محسوب ميشود تا بدانجا در حمايت از نظام هيتلري و شخص پيشوا اصرار داشت كه در دورهاي هيتلر را به عنوان نامزد جايزه صلح نوبل معرفي كرده بود. حتي آدولف هيتلر كه از او چهرهاي جنايتكار و خونخوار ساخته ميشود زماني از سوي همين جامعه يهودي و سرشناسان آن براي دريافت جايزه صلح نوبل معرفي شده بوده است. چنين تناقضات آشكاري نشان ميدهد كه تصويرسازيهاي فعلي از رايش سوم تا چه حد قابل ترديد و خدشهپذير است.
علاوه بر همه اينها، برخي از رهبران يهودي آلمان همچون هلموت اشميت(29) كه از 1974 تا 1982 صدراعظمي آلمان را برعهده داشتند در زمان جنگ جهاني دوم در ارتش آلمان به فعاليت مشغول بودهاند. اشميت در ارتش نازي افسر نيروي هوايي بود. اين درحالي است كه حاميان هولوكاست مدعياند در همان دوره كه امثال اشميت يهودي در ارتش آلمان درجه افسري داشتهاند، اين ارتش مشغول كشتار جمعي يهوديان بوده است.(30)
جرج كارسكي(31) از رهبران مشهور يهوديان، كه كاملاً حامي سياستهاي نازيها و خواهان جداسازي كامل يهوديان از آلمانيها بود، به كرات از دولت آلمان نازي خواسته بود كه يهوديان آلمان را مجبور به قرار دادن ستاره داوود بر روي سينه خود نمايند. كارسكي معتقد بود كه از اين طريق دولت آلمان به اهداف هميشگي يهوديان در مورد جدا بودن از جوامع پيراموني خود جامه عمل خواهد پوشاند.(32) در ادامه در اينباره توضيحات بيشتري خواهيم آورد.
اعلام جنگ يهوديان
از نكات قابل توجه در مورد رابطه نظام هيتلري با يهوديان آنكه عليرغم همه شواهدي كه نشان از ارتباط يهوديان و رهبران آنها با رژيم نازي دارد، در اولين سال صدراعظمي هيتلر، نوعي اعلام جنگ ظاهري از سوي يهوديان عليه هيتلر صادر شده بود. روزنامه ديلي اكسپرس در روز جمعه 24 مارس 1933 با انتشار گزارش ويژهاي از جنگ جمعي يهوديان عليه هيتلر خبر داد. در اين گزارش آمده است كه همه يهوديان عليه هيتلر خبر داد. در اين گزارش آمده است كه همه يهوديان جهان براي مبارزه با نازيها در آلمان متحد خواهند شد. در اين گزارش، يهوديان با اعلام خطر از اعتقادات نژادي هيتلر اعلام ميكنند كه چهارده ميليون يهودي دنيا با اتحادي بينظير عليه آلمان هيتلري به جنگ برخواهند خواست و از ششصد هزار آلماني يهودي كه در خطر تروريسم هيتلري زايد قرار دارند، حمايت خواهند كرد.
اين اعلام جنگ از جهاتي كاملاً قابل توجه است. اعلام جنگ مذكور در اوايل صدرات آدولف هيتلر صادر ميشود و در اين بيانيه از جنگ همه يهوديان جهان عليه هيتلر سخن به ميان ميآيد. درحالي كه رهبران يهوديان و صهيونيستها با هيتلر همكاري داشته حتي به صورت ظاهري نيز خبري از جنگ بين يهوديان و آلمان نيست. نكته مهم اينكه اين بيانيه در 24 مارس 1933 منتشر شده است و در آن تاريخ هيتلر كه تازه به صدراعظمي رسيده بود، هنوز فرصت كافي براي عملي كردن هيچيك از سياستهايش را به دست نياورده بود تا چه رسد به اينكه سياستهاي مورد ادعاي يهوديان در مورد يهودستيزي به حدي جدي شده باشد كه اعلام جنگ يهوديان را در پيداشته باشد. اين بيانيه بعدها در هنگام جنگ جهاني دوم مورد سوءاستفاده تبليغاتي يهوديان قرار گرفت. به طوري كه وقتي اسحاق شامير، نخستوزير سالها بعد اسرائيل، با هيتلر همكاري ميكرد، حيموايزمن(33) مدير آژانس بينالمللي يهود و نيز رهبر سازمان صهيونيست جهاني كه بعدها اولين رئيسجمهور اسرائيل شد، در ششم سپتامبر 1939 خطاب به نويلچمبرلين(34)، نخستوزير وقت بريتانيا، بااشاره به همين بيانيه اعلام كرد كه يهوديان در جنگ با آلمان حامي بريتانياي كبير خواهد بود. او در نامه خود متذكر شده است كه آژانس يهود حاضر است از نيروي انساني، توانايي تكنيكي و منابع يهوديان براي حمايت از انگلستان بهرهبرداري نمايد.(35)
نگاه واقعي نظام هيتلري به يهوديان
از جمله پرسشهاي بيپاسخ اين است كه آيا نظام هيتلري خواهان از ميان بردن همه يهوديان بوده است يا خير؟ در جواب به اين سئوال بايد گفت كه با توجه به همكاريهاي وسيع رهبران يهودي با شخص هيتلر و ارتش رايش سوم، اين فرض كه آلمان نازي در پي كشتار جمعي يهوديان بوده است، كاملاً نپذيرفتني است. اما براي آنكه بتوان همكاري وسيع يهوديان با هيتلر را تفسير نمود بايد به دنبال هدف مشتركي ميان آنان و هيتلر بود. به نظر ميرسد كه سياستهاي هيتلر در آلمان وجه مشتركي با آرزوهاي رهبران و سازمانهاي يهودي براي جامعه يهود داشته است. اين وجه مشترك شامل جداسازي يهوديان از جوامع پيراموني و مجبور كردن يهوديان اروپا به مهاجرت ميباشد. چنان كه در مورد عملكرد جرجكارسكي متذكر شديم، اين رهبر يهودي از حاميان جدي سياستهاي هيتلر در مورد يهوديان بود. درحالي كه در تبليغات كنوني چنين وانمود ميشود كه سياست آلمان در مورد نشاندار شدن يهوديان، سياستي تحقيرآميز و غير انساندوستانه بوده است. اما در اين تبليغات هرگز اشاره نميشود كه طراحي اصلي چنين سياستي، يكي از رهبران يهودي آلمان بوده است؛ جرج كارسكي بارها و بارها از دولت آلمان نازي خواسته بود نصب علامت ستاره داوود را براي يهوديان اجباري نمايد.
كارسكي معتقد بود نصب ستاره داوود باعث مشخص شدن يهوديان و عدم ادغام آنان در ميان مسيحيان خواهد شد.
سرانجام در اكتبر 1939 اين امر در دستور كار دولت آلمان قرار گرفت و در 15 سپتامبر 1941 به صورت اجباري درآمد.(36)
از اين مسئله تاريخي ميتوان دريافت كه رهبران يهودي در اين هدف با هيتلر و نازيها در جداسازي يهوديان از غيريهوديان مشترك بودهاند. حتي رهبران يهودي در سالهاي منتهي به جنگ جهاني دوم به شدت خواهان مهاجرت يهوديان از اروپا به دو مقصد متفاوت بودهاند. مقصد اول امريكا بود كه يهوديان براي بسط سلطه خود در اين كشور نيازمند مهاجرت هممسلكان خويش و افزايش تعداد يهوديان در امريكا بودند.(37)
مقصد دوم رهبران يهودي، فلسطين بود. كمبود جمعيت يهوديان در برابر مسلمانان باعث ميشد كه رهبران يهود براي فراهم ساختن زمينه اشغال اين سرزمين مقدس، يهوديان را به مهاجرت به فلسطين تشويق كنند. به نظر ميرسد كه رهبران يهود در اين دو سياست كاملاً با اهداف هيتلر و آلمان نازي مشترك بودهاند. همين امر زمينه حمايت يهوديان از هيتلر و همكاري ميان آنان را فراهم ساخته بود.
ارتش يهودي هيتلر
با پذيرش اين ادعاي حاميان هولوكاست كه آلمان هيتلري در طول سالهاي جنگ، ميليونها يهودي را كشته و اين كشتارهاي برنامهريزي شده با هدف از ميان بردن كليه يهوديان صورت گرفته است، در اين صورت بايد ارتش آلمان نازي را عامل اجرايي اصلي اين جنايت معرفي كرد. حاميان هولوكاست نيز معتقدند كه افسران اساس و نظاميان ارتش آلمان مجريان سياست نابودي يهوديان بودهاند. با اين فرض بايد توقع داشت كه سياست پاكسازي نژادي از خود ارتش آغاز شده باشد. به عبارت ديگر اگر قرار بود ارتش آلمان شش ميليون يهودي را بكشد، اولين گام آن بود كه در ارتش آلمان هيچ يهودياي وجود نداشته باشد.
اگر به تحقيق دريابيم كه ارتش آلمان هيچگاه از يهوديان پاكسازي نشده، حتي در دوران جنگ جهاني دوم نيز يهوديان در مناصب مختلف اين ارتش و با درجات متفاوت درحال كار بودهاند، در اين صورت فرض وجود هولوكاست كاملا غيرمنطقي است. نگاهي به اسناد ارتش آلمان در دوران جنگ جهاني دوم نشان ميدهد كه هزاران يهودي در ارتش نازي خدمت ميكردهاند و صدها نفر از كساني كه به آنها اصطلاح «كاملاً يهودي» اطلاق ميشود با آگاهي هيتلر و با تاييد او در مناصب مختلف ارتش مشغول به كار بودهاند. بريانريگ(38) از محققان دانشگاه كمبريج، با بررسي ارتش هيتلر دستكم به يهودي بودن 1200 نفر از درجهداران عاليرتبهاش هيتلر پي برده است. او نشان داده است كه دو فيلدمارشال و پانزده ژنرال (دو ژنرال اصلي، هشت سروان ژنرال و پنج ژنرال كل) در ارتش هيتلر به طور قطع يهودي بودهاند . مطابق تقسيمات نظامي اين افراد فرماندهي بيش از صدهزار نفر از سربازان ارتش را برعهده داشتهاند.
علاوه بر اين تحقيقات نشان ميدهد كه از ميان نظاميان آلماني كه عاليترين نشان ارتش آلمان يعني صليب شواليهها را دريافت داشتهاند حداقل بيستنفر آنها به طور قطع يهودي بودهاند. بريان ريگ خاطر نشان ميكند كه در زمان تحقيق او يك نفر از يهوديان دريافتكننده نشان، در 82 سالگي هنوز ساكن شمال آلمان بوده است و خود اعتراف نموده است كه حتي در زمان جنگ و در ارتش آلمان مناسك ديني يهودي خود را به جا ميآورده است.
از ميان فيلدمارشالهاي يهودي ارتش آلمان ميتوان به ارهارد ميخ(39) جانشين فرمانده نيروي هوايي(40) و هرمن گورينگ(41) اشاره كرد. حتي در دهه 1930 نيز يهودي بودن ميخ به طور گسترده در ارتش آلمان مطرح بود.
تحقيقات ريگ نشان ميدهد كه ورنر گولدبرگ(42)، سرباز مشهور آلماني كه در دوره جنگ تصوير او به عنوان سرباز ايدهآل ارتش آلمان منتشر و تكثير ميشد، يك يهودي اصيل بوده است. علاوه بر او آرتورپيسك(43) از رهبران نظامي مشهور آلمان، فرمانده نظامي پالآشر(44) كه چندين نشان نظامي از شخص هيتلر دريافت كرده بود و نيز دكتر الكه شرويتز(45) از رهبران اساس كه اردوگاه مجتمعسازي يهوديان در لنتاكايسروالد(46) تحت نظارت او بود، همگي يهودي بودهاند.
ويليام مونتالبانو(48) در مقالهاي با عنوان يهوديان در ارتش هيتلر، نشان ميدهد كه وجود يهوديان بيشمار در ارتش آلمان حاكي از نادرستي ادعاي تلاش هيتلر براي كشتار يهوديان است.(49) براساس تحقيقات گستردهتر ريگ كه در كتابي با عنوان سربازان يهودي هيتلر(50) منتشر شد، در ارتش چندين ميليوني هيتلر بيش از 150 هزار يهودي شركت داشتهاند كه در زمان جنگ نيز براي ارتش آلمان جنگيدهاند. از ميان رهبران ارتش آلمان افراد زير يهودي بودهاند:
- ژنرال ژوهانس زوكرتورت(51): دريافت كننده نشان نظامي از شخص هيتلر.
- ژنرال هلموت ويلبرگ (52): دريافت كننده بالاترين نشان نظامي و دو نشان ديگر
- كلنل والتر هاليندر(53): دريافت كننده نشان از شخص هيتلر و پنج نشان نظامي ديگر.
- هورست گيتنر(54): دريافت كننده نشان شجاعت
- آدميرال برنهارد روگ(55): دريافت كننده نشان ا ز شخص هيتلر و پنج نشان نظامي ديگر.
مهاجرت يهوديان؛ اجبار يا اختيار
اكنون اين فرض كه دولت آلمان در پي كشتار جمعي يهوديان بوده غيرمنطقي و غيرقابل پذيرش است اما ميتوان پذيرفت كه آلمان خواهان مهاجرت يهوديان در زمان حكومت هيتلر بوده است. اما سئوال اين است كه آيا يهوديان خود موافق اين مهاجرت بودهاند يا خير؟ به عبارت بهتر آيا مهاجرت به خارج از اروپا امري اختياري بوده است يا اجباري؟
در جواب بايد گفت كه به طور قطع در ميان عامه يهوديان، افراد و گروههايي را ميتوان يافت كه مخالف چنين مهاجرتي بوده، تداوم زندگي در كشورهاي اروپايي را بر مهاجرت به هرنقطه دنيا ترجيح ميدادهاند. اما نكته مهم آنكه رهبران جامعه يهودي و نخبگان تصميم گيرنده براي يهوديان اروپاخواهان مهاجرت بودهاند. از اين رو هرچند مهاجرت مذكور از نگاه برخي از يهوديان اجباري و با فشار يهوديان بوده است، اين مهاجرت را بايد مهاجرتي اختياري براي كل جامعه يهود دانست. چرا كه اقدامات دولت آلمان در مجتمعسازي و سپس اخراج يهوديان از اروپا به درخواست و با هماهنگي رهبران يهود صورت ميگرفته است.
چنان كه ذكر شد رهبران يهودي خواهان مهاجرت يهوديان اروپا به امريكا و فلسطين بودهاند تا از اين طريق زمينه اجتماعي و جمعيت لازم براي تأثيرگذاري بر سياست امريكا را پيدا كنند و نيز با افزايش جمعيت يهوديان در فلسطين، زمينه اشغال اين كشور را فراهم آورند.
در حال حاضر تبليغات صهيونيستي و يهودي نه تنها منكر وجود چنين مهاجرت گستردهاي است كه حتي افكار عمومي جهان را نيز از آن منحرف ميكند. از آنجا كه رايش سوم به سياست جديدي روي آورد كه ميتوانست قدرت آلمان را در جهان افزايش دهد و آن را به مراكز قدرت در جهان نزديكتر سازد، از اين رو شخصيت تاريخي هيتلر نزديك به شخصيت تاريخي افسانهاي بختالنصر ميباشد كه زمينه پراكنده شدن يهوديان در جهان را به نحو دلخواهي فراهم آورد.
براي درك بهتر سياستهاي هيتلر در قبال يهوديان، بايد در وضعيت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آلمان در آن زمان دقت كرد. از اين رو در ادامه به بررسي وضعيت يهوديان در آلمان خواهيم پرداخت.
-
-
مدیریت کل سایت
بختالنصر قرن بيستم(3)
نگاهي به زندگي و زمانه آدولف هيتلر و سياستهاي آلمان نازي در قبال يهوديان
عداد يهوديان
محققان تاريخ معاصر اروپا، جمعيت يهوديان آلمان را در زمان به قدرت رسيدن هيتلر بين پانصد تا ششصدهزار نفر تخمين زدهاند. برخي از محققان معتقدند هنگامي كه هيتلر در ژانويه 1933 به قدرت رسيد، جمعيت يهوديان پانصدهزار نفر بوده است.
آخرين سرشماري عمومي در آلمان پيش از به قدرت رسيدن نازيها در سال 1925 صورت گرفته بود. جمعيت اين كشور 62/5 ميليون نفر بود و تعداد يهوديان 546هزار و 379 نفر (كمتر از يك درصد كل جمعيت) بوده است. از آن تاريخ تا زمان به قدرت رسيدن هيتلر، مهاجرتهايي از سوي يهوديان در داخل و خارج از آلمان صورت گرفته بود. بررسي آماري مهاجرت يهوديان در آلمان نشان ميدهد كه هدف اصلي جامعه يهودي، حضور هرچه بيشتر در برلين به عنوان پايتخت اين كشور بوده است. به طوري كه جمعيت يهوديان در برلين از 36هزار نفر به 90 هزار نفر و سپس به 172 هزار و پانصد نفر بالغ ميگردد. يعني جامعه يهوديان آلمان به شدت به حضور در مركز قدرت توجه داشتهاند به طوري كه نزديك به 40درصد از كل جمعيت يهودي كشور در پايتخت و مركز قدرت جمع شده بودند.(56)
پس از سقوط دولت هيتلري، وضعيت يهوديان در برلين نه تنها ضعيف نگرديد، بلكه به تعبير رهبران يهوديان برلين، قدرت آنان بيشتر نيز شده بود. به طوري كه دكتر ماكس نوسبائوم(57) رهبر سابق جامعه يهوديان در برلين و خاخام اعظم برلين در 11 آوريل 1953 اعلام داشت كه وضعيت يهوديان در شرايط كنوني ده برابر قويتر از بيست سال پيش است.
يهوديان در زندگي اقتصادي و اجتماعي
يهوديان آلمان در مشاغل اقتصادي خاصي به كار مشغول ميشدند كه كمترين ميزان وابستگي به زمين و كمترين نياز به سكونت در يك مكان مشخص را داشت. مطابق آمارهاي رسمي 1925 به عنوان مثال 58 درصد از يهوديان استان پروس (58) آلمان در تجارت، 25درصد آنها در صنعت و فقط 1/7 درصد آنها در كشاورزي مشغول به كار بودهاند. در ديگر ايالتهاي آلمان آمارها براي بخش تجارت بسيار بيش از اين است.
نقش يهوديان در مراكز دانشگاهي نيز قابل توجه است. يهوديان آلمان، شركت فعالي در دانشكدههاي حقوق، پزشكي و فلسفه داشتهاند. به طوري كه 34 درصد از حقوقدانان پايتخت، 43درصد از متخصصان پزشكي و 31درصد از اعضاي دانشكدههاي فلسفه در پايتخت را يهوديان تشكيل ميدادند. بنابراين يهوديان در بخش قانونگذاري و در فعاليتهاي بهداشتي آلمان تأثير فراواني داشتهاند.(59)
نقش يهوديان در اقتصاد آلمان به نحو تعجببرانگيزي بيش از درصد جمعيتي آنان بوده است. دكتر آلفرد ماركوس(60)، از متخصصان اقتصاد، به بررسي نقش يهوديان در اقتصاد آلمان پرداخته است. نتايج تحقيقات او نشان ميدهد كه در سال 1930 از 603 كارخانه فعال آلماني در بخش فلزات، 346 مورد آن يعني 57/3 درصد متعلق به يهوديان بوده است. علاوه بر اين يهوديان مالك 41 درصد از صنايع فلزي، 22 درصد از كارخانجات كشاورزي و 60 درصد از كارخانجات توليد پوشاك بودهاند. در بخش بانكداري نيز، يهوديان رياست و مديريت اكثر بانكهاي معتبر وابسته به دولت آلمان را برعهده داشتند و همه بانكهاي خصوصي آلمان متعلق به يهوديان بوده است. در بخش چاپ و نشر كه اثر فرهنگي بسيار مهمي دارد، همه انتشارات و چاپخانههاي بزرگ متعلق به يهوديان بوده است. در اختيار داشتن سرمايههاي كلان و قدرت بدون رقيب در بانكداري باعث شده بود كه همه عرصههاي تجارت، صنعت و اقتصاد، متأثر از يهوديان باشد. درحالي كه جمعيت يهوديان كمتر از 1 درصد از جمعيت كل كشور بود. در بازار سهام نيز يهوديان كاملاً بر اين بازار مسلط بودهاند و اكثريت قريب به اتفاق مشاغل مهم و سرمايههاي فراواني را در اين زمينه در دست داشتند. حتي در بانك مركزي آلمان با عنوان رايش بانك چهار نفر از شش نفر اعضاي تصميم گيرنده اصلي، يهودي بودهاند.
در حيطه كارگري نيز يهوديان نسبت به جمعيت اندك خود داراي بالاترين مشاغل بودهاند. به عنوان مثال درحالي كه در سال 1935، 8/9 ميليون كارگر در ايالت پروس آلمان وجود داشته است و از اين ميان فقط شانزده هزار نفر يهودي بودهاند. آمارها از حضور يهوديان در مشاغل سطح بالا 3 برابر بيش از درصد جمعيتي آنها خبر ميدهد. چنين آمارهايي حاكي از اين است كه اقتصاد آلمان كاملاً متأثر از حضور پررنگ يهوديان و در اكثر بخشها تحت سلطه يهوديان قرار داشته است و از همينروست كه بسياري از محققان معتقدند كه آدولف هيتلر براي به قدرت رسيدن و نيز براي اجراي طرحهاي كلان اقتصادي و اجتماعي خويش كاملاً مديون يهوديان و در همكاري تنگاتنگ با آنان بوده است.(61)
يهوديان و فساد اقتصادي
پيش از اشاره به نقش يهوديان در مفاسد اقتصادي كلان آلمان در دوره قبل از جنگ، تذكر دو نكته اساسي لازم است. اول اينكه به طور معمول ثروت اقتصادي كلان به همراه ضعف فرهنگي منجر به فسادهاي اقتصادي گسترده ميگردد. از اين رو تعجبآور نخواهد بود كه با بررسي تاريخي به فسادهاي كلان اقتصادي يهوديان در آلمان پي ببريم. نكته دوم آنكه آلمان پس از جنگ جهاني اول دستخوش معضلات اقتصادي فراواني بود كه زمينه را براي فساد اقتصادي آماده ميساخت. از اين رو شركتهاي بزرگي مانند شركت فولاد نظامي ايجي(62) كه دوازده نفر از چهارده نفر عضو هيئت رئيسه آن يهودي بودهاند، بزرگترين سوءاستفادههاي اقتصادي زمان خود را رقم زدند. به اين دلايل بايد اوضاع بحراني سالهاي 1919 به بعد را در اقتصاد جهان اضافه كرد كه تورم بيسابقه آن سالها، اقتصاد همه كشورها را تحت تأثير قرار داده بود. نقش يهوديان در فسادهاي اقتصادي به حدي بود كه نامهاي برادران اسكولارز(63)، برادران بارمات(64)، برادران كلارك(65) و برادران روتر(66)، از يهوديان سرشناس آلمان، به عنوان مفسدان بزرگ اقتصادي در آن دوره همهگير شده بود. به عنوان مثال پنج برادر يهودي مشهور به برادران سكلارز، از طريق زد و بند با رهبران حزب سوسيال دمكرات، انحصار توزيع كالا براي نيروهاي نظامي را به دست گرفتند و در مدت كوتاهي از طريق اين زد و بند سياسي- اقتصادي ميليونها مارك سوءاستفاده كردند. اين برادران در سال 1926 به دادگاه كشيده شدند. اما پيچيدگي زد و بندهاي سياسي و مخفيكاريهاي صورت گرفته باعث شد كه فقط يك نفر از آنان محكوم و زنداني شود.
برادران بارمات كه سه برادر يهودي بودند با رابطه نزديكي كه با دولت پس از جنگ جهاني اول برقرار كرده بودند، توانستد در مدت كوتاهي ده بانك و تعداد بيشتري از صنايع اقتصادي را به خود اختصاص دهند و 38 ميليون مارك اعتبار كسب كنند. هنگامي كه در نهايت اين برادران به دادگاه كشيده شدند، بخشي از اتهام آنها سوء استفاده هفتاد ميليون ماركي و بدهياي در همين حدود بود. جالب آنكه دادگاه اين فساد اقتصادي بزرگ از طريق اعمال نفوذها حتي يك حاكم زندان هم صادر نكرد.
بررسي وضعيت اقتصادي آلمان پس از جنگ جهاني اول تا سال 1933 حاكي از موارد بيشماري از فسادهاي اقتصادي كلان ميباشد كه در اكثر اين پروندهها يهودياني سرشناس وجود داشتهاند و در اكثر موارد نيز از عدالت و قانون فرار كردند.
نقش يهوديان در جرائم
جمعيت كمتر از 1درصدي يهوديان در آلمان پيش از هيتلر، نقشي اساسي در جرايم اقتصادي داشته است. بررسي آماري جرايم صورت گرفته در آن دوره حاكي از آن است كه يهوديان 14 برابر بيش از درصد جمعيتي خود نسبت به ديگر مردم آلمان مرتكب سوءاستفادههاي اقتصادي شخصي شده بودند. علاوه بر حضور يهوديان در پروندههاي مجرمانه رباخواري، تعداد يهوديان در ميان كساني كه به علت دزدي دستگير شدهاند 11 برابر درصد جمعيتي آنها بوده است. در جرايم كلاهبرداري از طريق اعلام ورشكستگي يهوديان 9 برابر درصد جمعيتي خود مشاركت داشتهاند و نيز از پروندههاي تشكيل شده در مورد خريد كالاهاي به سرقت رفته، سهم يهوديان 5 برابر درصد جمعيتيشان بوده است. نتيجه آنكه يهوديان ساكن در آلمان آن زمان، فعاليتي جدي در مفاسد اقتصادي و جرايم اقتصادي داشتهاند.
علاوه بر اين يهوديان مشاركتي جدي در ديگر جرايم بزرگ از قبيل قاچاق، قمار و جرايم جنسي داشتهاند. به عنوان مثال آمارهاي سال 1931 حاكي از آن است كه از 272 مورد قاچاق بزرگ مواد مخدر در سطح بينالمللي در آلمان كه از طريق مركز مبارزه با مواد مخدر اين كشور به دستگيري انجاميده است، 69 مورد آن توسط يهوديان بوده است. به عبارت بهتر 25 درصد از كل موارد قاچاق بينالمللي مواد مخدر در آلمان توسط يهوديان صورت گرفته است. در سال 1933 نقش يهوديان در قاچاق بينالمللي مواد مخدر با 5درصد افزايش به 30درصد رسيده بود.
يهوديان نقشي جديد در قمار و عمليات گانگستري بينالمللي داشتهاند. در سال 1933 از 94 مورد قماربازي مجرمانه، 57 مورد آن به يهوديان اختصاص داشته است و از 163 گانگستر بينالمللي دستگير شده در آلمان 83 درصد آنها (163 نفر) يهودي بودهاند.(67)
نقش يهوديان در فرهنگ و مطبوعات آلمان
يهوديان همواره در رسانههاي جديد و روزنامهنگاري نقشي پررنگ داشتهاند تا حدي كه گاه برخي از متفكران يهودي مدعي استعداد خدادادي يهوديان در روزنامهنگاري شدهاند. فارغ از اين گزافهگويي بايد اذعان داشت كه جامعه يهودي پيش و بيش از ديگر جوامع به تأثيرگذاري و اهميت اين رسانهها پي برده، تلاش فراواني براي تسلط بر آن انجام دادهاند. در آلمان پيش از هيتلر، يهوديان قدرت فائقه صحنه رسانهها محسوب ميشدند. دو روزنامه اصلي آلماني آن زمان كه در واقع مجموعهاي از انتشارات بودهاند با عناوين اولشتاين(68) و موس (69) كاملاً در دست يهوديان قرار داشتهاند.
مجموعه انتشاراتي اولشتين چهار روزنامه، چندين هفتهنامه و مجلات و ماهنانههاي فراواني منتشر ميكرد و داراي چاپخانه بزرگ كتاب نيز بود. سهام شركت اولشتين به طور كامل به پنج برادر تعلق داشت و در هيئت مديره آن، اين پنج يهودي به همراه سه يهودي ديگر و دو غيريهودي حضور داشتند. روزنامههاي اولشتين روزانه بيش از چهارميليون نسخه منتشر ميشد كه روزنامه برلينر مورگن پست(70) مشهورترين آنها بود كه دسردبير و ده نفر از اعضاي هيئت تحرير به آن يهودي بودند.
در حيطه فرهنگ، يهوديان سلطه بلامنازعي بر بخش چاپ و انتشارات و ادبيات داشتهاند. به عنوان مثال تيراژ كتابهاي انتشارات كوهن(71) يا اميل لودويك(72) به بيش از دو ميليون نسخه ميرسيد و رمانهاي آن به 25 زبان ترجمه ميشد. اين مؤسسه يهودي سالها به عنوان تنها نماينده ادبيات معاصر آلمان شناخته ميشد. اين انتشارات در محتواي كتب خود نيز كاملاً يهودي عمل مينمود و حتي در كتابي درباره عيسي مسيح، اعتقادات مسيحيان در مورد اين پيامبر را زير سئوال برده بود.(73)
يهوديان علاوه بر عرصه كتاب در زمينه تئاتر و فيلم نيز فعاليتي جدي داشتند. آرنولدزويگ(74) از نويسندگان آلماني در سال 1928 كتابي در مورد حضور يهوديان در صحنههاي هنري آلمان نوشت كه در آن از يهوديان با عنوان تأمين كنندگان مالي، كارگردانان، عوامل فني، صحنه گردانان، بازيگران، منتقدان، شعرا و نمايشنامهنويسان عرصه هنر آلمان نام ميبرد كه با ثروت فراوان وارد عرصه هنر شدهاند، و صحنه هنر آلمان را در خود اختصاص دادهاند.
قدرت يهوديان در عرصه فيلم كاملتر و بلامنازعتر از عرصه تئاتر بوده است. علت اين امر نيز وابستگي بيشتر عرصه فيلم و هنرمندان آن به كمكهاي مالي بوده است. در سال 1931 از 67 كمپاني توليد فيلم آلمان 41 كمپاني آن متعلق به يهوديان بوده است و از 144 فيلم نامههاياي كه در آن سال مقابل دوربين رفت، 119 مورد توسط يهوديان نوشته شده بود. در ميان شركتهاي توليدكننده و توزيع كننده فيلم برترين شركتها به يهوديان اختصاص داشت.(75)
نقش يهوديان در سياست آلمان پيش از جنگ
حضور يهوديان در سياست آلمان به انقلاب 1918 اين كشور باز ميگردد. از شش فرد اصلي تشكيلدهنده اولين دولت پس از جنگ جهاني اول، دو نفر آنها يهودي بودهاند. نويسندگاني يهودي از قبيل رادولفشاي(76) دركتاب خود را با نام يهوديان در سياست آلمان كه در سال 1929 منتشر شده است معتقدند كه تغيير شيوه حكومتي آلمان از پادشاهي به شيوه جمهوري دمكراتيك از جمله اهداف يهوديان بوده است، چرا كه در دوران امپراتوري آلمان نقش يهوديان در سياست آلمان ناچيز بود اما تغيير نظام حكومتي و بر سر كارآمدن سيستم جمهوري دمكراتيك زمينه را براي حضور بيشتر يهوديان در عرصه سياست آماده ساخت.
از جمله گرايشهاي پررنگ يهوديان آلمان در سياست، گرايش سوسياليستي و تلاش براي گسترش ماركسيسم در آلمان بود. به طوري كه چه در دوران پيش از جنگ جهاني دوم و چه در دوران جنگ، اتحادي قوي ميان يهوديان و كمونيستها وجود داشته است.
نقش يهوديان در سياست آلمان در ميان دو جنگ به حدي پررنگ شد كه برخي از رهبران احزاب مجلس آلمان را يهوديان تشكيل ميدادند. 22 درصد از اعضاي حزب سوسيال دمكرات آلمان در پارلمان را يهوديان به خود اختصاص داده بودند؛ و 15 درصد از فراكسيون كمونيستي مجلس آلمان نيز در اختيار يهوديان بود. در طول دوره بين دو جنگ، يهوديان ترويجكنندگان اعتقادات افراطي سوسياليستي و كمونيستي بودند و در عين حال در ديگر احزاب آلماني نيز شخصيتهاي كليدي داشتند تا حدي كه در حزب ناسيونال سوسياليست كارگران آلمان مشهور به حزب نازي، يهوديان فراواني وجود داشتند. اما امروزه در تبليغات، حزب نازي، حزبي ضد يهودي جلوه داده ميشود. حال آنكه در حقيقت برخي از مناصب كليدي اين حزب نيز در اختيار يهوديان بوده است.(77)
ادامه دارد ...
-
-
مدیریت کل سایت
بختالنصر قرن بيستم(4)
نگاهي به زندگي و زمانه آدولف هيتلر و سياستهاي آلمان نازي در قبال يهوديان
صهيونيستها و رايشسوم
عليرغم تبليغات فراوان در مورد ضديت نظام هيتلري با يهوديان و صهيونيستها، شواهد تاريخي حاكي از همكاري گسترده صهيونيستها و شخص هيتلر دارد. به عنوان نمونه ميتوان از همكاري آلمان هيتلري با جنبش صهيونيسم براي انتقال يهوديان از آلمان و سرزمينهاي تحت تصرف آن به فلسطين اشاره كرد. از جمله كشتي مسافربري تلآويو، كه امروزه پايتخت اسرائيل به همين نام ناميده شده است، در سال 1935 يهوديان آلمان را با همكاري آلمان هيتلري و تحت نظارت جنبش صهيونيسم از بندر برمرهاون(78) در آلمان به بندر حيفاء در فلسطين منتقل ميكرد.
اهداف مشترك
«مسئله يهوديان» از جمله بزرگترين مسائل جوامع يهودي در طول چند قرن گذشته بوده است. اما معلوم نيست مشكل ناهمخواني يهوديان با ديگر جوامعي كه در آن زندگي ميكنند و معضلاتي كه براي اين جوامع ايجاد ميكنند چگونه قابل حل است؟ البته براي رهبران جامعه يهودي اين سئوال به صورت ديگري مطرح بوده است. مهمترين هدف اين رهبران حفظ هويت يهودي و جلوگيري از ادغام اقليتهاي در جوامع محل سكونتشان و در عين حال حفظ بسط قدرت يهوديان در سلطه بر جهان بوده است.
در دوران حكومت هيتلر بر آلمان، رهبران يهودي و سردمداران رژيم نازي به اشتراك نظري در مورد چگونگي حل مسئله يهوديان رسيدند. پيش از آن تئودور هرتصل(79)، بنيانگذار صهيونيسم مدرن، راهحل مسئله يهوديان را خارج شدن يهوديان از همه كشورها (از جمله اروپا) و اجتماع آنها در يك نقطه و تشكيل دولت يهودي ميدانست. او كشورهاي مختلفي از جمله آرژانتين، اوگاندا و فلسطين را براي چنين هدفي مطرح كرده بود.(80)
شش ماه پس از به قدرت رسيدن هيتلر، فدراسيون صهيونيستهاي آلمان كه بزرگترين گروه يهودي اين كشور محسوب ميشد، موافقتنامه مفصل و با جزئياتي فراوان را با دولت آلمان منعقد ساخت كه طي آن رابطه يهوديان و دولت آلمان تنظيم ميگرديد. در اولين گام اين موافقتنامه، يهوديان ملتي جداي از ملت آلمان در نظر گرفته شده بود(81) و زمينه براي عملي كردن اهداف رهبران صهيونيسم در مورد يهوديان از سوي دولت آلمان فراهم ميآمد. در اين زمينه اهداف نازيهاي آلمان با صهيونيستهاي يهودي كاملاً مشترك بوده است؛ چرا كه نازيهاي آلماني نيز خواهان خروج يهوديان از مناطق تحت قلمرو آلمان بودهاند. (در اين خصوص بيشتر توضيح خواهيم داد).
ديگر نقطه اشتراك يهوديان صهيونيست با آلمان نازي، عقايد نژادپرستانه آنان بود. اين عقايد نژادپرستانه هر دو گروه را به جداسازي نژادي دعوت ميكرد. از اين رو همكاري جدي ميان هيتلر و صهيونيستها براي مهاجرت دادن يهوديان به فلسطين در سالهاي حكومت هيتلر بر آلمان صورت گرفت.(82)
سازمان اساس كه اكنون از آن به عنوان ضد يهوديترين سازمان آلماني ياد ميشود، در واقع سياستهايي در حمايت از صهيونيستم داشته است. حتي برخي از رهبران اين سازمان يهودي بودند و نيز در يكي از دستورالعملهاي داخلي اين سازمان به سال 1934 بر حمايت گسترده و فعال اين سازمان از تلاش صهيونيستها براي انتقال يهوديان به فلسطين تاكيد شده است.(83)
همكاري اساس با صهيونيستها به حدي بود كه در همان دوران يكي از افسران اساس با نام لئوپولدفون ميلدن اشتاين(84) به همراه مقامات صهيونيستي در سفري شش ماهه به فلسطين زمينههاي توسعه صهيونيسم در فلسطين را بررسي كردند. ميلدن اشتاين پس از اين سفر طي دوازده مقاله در روزنامه مشهور آلماني در آنگريف(85) ضرورتهاي حمايت صهيونيستها از فلسطين را مطرح كرد. اين مقالات در سال 1934 با عنوان «سفر يك نازي به فلسطين» چاپ گرديد. ميلدن اشتاين در اين مقالات از شهركنشينان يهودي تازه مهاجرت كرده به فلسطين و اقدامات آنان در اين سرزمين ابراز خشنودي نموده، خواهان حمايت بيشتر نازيها از صهيونيسم ميگردد. شايان ذكر است كه ميلدن اشتاين چند ماه پس از اين سفر و انتشارات مقالاتش به رياست امور يهوديان در بخش سرويس امنيتي اساس منصوب شد تا بتواند حمايت بيشتري از سياستهاي مهاجرت موردنظر صهيونيستها به عمل آورد. (86)
حمايت رسمي اساس از صهيونيستها هرگز قابل انكار نيست هرچند كه شدت تبليغات صهيونيستي براي ضديهودي جلوه دادن آلمان هيتلري باعث شده است كه اذهان عمومي جهانيان از اين حقايق بياطلاع باشد. به عنوان مثال روزنامه رسمي اساس با عنوان داسشووارز كورپز(87) در مي 1935 در سرمقاله صفحه اول خود در حمايت از صهيونيستها نوشت: «ديري نخواهيد پاييد كه فلسطين يك بار ديگر پس از بيش از هزار سال فرزندان از دست داده خود را در آغوش خواهد كشيد. ما نيز براي آنان آرزوي موفقيت ميكنيم و با آنان همراهي مينماييم.»(88)
چنين مقالاتي در روزنامههاي نازيها كم نبود و روزنامه اساس در 26 سپتامبر 1935 نيز مقالهاي با همين مضمون منتشر كرده بود.(89)
جداسازي جامعه يهوديان از ديگر مردم آلمان نيز براساس توافق صهيونيستها و نازيها صورت ميگرفت كه هر دو به برتري نژادي و خوني هم نژادان خود معتقد بودند و از اين رو براي جداسازي نژادي تلاش ميكردند. دولت آلمان با اعتقادات نژادي صهيونيستها احساس هماهنگي كامل ميكرد و از اين رو حمايت كاملي از اقدامات صهيونيستها صورت ميداد. يك مورد از اين حمايتها، برقراري خط انتقال دريايي مسافران به طور مستقيم از هامبورگ در آلمان به حيفاء در فلسطين بود كه در اكتبر 1933 برقرار شد.(90) ميزان حمايت آلمان هيتلري از سياست مهاجرت يهوديان به حدي بود كه در اين خط دريايي غذاي مخصوص يهوديان (كوشر)(91) تحت نظارت خاخامهاي هامبورگ و با حمايت دولت آلمان تهيه ميشد.(92)
از جمله شواهد همكاري و هماهنگي صهيونيستها با نازيها، اظهارات دكتر هانس فريدنتال(93) رهبر سابق فدراسيون صهيونيستهاي آلمان است كه پس از جنگ گفته بود: «گشتاپو در آن روزها براي ترويج مهاجرت خصوصاً به فلسطين هركاري كه لازم بود ميكرد. ما اغلب در موقع لزوم از آنها كمك دريافت ميكرديم و هرچيز لازم را براي مهاجرت از مقامات رسمي آلمان هيتلري ميخواستيم.»(94) فرانسيس نيكوزيا(95) از مورخان امريكايي در تحقيقي به سال 1985(96) به اين نتيجه رسيد كه «رايش سوم نهايت همكاري را با صهيونيستها انجام داده به حدي كه صهيونيستها با پخش فيلم، جمعآوري پول و ديگر آموزشها، يهوديان آلمان را براي مهاجرت به فلسطين آماده ميساختند.»(97)
قواعد محدودكننده يا دلخواه
در سپتامبر 1935 كنگره حزب نازي، قوانين مشهور به «قوانين نورمبرگ»(98) را تصويب كرد. مطابق اين قوانين هرگونه ازدواج ميان يهوديان و آلمانيها ممنوع گرديد. امروزه در تبليغات صهيونيستها و محافل يهودي، از اين قوانين به عنوان نشانهاي آشكار از نژادپرستي نازيها و ظلم و ستم آنها بر يهوديان نام برده ميشود. اين در حالي است كه در همان زمان برخي از نخبگان يهودي- صهيونيست و بسياري از نشريات يهوديان آلمان، نه تنها اين قوانين را ظالمانه ندانستند، بلكه با نوشتن سرمقالههايي از اين سنخ قوانين استقبال كردند. دو هفتهنامه يهودي يوديش راندشاو(99) در سرمقاله خود ضمن تقدير از اين قوانين نوشت: «آلمان در پاسخ به درخواستهاي كنگره جهاني يهود، با (تصويب) اين قوانين نشان داد كه يهوديان را يك ملت جداگانه محسوب ميكند كه از اين طريق ميتوان زمينههاي تشكيل ملت مستقل يهود را فراهم آورد. اين قوانين جديد به اقليت يهوديان موجود در آلمان فرهنگ مستقل و مليت مستقل ميدهد. بنابران در آينده ما مدارس مخصوص خود، سالنهاي تئاتر مخصوص خود و … را خواهم داشت.»(100)
جرجكارسكي، كه در آن زمان، رئيس انجمن فرهنگي يهوديان و رهبر جامعه يهوديان برلين بود، مصاحبهاي با روزنامه يهودي در آنگريف اعلام كرد:« سالها بود كه من به دنبال جداسازي كامل امور فرهنگي يهوديان از آلمانيها بودهام … در مورد اين قوانين من مدتهاست كه پيگير چنين جدسازي هستم. قوانين نورمبرگ از نظر من به معني تأكيد كامل بر جداسازي اين دو ملت و مبتني بر احترام متقابل است. من از نگاه فرهنگ يهودي كاملاً از اين قوانين استقبال ميكنم.»(101)
حمايت از اين قوانين صرفاً به رهبران يهودي آلمان منحصر نميشد. خاخام استفن وايز(102)، رئيس كنگره يهوديان امريكا و رئيس كنگره جهاني يهود در ژوئن 1938 در مصاحبه با نيويورك رالي (103) اعلام داشت: «من يك شهروند امريكايي با اعتقادات يهودي نيستم. من (منحصراً) يك يهودي هستم… هيتلر در اين زمينه كاملاً درست ميگويد. او معتقد است كه ما يهوديان مردماين با يك نژاد خاص هستيم و (اين سخن صحيح است چرا كه) ما واقعاً يك نژاد هستيم.»104
يهوديان مشهور ديگري چون دكتر برناردلوسنر(105) مسئول امور داخلي يهوديان نيز از اين قوانين حمايت نمودند.(106)
همكاريهاي امنيتي
همكاريهاي امنيتي را ميتوان يكي از بالاترين سطوح همكاري ميان دو سازمان يا دو كشور دانست. اگر سطح همگرايي و تشابه در اهداف ميان دو سازمان به ميزان كافي نباشد، امكان برقراري همكاري امنيتي ميان آنان ناممكن است. به عبارت بهتر، همكاري امنيتي برخلاف همكاري اقتصادي، نيازمند هماهنگي و همانندي بسيار زيادي ا ست. از اين رو اگر شواهدي دال بر همكاري امنيتي ميان سازمانهاي يهودي- صهيونيستي و دستگاههاي مختلف ارتش آلمان در زمان صدارت هيتلر وجود داشته باشد،ا ين امر ميتواند به معناي سطح بالاي همگرايي اين دو تفسير شود.
درحالي كه تبليغات كنوني صهيونيستها، يكي از اهداف اصلي دستگاه امنيتي رايش سوم را مبارزه جدي براي قلع و قمع يهوديان معرفي ميكند، شواهد تاريخي چهره ديگري را آشكار ميسازد. سازمانهاي امنيتي آلمان هيتلري (شامل اساس و گشتاپو) كه توسط شخص هيملر(107) اداره ميشد، نه تنها هدف اصلي خود را «كشتار سيستماتيك يهوديان» قرار نداده بود، بلكه شواهدي از همكاري آنان با سازمانهاي مخفي يهوديان در دست است. مطابق اين شواهد سازمان اساس با سازمان مخفي نظامي هاگانا(108) همكاري نزديكي داشته ضمن دريافت گزارشهايي از هاگانا در مورد وضعيت يهوديان در فلسطين، راهنمايي و كمكهاي لازم را براي بهبود وضعيت مهاجرت يهوديان آلمان به فلسطين ارائه ميداده است. علاوه بر اين، سازمان اساس اطلاعات كاملي از برنامههاي آتي دولت آلمان در اختيار هاگانا قرار ميداده است.(109)
همچنين براساس شواهد موجود سطح همكاري هاگانا با اساس چنان گسترده و وسيع بوده است كه در دورههايي هاگانا اسلحه لازم براي شهرك نشينان يهودي مهاجر در جهت مبارزه با مسلمانان فلسطيني را از طريق اساس دريافت و ميان يهوديان توزيع مينموده است.(110)
براساس برخي اسناد ديگر هنگامي كه هاگانا در نوامبر 1938 ضربه سختي را متحمل شد، بازسازي و راهاندازي دوباره آن تحت نظارت اساس و در آلمان صورت گرفت؛(111) چرا كه شخص هيتلر از حاميان جدي مهاجرت يهوديان آلمان به فلسطين بود و عليرغم برخي بدبينها، بر سياست مهاجرت هرچه بيشتر يهوديان به فلسطين تأكيد داشت.(112)
به عنوان آخرين نمونه از همكاري آلمان هيتلري و صهيونيستها بايد به موافقتنامه «انتقال»(113) بپردازيم كه به عبري «هاوارا»(114) ناميده ميشود. اين موافقتنامه در آگوست 1933 ميان مقامات آلماني و نمايندگان آژانس يهود از جمله حيم آرلوسوروف، (115) دبير سياسي آژانس يهود امضا گرديد.(116)
بر مبناي اين موافقتنامه، آلمان نازي زمينه و امكانات لازم را براي انتقال يهوديان آلمان به همراه داراييها و وسايل زندگيشان به فلسطين، فراهم مينمود. اين موافقتنامه كه سالها به مورد اجرا گذاشته شد، به صورت نوبهاي مورد ارزيابي وزارت داخله آلمان قرار ميگرفت. به عنوان مثال در دسامبر 1937 وزارت داخله ضمن ارزيابي آثار موافقتنامه انتقال مدعي شد «بدون شك موافقتنامه هاوارا اثري قابل توجه در توسعه فلسطين از سال 1933 به اين سو داشته است.»
جالب آنكه مطابق توافق صورت گرفته، يهوديان مهاجر آلماني تمامي دارايي و مايملك قابل حمل خود را به فلسطين منتقل مينمودند. از اين رو جامعه يهوديان آلماني مهاجر در فلسطين در جمله گروههاي ثروتمند مهاجر محسوب ميشدند.(117) بنابر تخمينها، يهوديان آلماني سرمايه هنگفتي را بالغ بر 209 ميليون مارك به فلسطين منتقل كردند.(118)
بدين ترتيب در فاصله زماني سالهاي 1933 تا 1941 بيش از شصتهزار نفر از يهوديان آلمان (يعني بيش از 10درصد كل يهوديان اين كشور) با استفاده از موافقتنامه انتقال به فلسطين منتقل شدند. درخصوص ميزان مهاجرت يهوديان آلمان و سرزمينهاي تحت تصرف آن (مانند لهستان و …) به فلسطين پس از 1941 آمار دقيقي در دست نيست. اما اكثر محققين اعتقاد دارند كه برنامه انتقال در اين سالها همچنان ادامه داشته، حتي بر سرعت آن نيز افزوده شده بود.
نتيجهگيري
با توجه به آنچه در اين مقاله بيان شد به نظر ميرسد كه ادعاهاي يهوديان و حاميان هولوكاست در مورد سياستهاي رايش سوم براي سركوب يهوديان و كشتارجمعي آنها به هيچوجه قابل پذيرش نيست، چرا كه هيتلر در سياستها و اعتقادات خود و نيز آلمان هيتلري در جهتگيريهاي خود اصولاً به دنبال كشتار يهوديان نبودهاند. علاوه بر اين مشخص شد كه سازمانها و رهبران مهم يهوديان و صهيونيستها در دوران فعاليت سياسي هيتلر، در به قدرت رسيدن و اجراي سياستهايش با وي همكاري و هماهنگي فراواني داشتهاند تا حدي كه ميتوان سياست هيتلر در مورد يهوديان را كاملاً هماهنگ با خواستههاي رهبران يهودي و صهيونيست دانست.
اين تحقيق نشان داد كه حضور رهبران و شخصيتهاي مهم يهودي در رايش سوم تا حدي پررنگ و مؤثر بوده است كه به هيچوجه نميتوان فرضيه كشتار يهوديان به دست ارتش هيتلر را فرضيهاي معقول دانست. حضور رهبران و نظاميان بلندپايه يهودي در ارتش آلمان هيتلري دليل ديگري بر اين امر است.
در نهايت بايد پذيرفت كه سياست هيتلر در قبال يهوديان، اخراج آنها از اروپا و قلمرو حكومتي آلمان و مهاجرت دادن جمعيتهاي يهودي به آمريكا و فلسطين بوده است. در اين زمينه نيز به همكاري سازمانهاي نظامي و اطلاعاتي هيتلري با سازمانهاي يهودي- صهيونيست اشاره كرديم.
از اين رو به نظر ميرسد هيتلر را ميتوان بختالنصر قرن بيستم دانست كه در طول حكومت چندينساله خود در آلمان زمينه را براي مهاجرت مجدد يهوديان فراهم ساخت تا سازمانهاي يهودي و صهيونيستي بتوانند يهوديان را به مهاجرت به امريكا و فلسطين مجبور كنند و زمينه را براي سلطه آنها در اين دو نقطه حساس از جهان در حال شكلگيري نيمه قرن بيستم، آماده سازند.
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن