صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16

موضوع: مردان مبارز ایران زمین

  1. #11

    Thumb

    داريوش در 1142 پيش از تاریخ خورشیدی پس از مرگ كمبوجيه Cambyses و فرونشاندن شورش بردياي دروغي Gaumata از سوي بزرگان ايران به پادشاهي برگزيده شد. داريوش هنگامي به پادشاهي رسيد كه به سبب غيبت زياد كمبوجيه از ايران و رويداد گئوماتا، تمام استانهاي كشور در شورش بسر ميبرد. داريوش براي بازگردانيدن آرامش و برقراري يكپارچگي كشور 70 سال جنگيد و در نزديك به 20 جنگ شركت كرد و سرانجام شاهنشاهي ايران را كه رو به نيستي ميرفت دوباره زنده كرد و دوران پادشاهي شاهنشاهان هخامنشي را به اوج خود رساند. در دوران او ايران از 30 استان (ساتراپ ) تشكيل شد و مصر ششمين استان ايران بود.

    داريوش در سال 517 پيش از ميلاد به مصر رفت و آئين مصريان را گرامي شمرد و پرستشگاهي در آمون Ammon براي آنان ساخت و بدينگونه بار ديگر آزادي اديان در شاهنشاهي ايران را كه كوروش بزرگ بنيانگزار آن بود به جهانيان يادآور گرديد.

    براي ياري به تجارت خارجي مصر داريوش كانال سوئز را ميان درياي مديترانه و درياي سرخ گشود. شاهراه ميان ممفيس پايتخت مصرو شهر كوروش (دركنار رود سيحون در شمال شرقي ايران) و شاهراه بين سارد و شوش به درازاي 2400 كيلومتر، از جمله راههايي است كه داريوش در سراسر كشور پهناور شاهنشاهي ايران ساخت و با برقراري سيستم چاپار Post ميان اين استانها پيوند و پيوستگي بوجود آورد. داريوش براي دريافت ماليات روشي دادگسترانه پديد آورد و همواره ماموران دولت خود را زير نظر داشت و آنان را از ستم و جور به مردم پرهيز ميداشت. در زمان او براي نخستين بار در ايران سكه طلا زده شد كه "داريك" نام داشت.

    او افزون بر ارتشي نيرومند، سپاه جاويدان را بنياد نهاد كه 10 هزار تن بودند و هيچگاه از شمار آنان كم نميشد و هميشه آماده جانبازي در راه انجام فرمان پادشاه بودند. جنگ مشهور ماراتن Marathon از جمله جنگهاي ميان ايران و يونان بود كه در دوران داريوش روي داد. تاريخ دانان به داريوش لقب بزرگ داده اند و پس از او بسياري از نام آوران تاريخ از جمله اسكندر، پادشاهان سلوكي، پادشاهان ساساني و خلفاي بني اميه و بني عباس هريك به گونه اي از روش كشورداري داريوش بزرگ تقليد كرده اند. داريوش در 1007 سال پیش از شروع سال خورشیدی در گذشت.

  2. #12

    Thumb

    كلنل محمد تقي خان پسيان:
    مرا اگر بکشند قطرات خونم نام ایران را ترسیم خواهد کرد و اگر مرا بسوزانند خاکسترم مام وطن را تشکیل خواهد داد . کلنل پسیان



    کلنل محمد تقی خان پسیان فرزند باور محمد باقرخان عنایت السلطان و بانوعزت الحاجیه بود که در سال 1270 شمسی همزمان با نهضت ملت ایران علیه امتیاز استعماری تنباکو در شهر تبریز دیده به جهان گشود . خاندانش از اقوام کردهای سلیمانی ساکن قفقاز بودند . حدود 70 سال پس از سال 1204 شمسی که ایران شاهد ننگین ترین و خفت بار ترین معاهده تاریخ کشورش از سوی انگلیس و روس به نام ترکمانچای بود شخصی ملی گرا که بر ضد این سیاستهای استعماری کوشش میکرد از ایران در شهر تبریز برخواست . وی تحصیلات مقدماتی را در مکتب خانه های آن روزگار گذراند . پسیان در 15 سالگی در آستانه پیروزی انقلاب مشروطه ایران در سال 1285 شمسی به منظور تحصیل در مدرسه نظام تهران زادگاه خود را به سوی تهران ترک کرد و در مسکن عمویش سکنی گزید . در همان تهران مبارزات مردم ایران را که بر ضد استعمار روس و انگلیس انجام می گرفت را مشاهده نمود و تاثیر بسیاری بر وی گذاشت و به عبارتی روحیه ایران پرستی اش رشد و نمو پیدا کرد . پسیان سپس به نیروی تازه تاسیس ژاندارمری پیوست و با در دست گرفتن ماموریت های بزرگی همچون آرام کردن اشرار لرستان و امنیت بخشیدن به راههای همدان توانایی خود را ثابت نمود . با شعله ور شدن آتش جنگ جهانی اول در سال 1914 میلادی خاک ایران به رغم اعلام بی طرفی مورد تاخت و تاز متجاوزین روس - انگلیس و ترکان عثمانی قرار گرفت . کلنل در محرم سال 1295 شمسی در ماموریتی از سوی کمیته دفاع ملی ایران در حمله ای غافلگیرانه نیروهای متجاوز روس که همدان را اشغال کرده بودند را شکست داد . با این حرکت مقتدرانه و ملی و همچنین کارنامه نیک گذشته اش به سمت حکومت کرمانشاهان منسوب شد . با پیشروی نیروهای متفقین در بغداد و غرب ایران و کاهش توان کمیته ملی ایران و کمبود اسلحه اش این گروه ملی ایران از هم پاشید . کلنل هم به دلیل کارشکنی ها و بیماری ورم کبد به منظور معالجه در سال 1296 شمسی راهی آلمان شد .



    هیندنبرگ سردار مشهور آلمانی که وصف رشادت های محمد تقی خان را شنیده بود از وی برای خدمت در ارتش آلمان دعوت به عمل آورد . پسیان با پذیرفتن این دعوت مشغول به دیدن آموزشهای هوانوردی و سپس خلبانی گشت و پس از 33 پرواز نام خود را به عنوان نخستین ایرانی خلبان در تاریخ این کشور ثبت نمود . کلنل در سال 1297 و پایان جنگ جهانی راهی ایران شد . پس از بازگشت به ایران محمد تقی خان پسیان به دلیل داشتن تفکرات ضد انگلسی از دولت وابسته وثوق الدوله طرد شد . پس از سقوط کابینه وثوق الدوله و روی کار آمدن مشیرالدوله ریاست ژاندارمری خراسان به پسیان پیشنهاد شد . در همین حین قوام السلطنه در خراسان حکومتی استبدادی تشکیل داده بود و بسیاری از آزادی خوهان و دگر اندیشان و روزنامه نگاران را بازداشت کرده یا فراری داده بود . با به قدرت گرفتن فردی مشروطه خواه مانند محمد تقی خان پسیان در خراسان - آزادی خواهان خراسان نیرویی تازه گرفتند . با روی کار آمدن رضا شاه فرمان دستگیری قوام السلطنه و چند تن دیگر از بزرگان کشور در 13 نوروز 1300 صادر شد . کلنل پسیان هم در خراسان اعلام حکومت نظامی نمود و رسما اداره این شهر را بر عهده گرفت . پسیان خدمات بسیار ارزنده ای به خراسان نمود که بخشی از آن شامل این موارد می باشد : بهبود وضعیت نابسمان اقتصادی و سیاسی خراسان - گرفتن مالیات از سرمایه داران و زمین داران بزرگ خراسان - جمع آوری سلاح های غیر مجاز در شهر - تشکیل کمیته عدالت برای رسیدگی به شکایات مردم - تشکیل کمیته مبارزه با مواد مخدر در خراسان - ایجاد انبار گندم مدرن ( سیلو ) - ایجاد سه مدرسه دولتی - تاسیس بانک - تشویق صادرات ایران - ایجاد تفریح گاههای سالم موسیقی و فرهنگی و دهها خدمات عمرانی و فرهنگی دیگر .



    در 4 خرداد 1300 شمسی کابینه سیاه سقوط کرد و به دنبال آن بسیاری از زندانیان و محبوسین مشهد آزاد شدند . 10 روز بعد کابینه قوام السلطنه با همکاری سید ضیا و همکاری انگلستان تشکیل شد . قوام برای انتقام از پسیان میرزا نجدالسلطنه که زندانی کلنل پسیان بود را به عنوان کفیل استانداری خراسان برگزید . نجد السلطنه به اعمال گزارشات نادرست به تهران و برخوردهای انفعالی دست زد و تهران را بر ضد کلنل پسیان تحریک نمود . پسیان پس از آگاهی از این امر در یک اقدامی ناباورانه دستور به جلب ماموران ماموران عازم شده از سوی تهران به خراسان را داد . این حرکت محمد تقی خان سبب گشت تا موج اتهامات بر ضد او نمایان شود و وی را تجزیه طلب و خودمختار معرفی نمایان کنند. به همین روی عرصه بر پسیان تنگ شد . پس از تجزیه طلب نامیدن پسیان طوایف مختلف هزاره - تیموری - کارریزی - کردهای شمال خراسان و . . . بر ضد محمد تقی خان پسیان دست به یک اتحاد قومی زدند و سپس ژاندارمری قوچان را خلع سلاح کردند . کلنل با سپاهی کوچک راهی نبرد با این طوایف شد و پس از درگیریهای بسیار توسط این طویف کشته شد و سرش را از تن جدا کردند و به قوچان بردند .

    در روز 16 مهر ماه 1300 شمسی با حضور گسترده مردم پیکر پاک و میهن پرستانه کلنل با اجرای تشریفات نظامی درکنار آرامگاه نادرشاه بزرگ به خاک سپرده شد . پس از مدتی در یک اقدام کینه توزانه قوام السلطنه دستور به جابجایی پیکر پسیان از باغ نادرشاه را صادر کرد . پس از سالها با روی کار آمدن دکتر مصدق و درخواستهای مردمی دوباره پیکر پسیان به کنار آرامگاه نادر انتقال یافت .

  3. #13

    Thumb

    شمس تبريزی

    سلطانالاوليا و الاقطاب تاج المعشوقين شمسالدينوالحق، محمدبن علی بن ملك تبريزی به سال 582هجری قمری در تبريز قدم به عرصة هستی نهاده استنسب شريفش به تركان قبچاق منتهی ميگردد در اينرابطه مولوی ميگويد (زهی بزم خداوندی زهی ميهايشاهانه - زهی يغما كه ميآرد شه قبچاق تركانه) دردوران جوانی در تبريز به (شيخ ابوبكر سلهباف) عارفمشهور آن عصر اظهار ارادت نموده و در محضرش ازرموز طی مراحل عرفان به كسب اطلاعاتی موفق گرديدهاست و از اين مصاحبت شورسر و جنب و جوشی بر اوعارض شده كه نتوانسته است در وضع زندگی آسايشيداشته باشد و خودش گفته كه تمام ولايتها را از شيحابوبكر سلهباف دريافتم معالوصف از حضور او استغناياحساس كرده به فكر درك حضور شيوخ شهرهای ديگرميافتد از تبريز رخت سفر بربسته سياحت در عالم را درجستجوی اوتاد وجهة همت خود قرار ميدهد و در جاييقرار نميگيرد. عدهيی از ساكنين طريقت عرفان او راملقب به (كامل تبريز)ی ميگردانند و جماعتی ازمسافران صاحبدل احتمالاً برطی الارض او، او را مستمي'به (طاير) يعنی پرنده مينمايند مخالفانش او را (شمسآفاقي) لقب ميدهند هدفشان نسبت ولگرد دادن بر اوبوده است شمس چون بر حلب وارد ميشود مقيم يكی ازحجرههای مدرسةيی آن شهر ميشود و در آنجا متحملچهارده ماه رياضت ميگردد و از نمط سياه لباس بر تنميكند شمس را در سير سلوك عرفان افراط استيلاداشته ولی از يك جهت منزهترين دامن را در طريقت بهخود اختصاص داده آن هم اين است كه در رديف اماماحمد غزالي، ركنالدين عراقي، كمال فجندی و امثالهمقرار نگرفته است تا به صبيان بازی از خود تمايل نشانبدهد وقتی كه به بغداد وارد ميشود و با اوحدالدينكرمانی شيخ يكی از خانقاههای مهم بغداد ملاقاتمينمايد از او استفساد ميكند در چيستی شيخاوحدالدين ميگويد ماه را در ميان آب طشت ميبينم(يعنی در رخ غلام زيبا جمال حق را) شمس تبريزيميگويد اگر در پشت گردنت دنبل نداشتی به آسمانمينگريستی خود ماه را در آنجا ميديدی ضمناً پس ازرسيدن در قونيه به محضر جلالالدين مولوی در شصتسالگی با دختری بنام كيميا ازدواج ميكند كه اين كار راغلام بارگان مبادرت نورزيدهاند. شمس تبريزی دستارادت به شيخ ركنالدين سجاسی متوفای 606 هجريقمری داده او به شمس اشاره نموده كه به قونيه رفته وجلال مولوی را به طريقت هدايت نمايد. دربارة شرح حال شمس تبريزی ميتوان از سه مأخذمهم استفاده نمود اين سه مأخذ مثنوی بهاءالدين سلطانولد فرزند مولانا جلالالدين مولوی و رسالة فريدونبناحمد سپهسالار و كتاب مناقبالعارفين شمسالديناحمد افلاكی است كه به سال 718 هجری قمری نوشتهاين سه مأخذ مخصوصاً مناقبالعارفين شمستبريزی رادر سير سلوك عرفان آنچنان در فراز و نشيب قراردادهاند كه جهت صحيح بر حركت او معين نيست و آثارخودش هم حاكی از سرگردانی او در شريعت و طريقتاوست او از سران معتقدين وحدت وجود به افراطميباشد و در شريعت اين قول افلاكی كه شمس گفت (هركس در عهد خود به مسند مردی نشسته بعضی كاتبوحی بودند و بعضی محل وحی اكنون جهد كن كه هر دوباشی هم محل وحی حق و هم كاتب وحی خود) حق وحساب او را تصفيه ميكند. گفتيم شمس جهت مجذوب ساختن جلالالدين مولويبه اشارة شيخ سجاسی ميبايست به شهر قونيه برودولی عدهيی بر اين سرند كه شمس تبريزی اقاليم را زيرپا نهاد و نظير خود را در لفظ و معنا نيافت چون كمالاتاو به حدّ كمال رسيده بود در جستجوی اكملی بود كهروز شنبه بيست و ششم جماديالاخرای 642 هجريقمری كه مصادف بود با 26/9/623 شمسی در قونيهحضور مولانا جلالالدين بلختی ثم رومی را درك نمودمولوی فقيه حنبلی و مدرس علوم دينی بود شمس او راچنان مجذوب خود ساخت كه از تدريس علوم منقول دلبر داشت و به تقديس قديس اعظم نوظهور خود يعنيشمس تبريزی پرداخت سه ماه هر دو در حجرة خلوتنشستند و بر كسی ظاهر نشدند النهايه اين ملاقات يكفقيه حنبلی را به اعرفالعارفين و اشعرالشاعرين مبدلساخت كه مثنوی و ديوان شمس تبريزی و فيه و مافيه وساير آثار مولوی ثمرة شجرة اين ملاقات ميباشند. شمس در مولوی چنان شور درسر و سودا در دل بهجوشش ميآورد كه تنها خودش را در نظر او مجسمميدارد تا آنجا كه مولوی ميگويد (پير من و مراد من -درد من و دوای من فاش بگفتم اين سخن - شمس من وخدای من - كعبة من كنشت من - مونس روزگار من -دوزخ من بهشت من - شمس من و خدای من) الی آخردر چنين حال مولوی ديگر از آن خود نيست از شريعتدل برداشته است مدرسه شريعت او بر مركز سماع ورقص مبدل گرديده است شمستبريزی هم دم از انسانسالاری ميزند و حديث (مَنْ عَرَفَ نفسه فَقَدْ عَرَفَ رَبِّهُ)را تفسير به رأی ميكند و ميگويد وقتی خودش راشناخت خدا را شناخت پس خودش همين خداست سخنرا به جايی ميكشاند كه در مقالاتش ميگويد (او (يعنيپيغمبر) ندانم از چه حيا داشت كه نگفت مَنْ عَرَفَ نفسيفَقَدْ عَرَفَ رَبِّهُ هر كه مرا شناخت پس خدايش را شناخت)اين بيان نمونهيی از مقالات اوست در ساير مقالاتمسلك وحدت وجودی و انسان سالاری خود را درمراحل خطرناك قرار ميدهد و پا از هندوئيسم هم كه در(الله، انسان، عشق) خلاصه است فراتر مينهد بر سرشيطان كه در نظام الله سالاری شرّ مطلق و عدوالله وعدوالناس مسلّم است غسل توبه ميريزد و رئوفالناس ميگرداند كار به جايی ميانجامد كه مردم شهرقونيه و علما و بعضی از عرفا از همه بيشتر فرزند دوممولوی علاءالدين محمد عليه شمس تبريزی قيام كرده واذيت آزارش را وجهة همت خود قرار ميدهند در اينحئص و بئص كيميا زن فرشته جمالش هم در اثر ايجادحادثهئی هستی خود را از دست ميدهد. يك هفته پساز فوت او روز پنجشنبه بيست يك ماه شوال سال 643پس از مرور 457 روز سكونتش در قونيه ناگهان ازابصارالناس غايب ميگردد جلال الدين مولوی در آتشمفارقتش ميسوزد و ميسازد و ميگويد: (ای صباحالی زخدّ و خال شمس الدين بيار - عنبر ومشك ختن از چين به قسطنطين بيار - من نه تنهاميسُرايم شمس دين و شمس دين - ميسرايد عندليباز باغ و كبك از كوهسار) الی آخر كه غزل زيباييميباشد تاب مفارقت او را نياورده فرزندش سلطان ولدرا مأمور بر جستجوی شمس ميگرداند او پس ازانقضای پانزده ماه شمس را از دمشق به قونيه ميآورد وبر دل پدرش آرامش ميبخشد اما كار در اينجا خاتمهنميپذيرد آتش كينه و ديك مخالفين را بر جوششميافزايد ميكوشند كه غيبت صغرای شمس را به غيبتكبری مبدل گردانند تحمل ندارند كه شمس موسيقی راتا حدودی (وحی ناطق پاك) و نوای چنگ را تا حد(قرآن فارسي) انگاشته و به مولوی بر گفتن اين بيت ولوبعد از ناپديد شدنش هم باشد بگو يا ند (خشك سيم وخشم چوب و خشك پوست از كجا ميآيد اين آوازدوست) و تحمل ندارند شمس بگويد (آن لحظه كهصادقی بر قصد موسی اگر در مشرق بود محمد در مغربهر دو بر قصند و وجدشان حاصل شود) چگونه بر غيبتكبرايش مخالفين موفق شدند اقوال گوناگون ذكر شدهاست كه به نقل يكی پرداخته ميشود. مولوی را با شمسمجالستی بود چند نفر از دراويش آمدند شمس را احضارنمودند شمس از جای برخاست در حالی كه متذكر اينذكر بود (به پای مرگ ميبرندم) او را به محلی آوردندكه طرح كشتنش را در آنجا كشيد بودند ضرباتی بر اووارد ساخته به حياتش خاتمه دادند و جسدش را درچاهی افكندند كه بعدها پسر بزرگ مولوی او را بيرونكشيد و در جوار جدش به خاك سپرد اين حادثه به سال645 هجری قمری اتفاق افتاد گروهی هم بر اين قولند كهاز نظر ايشان غايب گرديد كه باوری بيش نيستعبدالرحمن جامی هم در نفحات الانس متذكر شده كهشمس را به سال 645 در قونيه كشتند.

  4. #14

    Thumb

    آيا مي دانيد كه:

    اولین ارتش سواره نظام در دنیا توسط سام ایرانی تشکیل شد با 115 سرباز.
    - ایرانیان اولین بار زغال سنگ ، شیشه، مقیاس سنجش اجسام، سیستم اگو (فاضلاب) جهت تخلیه آب شهری به بیرون شهر، تربیت اسب و حیوانات خانوادگی ، کشاورزی، ذوب فلزات ( حدود دشت سیلک کاشان )، آتش، مس، ضرب سکه ، تولید نخ، ساختن عطر و ... کشف کردند.
    - کشتی یا زورق نخستین بار توسط یکی از پادشاهان زن ایرانی به کار گرفته شد.
    - ایرانیان اولین مردمانی بودند که پی به کرویت زمین بردند و در کتاب اوستا نیز به آن اشاره شده است.
    - واژه " گل سرخ " از کلمه اوستایی " ورد " گرفته شده است.
    - حروف الفبا در هفت هزار سال پیش در جنوب ایران شکل گرفت.
    - کشف قاره آمریکا نخستین بار توسط ایرانیان صورت گرفت، کریستف کلمب ، واسگودو گاما و دیگران بر اثر خواندن کتابهای ایرانی که در کتابخانه واتیکان بوده به فکر قاره پیمایی افتادند.
    - واژه شاهراه از راهی که کوروش بین سارد مرکز لیدی و پاسارگاد احداث کرد گرفته شده است.
    - اولین هنرستان فنی و حرفه ای در ایران توسط کوروش در شوش جهت آموزش فن و هنر دایر گردید.
    - دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کوروش در شمال ایران در سال 544 ق.م برای جلوگیری از تهاجم اقوام شمالی ساخت، ساخته شد،- دیوار گرگان بسیار طولانی تر از دیوار چین و بدون کار اجباری و کشتار ساخته شد.
    - خجند امروزی همان شهری است که کوروش در شوروی سابق به نام کورپولیس ساخته است.
    - اولین سیستم استخدام دولتی ( لشکری و کشوری) به مدت 40 سال که شامل دوران خدمت و بازنشستگی و گرفتن مستمری را کوروش بزرگ در ایران پایه گذاری کرد.
    - کمبوجیه به دلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای پوزش به دشنام پرداخته و همچنین به دلایلی دیگر به مصر لشکر کشید و به سبب قحطی در آنجا مقدار زیادی گندم وارد مصر کرد.
    - طرح آموزش عمومی و سوادآموزی را داریوش شاه اجباری کرد.
    - سالنامه های کنونی ( تقسیم ماه به 30 روز) را نخستین بار داریوش با فرا خواندن گروهی برای اصلاح سالنامه ایی به ریاست دنی تون بابلی بسیج کرد ( کیدینو از ستاره شناسان دوره هخامنشی که کشف تقدم اعتدالین و محاسبه طول سال از کارهای اوست) بر اساس این سالنامه روز اول و پانزدهم ماه تعطیل و در طول سال 5 جشن و 31 روز تعطیل رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است.
    - وجود تنها فسیل سنگواره انسان با بیش از 30 میلیون سال پیشینه و نیز تنها فسیل سنگواره دایناسور آبی با تقریب 200 میلیون سال در ایران حکایت از سرزمینی بسیار کهن می کند.
    - سلسله کاملا ایرانی ساسانیان بنیانگذار رستاخیز فرهنگی بزرگی بوده که بر هنر و آداب ملی تکیه داشت.
    در سراسر تاریخ ایران ما هیچگونه نظام برده داری نداشته ایم.
    - شهر سوخته شده در 56 کیلومتری زابل با پیشینه ای نزدیک به 5000 سال از نخستین شهرهای دوران آغاز شهرنشینی به شمار می رود.
    - نخستین تخته نرد جهان یافته شده در شهر سوخته، نمونه سنگهای صیقلی جواهرسازان و سنگ تراشان و نقاشی ظروف سفالی و رنگهای بکار رفته در نگارگری سفالها نشان از هنرمندی و ظرافت مردمان آن روزگار دارد.
    - شگفت انگیزترین یافته شهر سوخته علاوه بر عمل پیوند استخوان ، یافتن نشانه های کهن ترین جراحی مغز در ایران باستان است.
    - مهرداران اصلی انبارهای غله حکومت در شهر سوخته زنان بوده اند که از مهرها و رسیدهای به دست آمده از گورهای آنان مشخص شده است، در کنار این توانایی ها بیشترین آسیبهای ستون فقرات نیز ناشی از کار سنگین در زنان شهر دیده می شود.
    - آسیاب های بادی هلند تقلیدی از آسیاب بادی های ایران باستان می باشد.
    - هخامنشیان و اشکانیان از روی اصول هنری خوشنویسی می کردند.
    - ایرانیان از معروفترین مردم دنیا در امور دیوانی هستند یکی از این موارد نظام دیوان سالاری، دفاتر ثبت رویدادها و سالنامه های شاهی می باشد. دستگاه اداری بیشتر کشورها تا دوره حاضر برگرفته از سیستم دیون سالاری ساسانی بوده است.
    - اولین تصاویر بزکوهی در کوههای غرب ایران با قدمت 25 هزار سال نشان از تمدن کهن می باشد.
    - پیشینه بسیاری از جملات کوتاه پربار، سروده ها و ضرب المثلها از متن های پهلوی ایران، پندنامه ها همچون پندنامه بزرگمهر، آذربدمار اسپند ( موبد بزرگ شاپور دوم) ، آذر فرنبغ فرخ زاد، کتاب مینوی خرد، یادگار جاماسب، اندرز خسرو کواتان و اندرزهای پادشاهان می باشد.
    - بر سر درگاه دانشگاه گندی شاپور ( دوره ساسانی ) چنین نوشته شده بود: دانش و شناخت برتر از باز و شمشیر است.
    - یک دسته خنجر زنان از جنس عاج، " مربوط به دوره هخامنشی " یافت شده که دارای حفره ای برای انتقال زهر به تبغه خنجر است که زنان برای دفاع از خود در مقابل دشمنان به کار می بردند.
    - نخستین گرمابه ها را ایرانیان باستان ساختند، در فرانسه از کاخی 3000 ساله یاد شده که حمام و توالت نداشت، اروپاییان بسیاری از وجوه پاکی را از مردم شرق فرا گرفتند.
    - ایرانیان باستان نخستین بار رد مسجد سلیمان ( آرکی دیا) مکانی که دارسی بعدها آنرا کشف کرد با شیوه ای خاص از دل زمین نفت استخراج می کردند.
    - زرتشت به وسیله فلسفه خود بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت و اساس آئینش را بر آموزشهای اخلاقی نهاد. ( رابیندرانات تاگور)
    - سهروردی در حکمت اشراق از زرتشت با عنوان حکیم فاضل نام برده و خود را زنده کننده حکمت ایران باستان معرفی کرده است.

  5. #15

    Thumb

    تحریف ورودآریاییان به ایران


    بدرستی می توان گفت که افسانه جابجایی آریاییان از دشت پامیر و شمال هندوستان و پراکندگی آنان در خاورمیانه واروپا فریبی بیش نیست و اروپاییان برای جلوگیری وگریز از اینکه فرزندان ایران شناخته شوند آن را ساخته و پرداخته اند برهان بر این گفته بسیاراست1ـ مردم امروزه دشت پامیر هیچگونه مانندگی اندام و چهره با آریاییان اروپا خاورمیانه ندارند و بیشتر به مردم خاور آسیا مانند هستند که دیدگان کج وتنگ و گونه های پهن دارند 2ـ اگر بگوییم که این افسانه درست است باید بپرسیم که اگر ، ایلی ، یا خانواده ای بهربهانه و برهان ازجایی کنده شده و به جای دیگر کوچ می کنند ، باید چپ و راست و بالا و پایین سرزمین خود را شناسایی کرده ، آنجا که سرسبزتر و بارورتر است برای ماندن و نشستن برگزینند ، آنجا که برای کشت وکار و برداشت بهتر است درشمال و خاور پامیر و هندوستان پهنه ی گسترده و بارور و خرم چین و هندوچین رامی توان دید که آبادتر از بخشهای باختریست که آریاییان بدانجا کوچ کرده اند. پرسش این است : چرا آریاییان به سوی چین، و هندوچین نرفتند و به سوی باختر به راه افتادند برای این پرسش پاسخ درستی هست چون آریاییان از دشت پامیر کوچ را آغاز نکردند و از آنجا (گفته خواهد شد) که به راه افتادند به چپ و راست و بالا و پایین پراکنده شدند 3 ـ هیچگونه نشانه ای که کوچ را از نیمروز (خاور) نشانه و برهان باشد در دست نیست و اگر هست درباره ی آنها به نادرست داوری شده است بیشتر در این باره میگویم: در چند سال گذشته آنچه درکناره ی رودخانه سن از زیر زمین بیرون آورده شده نشان می دهد که « گل » ها که خانواده ای آریایی هستند 7000 سال پیش در آنجا شهرنشین بوده و می زیسته اند این تپه از نژاد آریا هنوز به این نام خوانده می شوند و کهن ترین یافته ای که در ایران از زیر خاک به دست آمده است نیز به 7000 سال پیش می رسد .نادرست است بگوییم که آریاییان 7000 سال پیش هم در ایران و هم درکناره رودخانه سن میزیسته اند . اگر آریاییان از خاور به راه افتادند اول در ایران و اندک اندک پس از گذر هزاران سال درکرانه پایانی اروپانشیمن گرفته اند (شاید7000). بنابراین کوچ آریاییان در زمانی بسیاردورتر شاید20ـ15 هزار سال پیش آغاز گردیده است و ما هیچگونه یافته زیرزمینی از آن زمان به دست نیاورده ایم . زمان 15ـ20 هزارسال پیش باپایان دوره یخبندان زمین نیز هم آهنگ است. چنانکه می دانیم درزمانی نزدیک 15ـ20 هزارسال پیش سراسر بخش شمالی گوی زمین را سرما و یخبندان فرا گرفته بوده و بجز کرانه های بالایی دریای هند و عمان که بیشتر بوده ماندگاری زیستن و تکامل گونه ی انسان را یاوری می کرده دیگر سرزمینها شایستگی کمتری برای زندگانی داشته اند. بنابراین بهتر است بگوییم که آرینها با دگرگونی آب و هوا و بهتر شدن زمین برای زیستن و فزونی یافتن شمار انسانها و کمبود جا در زمانهای بسیار دور و دراز به چهارسوی خود کوچ کرده اند ، باز پرسش اینست ، ازکجا ؟ زیرا گفتیم که نشستگان دشت پامیر به سوی شمال و خاور نرفته اند . بسیار به اندیشه نزدیک است که آریاییان که نام خود را به سرزمینشان نیز (ایران) داده اند در 15ـ20 هزارسال پیش که آب و هوای زمین گرمتر شده و شایستگی بیشتر برای زیستن یافته است از ایران به چهارسوی خود کوچیده اند ، ازخاور به سوی هندوستان ، ازشمال به سوی روسیه امروز و قفقازستان ، سپس به سوی اروپا و ازباختر به سوی بین النهرین و بالکان و یونان و از جنوب دریا هم نتوانسته است از جنبش و کوچ آنان جلوگیرد زیرا همکنون نشانه های زبان ایرانیان کهن در زبان بومی مردم « شیسل » دیده و شناخته میشود. پس این درست است که در 15ـ20 هزار سال پیش آریاییان از ایران برای یافتن جایگاه زیست بهتر به جنبش درآمده و هرخانواده ای به سویی که به آن دسترسی داشته کوچیده اند ، واژه (زمین لاد) امروزه نیز درزبان یونانی کاربرد دارد و به گوش میخورد این واژه همان زمین و سرزمین را به اندیشه و یاد می آورد که بخش (زمین) آن در خاور و بخش (لاد) یا (لند) در باختر جایگزین سرزمین و کشور شده است. به زبان دیگر ((ایرلند)) همان ایران زمین است، و زیباست اگر بدانید که بخشی از مردم آنجا خود را مانند خانواده ی « گیل » می دانند که همان « گیلک » ها هستند که در شمال ایران هم زندگی میکنند بنابراین از سرزمین ایران، نژاد آریایی کوچ کرده و زبان خود را درشمال آسیا و خاورمیانه و هندوستان و اروپا پراکنده است و از آن زبان مادر است که گویشهای آریایی امروز پدید آمده و در سراسر جهان ساخته و پرداخته شده اند.
    الفبای عربی
    الفبای عربی را ایرانیان از روی الفبای
    کوفی ایرانی که از روی الفبای کردی پهلوی گرفته شده بود بنیاد نهادند ، و بیشتر از نیمی از واژه های کنونی عربی واژه های معرب شده ازگویشها و زبانهای ایرانی می باشد و تنها بخش کمی از آن متعلق به قوم عرب میباشد. خود واژه ی عرب (ارب) در اصل ارپ و یک واژهی پهلوی و به معنی بیگانه ، تازی است. سرزمین عرب قبل از اسلام از هرگونه دانشی تهی بوده است و تنها کشور عربی که کمی از دانش بهره برده بود دولت حیره بود که این دولت را ساسانیان بنیان نهادند و تماما تحت تاثیر ایران بود و حتا دولت یمن نیز مستعمره ی ایران بود .

  6. #16

    Thumb

    میرزاتقی‌خان امیرکبیر صدراعظم ایران در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار بود.


    میرزا تقی خان امیر کبیر, صدراعظم مشهور دورهٔ ناصرالدین شاه قاجار.نام اصلی امیرکبیر محمد تقی بود که بعدها تقی گفته می‌‌شد و عناوین و القابی که به دست آورد بدین قرار است: کربلایی محمد تقی- میرزا محمدتقی خان- مستوفی نظام- وزیر نظام- امیر نظام- امیر کبیر- امیر اتابک اعظم(شوهر خواهر ناصر الدین شاه نیز شد).

    محمد تقی پسر کربلایی قربان، آشپز میرزا عیسی قائم مقام اول بود که در خانه قائم مقام تربیت یافت و در اوایل جوانی به سمت منشی قائم مقام اول به خدمت مشغول گشت و مورد عنایت رجل سیاسی دانشمند قرار گرفت و بعداٌ در دستگاه قائم مقام دوم نیز مورد توجه واقع شد تا جایی که وی را همراه هیاتی سیاسی به روسیه فرستاد و در نامه‌ای در مورد هوش و نبوغ میرزا تقی خان چنین نوشته:

    خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می‌‌گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.

    در این ماموریت که برای عذرخواهی از قتل گریبایدوف که در ایران رخ داده بود، انجام می‌‌شد، از تزار روسیه معذرت خواست و طوری عمل نمود که مورد تائید و پسند تزار و دربار ایران قرار گرفت. امیرکبیر در سفر به روسیه به مؤسسات فرهنگی، نظامی و اجتماعی آنجا توجه نمود و به این فکر بود که راه ترقی ایران نیز داشتن دانشگاه و تشکیلات نظامی و فرهنگی منظم است.

    دومین ماموریت وی رئیس هیات سیاسی ایران به ارزنة‌الروم برای حل اختلاف مرزی بین ایران و امپراتوری عثمانی بود. در این ماموریت که نزدیک به دو سال طول کشید علاوه بر آشنایی با زدو بندهای سیاسی شرق و غرب با دلیری خاصی توانست اختلاف مرزی را به نفع ایران پایان دهد و محمره و اراضی وسیع طرف چپ شط العرب را که مورد ادعای عثمانی‌ها بود به ایران ملحق کرد. این اقدام و پیشنهادهای مفید امیرکبیر، مورد عناد و حسادت حاجی میرزا آغاسی قرار گرفت.

    چون محمد شاه مرد، ناصرالدین میرزا که قصد حرکت به تهران و نشستن بر تخت سلطنت را داشت نمی‌توانست حتی هزینه سفر خود و همراهان را به تهران تهیه کند در این هنگام که امیرکبیر در تبریز و ملقب به امیر نظام بود با ضمانت شخصی پول فراهم کرد و ناصرالدین شاه را به تهران آورد اما درباریان حتی مهد علیا مادر ناصرالدین شاه که در زد و بندهای سیاسی خارجی دست داشت مخالف امیر بودند، ولی ناصرالدین شاه هر روز بر مرتبه و مقامش می‌‌افزود تا جایی که ملقب به امیرکبیر و صدراعظم گردید. در مدت کوتاهی که امیرکبیر صدراعظم بود(در حالی که ناصرالدین شاه در آغاز سلطنت فقط 16 سال داشت) با نبوغ خاص و احساسات پر شور میهن پرستی خود، اقداماتی بس ارزنده کرد.

    نخست به امنیت داخلی پرداخت. سالار را که در خراسان گردنکشی می‌‌کرد و از جانب روس‌ها و انگلیسی‌ها حمایت می‌‌شد سرکوب کرد. در نامه‌هایی که به نمایندگان سیاسی و نظامی روس می‌‌نوشت و در جواب‌هایی که می‌‌داد، دلیری و ثبات رای و میهن پرستی موج می‌‌زند.

    پس از برانداختن سالار از خراسان، فارس و بلوچستان را آرام ساخت و در همه مناطق عشیره نشین و هر جا که ممکن بود آشوبی برخیزد قراول خانه ایجاد نمود و در سراسر مملکت امنیت برقرار گشت.

    در دوره صدارت امیرکبیر ترکمانان که همواره از مدتها پیش به نقاط دور و نزدیک مناطق اطراف خود حمله می‌‌کردند به هیچ اقدام خلافی دست نزدند.

    امیرکبیر اقدامات فراوانی در دوره کوتاه صدارت خود به شرح زیر نمود:

    ایجاد امنیت و استقرار دولت.

    تنظیم قشون ایران به سبک اروپایی.

    ایجاد کارخانه‌های اسلحه سازی.

    اصلاح امور قضایی.

    جرح و تعدیل محاضر شرع.

    تأسیس چاپارخانه.

    تأسیس دارالفنون.

    نشر علوم جدید.

    فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات وتدریس در ایران.

    استخدام استادان خارجی و تصمیم به جایگزینی آنها با ایرانیان.

    ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی.

    ایجاد روزنامه و انتشار کتب.

    ترویج ساده نویسی و لغو القاب.

    بنای بیمارستان و رواج تلقیح عمومی آبله.

    مرمت ابنیه تاریخی.

    مبارزه با فساد و ارتشاء(که چون مرضی مزمن در همه شئون زندگانی ایران رخنه کرده بود).

    تقویت بنیه اقتصادی کشور.

    ترویج صنایع جدید.

    فرستادن صنعتگر به روسیه و مقابله صنعتی با روسیه توسط دست توانای استاد کاران اصفهانی.

    استخراج معادن.

    بسط فلاحت و آبیاری.

    توسعه تجارت داخلی و خارجی.

    کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور.

    تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی.

    اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه.

    اقدامات مذکور در واقع شامل همه شئون کشوری می‌‌شد. با لغو یا کسر مقرری‌ها و مستمری ها، عده‌ای با وی دشمن شدند اما چون همین مستمری‌ها که قبلاٌ دیر به دست صاحبان آن می‌‌رسید در روزگار امیر مرتباً بدانها داده می‌شد، تا حدی آنها را راضی کرد. وضع بودجه مملکتی سر و صورتی یافت تا جایی که امیرکبیر حقوق ناصرالدین شاه را نیز محدود کرد.

    جلو بذل و بخشش‌های او را گرفت و اگر حواله‌ای از شاه می‌‌رسید جواب می‌‌نوشت که اگر این پول پرداخت شود از بودجه بسیار کم می‌شود. در برقراری مستمری برای اشخاص دولتهای خارجی اعمال نفوذ می‌‌کردند تا به موقع بتوانند از وجود آنها در بروز شورش و آشوب و اخلال استفاده کنند.

    در این نامه که ملاحظه می‌شود: گاهی به خاک پای همایونی معلوم می‌شود فدوی در وجوه مخارج التفاتی قبله عالم مضایقه و خودداری می‌کند این قدر بر رای همایون آشکار باشد که به خدا من جمیع عالم را برای راحتی وجود مبارک همایونی می‌‌خواهم اگر گاهی جسارتی شود از این راه است. می‌‌خواهد که خدمت شما از جهت پول مخارج لازمه معطل نماند... خود فدوی دیناری به احدی نخواهد داد. آن وجه را که باید به مردم بدهید به مخارج لازمه قشون پادشاهی می‌‌دهد. قبله عالم انشاء الله عیدی مرحمت می‌‌فرمائید ... زیاده جسارت نمی‌ورزد.

    امیرکبیر علاوه بر وصول مالیات معوقه و افزودن به درآمد دولت بر توسعه کشاورزی و تجارت نیز افزود، از اسراف و تبذیرها جلوگیری می‌‌کرد.

    در گماشتن افراد صالح و صدیق بر سر کارها و طرد اشخاص نالایق اهتمام بسیار می‌‌نمود. با متحداشکل کردن سپاه ایران – کارخانه اسلحه سازی در ایران تأسیس کرد که روزانه 1000 تفنگ می‌‌ساخت.

    در بسط فرهنگ و استخدام استادان خارجی دقت بسیار می‌‌کرد و برای استخدام استادان شرایط خاصی وضع نمود. در چاپ و انتشار کتب و تأسیس روزنامه وقایع اتفاقیه کوشش بسیار نمود.

    اقدامات انقلابی و ملی امیرکبیر سبب شد که گروهی استفاده جو، بنای تحریک نسبت به وی بگذارند تا جایی که فرمان عزل و قتل امیر کبیر را از ناصرالدین شاه گرفتند او را در حمام فین کاشان در ربیع الاوّل سال 1268 توسّط حاجی علی خان حاجب الدوله کشتند.


    """""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
    رو زى که امیرکبیر به شدت گریست
    سال 1264 قمرى، نخستين برنامه‌ى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مى‌شود.

    هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باخته‌اند، امير بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند يا از شهر بيرون مى‌رفتند.

    روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچه‌هايتان آبله‌کوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مى‌شود. امير فرياد کشيد: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست داده‌اى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي. پيرمرد با التماس گفت: باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.

    چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاى‌هاى مى‌گريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچه‌ى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست. امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشک‌هايش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيده‌اند.

    امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ايرانى‌ها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مى‌گريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند.

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •