آسمان شب در دریای مدیترانه زیبا است اما لوئیجی فرصتی برای تماشای آسمان نداشت. او و 5 کماندوی دیگر ساعتی پیش از یک زیردریایی ایتالیایی در نزدیکی شمال مصر پیاده شده بودند. این 6 کماندو حرفه ای ترین سربازان نیروی دریایی ایتالیا بودند و در هیچ کشوری نظیری برای آنها یافت نمی شد. آنها سوار بر زیردریایی های کوچکشان شدند و به سوی بندر اسکندریه حرکت کردند. ایتالیایی ها به شوخی این زیردریایی های دو نفره را خوک می نامیدند. وظیفه آنها حمله به کشتی های انگلیسی مستقر در بندراسکندریه توسط مینهای چسبنده بود.

در نوامبر 1941 ناوگان مدیترانه برتانیا در وضعیتی وخیم به سر می برد چرا که تنها دو نبردناوعملیاتی در اختیارداشت. نیروی دریایی ایتالیا وضعیت ناوگان دشمن را به دقت بررسی کرده بود و نقشه ای کشیده بود تا کار آن را یکسره کند. اگر ایتالیا می توانست این دو ناو را از دورخارج کند آنگاه کاروانهای دریایی این کشور می توانستند به راحتی نیروهایشان را در سواحل لیبی پیاده کنند و جنگ در آفریقا را به موفقیت برسانند. شب 18 دسامبر برای انجام این حمله در نظرگرفته شد.

لوئیجی و دوستش بیانچی به سمت ناو عظیم والیانت رفتند و دو خوک دیگر به سمت ناو کویین الیزابت و یک تانکر که در بندرپهلو گرفته بود حرکت کردند. قرار بود تا پس از اتمام ماموریت هر 6 کماندو به عرشه زیردریایی مادر بازگردند و از آنجا راهی خانه شوند. اما انگلیسی ها هم آنقدر احمق نبودند که حفاظت از مهمترین پایگاهشان در مدیترانه را به قضا و قدر واگذار کنند. ورودی های بندر به وسیله تورهای محکم فلزی پوشانده شده بود و نگهبانان زیادی هر حرکتی در دریا را زیرنظر داشتند.

گذشتن از موانع سخت تر از آن بود که کماندوهای ایتالیایی انتظار داشتند ولی در نهایت لوئجی توانست خود را والیانت برساند. اما در اینجا بخت از لوئیجی روی برگرداند زیردریایی آنها ناگهان غرق شد و بیانچی را به همراه خود به عمق آب برد. لوئیجی سعی کرد تا خود را با شنا به زیردریایی اش برساند و با تقلای زیاد توانست مینهای چسبنده درون آن را به ته ناوجنگی دشمن متصل کند. هنگامی که لوئیجی بالا آمد دید که بیانچی به دلیل مشکلات دستگاه غواصی اش به روی آب آمده وبا زحمت سعی می کند تا خود را به یکی از تیرهای اسکله برساند. بازهم از بخت بد نگهبانان انگلیسی در همان زمان سر رسیدند و کماندوهای ایتالیایی دستگیر و برای بازجویی برده شدند.

افسران انگلیسی سعی داشتند که هدف ماموریت آنها را بفهمند اما لوئیجی و بیانچی طبق قانون ژنو تنها نام، درجه و شماره خود را تکرار می کردند. افسر کشیک به ناچار فرمانده کل ناوگان متفقین در مدیترانه ،دریاسالار کانینگهام، را در نیمه شب بیدارکرد. کانینگهام پس از اینکه به خود آمد به سرعت وضعیت را دریافت و فهمید که هر لحظه امکان دارد تا والیانت منفجر شود. او دستور داد تا لوئیجی و بیانچی را در ته ناو حبس کنند تا از ترس جانشان هم که شده به زبان آمده و محل مواد منفجره را لو دهند. لوئیجی به همرزمش گفت که امیدی برای آنها وجود ندارد اما می توانند با شادی بمیرند چرا که با مرگشان کشتی دشمن را نیز به زیرآب خواهند برد.

پس از کوتاه زمانی صدای دو انفجار به گوش رسید. کماندوهای دیگر توانسته بودند یک نفتکش و یک ناوشکن انگلیسی را غرق کنند. پس از مدتی لوئیجی نگهبان را صداکرد و درخواست کرد تا ناخدای انگلیسی را ملاقات کند. تنها 10 دقیقه به انفجار کشتی باقیمانده بود که لوئیجی به ناخدا مورگان گفت:" ناخدا، به شما پیشنهاد می کنم که همین الان کشتی را تخلیه کنید و جان خدمه آن را نجات دهید. والیانت تا چند دقیقه دیگر منفجر خواهدشد." مورگان از وی خواست که محل نصب مواد منفجره را مشخص کند اما لوئیجی بازهم با شجاعت از پاسخ دادن به فرمانده دشمن سرباز زد. مورگان دستور داد تا لوئیجی را به سلولش بازگردانند و دستور تخلیه کشتی را صادرکرد. پس از مدتی والیانت تکان سختی خورد و صدای رعدآسایی به گوش رسید اما لوئیجی و بیانچی توانستند به صورت معجزه آسایی از چنگال مرگ بگریزند. چند دقیقه بعد کویین الیزابت هم منفجرشد و جشن ایتالیایی ها کامل شد هرچند که چند دقیقه بعد باقیمانده دوستان لوئیجی نیز دستگیرشدند.

در سال 1945 به لوئیجی و بیانچی مدال طلای شجاعت داده شد و این مدالها را دریادار مورگان ،یعنی همان ناخدای والیانت، بر سینه آن دو نصب کرد. لوئیجی دوراند دلاپنه در سال 1992 فوت کرد و نامش را به یکی از ناوشکنهای مدرن نیروی دریایی ایتالیا بخشید. وینستون چرچیل درباره او نوشت:"نمونه شگفت انگیزی از شجاعت و خوش مشربی."