-
مدیریت کل سایت
شكل گيري و عملكرد گروهك فرقان
گروه فرقان به رهبري طلبهاي به نام اكبر گودرزي، يكي از شاخصترين گروههاي نه تنها منفصل از روحانيت، كه مخالف صريح با روحانيت بوده است. اكبر گودرزي اهل لرستان ـ روستاي دوزان در نزديكي اليگودرز، جايي ميان خمين و اليگودرز ـ بوده و از آنجا كه پدرش چوپان بود، فرقانيها از وي با عنوان «چوپان زاده آزاده» ياد ميكردند. وي در حوالي سال 1335 متولد شده (در شناسنامه 1338 قيد شده)، در سال 51 يا 52 عازم، خوانسار شده و مدتي در مدرسه علميّه آنجا تحصيل كرده و سپس يك سال در قم مانده و بعد از آن به تهران آمده و مدتي را در مدرسه چهلستون و سپس در مدرسه حاج شيخ عبدالحسين بيتوته كه به سال 56 آنجا را نيز ترك كرده و از لباس طلبگي هم خارج شده است. او علاوه بر درس طلبگي، درس جديد را هم تا كلاس يازده خوانده است.
گودرزي در سال 56، كلاسهاي تفسير در مناطق مختلف تهران (نازيآباد، سلسبيل، قلهك، جواديه و خزانه بر پا و نيروهايش را نيز از همين جلسات جذب ميكرد. البته برخي از اين جلسات هم به اقتضاي فضاي آن سالها در خانههاي افراد علاقهمند تشكيل ميشد.
مساجدي كه گودرزي جلسات قرآن را در آنها برگزار ميكرد، عبارت بود از مسجد «الهادي»، خيابان شوش، مسجد «فاطميه خزانه»، مسجد «رضوان» خيابان اتابك، مسجد «شيخ هادي» و مسجد «خمسه قلهك». مسجد «اعظم» هم كه كتابخانه قائم در آن بود و جوانان مذهبي به آنجا رفت و آمد داشتند، در اختيار علي حاتمي (كه در زندان خودكشي كرد)، يكي از فرقانيها بود و افرادي را در همانجا جذب اين گروه كرد.
گودرزي گروه فرقان را در درون همين جلسات قرآن تأسيس و رهبري كرد. وي از سال 56 به صدور اعلاميه و بيانيه پرداخت و وارد حوزه سياست و مبارزه شد، اما به جز اين اعلاميهها، فعاليت ديگري نداشت. يكبار براي مدت كوتاهي به پاكستان رفت تا عازم اروپا شود و نوشتههاي تفسيريش را انتشار دهد، كه به دليل فراهم نشدن شرايط به ايران بازگشت. در جريان پيروزي انقلاب اسلامي، با اسلحههايي كه وي و همراهانش از پادگانهاي فتح شده توسط مردم به دست آوردند ـ از همان نخست ـ وارد فاز نظامي شد. اما . . . اين زمان، نظام شاهي سقوط كرده بود و گروه فرقان كه عقيده به مبارزه داشت ـ چون همه چيزش به مفهوم مبارزه ختم ميشد ـ بهجنگ با نظام اسلاميِ جديد روي آورد.
گودرزي با داشتن شماري از جواناني كه همچنان روحيات انقلابي سالهاي 55 ـ 57 را داشتند، آنان را بر اساس آموزههاي قرآني نشئت گرفته از برداشتهاي خود، به شدت بر ضد روحانيت و آنچه آن را «آخونديسم» ميناميد، تربيت كرده بود.
او همزمان با انتشار جزوات تفسيري، خود نيز در ترورهاي سال 58 درگير شد و مستقيم در ترور شهيد قرني شركت داشت. گودزري در 18 دي ماه 58 دستگير و در 3 خرداد 59 تيرباران شد. در اين روز، تعداد ديگري از اعضاي اين گروه با نامهاي سعيد مرآت، عباس عسكري، عليرضا شاه بابابيگ و حسن اقرلو هم تيرباران شدند و علي حاتمي هم در زندان خودكشي كرد.
نقش اكبر گودرزي در فرقان
سازمان اصلي فرقان روي دوش اكبر گودرزي بود كه كساني مانند سعيد واحد، محسن سياهپوش، حميد نيكنام، علي اسدي و بهرام تيموري، زير نظر مستقيم او بودند. محمد متحدي در اروميه و تبريز و عامل اصلي ترور شهيد قاضي طباطبائي بود. عباس عسكري، ديگر عضو فعالي بود كه كمال ياسيني و سعيد مرآت زير نظر او بودند. حسن اقرلو، عضو فعال ديگر بود كه عبدالرضا رضواني، امير فعله نوتاش و... زير نظرش فعاليت ميكردند.
به اين ترتيب، با شگفتي بايد گفت، تشكيلات فرقان در اختيار يك جوان 25 ساله (گودرزي متولد 1338) بوده است، كه در همين فاصله سني، براي بيش از بيست جزء قرآن، حدود بيست جلد تفسير قرآن نوشته بود و علاوه برآن، براي صحيفه سجاديه نيز شرحي دو جلدي داشت. كتابي نيز در شرح دعاي عرفه و جزوهاي ديگر در شرح خطبه امر به معروف امام حسين (ع) دارد. همين طور كتاب پرحجمي تحت عنوان توحيد و ابعاد گوناگون آن نوشته است. افزون بر اينها، بيشتر نوشتههاي فرقانيها و نشريات آنها ـ تا پيش از دستگيري ـ از خود اوست.
پس ازكشته شدن گودرزي، فرقانيها از وي با نام ششمين شهيد ايدئولوژيك ياد ميكنند. (با احتساب شريعتي به عنوان پنجمين شهيد). اشاره شد كه در كنار وي، علي حاتمي معلم (كه در زندان خودكشي كرد)، عليرضا شاه بابابيگ تبريزي و سعيد مرآت (هر دو دانشجو) نيز بودند كه اينان نيز دستگير و اعدام شدند.
اين را بايد افزود كه گروه فرقان در آغاز با نام گروه «كهفيها» شهرت داشت و بعدها به نام فرقان شناخته شد. رژيم شاه از فعاليت اين گروه، كمابيش اطلاعاتي داشت، اما به دليل درگير شدن در ماجراهاي سال 56 و فزونيحركتهاي سياسي و نيز ضعيف شدن ساواك، گويا گزارش چنداني از فعاليت آنها كه آن زمان بيشتر، همين جلسات قرآن بوده، نداشته است.
يكي از گزارشهاي بر جاي مانده، حكايت از آن دارد كه در مجلسي كه حسام و نادر، فرزندان شهيد عراقي حضور داشتند، يكي از اين دو نفر ميگويند: «رهبر گروه كهفيها، آخوندي به نام گودرزي است كه جمعهها در مسجد «خَمْسه»، حدود خيابان دولت، صحبت ميكند و گنجهاي و آشوري نيز از كادرهاي گروه موصوف هستند كه امور مربوط به نشريات گروه تحت نظارت و شركت آنان اداره ميشود و قرار است، به زودي مناظرهاي بين يكي از اين دو نفر و صالحي نجف آبادي، انجام شود.
مهدي عراقي نيز اظهار داشته كه آشوري از جانب گروه كهفيها با او تماس گرفته و در مورد وحدت با كمونيستها و مسائلي از اين دست، مذاكره كرده، ليكن بعدها قطع ارتباط نموده است».
اشاره كرديم كه برخي از مهمترين افراد اين گروه عبارت بودند از عباس عسكري، كمال ياسيني و علي حاتمي. عسكري، يكي از قديميترين افراد اين گروه بود كه از سال 55 با گودرزي همكاري داشت و بعدها خود نيز مطالبي مينوشت؛ در واقع، وي نفر دوم گروه فرقان به شمار ميآمد و افراد بسياري توسط وي به اين گروه، پيوند خورده بودند.
شيوه جمعآوري امضا
اين گروه كه همزمان با رشد فزاينده نسل جديد مذهبي و متأثر از جريانهاي روز برآمده بود، توانست عدهاي را در شماري از مدارس و مساجد تهران، جذب كند؛ از آن جمله، مدرسه «جهانآرا» بود كه شماري از معلمان آن (همچون علي حاتمي و حسن نوري كه دومي از تروركنندگان مرحوم مفتح بود) جذب فرقان شدند. همين طور گودرزي تلاش كرد تا پايگاهي در مسجد «قبابه» به دست آورد كه با مخالفت مرحوم مفتح روبهرو شد. مسجد «رفعت» هم در نزديكي خيابان دولت، يكي از پايگاههاي اصلي فرقان بود. گودرزي در زمينه كار ايدئولوژيك، عمدتا در كار نشر جزوات تفسير قرآن بود كه مطالب آن سخت بيپايه، مغلوط و در عين حال، در قالب برداشتهاي سمبوليك و انقلابي بود.
در نشريهاي كه به سال 60 توسط بقاياي فرقانيها منتشر شده، آمده است كه اكبر گودرزي از سال 1350 «براي راهيابي آزادانه به قرآن و متون اصلي»، تلاش خود را آغاز كرده است. حاصل اين مطالعات در سال 55 به دست آمد و نخستين كارهاي تفسيري وي در همان سال عرضه شد. به نوشته همين نشريه، از همان زمان آقاي مطهري در جلسات هفتگي به نقد كتاب «توحيد و ابعاد گوناگون آن» (كه به نام صادق داودي چاپ شده) و تفسير وي پرداخته است.
گفتني است كه فرقانيها كتاب «توحيد و ابعاد گوناگون» آن را از آن روي نوشتند كه معتقد بودند، ضعف عمده تشكلها و سازمانهاي انقلابي، از مشروطه تا زمان آنها، نبود نوعي آگاهي مكتبي بوده است. در مقدمه اين اثر، با اشاره به آن ضعف، اشاره شده است كه اين كتاب براي پر كردن آن خلا نوشته شده است.
بحثهاي نخستين اين اثر در تعريف اسلام و توحيد است و بنا به توضيحي كه در آن آمده، «خلاصهترين تعريف توحيد، نمود خارجي جنگ سراسري و دايمي موجودات براي حل تضادها و راه يافتن به تكامل برتر و بالاتر است». توحيد انديشهاي است براي تعريف مسير حركت موجودات در دل اين تضادها به سوي الله كه نقطه نهايي تكامل است. اين مباحث كه در قالب تحميل برخي از تفكرات ابتدايي با آيات قرآني طرح ميشود، تا پايان كتاب ادامه دارد. در اين تعريف كه بر فرض پذيرش بيان نوعي حركت تكاملي براي تمامي موجودات است، قيامت با تعبير «روز تحقق استعدادها» تعريف ميشود. آن گاه پس از ارائه برخي از آيات، نتيجه آن ميشود كه «پس از ديد كلي و طبيعي، ميتوانيم قيامت را مرحله تحقق ساعت يا فعليت سعي عمومي موجودات به حساب آورد و از ديد اجتماعي و در رابطه با پيكار خونين انقلابگران توحيدي، آن را نهاييترين، دامنهدارترين و فراگيرترين و سازندهترين انقلاب توحيدي و مرجع همه انقلابات تاريخي به شمار آوريم».
موضعگيري درباره شريعتي
اما در سال 1356؛ يعني سال آغاز فعاليت فرقان، با درگذشت دكتر شريعتي، نخستين اعلاميه از سوي اين جريان نوپا انتشار يافت. آنچه در اين شرايط، سبب برآشفتن فرقانيها شد، اطلاعيه مشترك مطهري ـ بازرگان بود كه چند روز پس از انتشار، بازرگان بر اثر اصرار دوستان يا تهديد مخالفان امضايش را پس گرفت. به دنبال صدور آن اطلاعيه، گودرزي اطلاعيهاي صادر كرد و به تهديد مخالفان شريعتي و در واقع آقاي مطهري پرداخت. در اين اطلاعيه، با اشاره به ائتلاف ارتجاع و روشنفكران مدرن؛ يعني مطهري و بازرگان، آمده است كه «حاصل زشت اين ائتلاف ناجوانمردانه، آن هم در شام غريبان شهيدان و در اجراي اهداف شوم نفاقپيشگان تاريخ» بوده، بهگونهاي كه «اعلاميهاي به تاريخ 56.9.23 و با امضاي چهرههايي همچون مطهري و بازرگان درآمد كه بازتاب مقاصد پوشيده جبهه مؤتلفه بود و از تبادلنظر ميان آنها كه طبعا چيزي جز مسخ هدف شهيدان و فرهنگ انقلابي آنها را در بر نميگيرد، حكايت ميكرد.
سپس با نقد برخي از عبارات آن نامه آمده است كه «عوامفريبي و خيانتپيشگي عوامل مزبور از فرازي ديگر از نوشتهشان روشن ميشود..». در سالگرد سفر دكتر شريعتي به خارج از كشور و مرگ وي، باز فرقان اطلاعيهاي داد و ضمن آن سخت به صادر كنندگان آن بيانيه حمله كرد.
موضعگيري بعدي آنان، اطلاعيهاي بود كه به مناسبت قيام قم و تبريز صادر شد و آنان حادثه مزبور را «ضمن احترام به خون بيگناهان» چنين تحليل ميكنند كه اين جريان، حركتي است در جهت «زنده كردن دوباره روحانيت حاكم» و اين كه «دخالت بيرويه روحانيت را» بايد «فاجعهاي عظيم» دانست. در اين بيانيه، خطاب به شريعتي! آمده است كه «روحانيت تجديد حيات يافته و انقلابي كه هنوز هم از متهم كردن تو به انواع تهمتهايسفارشي دست باز نداشته و هنوز هم ملايان بزرگ و فقهاي عظيمالشأن و مفسران عاليقدر و وعاظ شهير و فضلاي فضول به كفر و وهابي بودنت فتوا ميدهند و مطالعه آثارت را تجويز نميفرمايند... بار ديگر سنگر مدافع اسلام شدند».
به هر حال، به نوشته مؤلف كتابچه فرقان چيست كار تدوين ايدئولوژي فرقان در پايان سال 56 به اتمام رسيد. از آن پس، گروه، افزون بر تلاش براي پيگيري كارهاي ايدئولوژيك، به تحليلهاي سياسي و درك شرايط سياسي جهان و طرح استراتژي جنگ مسلحانه عليه رژيم پرداخت. همزمان نشريهاي هم به نام فرقان منتشر كرد، كه نخستين شمارهاش در اسفند 56 به چاپ رسيد. بعدها پس از پيروزي انقلاب نيز نشريهاي با نام ذكر تحت عنوان نشريه «دانش آموزي» از سوي فرقان انتشار مييافت.
علت روي آوردن به ترور
اين گروه براي پياده كردن استراتژي مسلحانه در برابر رژيم شاه، تازه در بهمن 57 به تجهيزات نظامي مجهز شد! در اين زمان، انقلاب پيروز شده بود و فرقان كه «روحانيت را از بنيان و اساس باطل» ميدانست، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنان كرد. نخستين عاملي كه فرقان را به رويارويي مسلحانه با جمهوري اسلامي كشاند، قرباني شدن «ارزشهاي راستين تشيع سرخ علوي بود». همچنين تلاش براي «آزاد ساختن اسلام علي از اسارت آخونديسم»، عامل ديگر اين رويكرد، مبارزه قهرآميز بود! براي فرقان، اكنون جاي پرسش اين بود كه چه بايدكرد؟ بر اساس آيه «فقاتلوا ائمة الكفر»، گروه فرقان تصميم گرفت، نخست مرحوم محمد ولي قرني و سپس مرحوم مطهري را بكشد! انتخاب مطهري براي آن بود كه «فكر به قدرت رسيدن ديكتاتوري آخونديسم و آمادهسازي تشكيلاتي آن مدتها قبل، حتي پيش از خرداد 42 از طرف او طرح شده بود».
تفسيرهاي عجيب و غريب از قرآن
منهاي مجاهدين كه متأثر از ماركسيسم بودند، از سال 50 به اين سو، برخي گروههاي مذهبي با توجه به قرآن و نهج البلاغه و تفسير دلبخواهي از آنها بر پايه نگرش مبارزاتي و به اصطلاح انقلابي، جريانهاي جديدي را پديد آوردند.
فرقانيها در سال 56 و 57 مجلدات زيادي از تفسير قرآن خود را كه تحت عنوان پيام قرآن منتشر ميشد، پخشكردند. تفسير (با عنوان كلي پيام قرآن) و آثاري كه از آنها ملاحظه شد، عبارت است از: «تفسير فاطر»، «يس»، «صافات»، «تفسير احزاب»، «سبأ و نجم، «تفسير عنكبوت و روم»، «تفسير لقمان و سجده»، «تفسير شوري، و زخرف»، تفسير «محمد، فتح و حجرات»، «تفسير دخان، جاثيه و احقاف»، «تفسير سوره مؤمن و فصلت» و تفسير سوره «فرقان و نور»؛ همه اينها كه گفته شد، نام مؤلف آنها نجمالدين شكيب آمده است كه مانند ديگر نامهاي روي تفاسير مستعار است. تفسير سوره انبيا به نام حسين صادقي، تفسير سوره بقره (جواد صابر) تفسير سوره مريم، تفسير سوره طه (حسن قائمي)، تفيسر توبه، تفسير شعراء، نمل، و قصص (احسان كمالي) تفسير سوره يوسف، تفسير جزء سيام (يا تفسير نبأ تا ناس)، (محمد حسين آل ياسين و نيز به اسم احسان كمالي)، تفسير مزمل، مدثر، قيامت، انسان و مرسلات (نجم الدين منتظر)، تفسير سوره كهف و تفسير ذاريات و ق، ترجمه كامل از قرآن نيز از آنان منتشر شده است. همچنين كتابي با نام فرازي از نهج البلاغه و شرح دعاي عرفه (نام ديگرش، پيام حسين)، فروغ نهج البلاغه دو جلد و كتاب «توحيد و ابعاد گوناگون آن» (صادق داودي، نشر كاظميه 320 ص). نشريات يك ساله آنان (1357) تحت عنوان سالنامه فرقان چاپ شده است.
كتابي با نام دعا: تجلي خداگونگي انسان از سوي همين گروه (به نام محمد حسين آليس) چاپ شده كه شرح صحيفه سجاديه است. در اينجا هم به مانند تفاسيري كه از قرآن ارائه شده، همه مضامين در ارتباط با انقلاب و ضد انقلاب تحليل و تفسير شده است.
كتابي ديگر با عنوان اصول تفكر قرآني، به عنوان كتاب دوم توحيد و ابعاد گوناگون آن،به نام داود قاسمي، چاپ شد كه اصولي كلي مستخرج از قرآن درباره انسانشناسي و ايمان و انقلاب و ضد انقلاب است. در همين كتاب است كه از مرحله غيب انقلاب و مرحله شهود آن سخن به ميان آمده و به تفصيل از قرآن براي مرحله پيش از انقلاب و پس از پيروزي بهرهگيري شده است. در اين بخش، بهروشني آيه دوم سوره بقره كه ايمان به غيب را مطرح كرده، به معناي ايمان به غيب انقلاب تفسير شده است. در باره ارتباط غيب و صلاة هم آمده است كه «به طور كلي همه اصول تئوريك حزب توحيدي در مرحله غيب انقلاب در كلمه «صلاة» جمع شدهاند».
همانجا در تفسير وحي هم گفته شده است: وحي در تعريف كلي آن، همان شناخت پديده نسبت به راه تكامل خويش بر حسب ظرفيت وجودي و مدار تكامليش يا به قول امام، آن انفجار دروني و درد تكامل خواهي است. شايد اين كتاب، صريحترين اثر در باز كردن آثار بيپايه فرقان باشد.
در زمينه نوشتههاي تفسيري آنان، آقاي مطهري كه در اين سالها روي تفسير كار ميكرد، نسبت به اين مسأله احساس خطر فراوان كرده، مرتب هشدار ميداد و از اتفاق، همين بحث غيب و شهود انقلاب را مثال ميزد. تفسيرهاي متعدد و گسترده اينان طي سال 55 و 56 موجي از بيم و هراس را در ميان متدينان دامن زد. هر چند، گستردگي جريانات مختلف، باز شدن فضاي سياسي كشور و ورود گروههاي مختلف به عرصه مبارزه، اجازه بروز بيشتر به اين ماجرا را نداد، در غير اين صورت، ممكن بود كه جريان فرقان، به حركتي شبيه به آنچه ميرز اعلي محمد باب ايجاد كرده بود، منجر شود.
محمد مهدي جعفري از ديداري كه همراه دكتر پيمان در سال 1356 با اكبر گودرزي داشته، ياد كرده و ميگويد: من يك جلد تفسير آنها را مطالعه كردم و به آنان گفتم كه اين تفاسير، انقلابي و امروزي است و مضمون آن با روح قرآن مطابق نيست. براي نمونه؛ در داستان يوسف، گرگ به معناي ضد انقلاب گرفته شده كه حضرت يعقوب، يوسف را براي به دام انداختن ضد انقلاب به سوي آنها فرستاده است. يا براي مثال؛ محراب را به معناي سنگر گرفته و «امام» را رهبر انقلابي ميگرفتند.
در اين ميان، بيش از همه، استاد مطهري از اين تفاسير برآشفت و در مقدمه كتاب علل گرايش به ماديگري تحت عنوان ماترياليسم در ايران سخت به آراي تفسيري و تعابيري كه آنان در ترجمه آيات و مفاهيم قرآني آوردهاند، حمله كرد.
به نوشته جعفري: گروه گودرزي، گاه از شريعتي و انديشههاي او طرفداراي و حتي در نوشتههاي خود، از برخي تعبيرات خاص دكتر شريعتي استفاده ميكرد، اما اين گونه نبود كه همه طرفداران دكتر شريعتي در سلك آنان باشند.
استفاده انحرافي از تشيع علوي و صفوي دكتر
اگر گفته شود كه فرقان، بركشيده نظريه تشيع علوي و صفوي دكتر شريعتي است، نبايد سخني چندان بيراهه باشد. نشريات فرقان، سرشار از استناداتي است كه به اين اثر مرحوم شريعتي صورت گرفته و بر اساس آن، اقدامات بعدي فرقان به انجام رسيده است. عباس عسكري نفر دوم فرقان، در نخستين بازجويي خود و زماني كه روي موضع است، مرتب تأكيد ميكند كه «از صفويه به بعد، روحانيت همواره در كنار رژيم فاسد حاكم بر گرده مردم سوار بوده و به تحميق آنان پرداخته است و اكثريت روحانيت... در مقابل ظلم و فساد و بدعتهاي رژيم سكوت ميكردهاند».
وي در پاسخ به اين پرسش كه «آيا از زمان صفويه تاكنون، حركتي مردمي ـ اسلامي را ميشناسيد كه روحانيت در آن نقش تعيين كننده نداشته باشد»، مينويسد: «تا زمان سيد جمال، من حركتي را نميشناسم و معتقدم كه اگر بود، حتما بارز ميشد و همان گونه كه مرحوم شريعتي، كه مطالعه كافي هم در تاريخ داشته ميگويد: شيعه چون فكر كرد، رژيم حاكم هم اسلامي است (تشيع صفوي)، در كنار آن قرار گرفت».
همچنين تحليلهاي دكتر درباره مسائل طبقاتي و جايگاه روحانيون و تز «مذهب عليه مذهب»، دقيقا در كتابچه «تحليلي از اوضاع سياسي ايران درباره با تكوين و تدوين ايدئولوژي اسلامي، تداوم انقلاب توحيدي» فرقانيها نفوذ كرده است. در اين جزوه، همه استنادها به آثار دكتر شريعتي، از جمله بحث او درباره تخصّص و نيز بيگانگي از خويشتن و با مخاطبهاي آشناست. فرقانيها خود را در امتداد تلاشهاي دكتر در تحليل تشيع علوي و صفوي دانسته مينويسند: «در نهايت مرحوم دكتر علي شريعتي، آخرين تلاشش را براي جدايي تسنن اموي از تسنن محمدي]و [تشيع علوي از تشيع صفوي انجام داد و جامعه ما را تا مرز تدوين ايدئولوژي خلقهاي اسير پيش برد. مگر نه اين ] است [كه اسلام ايدئولوژي مستضعفين است؟». معناي اين سخن، آن است كه شريعتي تا جايي آمده است كه اكنون، فرقانيها بايد اين ايدئولوژي را كه امتداد تشيع علوي است، ادامهدهند و الاّ روحانيت، نماينده تشيع صفوي، قادر به انجام چنين رسالتي نيست!
در سالنامه يكم فرقان با اشاره به تاريخ خونين تشيع از «شهيد اول گرفته تا شهيد ثاني و ثالث و حتي شهيد رابع؛ يعني شريف ]مجيد شريف واقفي [ آنان كه شهيد ايدئولوژي شدند و سرانجام، از حنيف گرفته تا احمد و رضا و مهدي و ناصر صادق و سعيد محسن و سعيديها و غفاريها» ياد شده و سپس «اكنون به شهيد پنجم ائدئولوژيك برميخوريم؛ او كه شهيدان ايدئولوژيك ديگر را با توجه به شرايط خاص تاريخي و موضعگيريهاي اهريمني ارتجاع حاكم و روحانيت وابسته و سرسپرده از يك طرف تحت الشعاع قرار داده و...». «راستي او كيست؟ و اين كدامين ستارهاي است كه دگر بار در آسمان تاريك و ظلماني زندگي جانوري خلق ما دير طلوع و زود غروب كرد؟ او كسي جز دكتر شريعتي نبود.»
نبايد پنهان كرد كه گفتمان حاكم بر نوشتههاي فرقان، تطابق جدي با نوشتههاي شريعتي ندارد، هم به آن دليل كه اين گروه، تلاش ميكند تا از قرآن، دستاويزي براي نگرههاي انقلابي خود عرضه كند و هم پيچ در پيچ بودن برداشتهاي شگفت فرقانيها از آيات، بدون ترديد، پسند شريعتي هم نميتوانست باشد.
با اين حال، در بازجوييهاي اعضاي فرقان، باور به شريعتي، يكي از اركان اصلي عنوان شده است. حسن عزيزي، از رهبران همين فرقانيها، با اشاره به افراد وابسته به اين جريان ميگويد: «خط فكري همگي كساني كه نام بردم، تقريبا تمايلاتي بين دكتر شريعتي و مجاهدين خلق بود» .
محمود كشاني، راننده اتومبيلي كه افراد آن شهيد مفتح راترور كردند، در وصيتنامه خود، همچنان به افراد خانوادهاش توصيه ميكند كه كتابهاي شريعتي را بخوانيد و نام كس ديگري را به قلم نميآورد. كمال ياسيني نيز كه از فعالان گروه فرقان و عامل ترور شهيدمفتح بود، در باره كتابهايي كه مطالعه كرده ميگويد: «و بيشتر از همه روي شريعتي ـ نه اين كه علاقه داشتم، بلكه ايمان و اعتماد داشتم ـ تأكيد ميكردم» . همين ياسيني به طور مبهم از قول شريعتي (به نقل از كتابي كه در سالگرد شريعتي منتشر شده بود)، نقل كرده كه او گفته است: «من نوشتهاي را خواندهام كه نشانگر تدوين ايدئولوژي است». گويا، تصور فرقانيها آن بوده كه دكتر با ديدن برخي از جزوات آنان، اين سخن را گفته است. شاه بابابيك تبريزي از ديگر عناصر اين گروه ميگويد: «من به انديشه فرقان معتقدم. من از زمينههاي اينانديشه، از ]طريق[ مطالعه آثار دكتر شريعتي آشنا شدم».
گودرزي هم در پاسخ يك پرسش (ش 212) در باره اين كه آيا شما ادامهدهنده راه شريعتي هستيد يا نه، ميگويد: «فرقان كوشش داشت كه افكار و انديشههاي شريعتي را هم ترويج كند. اگر اين امر، معنايش ادامه دادن راه شريعتي است، آري ما ادامهدهندگان راه او بودهايم» .
او در پاسخ به پرسشي درباره تشكيل گروه فرقان مينويسد: «فرقان جرياني ]است [ كه با بهرهگيري از برداشتهاي درست مؤمنان به خداوند، در طول تاريخ و به ويژه شهيد شريعتي» شكل گرفته است.
به هر حال، طي يك دوره طولاني، اين افراد با افكاري ضد روحانيت آشنا شدند و مهمترين درگيري ذهني آنان، مبارزه با پديدهاي بود كه از آن با نام «آخونديسم» ياد ميكردند. در اين باره، البته رفتار برخي از روحانيون كه زندگي مرفّهي داشتند، تأثير بسيار منفي در اذهان شماري از جوانان مذهبي آن دوره كه گرايش سادهزيستي بسيار افراطي در آنها وجود داشت، پديد آورده بود.
ترور و پايان كار فرقان
گروه فرقان كه سخت با روحانيت مخالف و معتقد به حذف فيزيكي آنان بود، پس از پيروزي انقلاب، تلاش خود را براي از بين بردن روحانيون سرشناس و رهبران انقلاب در سال 58 آغاز كرد. ابتدا سپهبد محمد ولي قرني، سپس شهيد مطهري و پس از ايشان، دكتر مفتح و برخي ديگر مانند شهيد مهدي عراقي (از مؤتلفه) و شهيد سيدمحمدعلي قاضي طباطبائي، از روحانيون دانشمند و انقلابي و ... در همان سال ترور شدند.
مرحوم ربانيشيرازي و هاشمي رفسنجاني و آيت الله آقا رضي شيرازي نيز مورد سوء قصد قرار گرفتند كه از ترور آنان، جان سالم به در بردند. حاجي طرخاني، از هيئت امناي مسجد قبا هم به دست فرقانيها ترور شد. همين طور حسين مهديان از فعالان مسلمان كه پس از تعطيلي حسينيه ارشاد و پس از آزادي دكتر شريعتي، بيشتر جلسات دكتر شريعتي در خانه او برگزار ميشد، توسط فرقانيهاي مدعي پيروي از شريعتي ترور شد كه البته جان سالم به دربرد.
گروه فرقان، پس از انجام اين ترورها، با رخنه برخي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، لو رفته و همگي آنان، از جمله گودرزي، رهبر آنان، به دام افتاده، كشته شدند.
گويا، دو نفر از اعضاي اين گروه گريختند كه بعدها به خارج از كشور رفتند. در حال حاضر (1381) گهگاه اطلاعيهاي از گروه فرقان در برخي از سايتهاي خبري خارج از كشور ديده ميشود. در آستانه انتخابات نهمين دوره رياست جمهوري ايران در 27 خرداد 1384، بار ديگر چند انفجار صورت گرفت كه از طرف وزير كشور به گروه خوارج فرقان منسوب شد.
بقاياي فرقانيها تا اوايل سال 60 كه همچنان به انتشار برخي از جزوات ميپرداختند و حتي از ترورهاي مجاهدين خلق نيز به نوعي سوءاستفاده كرده، آنان را با انديشههاي خود پيوند ميدادند.
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن