ارتش آلمان در حال عقب نشینی به سمت داخل این کشور تمام پلهای سر راه خود را منفجر می کرد. تنها کافی بود تا یکی از این پلها سالم به دست متفقین بیافتد تا مسیر جنگ تغییرکند. آیا متفقین می توانستند در این مسابقه از حریف پیشی بگیرند.
در گذشته های دور رود راین محافظ غربی سرزمین آلمان در برابر حملات لژیونرهای رمی بود. در دوران مدرن پس از ناپلئون هیچ ارتش خارجی نتوانسته بود که از عرض این رودخانه عبورکرده و پای در خاک آلمان گذارد. در ماه مارس 1945 و در زمانی که هیتلر هیچ نقشه ای برای جلوگیری از فروپاشی جبهه غربی خود نداشت تصمیم گرفت که از این استحکامات طبیعی را دوباره بکارگرفته و خطوط دفاعی اش را در ساحل شرقی رودخانه راین برپاکند. هیچ دشمنی حق نداشت که به ساحل شرقی راین بیاید. رودخانه ای که قرنها مانند یک نخ ریسمان به دور خاک آلمان کشیده شده بود و تاریخ و خاطرات ملی ژرمنها را یکپارچه کرده بود.
هیتلر نقشه کشید تا تمامی پلهایی که دو سوی رودخانه را به هم متصل می کردند قبل از رسیدن متفقین منفجر کند. پس از تهاجم بدشگون ارتش نازی از میان جنگل آردن که خود تیر خلاصی بر پیکره نحیف این نیرو بود سربازان آلمانی بارها پس از عقب نشینی پلهای واقع در مسیرشان را منفجر کردند. متفقین از این که بتوانند یکی از پلهای راین را به صورت دست نخورده متصرف شوند ناامید شده بودند. جنگهای خونبار برای ساختن پلهای موقت نظامی در زیر آتش شدید آلمانها و گذشتن از این پلها سربازان انگلیسی و آمریکایی را خسته و سرخورده کرده بود.
منفجر کردن پلها اکنون به صورت یکی از مشغولیتهای اصلی هیتلر درآمده بود. یک ماه قبل، بمباران هوایی پلی در نزدیکی شهر کلن توسط آمریکایی ها سبب شد که چند لشکر آلمانی قبل از عقبنشینی به تله بیافتند. هیتلر که از این امر خشمگین شده بود برای منفجر کردن پلهای دیگر بخشنامه ای صادرکرد. البته فرماندهان متفقین از این بخشنامه چیزی نمی دانستند.
در روز 7 مارس واحدهای پیشرو لشکرنهم زرهی از سپاه اول ارتش آمریکا به نزدیکی شهر ریماگن -در میانه کلن و کوبلنز- رسیدند. پس از یک شناسایی کوتاه تیمهای گشتی آمریکایی با یک صحنه باورنکردنی روبرو شدند: پل لوندروف -که خط آهن دو سوی رودخانه را به هم وصل می کرد- هنوز دست نخورده بود.
این پل که درجنگ جهانی اول ساخته شده بود تنها برای یک منظور برپا شده بود: حمل و نقل سربازان و مهمات به سوی جبهه فرانسه. پل لوندورف دارای حجره هایی بود که می توانستند در آن مواد منفجره کاربگذارند و آن را به سرعت منفجرکنند. زمانی که جنگ جهانی اول به پایان رسید این پل به دست فرانسوی ها افتاد و آنها این حجره ها را با بتن پرکردند. زمانی که پل لوندروف دوباره به آلمان ها تحویل داده شد دیدند که این اقدام ضدخرابکاری فرانسوی ها را تنها زمانی می توانند اصلاح کنند پل را خراب کرده و دوباره بسازند.
بعد از ظهر 7 دسامبر که ژنرال ویلیام هوگ ،فرمانده لشکر نهم زرهی، به بلندی های مشرف به شهر رسید نقشه حمله به ریماگن از صبح آغازگشته بود. 3 جوخه به فرماندهی ستوان کارل تیمرمان به سوی ریماگن مسابقه می دادند و مقاومت کمی در برابر آنها وجود داشت. کمتر از یک ساعت بعد شهر کاملا سقوط کرد و آمریکایی ها به سمت غربی پل رسیدند.
هوگ از بالای تپه تعداد زیادی خودرو و سرباز آلمانی را دید که به سمت شرقی پل عقب نشینی کردند و هر لحظه منتظر بود تا منفجر شدن پل را ،مانند دیگر پلهای راین، شاهد باشد. زمان به کندی می گذشت ولی از انفجار بمب خبری نشد. هوگ کم کم خود را آماده کرد تا پل را تصرف کند. در زیرپای او تیمرمان مشاهده کرد که افراد واحد مهندسی رزمی آلمانی در حال نصب خرجهای انفجاری و سیم کشی های فیوزهای آن بر روی پایه های پل می باشند. واحدهای پیاده نظام و خمپاره انداز آلمانی در سمت شرقی پل تجمع کردند تا در صورتیکه آمریکایی بخواهند پا بر عرشه پل بگذارند آنها را به دیار دیگر بفرستند.
آمریکایی ها پیش خود فکر کردند که آلمان ها نقشه کشیده اند ابتدا آنها را به روی پل بکشند و سپس پل را به همراه سربازان آمریکایی به هوا بفرستند. آشکار بود که هر تلاشی برای عبور از پل با بارانی از سرب و آتش روبرو خواهدشد. هوگ همانطور که با مواضع سربازان تیمرمان نگاه می کرد یک تصمیم سرنوشت سازگرفت. او می خواست که برای رسیدن به جایزه بزرگ "پل سالم" دست به قماری بزرگ بزند. اگر او می توانست پل لوندورف را دست نخورده تصرف کند می توانست به راحتی رخنه ای تا مرکز آلمان ایجادکند و بسیار زودتر از آنچه که انتظار می رفت کار دشمن را یکسره کند.
اما در سمت دیگر پل آلمانها عصبی تر از آن بودند که آمریکایی ها می پنداشتند. افراد واحد مهندسی رزمی از اشکالی که در شبکه سیمکشی فیوزها بوجود آمده بود ناراحت بودند. در حقیقت، به آنها مقدار کمی دینامیت داده بودند و هنگامی که دینامیتها به دستشان رسید آنها را بی کیفیت یافتند.
در سمت غرب پل، تیمرمان و افراد تحت فرمانش مطمئن بودند که باید در سنگرهایشان بمانند و شروع کردند به استراحت کردن و جوک گفتن درباره اینکه قبل از رسیدن مونتگمری یا پاتون و آغاز حمله بعدی چه مقدار چای باید بنوشند. در این هنگام دستور هوگ به آنها رسید:" به پل حمله کنید! همین الان." سربازان تیمرمان ناگهان خود را در جایگاه "حمله بعدی" یافتند.
تیمرمان ،در حالیکه هول کرده بود، به پیک ژنرال هوگ گفت:" و اگر پل در صورت من و افرادم منفجر شد ؟" پیک پیام خود را تکرار کرد، چرخید و به راه افتاد. قبل از وی اینکه 10 قدم بردارد قسمتی از مواد منفجره آلمانها در نزدیکی سراشیبی پل منفجر شد و یک گودال بزرگ از خود برجای گذاشت. انگار که آلمان ها پیام می دادند که تا لحظه انفجار نهایی پل دیگر چیزی نمانده است. سربازان تیمرمان مردد شدند اما چند لحظه بعد سرو کله پیک ژنرال دوباره پیدا شد:" حمله را همین الان آغازکنید."
تیمرمان هر 3 جوخه خود را بر روی پل به پیش راند. آنها می توانستند سربازان حریف را در آن سوی پل نظاره کنند که کلیدهای انفجار فیوزها را با عصبانیت فشار می دهند. چند ثانیه گذشت اما اتفاق نیافتاد. سپس یک نور کورکننده و غرشی سهمگین از سوی دیگر پل به گوش رسید. آلمانها در انفجار دینامیتها موفق شده بودند اما نتوانستند تمامی آنها را منفجرکنند. آمریکایی ها با حیرت اطرافشان را نگاه می کردند. کمان زیبای بر فراز سرشان بود و از میان گرد وغبار و دود دیده می دش.
زمانی که بالاخره گرد و خاک فروکش کرد آمریکایی ها حیرت زده شدند: پل هنوز سالم و پابرجا بود. فرمان دیگری از ژنرال هوگ رسید:" هر چندتا سرباز که دور و برت هست بردار و سوی دیگر پل هجوم ببر."
تیمرمان و افرادش ،که دیگر دست از جان شسته بود، سراسیمه به سمت غرب پل حرکت کردند. آنها موقتا از شوکی که به آلمانها دست داده بود نیز بهره بردند. آلمانها با تعجب بیشتر از آمریکایی ها می دیدند که پل هنوز دست نخورده است و سربازان روئین تن آمریکایی بر روی آن جولان می دهند. در کمتر از یک دقیقه اولین سرباز آمریکایی به پای پل رسید و پای بر سراشیبی ابتدای آن گذاشت. دو برج سنگی بزرگ در این سوی پل و دو برج مشابه دیگر در سوی دیگر پل قرار داشتند. آلمانهایی که در دو برج غربی بودند مسلسلهایشان را به سمت سربازان آمریکایی گرفتند و درگیری آغازشد. هنوز تعداد زیادی آلمانی در آن سوی پل بودند و از رسیدن نیروهای کمکی جلوگیری می کردند. آمریکایی ها هر دو برج را منفجر کردند تا آتش مسلسلها خاموش شد.
همان طور که واحد تیمرمان به میانه پل می رسید به سوی آلمانی هایی که سعی داشتند سیمها را به فیوزهای باقی مانده متصل کنند و پل را منفجر کنند شلیک کردند. آلمانها ،در سر شرقی پل، آتش آمریکایی ها را پاسخ دادند و تانکها و توپخانه لشکر نهم زرهی ،در سر غربی پل، به آتش آلمانها پاسخ گفت.
در ظرف 15 دقیقه تیمرمان و افرادش دو سوم پل را طی کرده بودند و هر چند لحظه متوقف می شدند تا در کنار ستونهای پل سنگر بگیرند و به آلمان ها شلیک کنند و سپس دوباره کمی پیش روی کنند. در پشت سر آنها تیم مهندسی رزمی آمریکایی نیمی از پل را از دینامیتهای آلمانها پاکسازی کردند.
یکبار دیگر طلایه داران تیمرمان توسط آتش مسلسلهای آلمانی میخکوب شدند اما اینبار توسط مسلسل چی های برجهای سمت شرقی پل. اکنون دیگر تیمرمان نمی توانست به توپخانه خودی تکیه کند چرا که شلیک به پلها ممکن بود سربازان خودش را به کشتن دهد. در یک نبرد خونبار سربازان تیمرمان وارد برجها شدند و از پله های دایره آن بالارفتند. 15 دقیقه دیگر صرف شد تا برجها پاکسازی شوند.
در ساعت 4 بعد از ظهر، پل و قسمت کوچکی از شرق رود راین در دست آمریکایی ها بود. استوار الکس درابیک ، فرمانده یکی از جوخه ها، اولین آمریکایی بود که از پل گذشت و تیمرمان به فاصله کمی او را دنبال کرد.
در کمتر از یک ساعت بیش از 100 سرباز آمریکایی در جایی سنگرهایشان را می کندند که هیتلر امیدوار بود دیوار دفاعی غیرقابل نفوذ غرب آلمان باشد.
شب که رسید تانکها و زرهپوشها هم از پل گذشتند و 4 لشکر دیگر به سمت پل لوندورف حرکت کردند. در چند روز بعدی آلمانها بارها سعی کردند تا با ضدحمله پل را دوباره بازپس بگیرند و هواپیماهای آلمانی بارها سعی کردند تا پل را با بمباران هوایی منهدم کنند اما نه تنها موفق نشدند بلکه آمریکایی ها توانستند هر روز سرپل خود را در سمت شرق رودراین گسترده تر کنند.
چند سال بعد آینزنهاور ،فرمانده کل متفقین در اروپای غربی، نمی توانست خوشحالی خود را در خاطراتش پنهان کند:" این تصادف کاملا پیش بینی نشده بود. ما از روی یک پل سالم گذشتیم و خط دفاعی سنتی آلمان در هم شکسته شد." همزمان هیتلر نمی توانست خشم خود را فرودهد. دادگاه نظامی برای مسئولین این فاجعه تشکیل شد و 4 تن از افسران به جوخه اعدام سپرده شدند.
فردا صبح یک تابلوی بزرگ در سمت غربی پل برافراشته شد:" با پای پیاده و بدون قایق از راین عبورکنید. با احترام، لشکر نهم زرهی." در عرض 10 روز بیش از 25000 سرباز آمریکایی منطقه صنعتی روهر را دور زدند و مقاومت آلمان در جبهه غرب را به پایان رساندند. کمی بالاتر ،در شمال، عملیات هوابرد متفقین سربازان بیشتری را در شرق راین مستقرکرد.

پل لوندروف دیگر هیچ گاه بازسازی نشد. امروزه برجهای سنگی آن هنوز به داخل رود راین می نگرند و به سربازانی فکر می کنند که برای رسیدن به این پل جنگیدند، کشتند و کشته شدند.
منبع مجله اطلاعات هفتگي(برگرفته از كتاب ابسولوت ويكتوري)
10 روز پس از تصرف پل، که در اثر بمباران مداوم مقاومت خود را از دست داده بود فروریخت و 28 سرباز آمریکایی را با خود به زیر آب برد. اما دیگر این نابودی نمی توانست در سرنوشت نبرد تغییری بوجود آورد. آمریکایی ها قبلا دو پل موقت به موازات پل لوندروف بر روی راین بسته بودند که حتی می توانستند نیروهای بیشتری را به سمت شرقی پل انتقال دهند. آیزنهاور تخمین می زند که گرفتن این پل پایان جنگ را 6 ماه جلو انداخت.