صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 34

موضوع: تفسیر سوره بقره

  1. #11

    پیش فرض

    ایه 11:

    وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ‏


    ترجمه:

    هرگاه به آنان (منافقان) گفته شود در زمين فساد نكنيد، مى‏گويند: همانا ما اصلاحگريم.


    تفسیر:

    1- گرچه منافقان پندپذير و نصيحت خواه نيستند، ولى بهتر است با آنها سخن گفت و نهى از منكر كرد. «قيل لهم»
    2- نفاق، عامل فساد است. «لا تفسدوا فى الارض»
    3- منافق چند چهره بودن خود را مردم‏دارى واصلاح‏طلبى مى‏داند. «انمّا نحن مصلحون»
    4- منافق، فقط خود را اصلاح‏طلب معرّفى مى‏كند. «انّما نحن مصلحون» (ممكناست كسى در حدّ اعلاى بيمارى روحى باشد، ولى خيال كند كه سالم است.)
    5 - منافق با ستايش نابجا از خود، در صدد تحميق مردم و توجيه خلافكارى‏هاى خويش است. «انّما نحن مصلحون»

  2. #12

    پیش فرض

    ایه12:

    أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمِفْسِدُونَ وَلَكِن لَّا يَشْعُرُونَ‏

    ترجمه:

    آگاه باشيد! همانا آنان خود اهل فسادند، ولى نمى‏فهمند.


    تفسیر:

    در يك بررسى اجمالى از آيات قرآن در مى‏يابيم كه نفاق، آثار و عوارض سويىدر روح، روان، رفتار و كردار شخص منافق ايجاد مى‏كند كه او را در دنيا وقيامت گرفتار مى‏سازد. قرآن در وصف آنها مى‏فرمايد:
    * دچار فقدان شعور واقعى مى‏شوند. [175]
    * انديشه و فهم نمى‏كنند. [176]
    * دچار حيرت و سرگردانى مى‏شوند. [177]
    * به سبب دروغهايى كه مى‏بافند [178] در كفر پايدار مى‏شوند [179] و هدايت نمى‏يابند. [180]
    * چون اعتقاد قلبى ندارند، وحشت واضطراب [181] و عذابى دردناك دارند. [182]
    175) لايشعرون« بقره، 12 ؛ »هم‏السفهاء« بقره، 13.
    176) لايفقهون« توبه، 87 ؛ »لايعلمون« بقره، 13.
    177) يعمهون« بقره، 15، »لايبصرون« بقره، 17.
    178) بما كانوا يكذبون« بقره، 10.
    179) بماكانوا يكفرون« انعام، 70.
    180) ماكانوا مهتدين« بقره، 16.
    181) حذر الموت« بقره، 19.
    182) ولهم عذاب اليم« بقره، 10


    نکته ها:

    1- مسلمانان بايد به ترفند وشعارهاى به ظاهر زيباى منافقان، آگاه شوند. «الا»
    2- بلندپروازى و خيال‏پردازى مغرورانه‏ى منافق، بايد شكسته شود. «انّهم هم المفسدون»
    3- منافقان دائماً در حال فساد هستند. «المفسدون»
    4- زرنگى اگر در مسير حقّ نباشد، بى‏شعورى است. «لا يشعرون»

  3. #13

    پیش فرض

    ایه 13:

    وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُواْ كَمَآ ءَامَنَ النَّاسُ قَالُواْأَنُؤْمِنُ كَمَآ ءَامَنَ السُّفَهَآءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهآءُوَلَكِن لَّا يَعْلَمُونَ‏


    ترجمه :

    وچون به آنان گفته شود، شما نيز همانگونه كه (ساير) مردم ايمان آورده‏اندايمان آوريد، (آنها با تكبّر وغرور) گويند: آيا ما نيز همانندساده‏انديشان و سبك مغزان، ايمان بياوريم؟! آگاه باشيد! آنان خودبى‏خردند، ولى نمى‏دانند.


    تفسیر:

    1- ارشاد و دعوت اولياى خدا، در منافقان بى‏اثر است.«قيل...أنؤمن»
    2- منافقان، روحيّه امتياز طلبى و خود برتربينى دارند.«انؤمن»
    3- تحقير مؤمنان، از شيوه‏هاى منافقان است. «كما آمن السفهاء»
    (ايمان داشتن و تسليم خدا بودن، در نظر منافقان سبك مغزى است.)
    4- مسلمانان بايد هوشيار باشند تا فريب ظواهر را نخورند.«الا»
    5 - در فرهنگ قرآن، تسليم حقّ نشدن، سفاهت است.«انّهم هم السفهاء»
    6- بايد غرور متكبرانه منافق، شكسته وبا آن مقابله به مثل شود. «انّهم‏هم‏السفهاء»
    7- افشاى چهره دروغين منافق، براى جامعه اسلامى ضرورى است. «هم‏السفهاء»
    8 - بدتر و دردآورتر از هر دردى، جهل به آن درد است. «لكن لا يعلمون»

  4. #14

    پیش فرض

    آيه 14 :

    وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَإِذَاخَلَوْاْ إِلَى‏ شَيَطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُمُسْتَهْزِءُونَ‏

    ترجمه:

    وچون با اهل ايمان ملاقات كنند گويند: ما (نيز همانند شما) ايمانآورده‏ايم. ولى هرگاه با (هم‏فكران) شيطان صفت خود خلوت كنند، مى‏گويند:ما با شما هستيم، ما فقط (اهل ايمان را) مسخره مى‏كنيم.

    تفسیر:

    «شيطان» از «شَطَن» به معناى دور شده از خير است كه به هركس القاى انحرافكند، اطلاق شده وبه انسان‏هاى بدكار و دور از حقّ نيز گفته مى‏شود. [183]
    183) مفردات راغب.


    نکته ها :

    1- منافق، نان را به نرخ روز مى‏خورد. «قالوا آمنا... قالوا انّا معكم»
    2- به هر اظهار ايمان، نبايد اعتماد قطعى كرد و بايد مواظب عوامل نفوذى بود. «قالوا آمنّا»
    3- منافق، شهامتِ صداقت ندارد واز مؤمنان ترس و هراس دارد. «خَلَوا»
    تماس وارتباط منافقان با مؤمنان، آشكار وعلنى است ولى تماس آنان با كفّاريا سران و رهبران خود، سرّى و محرمانه، در نهان و خلوت صورت مى‏گيرد.
    4- دوستان منافقان، شيطان صفت هستند. «شياطينهم»
    5 - كفّار و منافقان با همديگر ارتباط تشكيلاتى دارند و منافقان از آنان خطّ فكرى مى‏گيرند. «شياطينهم»
    6- اظهار ايمان از سوى منافق موقتى است، ولى كفر او پايدار و ثابت است.«آمنّا، انّا معكم» (ايمان، با جمله‏ى فعليه وكفر با جمله‏ى اسميّه آمدهوجمله اسميّه نشانه‏ى دوام و ثبوت است.)
    7- منافقان با كافران نه تنها هم‏فكرند بلكه كمك‏كارهم نيز هستند.«انّامعكم» (كلمه «مع»، در جايى بكار مى‏رود كه علاوه بر هم‏فكرى، همكارى نيزباشد.)
    8 - منافقان، مؤمنان را به استهزا مى‏گيرند. «انّما نحن مستهزؤن»

  5. #15

    پیش فرض

    آيه 15 :


    اللَّهُ يَسْتَهْزِى‏ءُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِى طُغْينِهِمْ يَعْمَهُونَ‏


    ترجمه :

    خداوند آنان را به استهزا مى‏گيرد و آنان را در طغيانشان مهلت مى‏دهد تا سرگردان شوند.


    تفسیر:

    كلمه «يَعمهون» از «عَمَه» مثل «عَمى» مى‏باشد، لكن «عمى» كورى ظاهرى را گويند و «عمه» كورى باطنى است. [184]
    امام رضا عليه السلام در تفسير اين آيه مى‏فرمايد: خداوند، اهل مكر و خدعه و استهزا نيست، لكن جزاى مكر و استهزاى آنان را مى‏دهد. [185]همچنان كه آنان را در طغيان و سركشى خودشان، رها مى‏كند تا سر درگم و غرقشوند. و چه سزايى سخت‏تر از قساوت قلب و تسلّط شيطان و وسوسه‏هاى او، ميلبه گناه و بى‏رغبتى به عبادت، همراهى و همكارى با افراد نا اهل و سرگرمىبه دنيا و غفلت از حقّ كه منافقان بدان گرفتار مى‏آيند.
    منافقان،دوگانه رفتار مى‏كنند و لذا با آنها نيز دو گونه برخورد مى‏شود؛ در دنيااحكام مسلمانان را دارند و در آخرت كيفر كفّار را مى‏بينند.
    184) تفسير كشّاف.
    185) تفسير نورالثقلين، ج‏1، ص‏30.


    نکته ها:

    1- كيفرهاى الهى، متناسب با گناهان است. در برابر «انّما نحن مستهزؤن»، «اللَّه يستهزئ بهم» آمده است.
    2- منافقان با خدا طرفند، نه با مؤمنان. (آنها مؤمنان را مسخره مى‏كنند،ولى خدا به حمايت آمده و پاسخ مسخره‏ى آنان را خودش مى‏دهد.) «اللَّهيستهزئ بهم»
    3- استهزا، اگر به عنوان پاسخ باشد مانعى ندارد. نظير تكبّر در مقابل متكبّر. «اللَّه يستهزئ بهم»
    4- از مهلت دادن وزياده بخشى‏هاى خداوند، نبايد مغرور شد. «يمدّهم فى طغيانهم»
    5 - سركشى و طغيان، زمينه‏اى براى سر درگمى‏هاست. «فى طغيانهم يعمهون»

  6. #16

    پیش فرض

    آيه 16 :

    أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجرَتُهُمْ وَ مَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ‏


    ترجمه :

    آنان كسانى هستند كه به بهاى (از دست‏دادن) هدايت، خريدار ضلالت و گمراهىشدند. امّا اين داد وستد، سودشان نبخشيد و در شمارِ هدايت يافتگان درنيامدند. (ويا به اهداف خود راهى نيافتند.)


    تفسیر:

    منافقان، صاحب هدايتى نبودند كه آنرا از دست بدهند. پس شايد مراد آيه ايناست كه زمينه‏هاى فطرى و عوامل هدايت را از دست دادند. همچنان كه در آياتديگر مى‏خوانيم: «اشتروا الكفر بالايمان» [186] گروهى ايمان را با كفر معامله كردند. و يا «اشتروا الحيوة الدّنيا بالاخرة» [187] آخرت را با زندگى دنيوى معامله نمودند. ويا «والعذاب بالمغفرة» [188] آمرزش و عفو الهى را با قهر و عذاب او معامله نمودند. يعنى استعداد ايمان و دريافت پاداش و مغفرت را با اعمال خود از بين بردند.
    عاقبت، نور الهى دود شدفطرت حق‏جوى او، نمرود شد
    186) آل‏عمران، 177.
    187) بقره، 86.
    188) بقره، 175.


    نکته ها:

    1- منافق، سود و زيان خود را نمى‏شناسد ولذا هدايت را با ضلالت معامله مى‏كند. «اشتروا الضلالة بالهدى»
    2- انسان، آزاد و انتخاب‏گر است. چون داد و ستد، نياز به اراده وتصميم دارد. «اشتروا الضلالة...»
    3- دنيا همچون بازار است و مردمان، معامله‏گر و مورد معامله، اعمال و انتخاب‏هاى ماست. «اشتروا... فما ربحت تجارتهم»
    4- عاقبتِ مؤمن، هدايت؛ «على هدىً من ربّهم» و سرانجام منافق، انحراف است. «ما كانوا مهتدين»
    5 - منافقان به اهداف خود راهى نمى‏يابند. «ما كانوا مهتدين» وبا توجّه به آيات بعد.

  7. #17

    پیش فرض

    آيه 17 :

    مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّآ أَضَآءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَتٍ لَّا يُبْصِرُونَ‏

    ترجمه:

    مَثل آنان (منافقان)، مَثل آن كسى است كه آتشى افروخته، پس چون آتش اطراف خود را روشن ساخت، خداوند روشنايى و نورشان را ببرد و آنان را در تاريكى‏هايى كه (هيچ) نمى‏بينند، رهايشان كند.


    تفسیر:

    مثال، براى تفهيم مطلب به مردم، نقش مؤثّرى دارد. مسائل معقول را محسوس و بدينوسيله راه را نزديك وعمومى مى‏كند، درجه اطمينان را بالا مى‏برد ولجوجان را خاموش مى‏سازد. در قرآن مثال‏هاى فراوانى آمده است از جمله:
    مثال حقّ، به آب و باطل به كفِ روى آب. [189] مثال حقّ به شجره‏ى طيّبه و باطل به شجره‏ى خبيثه. [190] تشبيه اعمال كفّار به خاكسترى در برابر تندباد. [191] ويا تشبيه كارهاى آنان، به سراب. [192] تشبيه بت‏ها و طاغوت‏ها به خانه عنكبوت. [193] تمثيل دانشمند بى‏عمل به الاغى كه كتاب حمل مى‏كند. [194] وتمثيل غيبت، به خوردن گوشت برادرى كه مرده است. [195]
    اين آيه نيز در مقام تشبيهِ مجموعه‏اى از روحيّات وحالاتِ منافقان است. آنان، نار مى‏افروزند، ولى خداوند نورش را مى‏برد و دود و خاكستر و تاريكى براى آنان باقى مى‏گذارد.
    امام رضا عليه السلام فرمودند: معناى آيه «تركهم فى ظلمات...» آن است كه خداوند آنان را به حال خود رها مى‏كند. [196]
    189) رعد، 17.
    190) ابراهيم، 26.
    191) ابراهيم، 18.
    192) نور، 39.
    193) عنكبوت، 41.
    194) جمعه، 5.
    195) حجرات، 12.
    196) تفسير نورالثقلين.


    نکته ها:

    1- منافق براى رسيدن به نور، از نار (آتش) استفاده مى‏كند كه خاكستر و دود و سوزش نيز دارد. «استوقد ناراً»
    2- نور اسلام عالم‏گير است، ولى نورى كه منافقان در سايه‏ى آن تظاهر به اسلام مى‏كنند، در شعاعى كمتر و روشنايى آن ناپايدار است. «أضاءت ما حوله»
    3- اسلام نور و كفر تاريكى است. «ذهب اللّه بنورهم وتركهم فى ظلمات»
    4- كسى كه از يك نور بهره‏مند نشود، در ظلمات متعدّد باقى مى‏ماند. «بنورهم... فى ظلمات» (كلمه «نور» مفرد و كلمه «ظلمات» جمع است.)
    5 - نقشه‏ها وتوطئه‏هاى منافقان، به اراده الهى ناتمام مى‏ماند. «ذهب اللّه بنورهم»
    6- طرف مقابل منافقان، خداوند است. «ذهب اللّه بنورهم»
    7- عاقبت و آينده‏ى منافقان، تاريك است. «فى ظلمات»
    8 - منافقان دچار وحشت و اضطراب، ودر تصميم‏گيرى‏هاى دراز مدّت، سردرگم هستند. «فى ظلمات لا يبصرون»
    9- گاهى در آغاز، ايمان واقعى است، ولى كم‏كم انسان به انحراف گرايش پيدا نموده و منافق مى‏شود. (كلمه «نورهم» در اين آيه و جمله «لايرجعون» در آيه بعد نشان مى‏دهد كه آنان نورى داشتند، ولى به سوى آن نور برنگشتند.)

  8. #18

    پیش فرض

    آيه 18 :

    صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ‏

    ترجمه:

    آنان (از شنيدن حقّ) كر و(از گفتن حقّ) گنگ و(از ديدن حقّ) كورند، پس ايشان (بسوى حقّ) باز نمى‏گردند.


    تفسیر:

    قرآن در ستايش برخى پيامبران مى‏فرمايد: آنان دست وچشم دارند، «واذكر عبادنا ابراهيم واسحاق ويعقوب اولى الايدى والابصار» [197]شايد مقصود آن است كه كسى كه دست بت‏شكنى دارد دست دارد، كسى كه چشمخدابين دارد چشم دارد، پس منافقان كه چنين دست وچشمى ندارند، در واقعهمچون ناقص الخلقه‏هايى هستند كه خود مقدّمات نقص را فراهم كرده و وسائلشناخت را از دست داده‏اند. لذا در اين سوره درباره‏ى منافقان تعابيرىهمچون «لا يشعرون، ما يشعرون، لا يعلمون، لا يبصرون، يعمعون، صم، بكم،عمى، لا يرجعون» بكار رفته است.
    نظر، غير از بصيرت است. در سوره اعراف مى‏خوانيم: «تريهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون» [198] مى‏بينى كه به تو نگاه مى‏كنند، در حالى كه نمى‏بينند. يعنى چشم بصيرت ندارند كه حقّ را ببينند.
    عدم بهره‏گيرى صحيح از امكانات و وسائل شناخت، مساوى با سقوط و از دست دادن انسانيّت است. [199]
    جزاى كسى كه در دنيا خود را به كورى و كرى و لالى مى‏زند، كورى و كرى ولالى آخرت است. «ونحشرهم يوم‏القيامة على وجوههم عمياً و بكماً و صماً» [200]
    197) ص، 45.
    198) اعراف، 198.
    199) در سوره‏ى اعراف آيه‏ى 179 مى‏خوانيم: »لهم قلوب لايفقهون بها ولهم اعين لايبصرون بها و لهم اذان لايسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضلاولئك هم الغافلون« آنان دل دارند، ولى نمى‏فهمند، چشم دارند ولىنمى‏بينند، گوش دارند ولى حقّ را نمى‏شنوند، اين گروه همچون چهارپايانبلكه از آنها پست‏تر و گمراه‏ترند، ايشان غافل هستند.
    200) اسراء، 97.


    نکته ها:

    1- نفاق، انسان را از درك حقايق و معارف الهى باز مى‏دارد. «صم بكم عمى»
    2- كسى كه از عطاياى الهى در راه حقّ بهره نگيرد، همانند كسى است كه فاقد آن نعمت‏هاست. «صم بكم عمى»
    3- حقّ نديدن منافقان دو دليل دارد: يكى آنكه فضاى بيرونى آنان تاريك است؛«فى ظلمات» وديگر آنكه خود چشم دل را از دست داده‏اند. «صم بكم عمى»
    4- منافقان، لجاجت و تعصّب دارند. «فهم لا يرجعون»

  9. #19

    پیش فرض

    آيه 19 :

    أَوْ كَصَيّبٍ مِّنَ السَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌيَجْعَلُونَ أَصَبِعَهُمْ فِى ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّو عِقِ حَذَرَالْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَفِرِينَ‏

    ترجمه:

    يا چون (گرفتاران در) بارانى تند از آسمانند كه در آن، تاريكى‏ها و رعدوبرقى است كه از ترس صاعقه‏ها وبيم مرگ، انگشتان خود را در گوشهايشان قرارمى‏دهند. و(لى) خداوند بر كافران احاطه دارد.

    تفسیر:

    خداوند، منافق را به اشخاصِ در باران مانده‏اى تشبيه كرده كه مشكلاتبارانِ تند، شب تاريك، غرّش گوش خراش رعد، نور خيره كننده‏ى برق، و هراس وخوف مرگ، او را فرا گرفته است، امّا او نه براى حفظ خود از باران پناهگاهىدارد و نه براى تاريكى، نورى و نه گوشى آسوده از رعد و نه روحى آرام ازمرگ.


    نکته ها:


    1- منافقان غرق در مشكلات و نگرانى‏ها مى‏شوند، و در همين دنيا نيز دلهرهو اضطراب و رسوايى و ذلّت دامن گيرشان مى‏شود. «ظلمات و رعد و برق»
    2- منافقان از مرگ مى‏ترسند. «حذر الموت»
    3- منافقان بدانند كه خداوند بر آنها احاطه دارد و هر لحظه اراده فرمايد،اسرار و توطئه‏هاى آنها را افشا مى‏كند. «و اللّه محيط بالكافرين» [201]
    4- سرانجام نفاق، به كفر منتهى مى‏شود. «و اللّه محيط بالكافرين» لذا درجاى ديگر قرآن مى‏فرمايد: «ان اللَّه جامع المنافقين و الكافرين فى جهنمجميعاً» [202]
    201)نگاهى به عملكرد و سرنوشت منافقان در جريان انقلاب اسلامى ايران، نشانه‏اىروشن براى اين آيه است. دلهره، تفرقه، شكست، آوارگى، غربت، بى‏آبرويى،پناهندگى به كفّار و طاغوت‏ها و جاسوسى، نتيجه‏ى اعمالشان بود. آنان بااستفاده از شعارها و شخصيت‏هاى مذهبى، خيال پيروزى داشتند؛ »استوقد نارا«ولى با خنثى شدن توطئه‏ها و آگاه شدن مردم از سوء نيت آنان، خداوند آنانرا گرفتار سر درگمى وتفرقه و بى‏خبرى از واقعيت‏ها و حقايق نمود. »ذهباللّه بنورهم« آنان چون شنيدن اخبار و سخن حقّ را از علما تحريم مى‏كنندبه منزله كران هستند، و چون دريافت‏هاى درونى خود و حقايق را بازگونمى‏نمايند مانند افراد لالند، و چون چشم ديدن پيشرفت و پيروزى اسلام راندارند، كورند. و در اثر لجاجت و تعصّب مصداق »لايرجعون« مى‏باشند. ولىپيروزى‏ها مثل برق و نهيب مردم و آيات افشاگر همانند رعد و صاعقه، آنان رابه وحشت واضطراب انداخته است.
    202) نساء، 140.

  10. #20

    پیش فرض

    آيه 20:

    يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَرَهُمْ كُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُممَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَآ أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَآءَاللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى‏ كُلِّشَى‏ءٍ قَدِيرٌ


    ترجمه:

    نزديك است كه برق، نور چشمانشان را بربايد. هرگاه كه (برق آسمان در آنصحراى تاريك وبارانى) براى آنان بدرخشد، در آن حركت كنند، ولى همين كهتاريكى، ايشان را فرا گرفت بايستند. واگر خداوند بخواهد، شنوايى و بينايىآنان را (از بين) مى‏برد، همانا خداوند بر هر چيزى تواناست.


    تفسیر:

    منافقان، تاب وتوان ديدن دلائل نورانى و فروغ آيات الهى را ندارند. همانندمسافر شبگرد در بيابان كه در اثر برقِ آسمان، چشمانش خيره مى‏شود و جز چندقدم بر نمى‏دارد. منافقان در جامعه اسلامى هر چند گاهى چند قدمى پيشمى‏روند، ولى در اثر حوادث يا اتّفاقاتى از حركت باز مى‏ايستند. آنان چراغفطرت درونى خويش را خاموش كرده ومنتظر رسيدن نورى از قدرت‏هاى بيرونىمانده‏اند.
    هرگاه گفته مى‏شود خداوند بر هر كارى قادر است، مرادكارهاى ممكن است. مثلاً اگر گفتيم فلانى رياضى‏دان است، معنايش آن نيست كهبتواند حاصل جمع 2+2 را 5 بياورد. زيرا اين امر محال است، نه آنكه آن شخصقادر بر جمع نمودن آن نباشد. كسانى از امام عليه السلام سؤال كردند: آياخداوند مى‏تواند كره‏ى زمين را در تخم مرغى قرار دهد؟ امام ابتدا يك پاسخاقناعى دادند كه با يك عدسىِ چشم، آسمان بزرگ را مى‏بينيم، سپس فرمودند:خداوند قادر است، امّا پيشنهاد شما محال است. [203] درست مانند قدرت رياضى‏دان كه مسئله‏ى محال را حل نمى‏كند.
    سيماى منافق در قرآن
    منافق در عقيده وعمل، برخورد وگفتگو، عكس‏العمل‏هايى را از خود نشانمى‏دهد كه در اين سوره وسوره‏هاى منافقون، احزاب، توبه، نساء و محمّد آمدهاست. آنچه در اينجا به مناسبت مى‏توان گفت، اين است كه منافقين در باطنايمان ندارند، ولى خود را مصلح و عاقل مى‏پندارند. با همفكران خود خلوتمى‏كنند، نمازشان با كسالت و انفاقشان با كراهت است. نسبت به مؤمنانعيب‏جو و نسبت به پيامبر صلى الله عليه وآله موذى‏اند. از جبهه فرارى ونسبت به خدا غافل‏اند. افرادى ياوه‏سرا، رياكار، شايعه ساز و علاقمند بهدوستى با كفارند. ملاك علاقه‏شان كاميابى و ملاك غضبشان، محروميّت است.نسبت به تعهّداتى كه با خدا دارند بى‏وفايند، نسبت به خيراتى كه به مؤمنينمى‏رسد نگران، ولى نسبت به مشكلاتى كه براى مسلمين پيش مى‏آيد شادند. امربه منكر ونهى از معروف مى‏كنند. قرآن در برابر اين همه انحراف‏هاى فكرىوعملى مى‏فرمايد: «انّ المنافقين فى الدّرك الاسفل من النار» [204]
    203) تفسير نورالثقلين، ج‏1، ص 39.
    204) نساء، 145.


    نکته ها:

    1- منافق در مسير حركت، متحيّر است. «أضاء... مشوا، أظلم... قاموا»
    2- حركت منافق، در پرتو نور ديگران است. «اضاء لهم»
    3- منافق به سبب اعمالى كه مرتكب مى‏شود، هر لحظه ممكن است گرفتار قهر خداوندى شود.«و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم»
    4- سنّت الهى، آزادى دادن به همه است و گرنه خداوند مى‏توانست منافقان را كر و كور كند. «و لو شاء اللّه لذهب بسمعهم و ابصارهم»

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •