صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 34

موضوع: تفسیر سوره بقره

  1. #21

    پیش فرض

    آيه 21:

    يَأَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‏

    ترجمه:

    اى مردم! پروردگارتان كه شما وپيشينيان شما را آفريد، پرستش كنيد تا اهل تقوا شويد.


    تفسیر:


    در كتاب‏هاى قانون، مواد قانون، بدون خطاب بيان مى‏شود، ولى قرآن كتابقانونى است كه با روح و عاطفه مردم سر وكار دارد، لذا در بيان دستورات،خطاب مى‏كند. البتّه خطاب‏هاى قرآن مختلف است. [205]
    هدف از خلقت جهان و انسان، تكامل انسان‏هاست. يعنى هدف از آفرينش هستى، بهره‏گيرى انسان‏هاست [206] وتكامل انسان‏ها در گرو عبادت [207]واثر عبادت، رسيدن به تقوى [208] و نهايت تقوى، رستگارى است. [209]
    سؤال: چرا خدا را عبادت كنيم؟
    پاسخ: در چند جاى قرآن پاسخ اين پرسش چنين آمده است:
    * چون خداوند خالق و مربّى شماست. «اعبدوا ربّكم الّذى خلقكم» [210]
    * چون تأمين كننده رزق و روزى و امنيت شماست. «فليعبدوا ربّ هذا البيت الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» [211]
    * چون معبودى جز او نيست. «لا اله الاّ أنا فاعبُدنى» [212]
    عبادت انسان، هدف آفرينش انسان است نه هدف آفريننده. او نيازى به عبادت ماندارد، اگر همه مردم زمين كافر شوند او بى‏نياز است: «ان تكفروا انتم و منفى الارض جميعاً فانّ اللَّه لغنى...» چنانكه اگر همه مردم رو به خورشيدخانه بسازند يا پشت به خورشيد، در خورشيد اثرى ندارد.
    با اينكه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولىبازهم در برابر اين اداى تكليف، پاداش مى‏دهد و اين نهايت لطف اوست.
    آنچه انسان را وادار به عبادت مى‏كند امورى است، از جمله:
    1- توجّه به نعمت‏هاى او كه خالق و رازق و مربّى ماست.
    2- توجّه به فقر و نياز خود.
    3- توجّه به آثار و بركات عبادت.
    4- توجّه به آثار سوء ترك عبادت.
    5 - توجّه به اينكه همه هستى، مطيع او ودر حال تسبيح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشيم.
    6- توجّه به اينكه عشق وپرستش، در روح ماست وبه چه كسى برتر از او عشق بورزيم.
    سؤال: در قرآن آمده است: «واعبد ربّك حتّى ياتيك اليقين» يعنى عبادت كن تابه يقين برسى. پس آيا اگر كسى به يقين رسيد، نمازش را ترك كند؟!
    پاسخ: اگر گفتيم: نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنايشاين نيست كه هرگاه دستت به شاخه رسيد، نردبان را بردار، چون سقوط مى‏كنى.كسى كه از عبادت جدا شد، مثل كسى است كه از آسمان سقوط كند؛ «فكانّما خرّمن السماء» به علاوه كسانى كه به يقين رسيده‏اند مانند: رسول خدا و امامانمعصوم، لحظه‏اى از عبادت دست برنداشتند. بنابراين مراد آيه،بيان آثارعبادت است نه تعيين محدوده‏ى عبادت.
    آيات وروايات، براى عبادت شيوه‏ها وشرايطى را بيان نموده است كه در جاىخود بحث خواهد شد، ولى چون اين آيه، اوّلين فرمان الهى خطاب به انسان درقرآن است، سرفصل‏هايى را بيان مى‏كنيم تا مشخّص شود عبادت بايد چگونهباشد:
    1- عبادت مامورانه، يعنى طبق دستور او بدون خرافات.
    2- عبادت آگاهانه، تا بدانيم مخاطب و معبود ما كيست. «حتّى تعلموا ماتقولون» [213]
    3- عبادت خالصانه. «ولا يشرك بعبادة ربّه احداً» [214]
    4- عبادت خاشعانه. «فى صلاتهم خاشعون» [215]
    5 - عبادت مخفيانه. پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: «اعظم العبادة اجراً اخفاها» [216]
    6- عبادت عاشقانه. پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: «افضل الناس مَن عَشق العبادة» [217]
    و خلاصه در يك نگاه بايد بگوييم كه براى عبادت سه نوع شرط است؛
    الف: شرط صحّت، نظير طهارت وقبله.
    ب: شرط قبولى، نظير تقوى.
    ج: شرط كمال، نظير اينكه عبادت بايد آگاهانه، خاشعانه، مخفيانه وعاشقانه باشد كه اينها همه شرط كمال است. [218]
    205) براى عموم مى‏فرمايد: »يا ايّها الناس«، امّا براى هدايت‏يافتگان فرموده: »يا ايّها الذين امنوا«
    206) سخّر لكم« جاثيه، 13. »خلق لكم« بقره، 29.
    207) و ما خلقتُ الجنّ والانس الاّ ليَعبدون« ذاريات، 56.
    208) واعبدوا ربّكم ... لعلّكم تتّقون« بقره، 21.
    209) واتّقوا اللّه لعلّكم تفلحون« بقره، 189.
    210) مشركان خالقيّت را پذيرفته ولى ربوبيّت را انكار مى‏نمودند،خداوند در اين آيه دو كلمه »ربّكم« و »خلقكم« را در كنار هم آورده تادلالت بدين نكته كند كه خالق شما، پروردگار شماست.
    211) قريش، 3تا4.
    212) طه، 14.
    213) نساء، 43.
    214) كهف، 110.
    215) مؤمنون، 2.
    216) بحار، ج‏70، ص‏251.
    217) بحار، ج‏70، ص‏253.
    218) براى تفصيل بيشتر به كتاب پرتوى از اسرار نماز وتفسير نماز نوشته مؤلف مراجعه نماييد.


    نکته ها:

    1- دعوت انبيا، عمومى است و همه مردم را دربر مى‏گيرد. «يا ايها الناس»
    2- از فلسفه‏هاى عبادت، شكرگزارى از ولى نعمت است. «اعبدواربّكم‏الذى‏خلقكم»
    3- اوّلين نعمت‏ها، نعمت آفرينش، و اوّلين دستور، كُرنش در برابر خالق است. «اعبدوا ربّكم الذى خلقكم»
    4- مبادا بت‏پرستى يا انحراف نياكان، ما را از عبادت خداوند دور كند، حتّى آنان نيز مخلوق خداوند هستند. «و الذين من قبلكم»
    5 - عبادت، عامل تقواست. اگر عبادتى تقوى ايجاد نكند، عبادت نيست. «اعبدوا... لعلّكم تتقون»
    6- به عبادت خود مغرور نشويم كه هر عبادتى، تقوا ساز نيست. «لعلّكم تتقون»

  2. #22

    پیش فرض

    آيه 22:

    الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَ شاً وَالسَّمَآءَ بِنَآءًوَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَر تِرِزْقاً لَّكُمْ فَلَاتَجْعَلُواْ للَّهِ أَنْدَاداً وَ أَنْتُمْتَعْلَمُونَ‏


    ترجمه:

    آن (خداوندى) كه زمين را براى شما فرشى (گسترده) وآسمان را بنايى(افراشته) قرار داد و از آسمان، آبى فرو فرستاد و به آن از ميوه‏ها، روزىبراى شما بيرون آورد، پس براى خداوند شريك و همتايى قرار ندهيد با آنكهخودتان مى‏دانيد (كه هيچ يك از شركا و بت‏ها، نه شما را آفريده‏اند ونهروزى مى‏دهند و اينها فقط كار خداست.)


    تفسیر:


    در اين آيه خداوند به نعمت‏هاى متعدّدى اشاره مى‏كند كه هركدام از آنهاسرچشمه‏ى چند نعمت ديگر است. مثلاً فراش بودن زمين، اشاره به نعمت‏هاىفراوان ديگرى است. همچون سخت بودن كوهها ونرم بودن خاك دشت‏ها، فاصله زمينتا خورشيد، درجه حرارت و دما و هواى آن، وجود رودخانه‏ها، درّه‏ها، كوهها،گياهان و حركت‏هاى مختلف آن كه مجموعاً فراش بودن زمين را مهيّا كرده‏اند.چنانكه در قرآن براى زمين تعابير چندى شده است، زمين هم «مهد» [219]گهواره است، هم «ذلول» [220] رام و آرام و هم «كفات» [221] در برگيرنده.
    كلمه «سماء» در آيه يك بار در برابر «ارض» آمده است كه به همه‏ى قسمت بالااشاره دارد و يك بار مراد همان قسمت نزول باران از ابرها مى‏باشد.
    219) الذى جعل لكم الارض مهداً« طه، 53.
    220) هو الذى جعل لكم الارض ذلولاً« ملك، 15.
    221) الم نجعل الارض كفاتا« مرسلات، 15.


    نکته ها:

    1- ياد نعمت‏هاى الهى از بهترين راههاى دعوت به عبادت است. «اعبدوا ربّكم... الذى جعل لكم»
    2- از بهترين راههاى خداشناسى، استفاده كردن از نعمت‏هاى در دسترس است. «جعل لكم الارض فراشاً و السماء بناءً»
    3- در نظام آفرينش، هماهنگى كامل به چشم مى‏خورد. هماهنگى ميان زمين،آسمان، باران، گياهان، ميوه‏ها وانسان. (برهان نظم) «جعل، انزل، اخرج»
    4- آفريده‏ها هركدام براى هدفى خلق شده‏اند. «رزقاً لكم» باران براى رشد وثمر دادن ميوه‏ها، «فاخرج به» و ميوه‏ها براى روزى انسان. «رزقاً لكم»
    5 - زمين وباران وسيله هستند، رويش گياهان وميوه‏ها بدست خداست.«فأخرج»
    6- نظم و هماهنگى دستگاه آفرينش، نشانه‏ى توحيد است، پس شما هم يكتا پرست باشيد. «فلا تجعلوا لِلّه انداداً»
    7- ريشه‏ى خداپرستى در فطرت و وجدان همه مردم است. «وانتم تعلمون»
    8 - آفرينش زمين و آسمان و باران و ميوه‏ها و روزى انسان، پرتوى از ربوبيّت خداوند است. «اعبدوا ربّكم... الذى جعل لكم...»
    9- همه‏ى انسان‏ها، حقّ بهره‏بردارى و تصرف در زمين را دارند. (در آيه «لكم» تكرار شده است.)
    10- دليل واجب بودن عبادت شما، لطف اوست كه زمين وآسمان وباران و گياهانرا براى روزى شما قرار داده است. «اعبدوا ربّكم... الذى جعل لكم...»
    11- خداوند بر اسباب طبيعى حاكم است. «جعل، انزل، اخرج»
    12- پندار شريك براى خداوند، از جهل است. «لا تجعلوا لله اندادا وانتم تعلمون»

  3. #23

    پیش فرض

    آيه 23 :

    وَإِنْ كُنْتُمْ فِى رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى‏ عَبْدِنَافَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّنْ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَآءَكُمْ مِّن دُونِاللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ‏


    ترجمه:

    واگر در آنچه بر بنده‏ى خود (از قرآن) نازل كرده‏ايم، شكّ داريد، اگر راستمى‏گوييد (لااقل) يك سوره همانند آن را بياوريد و گواهان خود را غير ازخداوند بر اين كار دعوت كنيد.


    تفسیر:



    اين آيه، معجزه بودن قرآن را مطرح مى‏كند. پيامبران، يك دعوت دارند كههدايت به سوى خداست و با استدلال و موعظه و جدال نيكو انجام مى‏دهند و يكادّعا دارند كه از سوى خدا براى هدايت مردم آمده‏اند وبراى آن معجزهمى‏آورند. پس معجزه براى اثبات ادّعاى پيامبر است، نه دعوت او. [222]
    خداوند در قرآن، بارها مخالفان اسلام را دعوت به مبارزه كرده است، كه اگرشما اين كتاب را از سوى خدا نمى‏دانيد وساخته وپرداخته دست بشر مى‏دانيد،بجاى اين همه جنگ ومبارزه، كتابى مثل قرآن بياوريد تا صداى اسلام خاموششود!
    خداوند براى اثبات حقّانيت پيامبر و كتاب خود، از يك سو مخالفان را تحريكو از سوى ديگر به آنان تخفيف داده است. يك‏جا فرموده: «فاتوا بكتاب» [223]كتابى مثل قرآن بياوريد. و در جاى ديگر فرموده است: «فاتوا بعشر سور مثله» [224]ده سوره و در جاى ديگر مى‏فرمايد: «فاتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون اللَّه» [225] يك سوره. به علاوه مى‏گويد: براى اين كار مى‏توانيد از تمام قدرت‏ها و ياران و همفكران خود در سراسر جهان دعوت كنيد.
    تقسيم‏بندى قرآن و نامگذارى هر بخش به نام سوره، در زمان پيامبر صلى الله عليه وآله و از جانب خداوند بوده است. «فاتوا بسورة»
    قرآن در ستايش انبيا، يا بعد از كلمه «عبدنا» و يا قبل از كلمه «عبد» نامآنان را مى‏برد؛ «عبدنا ايوب»، «ابراهيم... كل من عبادنا» ولى دربارهپيامبر اسلام تنها كلمه «عبد» بدون ذكر نام را بكار مى‏برد تا بگويد عبدمطلق، محمّد صلى الله عليه وآله است.
    222)مخفى نماند معجزه به معناى ناديده نگرفتن نظام علّت و معلول نيست، بلكهمعجزه نيز علّت دارد، ولى علّت آن يا اراده الهى است، يا عواملى كه خداوندعلّت بودن آن را براى مردم مخفى نموده است.
    223) قصص، 49.
    224) هود،13.
    225) يونس، 38.


    نکته ها:
    1- بايد از فكر و دل افراد شكّ زدايى صورت گيرد مخصوصاً در مسائل اعتقادى. «ان كنتم فى ريب»
    2- شرط دريافت وحى، بندگى خداست «نزّلنا على عبدنا»
    3- قرآن، كتاب استدلال و احتجاج است و راهى براى وسوسه و شكّ باقى نمى‏گذارد. «فاتوا بسورة»
    4- انبيا بايد معجزه داشته باشند و قرآن معجزه‏ى رسول اكرم صلى الله عليه وآله است. «فاتوا بسورة من مثله»
    5 - دين جاويد، معجزه‏ى جاويد مى‏خواهد تا هر انسانى در هر زمان و مكانى،اگر دچار ترديد و شكّ شد، بتواند خود آزمايش كند. «فاتوا بسورة من مثله»
    6- بر حقّانيت قرآن به قدرى يقين داريم كه اگر مخالفان، يك سوره مثل قرآن نيز آوردند به جاى تمام قرآن مى‏پذيريم. «بسورة»
    7- بهترين قاضى و داور، وجدان است. خداوند وجدان مخالفان را داور قرار داده است. «و ادعوا شهداءكم»



  4. #24

    پیش فرض

    آيه 24 :

    فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِىوَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَفِرينَ‏

    ترجمه:

    پس اگر اين كار را نكرديد، كه هرگز نتوانيد كرد، از آتشى كه هيزمش مردم (گناهكار) وسنگ‏ها هستند وبراى كافران مهيّا شده، بپرهيزيد.


    تفسیر:


    در سوره‏ى انبياء مى‏خوانيم: «انّكم و ماتعبدون من دون‏اللّه حصب جهنّم» [226]شماو آنچه غير از خدا پرستش مى‏كنيد (بت‏هايتان)، هيزم دوزخيد. بنابراين ممكناست مراد از سنگ در اين آيه، همان بت‏ها باشند كه مورد پرستش بوده‏اند، نههر سنگى، [227] تا آنان بدانند و به چشمخود ببينند كه كارى از بت‏ها ساخته نبوده و نيست. همچنين اين سنگ‏ها درقيامت، همانند چاقوى خونى همراه پرونده قاتل، سند جرم و گناه آنان است.
    سؤال: با اينكه الفاظ اختراع بشر است، پس چگونه نمى‏تواند مثل قرآن را بياورد؟
    پاسخ: حروف الفبا از بشر است، ولى نحوه تركيب وبيان مفاهيم بلند آنها،برخاسته از علم و هنر است. قرآن بر اساس علم و حكمت بى‏پايان الهى، نزوليافته است ولى هر كتاب ديگرى، از سوى هركس كه باشد، براساس علم محدودومحصور به جهلِ بشر، تأليف يافته است. پس هيچگاه بشر نمى‏تواند كتابى مثلقرآن بياورد.
    226) انبياء، 98.
    227) چنانكه در طول تاريخ و در ميان آن همه سنگ وچوب، هرگز حجر الاسودمورد پرستش واقع نشده ونقش بت را نداشته و هرگز آتش‏گيرانه دوزخ نخواهدشد. آرى! حجرالاسود دست خدا در زمين و حافظ اسرار و گواه بر اقرارفطرت‏هاى بشرى است.


    نکته ها:

    1- يقين به حقّانيت راه وهدف، يكى از اصول رهبرى است. «ولن تفعلوا»
    2- اكنون كه احساس عجز و ناتوانى كرديد، تسليم حقّ شويد. «ولن تفعلوا فاتّقوا»
    3- انسان جمود و كافر، هم رديف سنگ است. «الناس و الحجارة»
    4- خباثت‏هاى درونى انسان گناهكار، در قيامت تجسم يافته و آتش گيرانه مى‏شود. «وقودها الناس»
    5 - كفر و لجاجت، انسان شايسته‏ى خليفةالّلهى را، به هيزم دوزخ تبديل مى‏كند. «وقودها الناس»
    6- رهايى از آتش دوزخ، در گرو ايمان به قرآن و تصديق پيامبر اسلام است.«فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتّقوا النّار... اُعدّت للكافرين»

  5. #25

    پیش فرض

    آيه 25 :


    وَبَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ أَنَّ لَهُمْجَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَامِنْ ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِى رُزِقْنَا مِن قَبْلُوَأُتُواْ بِهِ مُتَشَبِهاً وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَ جٌ مُّطَهَّرَةٌوَهُمْ فِيهَا خَلِدُونَ‏


    ترجمه:

    وكسانى را كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده‏اند، مژده بده كهبرايشان باغهايى است كه نهرها از پاى (درختان) آن جارى است، هرگاه ميوه‏اىاز آن (باغها) به آنان روزى شود، گويند: اين همان است كه قبلاً نيز روزىما بوده، در حالى كه همانند آن نعمت‏ها به ايشان داده شده است (نه خودآنها) و براى آنان در بهشت همسرانى پاك و پاكيزه است و در آنجاجاودانه‏اند.


    تفسیر:

    شايد مراد از «متشابهاً» اين باشد كه بهشتيان در نگاه اوّل، ميوه‏ها رامانند ميوه‏هاى دنيوى مى‏بينند ومى‏گويند: شبيه همان است كه در دنيا خوردهبوديم، لكن بعد از خوردن مى‏فهمند كه طعم ولذّت تازه‏اى دارد. وشايد مراداين باشد كه ميوه‏هايى به آنان داده مى‏شود كه همه از نظر خوبى وزيبايىوخوش عطرى يكسانند و مانند ميوه‏هاى دنيا درجه يك، دو وسه ندارد.
    درقرآن، معمولاً ايمان و عمل صالح در كنار هم مطرح شده است، ولى ايمان برعمل صالح مقدم قرار گرفته است. آرى، اگر اتاقى از درون نورانى شد، شعاعاين نور از روزنه و پنجره‏ها بيرون خواهد زد. ايمان، درونِ انسان رانورانى و قلب نورانى، تمام كارهاى انسان را نورانى مى‏كند. بركات ايمان وعمل صالح بسيار است كه در آيات قرآن به آنها اشاره شده است. [228]
    همسران بهشتى دو نوع هستند:
    الف: يكى حور العين كه همچون لؤلؤ و باكره هستند و در همان عالم آفريده مى‏شوند. «أنشاناهنّ إنشاء»
    ب: همسران مؤمن دنيايى كه با چهره‏اى زيبا در كنار همسرانشان قرار مى‏گيرند. «ومن صلح من ابائهم و أزواجهم» [229]
    از امام صادق عليه السلام درباره‏ى ازواج مطهّره سؤال شد، فرمودند: همسران بهشتى آلوده به حيض و حدث نمى‏شوند. [230]
    228) قرآن، 15 بركت براى ايمان همراه عمل صالح، بيان نموده كه بامراجعه به معجم المفهرس مى‏توانيد به آنها دسترسى پيدا نماييد.
    229) رعد، 13.
    230) تفسير راهنما و دُرّالمنثور.


    نکته ها:

    1- مژده و بشارت همراه با هشدار و اخطار (در آيه قبل) يكى از اصول تربيت است. «فاتقوا النار... وبشّر الذين آمنوا...»
    2- ايمان قلبى بايد توأم با اعمال صالح باشد. «آمنوا وعملوا الصالحات»
    3- انجام همه‏ى كارهاى صالح وشايسته، كارساز است، نه بعضى از آنها. «عملواالصالحات» («الصالحات» هم جمع است وهم (الف‏ولام) دارد كه به معناى همهكارهاى خوب است.)
    4- كارهاى شايسته و صالح، در صورتى ارزش دارد كه برخاسته از ايمان باشد،نه تمايلات شخصى و جاذبه‏هاى اجتماعى. اوّل «آمنوا» بعد «عملوا الصالحات»
    5 - محروميت‏هايى كه مؤمن به جهت رعايت حرام و حلال در اين دنيا مى‏بيند، در آخرت جبران مى‏شود. «رزقوا»
    6- ما در دنيا نگرانِ از دست دادن نعمت‏ها هستيم، امّا در آخرت اين نگرانى نيست. «وهم فيها خالدون»
    7- آشنايى با سابقه‏ى نعمت‏ها، بر لذّت كاميابى مى‏افزايد. [231] «رزقنا من قبل»
    8 - همسران بهشتى نيز پاكيزه‏اند. «ازواج مطهّرة»
    231)سخنان كسى را كه مى‏شناسيم در راديو و تلويزيون با عشق و علاقه گوشمى‏دهيم و يا عكس جاهايى كه قبلا بدانجا رفته‏ايم با علاقه نگاه مى‏كنيم.

  6. #26

    پیش فرض

    آيه 26:

    إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحِى أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَافَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعْلَمُونْ أَنَّهُ الْحَقُّمِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذآ أَرَادَاللَّهُ بِهَذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِى بِهِ كَثِيراًوَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلّاَ الْفَسِقِينَ


    ترجمه:



    همانا خداوند از اينكه به پشه‏اى (يا فروتر) يا بالاتر از آن مثال بزندشرم ندارد، پس آنهايى كه ايمان دارند مى‏دانند كه آن(مثال) از طرفپروردگارشان به حقّ است، ولى كسانى كه كفرورزيدند گويند: خداوند از اينمثل چه منظورى داشته است؟ (آرى،) خداوند بسيارى را بدان (مثال) گمراه وبسيارى را بدان هدايت مى‏فرمايد. (امّا آگاه باشيد كه) خداوند جز افرادفاسق را بدان گمراه نمى‏كند.


    تفسیر:

    كلمه «بعوض» به معناى پشه و ريشه‏ى آن از «بعض» مى‏باشد كه به جهت كوچكى جثّه به آن اطلاق شده است. [232]
    مثال‏هاى قرآن، براى همه‏ى مردم است و از هر نوع مثلى نيز در آن آمده است: «ولقد ضربنا للنّاس فى هذا القران من كلّ مثل» [233]البتّه اين مثل‏ها را نبايد ساده انگاشت، زيرا دانشمندان، كُنه آن را دركمى‏كنند: «وتلك الامثال نضربها للنّاس وما يعقلها الاّ العالمون» [234]در مثال زدن، تذكّر، تفهيم، تعليم، بيان و پرده‏بردارى از حقايق نهفته استو در كتاب‏هاى آسمانىِ پيشين نيز همانند تورات و انجيل و در سخنان رسولاكرم و ائمه اهل‏بيت عليهم السلام فراوان ديده مى‏شود. در تورات نيز بخشىبه نام «أمثال سليمان» وجود دارد.
    بعضى از مخالفان اسلام كه ازبرخورد منطقى و آوردن مثلِ قرآن عاجز ماندند، مثال‏هاى قرآن را بهانه قرارداده و مى‏گفتند: شأن خداوند برتر از آن است كه به حيواناتى چون مگس ياعنكبوت مثال بزند. [235] و اين مثال‏ها با مقام خداوند سازگار نيست. و بدينوسيله در آيات قرآن تشكيك مى‏كردند. [236] خداوند با نزول اين آيه به بهانه‏گيرى‏هاى آنان پاسخ مى‏دهد.
    سؤال: چرا خداوند گروهى را با قرآن و مثال‏هاى آن گمراه مى‏كند؟
    پاسخ: خداوند كسى را گمراه نمى‏كند، بلكه هركس در برابر حقايق قرآنبايستد، خود گمراه مى‏شود و بدين معنى مى‏توان گفت كه قرآن، سبب گمراهى اوگرديد. چنانكه در پايان همين آيه مى‏فرمايد: «وما يضلّ به الاّ الفاسقين»يعنى فسق مردم سبب گمراهى آنان مى‏باشد. راستى مگر مى‏شود خداوند مردم رابه ايمان تكليف كند، ولى خودش آنان را گمراه كند!؟ و مگر مى شود اين همهپيامبر و كتب آسمانى نازل كند، ولى خودش مردم را گمراه كند!؟ مگر مى‏شوداز ابليس به خاطر گمراه كردن انتقاد كند، ولى خودش ديگران را گمراهنمايد!؟
    گرچه در اين آيه، هدايت و گمراهى بطور كلّى به خداوند نسبت داده شده است،ولى آيات ديگر، مسئله را باز نموده و مى‏فرمايد: «يهدى اليه من أناب» [237]خداوند كسانى را هدايت مى‏كند كه به سوى او بروند. و «يهدى به اللَّه من اتّبع رضوانه» [238]به دنبال كسب رضاى او باشند. و «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» [239]آنان كه در راه او جهاد كنند. وبر عكس، كسانى كه با اختيار خود در راه كجحركت كنند، خداوند آنان را به حال خود رها مى‏كند. مراد از گمراه كردن خدانيز همين معناست. چنانكه درباره كافران، ظالمان، فاسقان ومسرفان جمله «لايهدى» بكار رفته است. به‏قول سعدى:
    راه است وچاه وديده بينا وآفتاب‏تا آدمى نگاه كند، پيش پاى خويش
    چندين چراغ دارد وبى‏راهه مى‏رودبگذار تا بيفتد وبيند، سزاى خويش
    232) مفردات راغب.
    233) روم، 58.
    234) عنكبوت، 43.
    235) در سوره عنكبوت آيه 41، قدرت‏هاى غيرالهى به خانه عنكبوت تشبيهشده و در سوره حجّ آيه 73 فرموده كه ديگران حتّى توانايى آفريدن يك مگس راندارند.
    236) اصولاً چرا خداوند از مثال زدن به پشه، شرم كند؟ مگر آفريدنپشه، شرم داشت كه مثال زدن به آن نيز شرم داشته باشد؟ كوچكى پشه نبايدمورد بهانه باشد، زيرا همين پشه تمام اعضاى فيل را در اندازه كوچكتر داردو علاوه بر آن دو شاخك نيز دارد. خرطوم تو خالىِ آن همانند ظريف‏ترينودقيق‏ترين سرنگ است كه مى‏تواند اين پشه‏ى كوچك، بزرگترين حيوان را عاجزكند. از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه به كوچكى پشه ننگريد كههرچه فيل دارد او هم دارد، به علاوه دو بال كه فيل ندارد. تفسيرمجمع‏البيان.
    237) رعد، 27.
    238) مائده، 16.
    239) عنكبوت، 69.


    نکته ها:

    1- حيا و شرم در مواردى است كه كار شرعاً، عقلاً يا عرفاً مذموم باشد. امّا در بيان حقايق، شرم و خجالت پسنديده نيست. «لا يستحيى»
    2- حقايق والا و مهم را مى‏توان با زبان ساده ومثال بيان نمود. «ان يضرب مثلاً»
    3- مؤمن كلام خدارا باور دارد و مطيع آن است. «يعلمون انّه الحق»
    4- مثال‏هاى قرآن، وسيله تربيت و رشد است. «فيعلمون انه الحق من ربهم»
    5 - مثال‏هاى قرآن، حقّ ودر مقام بيان حقايق است. «انّه‏الحق»
    6- انسانِ حقيقت‏جو، از هر نورى راه را مى‏يابد، ولى شخص بهانه‏گير واشكال‏تراش، به هر چراغى خرده مى‏گيرد. «ماذا اراد اللَّه بهذا مثلاً»
    7- كفر و لجاجت، عامل بهانه‏گيرى است. «ماذا اراد اللَّه بهذا مثلاً»
    8 - فسق، موجب گمراهى ومانع شناخت حقايق است. «ومايضلّ به الاّ الفاسقين»
    9- مثال‏هاى قرآن، وسيله هدايت يا ضلالت است. «يضلّ به، يهدى به»
    10- خداوند، پيمان‏شكن را فاسق و فاسق را گمراه مى‏كند. «وما يضل به الا الفاسقين»

  7. #27

    پیش فرض

    آيه 27:


    الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَقِهِ وَيَقْطَعُونَمَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَسِرُونَ


    ترجمه:

    (فاسقان) كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از آنكه محكم بستند مى‏شكنند، وپيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع مى‏نمايند، و در زمينفساد مى‏كنند، قطعاً آنان زيان‏كارانند


    تفسیر:

    پيمان‏هاى الهى كه در اين آيه مطرح گرديده، متعدّد است: خداوند از انبيا پيمان گرفته تا آيات الهى را به مردم بگويند. [240]و از اهل كتاب تعهّد گرفته تا كتمان حقايق نكنند و به بشارت‏هاى تورات وانجيل كه درباره پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله آمده است عمل نمايند. [241] و از عامّه مردم نيز عهد گرفته، به فرمان الهى عمل كرده و راه شيطان را رها كنند. [242]
    در اسلام وفاى به عهد واجب است، حتّى نسبت به كفّار. و عهدشكن، منافقمعرّفى شده است، هرچند كه اهل نماز باشد. رسول خدا صلى الله عليه وآلهفرمودند: «لا دين لمن لا عهد له» [243] آن كس كه پايبند تعهّدات خود نيست، از دين بهره‏اى ندارد.
    خداوند در اين آيه فرمان داده تا با گروه‏هايى پيوند و رابطه داشته باشيم:«امر اللَّه به ان يوصل» در روايات آن گروه‏ها چنين معرّفى شده‏اند:رهبران آسمانى، دانشمندان، خويشاوندان، مؤمنين، همسايگان و اساتيد. و هركسرابطه‏ى خود را با اين افراد قطع كند، خود خسارت مى‏بيند. زيرا جلو رشد وتكاملى را كه در سايه اين ارتباطات مى‏توانسته داشته باشد، گرفته است.
    وفاى به عهد، كمالى است كه خداوند خود را به آن ستوده است؛ «ومن اوفى بعهده من اللَّه» [244] كيست كه بهتر از خدا به پيمانش وفا كند؟. وفاى به عهد حتّى نسبت به مشركين لازم است؛ «فاتموا اليهم عهدهم الى مدّتهم» [245] تا پايان مدّت قرارداد به پيمانى كه با مشركين بسته‏ايد وفادار باشيد. همچنين در آيه 25 سوره رعد پيمان‏شكنان لعنت شده‏اند.
    عهد دو گونه است: عهدو پيمانى كه مردم با يكديگر مى‏بندند وبايد به آنوفادار باشند. و عهد وپيمانى كه خداوند براى رهبرى يك جامعه، بر عهده‏ىپيامبر يا امام قرار مى‏دهد كه اين عهد مقام الهى است. «لا ينال عهدىالظالمين» [246]
    بخشى از پيمان‏هاى الهى كه اين آيه بر آن تأكيد مى‏كند، همان پيمان‏هاىفطرى است كه خداوند در نهاد همه افراد بشر قرار داده است. چنانكه حضرت علىعليه السلام فلسفه‏ى نبوّت را شكوفا نمودن پيمان فطرى مى‏داند. «و واتراليهم انبيائه ليستأدوهم ميثاق فطرته» [247]
    سؤال: عهد خداوند چيست؟
    پاسخ: از جمله «لا ينال عهدى الظالمين» استفاده مى‏شود كه رهبرى آسمانى،عهد خداوند است و از روايات نيز استفاده مى‏شود كه نماز، عهد خداوند است.هرگونه تعهّدى كه انسان بين خود و خدا داشته باشد، عهد الهى است. قوانينعقلى، فكرى و احكام الهى نيز مصداق عهد الهى مى‏باشند.
    علاّمه مجلسى قدس سره به دنبال آيه‏ى «ويقطعون ما امر اللَّه به ان يوصل»يكصد وده حديث درباره اهميت صله رحم، بيان نموده و آنها را مورد بحث قرارداده است. ما د [248] ر اينجا برخى از نكات جالبى را كه در آن روايات آمده، نقل مى‏كنيم:
    * با بستگان خود ديدار داشته باشيد، هر چند در حدّ نوشاندن آبى باشد.
    * صله رحم، عمر را زياد و فقر را دور مى‏سازد.
    * با صله رحم، رزق توسعه مى‏يابد.
    * بهترين قدم‏ها، قدمى است كه براى صله‏ى رحم و ديدار اقوام برداشته مى‏شود.
    * در اثر صله رحم، به مقام مخصوصى در بهشت دست مى‏يابيد.
    * به سراغ بستگان برويد، گرچه آنها بى اعتنايى كنند.
    * صله رحم كنيد هر چند فاميل از نيكان نباشد.
    * صله رحم كنيد، گرچه با سلام كردن باشد.
    * صله‏ى رحم، مرگ و حساب روز قيامت را آسان مى‏كند.
    * بويى از بهشت نصيب شخص قاطع رحم نمى‏شود.
    * صله‏ى رحم باعث تزكيه عمل و رشد اموال مى‏شود.
    * كمك مالى به فاميل، بيست و چهار برابرِ كمك به ديگران پاداش دارد.
    * صله رحم كنيد، گرچه يكسال راه برويد.
    امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: پدرم سفارش كرد، با افرادى كه با فاميل خود رابطه ندارند، دوست مشو. [249]
    240) واذ اخذنا من النبييّن ميثاقهم« احزاب، 7.
    241) واذ اخذاللَّه ميثاق الذّين اوتوا الكتاب« آل‏عمران، 187.
    242) واذ اخذ ربّك من بنى‏آدم« اعراف، 172.
    243) بحار، ج‏72، ص‏198.
    244) توبه، 111.
    245) توبه، 4.
    246) بقره، 124.
    247) نهج‏البلاغه، خطبه‏1.
    248) بحار، ج‏71، ص 87.
    249) تفسير راهنما ونورالثقلين.


    نکته ها:

    1- پيمان‏شكنى، شيوه‏ى فاسقان است. «الفاسقين. الّذين ينقضون» (فعل مضارع، رمز دوام است.)
    2- به پيمان فاسقان، اعتماد نكنيد. كسى كه پيمان خداوند را نقض مى‏كند، به عهد و پيمان ديگران وفادار نخواهد بود. «ينقضون، يقطعون»
    3- انسان در برابر خداوند مسئول است، چون با عقل و فطرت خود، با او عهد و ميثاق بسته كه به احكام دين عمل كند. «عهد اللَّه»
    4- اسلام با انزوا مخالف است. «امر اللَّه ان يوصل»
    5 - عهدشكن، به تدريج مفسد مى‏شود. «ينقضون، يفسدون»
    6- عهدشكن به خود ضربه مى‏زند، نه خداوند. «اولئك هم الخاسرون»



  8. #28

    پیش فرض

    آيه 28:

    كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَ تاً فَأَحْيَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ


    ترجمه:

    چگونه به خداوند كافر مى‏شويد، درحالى كه شما (اجسام بى‏روح و) مردگانىبوديد كه او شما را زنده كرد، سپس شما را مى‏ميراند و بار ديگر شما رازنده مى‏كند، سپس به سوى او باز گردانده مى‏شويد.


    تفسیر:


    بهترينراه خداشناسى، فكر در آفرينش خود و جهان است. حضرت ابراهيم عليه السلام درمقام اثبات خداوند به ديگران فرمود: «ربّى الّذى يحيى و يميت» [250]پروردگار من كسى است كه زنده مى‏كند ومى‏ميراند. تفكّر در پديده‏ى حياتوانديشيدن در مسئله مرگ، انسان را متوجه مى‏كند كه اگر حيات از خود انسانبود، بايد هميشگى باشد. چرا قبلاً نبود، بعداً پيدا شد و سپس گرفتهمى‏شود؟! خداوند مى‏فرمايد: اكنون كه ديديد چگونه موجود بى‏جان، جاندارمى‏شود، پس بدانيد كه زنده شدن مجدّد شما در روز قيامت نيز همينطور است.
    مسئله حيات، حقيقتش مجهول، ولى آثارش در وجود انسان مشهود است. خالق اينحيات نيز حقيقتش قابل درك نيست، ولى آثارش در هر چيز روشن است.
    250) بقره، 258.



    نکته ها:

    1- سؤال از عقل وفطرت، يكى از شيوه‏هاى تبليغ وارشاد است. «كيف تكفرون...»
    2- تفكّر در تحولات مرگ و حيات، بهترين دليل بر اثبات وجود خداوند است. «كنتم امواتاً» خودشناسى مقدّمه خداشناسى است.
    3- در بينش الهى، هدف از حيات ومرگ، تكامل وبازگشت به منبع كمال است. «ثم اليه ترجعون» مولوى در دفتر سوّم مثنوى مى‏گويد:
    از جمادى مُردم و نامى شدم‏از نما مُردم ز حيوان سر زدم
    مُردم از حيوانى و انسان شدم‏پس چه ترسم كِى زمردن كم شدم
    بار ديگر از ملك پرّان شوم‏آنچه در وَهم نايد آن شوم



  9. #29

    پیش فرض

    آيه 29 :

    هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى‏إِلَى‏ السَّمَآءِ فَسَوَّيهُنَّ سَبْعَ سَمَو تٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَى‏ءٍعَلِيمٌ‏


    ترجمه:

    اوست آن كس كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريده، سپس به آفرينشآسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان، استوار نمود و او بر هر چيزىآگاه است.


    تفسیر:


    «وفرعها فى السماء» كلمه «سماء» در زبان عربى به معنى بالاست. گاهى به چند مترى
    بالاتر از سطح زمين، مانند شاخه‏هاى درخت كه در ارتفاع كمى قرار دارند، گفته
    (x) شده است: [251] و گاهى به ارتفاع ابرها كه از آن باران مى‏بارد؛ «و نزلنا من السماء ماء» [252] و گاهى به جوّ اطراف زمين اطلاق شده است. «جعلنا السماء سقفاً محفوظاً» [253]
    251) ابراهيم، 24.
    252) ق، 9.
    253) انبياء، 32.


    نکته ها:

    1- كفر به خداوند بخشنده‏ى توانا وبرطرف كننده نيازها، شگفت انگيز است. «كيف تكفرون... هو الذى...»
    2- هستى، براى بشر آفريده شده است. «خلق لكم ما فى الارض جميعاً»
    3- نظام هستى، هدفدار است و در آفرينش جهان، تدبير و طرح حكيمانه مطرح بوده است. «خلق لكم»
    4- هيچ آفريده‏اى در طبيعت بيهوده نيست، هر چند ما راه استفاده از آن را ندانيم. «خلق لكم»
    5 - اصل آن است كه همه چيز براى انسان مباح است، مگر دليل مخصوصى آن را ردّ كند. «خلق لكم ما فى الارض جميعاً»
    6- دنيا براى انسان است، نه انسان براى دنيا. «خلق لكم»
    7- انسان مى‏تواند از نظر علمى، به جايى برسد كه از تمام مواهب طبيعى بهره‏گيرى كند و اسرار هستى را كشف و آنرا تسخير نمايد. «لكم»
    8 - بهره‏گيرى از مواهب زمين، براى همه است. «خلق لكم ما فى الارض»
    9- آسمان‏هاى هفتگانه جهان، داراى اعتدال و بدون كمترين اعوجاج و ناهماهنگى است. «فسوّاهن سبع سموات»
    10- آفرينش آسمان و زمين، همه بر اساس علم الهى است. «خلق لكم... عليم»
    11- آفرينش زمين و آسمان‏هاى هفتگانه، دليل توانايى خدا بر زنده كردن مردگان است كه در آيه قبل آمده بود. «ثم يحييكم... هو الذى»

  10. #30

    پیش فرض

    آيه 30 :

    وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئِكَةِ إِنّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِخَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُالدِّمآءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّىأَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ‏


    ترجمه:

    وهنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمين جانشينى قراردهم. فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى‏دهى كه در آن فساد كند وخون‏ها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديسمى‏كنيم. خداوند فرمود: همانا من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.

    تفسیر:


    در آيه‏ى قبل خوانديم كه خداوند، همه‏ى مواهب زمين را براى انسان آفريدهاست. در اين آيه و آيات بعد، مسأله‏ى خلافت انسان در زمين مطرح مى‏شود كهنگرانى فرشتگان از فسادهاى بشر و توضيح و توجيه خداوند وسجده‏ى آنان دربرابر نخستين انسان را بدنبال دارد.
    فرشتگان، يا از طريق اخبار الهىويا مشاهده‏ى انسان‏هاى قبل از حضرت آدم عليه السلام در عوالم ديگر يا درهمين عالم ويا به خاطر پيش‏بينى صحيحى كه از انسان خاكى ومادّى وتزاحم‏هاىطبيعى آنها داشتند، خونريزى وفساد انسان راپيش‏بينى مى‏كردند.
    گرچه همه‏ى انسان‏ها، استعداد خليفه خدا شدن را دارند، امّا همه خليفه‏ىخدا نيستند. چون برخى از آنها با رفتار خود به اندازه‏اى سقوط مى‏كنند كهاز حيوان هم پست‏تر مى‏شوند. چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «اولئك كالانعام بلهم اضل» [254]
    قرارگاه اين خليفه، زمين است، ولى لياقت او تا «قاب قوسين او ادنى» [255]مى‏باشد.
    به ديگران اجازه دهيد سؤال كنند. خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤال كنندو گرنه ملائك، بدون اجازه حرف نمى‏زنند و فرشتگان مى‏دانستند كه براى هرآفريده‏اى، هدفى عالى در كار است.
    سؤال: چرا خداوند در آفرينش انسان، موضوع را با فرشتگان مطرح كرد؟
    پاسخ: انسان، مخلوق ويژه‏اى است كه ساخت مادّى او به بهترين قوام بوده: «احسن تقويم» [256] و در او روح خدايى دميده شده و بعد از خلقت او خداوند به خود تبريك گفته است: «فتبارك اللّه» [257]
    سؤال: خدايى كه دائماً حاضر، ناظر وقيّوم است چه نيازى به جانشين وخليفه دارد؟
    پاسخ: اوّلاً جانشينى انسان نه به خاطر نياز و عجز خداوند است، بلكه اينمقام به خاطر كرامت و فضيلت رتبه‏ى انسانيّت است. ثانياً نظام آفرينش براساس واسطه‏هاست. يعنى با اينكه خداوند مستقيماً قادر بر انجام هر كارىاست، ولى براى اجراى امور، واسطه‏هايى را قرار داده كه نمونه‏هايى را بيانمى‏كنيم:
    * با اينكه مدبّر اصلى اوست: «اللّه الّذى... يدبّر» [258] لكن فرشتگان را مدبّر هستى قرار داده است. «فالمدبّرات أمراً» [259]
    * با اينكه شفا بدست اوست؛ «فهو يشفين» [260] امّا در عسل شفا قرار داده است. «فيه شفاء» [261]
    * با اينكه علم غيب مخصوص اوست؛ «انّما الغيب للّه» [262] لكن بخشى از آن را براى بعضى از بندگان صالحش ظاهر مى‏كند. «الاّ مَن ارتضى من رسول» [263]
    پس انسان مى‏تواند جانشين خداوند شود و اطاعت او همچون اطاعت از خداوند باشد. «من يطع الرّسول فقد أطاع اللّه» [264] و بيعت با او نيز به منزله‏ى بيعت با خداوند باشد. «انّ الّذين يبايعونك... انّما يبايعون اللّه» [265] و محبّت به او مثل محبّت خدا باشد. «من احبّكم فقد احبّ اللّه» [266]
    براى قضاوت درباره‏ى موجودات، بايد تمام خيرات و شرور آنها را كنار همگذاشت و نبايد زود قضاوت كرد. فرشتگان خود را ديدند كه تسبيح و حمد آنهابيشتر از انسان است. ابليس نيز خود را مى‏بيند و مى‏گويد: من از آتشم وآدم از خاك و زير بار نمى‏رود. امّا خداوند متعال مجموعه را مى‏بيند كهانسان بهتر است و مى‏فرمايد: «انّى اعلم مالا تعلمون»
    254) اعراف، 179.
    255) نجم، 9.
    256) تين، 4.
    257) مؤمنون، 14.
    258) يونس، 3.
    259) نازعات، 5.
    260) شعراء، 80.
    261) نحل، 69.
    262) يونس، 20.
    263) جنّ، 27.
    264) نساء، 18.
    265) فتح، 10.
    266) زيارت جامعه كبيره.

    نکته ها:

    1- خداوند ابتدا اسباب زندگى را براى انسان فراهم كرد، سپس او را آفريد. «خلق لكم ما فى الارض جميعاً ... اذقال ربك للملائكه» [267]
    2- آفرينش ملائكه، قبل از آدم بوده است. زيرا خداوند آفريدن انسان را با آنان در ميان گذاشت.
    3- انتصاب خليفه و جانشين و حاكم الهى، تنها بدست خداست. «انّى جاعل فى الارض خليفة»
    4- انسان، جانشين دائمى خداوند در زمين است. «جاعل» [268]
    5 - انسان مى‏تواند اشرف مخلوقات و لايق مقام خليفةاللهى باشد. [269]«جاعل فى الارض خليفة»
    6- ملائكه، فساد و خونريزى را كار دائمى انسان مى‏دانستند. «يفسد... ويسفك»
    7- حاك [270] م و خليفه‏ى الهى بايد عادل باشد، نه فاسد و فاسق. خليفه نبايد «يفسد فى الارض» باشد.
    8 - طرح لياقتِ خود، اگر بر اساس حسادت نباشد، مانعى ندارد. «و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك»
    9- عبادت و تسبيح در فضاى آرام، تنها ملاك و معيار لياقت نيست. «نحن نسبّح»
    10- به خاطر انحراف يا فساد گروهى، نبايد جلوى امكان رشد ديگران گرفتهشود. با آنكه خداوند مى‏دانست گروهى از انسان‏ها فساد مى‏كنند، امّا نعمتآفرينش را از همه سلب نكرد.
    11- مطيع و تسليم بودن با سؤال كردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. «أتجعل فيها»
    12- خداوند فساد و خونريزى انسان را مردود ندانست، لكن مصلحت مهمتر و شايستگى و برترى انسان را طرح نمود. «انى اعلم ما لاتعلمون»
    13- توقّع نداشته باشيد همه‏ى مردم بى‏چون و چرا، سخن يا كار شما رابپذيرند. زيرا فرشتگان نيز از خدا سؤال مى‏كنند. «قالوا أتجعل فيها»
    14- علوم و اطلاعات فرشتگان، محدود است. «مالا تعلمون»
    267)حضرت على عليه السلام فرمودند: »فلمّا مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم...«همين كه زمين را گسترد و فرمانش را متنفّذ قرارداد، انسان را آفريد.نهج‏البلاغه، خطبه 91.
    268) كلمه »جاعل« اسم فاعل و رمز تداوم است.
    269) البتّه ستمكاران را از نيل به اين مقام محروم كرده است: »لاينال عهدى الظالمين« بقره، 124.
    270) فعل مضارع نشانه‏ى استمرار است.



صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •