-
مدیریت کل سایت
آيه 21:
يَأَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
ترجمه:
اى مردم! پروردگارتان كه شما وپيشينيان شما را آفريد، پرستش كنيد تا اهل تقوا شويد.
تفسیر:
در كتابهاى قانون، مواد قانون، بدون خطاب بيان مىشود، ولى قرآن كتابقانونى است كه با روح و عاطفه مردم سر وكار دارد، لذا در بيان دستورات،خطاب مىكند. البتّه خطابهاى قرآن مختلف است. [205]
هدف از خلقت جهان و انسان، تكامل انسانهاست. يعنى هدف از آفرينش هستى، بهرهگيرى انسانهاست [206] وتكامل انسانها در گرو عبادت [207]واثر عبادت، رسيدن به تقوى [208] و نهايت تقوى، رستگارى است. [209]
سؤال: چرا خدا را عبادت كنيم؟
پاسخ: در چند جاى قرآن پاسخ اين پرسش چنين آمده است:
* چون خداوند خالق و مربّى شماست. «اعبدوا ربّكم الّذى خلقكم» [210]
* چون تأمين كننده رزق و روزى و امنيت شماست. «فليعبدوا ربّ هذا البيت الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف» [211]
* چون معبودى جز او نيست. «لا اله الاّ أنا فاعبُدنى» [212]
عبادت انسان، هدف آفرينش انسان است نه هدف آفريننده. او نيازى به عبادت ماندارد، اگر همه مردم زمين كافر شوند او بىنياز است: «ان تكفروا انتم و منفى الارض جميعاً فانّ اللَّه لغنى...» چنانكه اگر همه مردم رو به خورشيدخانه بسازند يا پشت به خورشيد، در خورشيد اثرى ندارد.
با اينكه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولىبازهم در برابر اين اداى تكليف، پاداش مىدهد و اين نهايت لطف اوست.
آنچه انسان را وادار به عبادت مىكند امورى است، از جمله:
1- توجّه به نعمتهاى او كه خالق و رازق و مربّى ماست.
2- توجّه به فقر و نياز خود.
3- توجّه به آثار و بركات عبادت.
4- توجّه به آثار سوء ترك عبادت.
5 - توجّه به اينكه همه هستى، مطيع او ودر حال تسبيح او هستند، چرا ما وصله ناهمرنگ هستى باشيم.
6- توجّه به اينكه عشق وپرستش، در روح ماست وبه چه كسى برتر از او عشق بورزيم.
سؤال: در قرآن آمده است: «واعبد ربّك حتّى ياتيك اليقين» يعنى عبادت كن تابه يقين برسى. پس آيا اگر كسى به يقين رسيد، نمازش را ترك كند؟!
پاسخ: اگر گفتيم: نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنايشاين نيست كه هرگاه دستت به شاخه رسيد، نردبان را بردار، چون سقوط مىكنى.كسى كه از عبادت جدا شد، مثل كسى است كه از آسمان سقوط كند؛ «فكانّما خرّمن السماء» به علاوه كسانى كه به يقين رسيدهاند مانند: رسول خدا و امامانمعصوم، لحظهاى از عبادت دست برنداشتند. بنابراين مراد آيه،بيان آثارعبادت است نه تعيين محدودهى عبادت.
آيات وروايات، براى عبادت شيوهها وشرايطى را بيان نموده است كه در جاىخود بحث خواهد شد، ولى چون اين آيه، اوّلين فرمان الهى خطاب به انسان درقرآن است، سرفصلهايى را بيان مىكنيم تا مشخّص شود عبادت بايد چگونهباشد:
1- عبادت مامورانه، يعنى طبق دستور او بدون خرافات.
2- عبادت آگاهانه، تا بدانيم مخاطب و معبود ما كيست. «حتّى تعلموا ماتقولون» [213]
3- عبادت خالصانه. «ولا يشرك بعبادة ربّه احداً» [214]
4- عبادت خاشعانه. «فى صلاتهم خاشعون» [215]
5 - عبادت مخفيانه. پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: «اعظم العبادة اجراً اخفاها» [216]
6- عبادت عاشقانه. پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: «افضل الناس مَن عَشق العبادة» [217]
و خلاصه در يك نگاه بايد بگوييم كه براى عبادت سه نوع شرط است؛
الف: شرط صحّت، نظير طهارت وقبله.
ب: شرط قبولى، نظير تقوى.
ج: شرط كمال، نظير اينكه عبادت بايد آگاهانه، خاشعانه، مخفيانه وعاشقانه باشد كه اينها همه شرط كمال است. [218]
205) براى عموم مىفرمايد: »يا ايّها الناس«، امّا براى هدايتيافتگان فرموده: »يا ايّها الذين امنوا«
206) سخّر لكم« جاثيه، 13. »خلق لكم« بقره، 29.
207) و ما خلقتُ الجنّ والانس الاّ ليَعبدون« ذاريات، 56.
208) واعبدوا ربّكم ... لعلّكم تتّقون« بقره، 21.
209) واتّقوا اللّه لعلّكم تفلحون« بقره، 189.
210) مشركان خالقيّت را پذيرفته ولى ربوبيّت را انكار مىنمودند،خداوند در اين آيه دو كلمه »ربّكم« و »خلقكم« را در كنار هم آورده تادلالت بدين نكته كند كه خالق شما، پروردگار شماست.
211) قريش، 3تا4.
212) طه، 14.
213) نساء، 43.
214) كهف، 110.
215) مؤمنون، 2.
216) بحار، ج70، ص251.
217) بحار، ج70، ص253.
218) براى تفصيل بيشتر به كتاب پرتوى از اسرار نماز وتفسير نماز نوشته مؤلف مراجعه نماييد.
نکته ها:
1- دعوت انبيا، عمومى است و همه مردم را دربر مىگيرد. «يا ايها الناس»
2- از فلسفههاى عبادت، شكرگزارى از ولى نعمت است. «اعبدواربّكمالذىخلقكم»
3- اوّلين نعمتها، نعمت آفرينش، و اوّلين دستور، كُرنش در برابر خالق است. «اعبدوا ربّكم الذى خلقكم»
4- مبادا بتپرستى يا انحراف نياكان، ما را از عبادت خداوند دور كند، حتّى آنان نيز مخلوق خداوند هستند. «و الذين من قبلكم»
5 - عبادت، عامل تقواست. اگر عبادتى تقوى ايجاد نكند، عبادت نيست. «اعبدوا... لعلّكم تتقون»
6- به عبادت خود مغرور نشويم كه هر عبادتى، تقوا ساز نيست. «لعلّكم تتقون»
-
مدیریت کل سایت
آيه 22:
الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَ شاً وَالسَّمَآءَ بِنَآءًوَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَر تِرِزْقاً لَّكُمْ فَلَاتَجْعَلُواْ للَّهِ أَنْدَاداً وَ أَنْتُمْتَعْلَمُونَ
ترجمه:
آن (خداوندى) كه زمين را براى شما فرشى (گسترده) وآسمان را بنايى(افراشته) قرار داد و از آسمان، آبى فرو فرستاد و به آن از ميوهها، روزىبراى شما بيرون آورد، پس براى خداوند شريك و همتايى قرار ندهيد با آنكهخودتان مىدانيد (كه هيچ يك از شركا و بتها، نه شما را آفريدهاند ونهروزى مىدهند و اينها فقط كار خداست.)
تفسیر:
در اين آيه خداوند به نعمتهاى متعدّدى اشاره مىكند كه هركدام از آنهاسرچشمهى چند نعمت ديگر است. مثلاً فراش بودن زمين، اشاره به نعمتهاىفراوان ديگرى است. همچون سخت بودن كوهها ونرم بودن خاك دشتها، فاصله زمينتا خورشيد، درجه حرارت و دما و هواى آن، وجود رودخانهها، درّهها، كوهها،گياهان و حركتهاى مختلف آن كه مجموعاً فراش بودن زمين را مهيّا كردهاند.چنانكه در قرآن براى زمين تعابير چندى شده است، زمين هم «مهد» [219]گهواره است، هم «ذلول» [220] رام و آرام و هم «كفات» [221] در برگيرنده.
كلمه «سماء» در آيه يك بار در برابر «ارض» آمده است كه به همهى قسمت بالااشاره دارد و يك بار مراد همان قسمت نزول باران از ابرها مىباشد.
219) الذى جعل لكم الارض مهداً« طه، 53.
220) هو الذى جعل لكم الارض ذلولاً« ملك، 15.
221) الم نجعل الارض كفاتا« مرسلات، 15.
نکته ها:
1- ياد نعمتهاى الهى از بهترين راههاى دعوت به عبادت است. «اعبدوا ربّكم... الذى جعل لكم»
2- از بهترين راههاى خداشناسى، استفاده كردن از نعمتهاى در دسترس است. «جعل لكم الارض فراشاً و السماء بناءً»
3- در نظام آفرينش، هماهنگى كامل به چشم مىخورد. هماهنگى ميان زمين،آسمان، باران، گياهان، ميوهها وانسان. (برهان نظم) «جعل، انزل، اخرج»
4- آفريدهها هركدام براى هدفى خلق شدهاند. «رزقاً لكم» باران براى رشد وثمر دادن ميوهها، «فاخرج به» و ميوهها براى روزى انسان. «رزقاً لكم»
5 - زمين وباران وسيله هستند، رويش گياهان وميوهها بدست خداست.«فأخرج»
6- نظم و هماهنگى دستگاه آفرينش، نشانهى توحيد است، پس شما هم يكتا پرست باشيد. «فلا تجعلوا لِلّه انداداً»
7- ريشهى خداپرستى در فطرت و وجدان همه مردم است. «وانتم تعلمون»
8 - آفرينش زمين و آسمان و باران و ميوهها و روزى انسان، پرتوى از ربوبيّت خداوند است. «اعبدوا ربّكم... الذى جعل لكم...»
9- همهى انسانها، حقّ بهرهبردارى و تصرف در زمين را دارند. (در آيه «لكم» تكرار شده است.)
10- دليل واجب بودن عبادت شما، لطف اوست كه زمين وآسمان وباران و گياهانرا براى روزى شما قرار داده است. «اعبدوا ربّكم... الذى جعل لكم...»
11- خداوند بر اسباب طبيعى حاكم است. «جعل، انزل، اخرج»
12- پندار شريك براى خداوند، از جهل است. «لا تجعلوا لله اندادا وانتم تعلمون»
-
مدیریت کل سایت
آيه 23 :
وَإِنْ كُنْتُمْ فِى رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَافَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّنْ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَآءَكُمْ مِّن دُونِاللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ
ترجمه:
واگر در آنچه بر بندهى خود (از قرآن) نازل كردهايم، شكّ داريد، اگر راستمىگوييد (لااقل) يك سوره همانند آن را بياوريد و گواهان خود را غير ازخداوند بر اين كار دعوت كنيد.
تفسیر:
اين آيه، معجزه بودن قرآن را مطرح مىكند. پيامبران، يك دعوت دارند كههدايت به سوى خداست و با استدلال و موعظه و جدال نيكو انجام مىدهند و يكادّعا دارند كه از سوى خدا براى هدايت مردم آمدهاند وبراى آن معجزهمىآورند. پس معجزه براى اثبات ادّعاى پيامبر است، نه دعوت او. [222]
خداوند در قرآن، بارها مخالفان اسلام را دعوت به مبارزه كرده است، كه اگرشما اين كتاب را از سوى خدا نمىدانيد وساخته وپرداخته دست بشر مىدانيد،بجاى اين همه جنگ ومبارزه، كتابى مثل قرآن بياوريد تا صداى اسلام خاموششود!
خداوند براى اثبات حقّانيت پيامبر و كتاب خود، از يك سو مخالفان را تحريكو از سوى ديگر به آنان تخفيف داده است. يكجا فرموده: «فاتوا بكتاب» [223]كتابى مثل قرآن بياوريد. و در جاى ديگر فرموده است: «فاتوا بعشر سور مثله» [224]ده سوره و در جاى ديگر مىفرمايد: «فاتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون اللَّه» [225] يك سوره. به علاوه مىگويد: براى اين كار مىتوانيد از تمام قدرتها و ياران و همفكران خود در سراسر جهان دعوت كنيد.
تقسيمبندى قرآن و نامگذارى هر بخش به نام سوره، در زمان پيامبر صلى الله عليه وآله و از جانب خداوند بوده است. «فاتوا بسورة»
قرآن در ستايش انبيا، يا بعد از كلمه «عبدنا» و يا قبل از كلمه «عبد» نامآنان را مىبرد؛ «عبدنا ايوب»، «ابراهيم... كل من عبادنا» ولى دربارهپيامبر اسلام تنها كلمه «عبد» بدون ذكر نام را بكار مىبرد تا بگويد عبدمطلق، محمّد صلى الله عليه وآله است.
222)مخفى نماند معجزه به معناى ناديده نگرفتن نظام علّت و معلول نيست، بلكهمعجزه نيز علّت دارد، ولى علّت آن يا اراده الهى است، يا عواملى كه خداوندعلّت بودن آن را براى مردم مخفى نموده است.
223) قصص، 49.
224) هود،13.
225) يونس، 38.
نکته ها:
1- بايد از فكر و دل افراد شكّ زدايى صورت گيرد مخصوصاً در مسائل اعتقادى. «ان كنتم فى ريب»
2- شرط دريافت وحى، بندگى خداست «نزّلنا على عبدنا»
3- قرآن، كتاب استدلال و احتجاج است و راهى براى وسوسه و شكّ باقى نمىگذارد. «فاتوا بسورة»
4- انبيا بايد معجزه داشته باشند و قرآن معجزهى رسول اكرم صلى الله عليه وآله است. «فاتوا بسورة من مثله»
5 - دين جاويد، معجزهى جاويد مىخواهد تا هر انسانى در هر زمان و مكانى،اگر دچار ترديد و شكّ شد، بتواند خود آزمايش كند. «فاتوا بسورة من مثله»
6- بر حقّانيت قرآن به قدرى يقين داريم كه اگر مخالفان، يك سوره مثل قرآن نيز آوردند به جاى تمام قرآن مىپذيريم. «بسورة»
7- بهترين قاضى و داور، وجدان است. خداوند وجدان مخالفان را داور قرار داده است. «و ادعوا شهداءكم»
-
مدیریت کل سایت
آيه 24 :
فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِىوَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَفِرينَ
ترجمه:
پس اگر اين كار را نكرديد، كه هرگز نتوانيد كرد، از آتشى كه هيزمش مردم (گناهكار) وسنگها هستند وبراى كافران مهيّا شده، بپرهيزيد.
تفسیر:
در سورهى انبياء مىخوانيم: «انّكم و ماتعبدون من دوناللّه حصب جهنّم» [226]شماو آنچه غير از خدا پرستش مىكنيد (بتهايتان)، هيزم دوزخيد. بنابراين ممكناست مراد از سنگ در اين آيه، همان بتها باشند كه مورد پرستش بودهاند، نههر سنگى، [227] تا آنان بدانند و به چشمخود ببينند كه كارى از بتها ساخته نبوده و نيست. همچنين اين سنگها درقيامت، همانند چاقوى خونى همراه پرونده قاتل، سند جرم و گناه آنان است.
سؤال: با اينكه الفاظ اختراع بشر است، پس چگونه نمىتواند مثل قرآن را بياورد؟
پاسخ: حروف الفبا از بشر است، ولى نحوه تركيب وبيان مفاهيم بلند آنها،برخاسته از علم و هنر است. قرآن بر اساس علم و حكمت بىپايان الهى، نزوليافته است ولى هر كتاب ديگرى، از سوى هركس كه باشد، براساس علم محدودومحصور به جهلِ بشر، تأليف يافته است. پس هيچگاه بشر نمىتواند كتابى مثلقرآن بياورد.
226) انبياء، 98.
227) چنانكه در طول تاريخ و در ميان آن همه سنگ وچوب، هرگز حجر الاسودمورد پرستش واقع نشده ونقش بت را نداشته و هرگز آتشگيرانه دوزخ نخواهدشد. آرى! حجرالاسود دست خدا در زمين و حافظ اسرار و گواه بر اقرارفطرتهاى بشرى است.
نکته ها:
1- يقين به حقّانيت راه وهدف، يكى از اصول رهبرى است. «ولن تفعلوا»
2- اكنون كه احساس عجز و ناتوانى كرديد، تسليم حقّ شويد. «ولن تفعلوا فاتّقوا»
3- انسان جمود و كافر، هم رديف سنگ است. «الناس و الحجارة»
4- خباثتهاى درونى انسان گناهكار، در قيامت تجسم يافته و آتش گيرانه مىشود. «وقودها الناس»
5 - كفر و لجاجت، انسان شايستهى خليفةالّلهى را، به هيزم دوزخ تبديل مىكند. «وقودها الناس»
6- رهايى از آتش دوزخ، در گرو ايمان به قرآن و تصديق پيامبر اسلام است.«فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتّقوا النّار... اُعدّت للكافرين»
-
مدیریت کل سایت
آيه 25 :
وَبَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّلِحَتِ أَنَّ لَهُمْجَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَامِنْ ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِى رُزِقْنَا مِن قَبْلُوَأُتُواْ بِهِ مُتَشَبِهاً وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَ جٌ مُّطَهَّرَةٌوَهُمْ فِيهَا خَلِدُونَ
ترجمه:
وكسانى را كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام دادهاند، مژده بده كهبرايشان باغهايى است كه نهرها از پاى (درختان) آن جارى است، هرگاه ميوهاىاز آن (باغها) به آنان روزى شود، گويند: اين همان است كه قبلاً نيز روزىما بوده، در حالى كه همانند آن نعمتها به ايشان داده شده است (نه خودآنها) و براى آنان در بهشت همسرانى پاك و پاكيزه است و در آنجاجاودانهاند.
تفسیر:
شايد مراد از «متشابهاً» اين باشد كه بهشتيان در نگاه اوّل، ميوهها رامانند ميوههاى دنيوى مىبينند ومىگويند: شبيه همان است كه در دنيا خوردهبوديم، لكن بعد از خوردن مىفهمند كه طعم ولذّت تازهاى دارد. وشايد مراداين باشد كه ميوههايى به آنان داده مىشود كه همه از نظر خوبى وزيبايىوخوش عطرى يكسانند و مانند ميوههاى دنيا درجه يك، دو وسه ندارد.
درقرآن، معمولاً ايمان و عمل صالح در كنار هم مطرح شده است، ولى ايمان برعمل صالح مقدم قرار گرفته است. آرى، اگر اتاقى از درون نورانى شد، شعاعاين نور از روزنه و پنجرهها بيرون خواهد زد. ايمان، درونِ انسان رانورانى و قلب نورانى، تمام كارهاى انسان را نورانى مىكند. بركات ايمان وعمل صالح بسيار است كه در آيات قرآن به آنها اشاره شده است. [228]
همسران بهشتى دو نوع هستند:
الف: يكى حور العين كه همچون لؤلؤ و باكره هستند و در همان عالم آفريده مىشوند. «أنشاناهنّ إنشاء»
ب: همسران مؤمن دنيايى كه با چهرهاى زيبا در كنار همسرانشان قرار مىگيرند. «ومن صلح من ابائهم و أزواجهم» [229]
از امام صادق عليه السلام دربارهى ازواج مطهّره سؤال شد، فرمودند: همسران بهشتى آلوده به حيض و حدث نمىشوند. [230]
228) قرآن، 15 بركت براى ايمان همراه عمل صالح، بيان نموده كه بامراجعه به معجم المفهرس مىتوانيد به آنها دسترسى پيدا نماييد.
229) رعد، 13.
230) تفسير راهنما و دُرّالمنثور.
نکته ها:
1- مژده و بشارت همراه با هشدار و اخطار (در آيه قبل) يكى از اصول تربيت است. «فاتقوا النار... وبشّر الذين آمنوا...»
2- ايمان قلبى بايد توأم با اعمال صالح باشد. «آمنوا وعملوا الصالحات»
3- انجام همهى كارهاى صالح وشايسته، كارساز است، نه بعضى از آنها. «عملواالصالحات» («الصالحات» هم جمع است وهم (الفولام) دارد كه به معناى همهكارهاى خوب است.)
4- كارهاى شايسته و صالح، در صورتى ارزش دارد كه برخاسته از ايمان باشد،نه تمايلات شخصى و جاذبههاى اجتماعى. اوّل «آمنوا» بعد «عملوا الصالحات»
5 - محروميتهايى كه مؤمن به جهت رعايت حرام و حلال در اين دنيا مىبيند، در آخرت جبران مىشود. «رزقوا»
6- ما در دنيا نگرانِ از دست دادن نعمتها هستيم، امّا در آخرت اين نگرانى نيست. «وهم فيها خالدون»
7- آشنايى با سابقهى نعمتها، بر لذّت كاميابى مىافزايد. [231] «رزقنا من قبل»
8 - همسران بهشتى نيز پاكيزهاند. «ازواج مطهّرة»
231)سخنان كسى را كه مىشناسيم در راديو و تلويزيون با عشق و علاقه گوشمىدهيم و يا عكس جاهايى كه قبلا بدانجا رفتهايم با علاقه نگاه مىكنيم.
-
مدیریت کل سایت
آيه 26:
إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحِى أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَافَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعْلَمُونْ أَنَّهُ الْحَقُّمِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذآ أَرَادَاللَّهُ بِهَذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِى بِهِ كَثِيراًوَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلّاَ الْفَسِقِينَ
ترجمه:
همانا خداوند از اينكه به پشهاى (يا فروتر) يا بالاتر از آن مثال بزندشرم ندارد، پس آنهايى كه ايمان دارند مىدانند كه آن(مثال) از طرفپروردگارشان به حقّ است، ولى كسانى كه كفرورزيدند گويند: خداوند از اينمثل چه منظورى داشته است؟ (آرى،) خداوند بسيارى را بدان (مثال) گمراه وبسيارى را بدان هدايت مىفرمايد. (امّا آگاه باشيد كه) خداوند جز افرادفاسق را بدان گمراه نمىكند.
تفسیر:
كلمه «بعوض» به معناى پشه و ريشهى آن از «بعض» مىباشد كه به جهت كوچكى جثّه به آن اطلاق شده است. [232]
مثالهاى قرآن، براى همهى مردم است و از هر نوع مثلى نيز در آن آمده است: «ولقد ضربنا للنّاس فى هذا القران من كلّ مثل» [233]البتّه اين مثلها را نبايد ساده انگاشت، زيرا دانشمندان، كُنه آن را دركمىكنند: «وتلك الامثال نضربها للنّاس وما يعقلها الاّ العالمون» [234]در مثال زدن، تذكّر، تفهيم، تعليم، بيان و پردهبردارى از حقايق نهفته استو در كتابهاى آسمانىِ پيشين نيز همانند تورات و انجيل و در سخنان رسولاكرم و ائمه اهلبيت عليهم السلام فراوان ديده مىشود. در تورات نيز بخشىبه نام «أمثال سليمان» وجود دارد.
بعضى از مخالفان اسلام كه ازبرخورد منطقى و آوردن مثلِ قرآن عاجز ماندند، مثالهاى قرآن را بهانه قرارداده و مىگفتند: شأن خداوند برتر از آن است كه به حيواناتى چون مگس ياعنكبوت مثال بزند. [235] و اين مثالها با مقام خداوند سازگار نيست. و بدينوسيله در آيات قرآن تشكيك مىكردند. [236] خداوند با نزول اين آيه به بهانهگيرىهاى آنان پاسخ مىدهد.
سؤال: چرا خداوند گروهى را با قرآن و مثالهاى آن گمراه مىكند؟
پاسخ: خداوند كسى را گمراه نمىكند، بلكه هركس در برابر حقايق قرآنبايستد، خود گمراه مىشود و بدين معنى مىتوان گفت كه قرآن، سبب گمراهى اوگرديد. چنانكه در پايان همين آيه مىفرمايد: «وما يضلّ به الاّ الفاسقين»يعنى فسق مردم سبب گمراهى آنان مىباشد. راستى مگر مىشود خداوند مردم رابه ايمان تكليف كند، ولى خودش آنان را گمراه كند!؟ و مگر مى شود اين همهپيامبر و كتب آسمانى نازل كند، ولى خودش مردم را گمراه كند!؟ مگر مىشوداز ابليس به خاطر گمراه كردن انتقاد كند، ولى خودش ديگران را گمراهنمايد!؟
گرچه در اين آيه، هدايت و گمراهى بطور كلّى به خداوند نسبت داده شده است،ولى آيات ديگر، مسئله را باز نموده و مىفرمايد: «يهدى اليه من أناب» [237]خداوند كسانى را هدايت مىكند كه به سوى او بروند. و «يهدى به اللَّه من اتّبع رضوانه» [238]به دنبال كسب رضاى او باشند. و «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» [239]آنان كه در راه او جهاد كنند. وبر عكس، كسانى كه با اختيار خود در راه كجحركت كنند، خداوند آنان را به حال خود رها مىكند. مراد از گمراه كردن خدانيز همين معناست. چنانكه درباره كافران، ظالمان، فاسقان ومسرفان جمله «لايهدى» بكار رفته است. بهقول سعدى:
راه است وچاه وديده بينا وآفتابتا آدمى نگاه كند، پيش پاى خويش
چندين چراغ دارد وبىراهه مىرودبگذار تا بيفتد وبيند، سزاى خويش
232) مفردات راغب.
233) روم، 58.
234) عنكبوت، 43.
235) در سوره عنكبوت آيه 41، قدرتهاى غيرالهى به خانه عنكبوت تشبيهشده و در سوره حجّ آيه 73 فرموده كه ديگران حتّى توانايى آفريدن يك مگس راندارند.
236) اصولاً چرا خداوند از مثال زدن به پشه، شرم كند؟ مگر آفريدنپشه، شرم داشت كه مثال زدن به آن نيز شرم داشته باشد؟ كوچكى پشه نبايدمورد بهانه باشد، زيرا همين پشه تمام اعضاى فيل را در اندازه كوچكتر داردو علاوه بر آن دو شاخك نيز دارد. خرطوم تو خالىِ آن همانند ظريفترينودقيقترين سرنگ است كه مىتواند اين پشهى كوچك، بزرگترين حيوان را عاجزكند. از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه به كوچكى پشه ننگريد كههرچه فيل دارد او هم دارد، به علاوه دو بال كه فيل ندارد. تفسيرمجمعالبيان.
237) رعد، 27.
238) مائده، 16.
239) عنكبوت، 69.
نکته ها:
1- حيا و شرم در مواردى است كه كار شرعاً، عقلاً يا عرفاً مذموم باشد. امّا در بيان حقايق، شرم و خجالت پسنديده نيست. «لا يستحيى»
2- حقايق والا و مهم را مىتوان با زبان ساده ومثال بيان نمود. «ان يضرب مثلاً»
3- مؤمن كلام خدارا باور دارد و مطيع آن است. «يعلمون انّه الحق»
4- مثالهاى قرآن، وسيله تربيت و رشد است. «فيعلمون انه الحق من ربهم»
5 - مثالهاى قرآن، حقّ ودر مقام بيان حقايق است. «انّهالحق»
6- انسانِ حقيقتجو، از هر نورى راه را مىيابد، ولى شخص بهانهگير واشكالتراش، به هر چراغى خرده مىگيرد. «ماذا اراد اللَّه بهذا مثلاً»
7- كفر و لجاجت، عامل بهانهگيرى است. «ماذا اراد اللَّه بهذا مثلاً»
8 - فسق، موجب گمراهى ومانع شناخت حقايق است. «ومايضلّ به الاّ الفاسقين»
9- مثالهاى قرآن، وسيله هدايت يا ضلالت است. «يضلّ به، يهدى به»
10- خداوند، پيمانشكن را فاسق و فاسق را گمراه مىكند. «وما يضل به الا الفاسقين»
-
مدیریت کل سایت
آيه 27:
الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَقِهِ وَيَقْطَعُونَمَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَسِرُونَ
ترجمه:
(فاسقان) كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از آنكه محكم بستند مىشكنند، وپيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع مىنمايند، و در زمينفساد مىكنند، قطعاً آنان زيانكارانند
تفسیر:
پيمانهاى الهى كه در اين آيه مطرح گرديده، متعدّد است: خداوند از انبيا پيمان گرفته تا آيات الهى را به مردم بگويند. [240]و از اهل كتاب تعهّد گرفته تا كتمان حقايق نكنند و به بشارتهاى تورات وانجيل كه درباره پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله آمده است عمل نمايند. [241] و از عامّه مردم نيز عهد گرفته، به فرمان الهى عمل كرده و راه شيطان را رها كنند. [242]
در اسلام وفاى به عهد واجب است، حتّى نسبت به كفّار. و عهدشكن، منافقمعرّفى شده است، هرچند كه اهل نماز باشد. رسول خدا صلى الله عليه وآلهفرمودند: «لا دين لمن لا عهد له» [243] آن كس كه پايبند تعهّدات خود نيست، از دين بهرهاى ندارد.
خداوند در اين آيه فرمان داده تا با گروههايى پيوند و رابطه داشته باشيم:«امر اللَّه به ان يوصل» در روايات آن گروهها چنين معرّفى شدهاند:رهبران آسمانى، دانشمندان، خويشاوندان، مؤمنين، همسايگان و اساتيد. و هركسرابطهى خود را با اين افراد قطع كند، خود خسارت مىبيند. زيرا جلو رشد وتكاملى را كه در سايه اين ارتباطات مىتوانسته داشته باشد، گرفته است.
وفاى به عهد، كمالى است كه خداوند خود را به آن ستوده است؛ «ومن اوفى بعهده من اللَّه» [244] كيست كه بهتر از خدا به پيمانش وفا كند؟. وفاى به عهد حتّى نسبت به مشركين لازم است؛ «فاتموا اليهم عهدهم الى مدّتهم» [245] تا پايان مدّت قرارداد به پيمانى كه با مشركين بستهايد وفادار باشيد. همچنين در آيه 25 سوره رعد پيمانشكنان لعنت شدهاند.
عهد دو گونه است: عهدو پيمانى كه مردم با يكديگر مىبندند وبايد به آنوفادار باشند. و عهد وپيمانى كه خداوند براى رهبرى يك جامعه، بر عهدهىپيامبر يا امام قرار مىدهد كه اين عهد مقام الهى است. «لا ينال عهدىالظالمين» [246]
بخشى از پيمانهاى الهى كه اين آيه بر آن تأكيد مىكند، همان پيمانهاىفطرى است كه خداوند در نهاد همه افراد بشر قرار داده است. چنانكه حضرت علىعليه السلام فلسفهى نبوّت را شكوفا نمودن پيمان فطرى مىداند. «و واتراليهم انبيائه ليستأدوهم ميثاق فطرته» [247]
سؤال: عهد خداوند چيست؟
پاسخ: از جمله «لا ينال عهدى الظالمين» استفاده مىشود كه رهبرى آسمانى،عهد خداوند است و از روايات نيز استفاده مىشود كه نماز، عهد خداوند است.هرگونه تعهّدى كه انسان بين خود و خدا داشته باشد، عهد الهى است. قوانينعقلى، فكرى و احكام الهى نيز مصداق عهد الهى مىباشند.
علاّمه مجلسى قدس سره به دنبال آيهى «ويقطعون ما امر اللَّه به ان يوصل»يكصد وده حديث درباره اهميت صله رحم، بيان نموده و آنها را مورد بحث قرارداده است. ما د [248] ر اينجا برخى از نكات جالبى را كه در آن روايات آمده، نقل مىكنيم:
* با بستگان خود ديدار داشته باشيد، هر چند در حدّ نوشاندن آبى باشد.
* صله رحم، عمر را زياد و فقر را دور مىسازد.
* با صله رحم، رزق توسعه مىيابد.
* بهترين قدمها، قدمى است كه براى صلهى رحم و ديدار اقوام برداشته مىشود.
* در اثر صله رحم، به مقام مخصوصى در بهشت دست مىيابيد.
* به سراغ بستگان برويد، گرچه آنها بى اعتنايى كنند.
* صله رحم كنيد هر چند فاميل از نيكان نباشد.
* صله رحم كنيد، گرچه با سلام كردن باشد.
* صلهى رحم، مرگ و حساب روز قيامت را آسان مىكند.
* بويى از بهشت نصيب شخص قاطع رحم نمىشود.
* صلهى رحم باعث تزكيه عمل و رشد اموال مىشود.
* كمك مالى به فاميل، بيست و چهار برابرِ كمك به ديگران پاداش دارد.
* صله رحم كنيد، گرچه يكسال راه برويد.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: پدرم سفارش كرد، با افرادى كه با فاميل خود رابطه ندارند، دوست مشو. [249]
240) واذ اخذنا من النبييّن ميثاقهم« احزاب، 7.
241) واذ اخذاللَّه ميثاق الذّين اوتوا الكتاب« آلعمران، 187.
242) واذ اخذ ربّك من بنىآدم« اعراف، 172.
243) بحار، ج72، ص198.
244) توبه، 111.
245) توبه، 4.
246) بقره، 124.
247) نهجالبلاغه، خطبه1.
248) بحار، ج71، ص 87.
249) تفسير راهنما ونورالثقلين.
نکته ها:
1- پيمانشكنى، شيوهى فاسقان است. «الفاسقين. الّذين ينقضون» (فعل مضارع، رمز دوام است.)
2- به پيمان فاسقان، اعتماد نكنيد. كسى كه پيمان خداوند را نقض مىكند، به عهد و پيمان ديگران وفادار نخواهد بود. «ينقضون، يقطعون»
3- انسان در برابر خداوند مسئول است، چون با عقل و فطرت خود، با او عهد و ميثاق بسته كه به احكام دين عمل كند. «عهد اللَّه»
4- اسلام با انزوا مخالف است. «امر اللَّه ان يوصل»
5 - عهدشكن، به تدريج مفسد مىشود. «ينقضون، يفسدون»
6- عهدشكن به خود ضربه مىزند، نه خداوند. «اولئك هم الخاسرون»
-
مدیریت کل سایت
آيه 28:
كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَ تاً فَأَحْيَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
ترجمه:
چگونه به خداوند كافر مىشويد، درحالى كه شما (اجسام بىروح و) مردگانىبوديد كه او شما را زنده كرد، سپس شما را مىميراند و بار ديگر شما رازنده مىكند، سپس به سوى او باز گردانده مىشويد.
تفسیر:
بهترينراه خداشناسى، فكر در آفرينش خود و جهان است. حضرت ابراهيم عليه السلام درمقام اثبات خداوند به ديگران فرمود: «ربّى الّذى يحيى و يميت» [250]پروردگار من كسى است كه زنده مىكند ومىميراند. تفكّر در پديدهى حياتوانديشيدن در مسئله مرگ، انسان را متوجه مىكند كه اگر حيات از خود انسانبود، بايد هميشگى باشد. چرا قبلاً نبود، بعداً پيدا شد و سپس گرفتهمىشود؟! خداوند مىفرمايد: اكنون كه ديديد چگونه موجود بىجان، جاندارمىشود، پس بدانيد كه زنده شدن مجدّد شما در روز قيامت نيز همينطور است.
مسئله حيات، حقيقتش مجهول، ولى آثارش در وجود انسان مشهود است. خالق اينحيات نيز حقيقتش قابل درك نيست، ولى آثارش در هر چيز روشن است.
250) بقره، 258.
نکته ها:
1- سؤال از عقل وفطرت، يكى از شيوههاى تبليغ وارشاد است. «كيف تكفرون...»
2- تفكّر در تحولات مرگ و حيات، بهترين دليل بر اثبات وجود خداوند است. «كنتم امواتاً» خودشناسى مقدّمه خداشناسى است.
3- در بينش الهى، هدف از حيات ومرگ، تكامل وبازگشت به منبع كمال است. «ثم اليه ترجعون» مولوى در دفتر سوّم مثنوى مىگويد:
از جمادى مُردم و نامى شدماز نما مُردم ز حيوان سر زدم
مُردم از حيوانى و انسان شدمپس چه ترسم كِى زمردن كم شدم
بار ديگر از ملك پرّان شومآنچه در وَهم نايد آن شوم
-
مدیریت کل سایت
آيه 29 :
هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَىإِلَى السَّمَآءِ فَسَوَّيهُنَّ سَبْعَ سَمَو تٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَىءٍعَلِيمٌ
ترجمه:
اوست آن كس كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريده، سپس به آفرينشآسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان، استوار نمود و او بر هر چيزىآگاه است.
تفسیر:
«وفرعها فى السماء» كلمه «سماء» در زبان عربى به معنى بالاست. گاهى به چند مترى
بالاتر از سطح زمين، مانند شاخههاى درخت كه در ارتفاع كمى قرار دارند، گفته
(x) شده است: [251] و گاهى به ارتفاع ابرها كه از آن باران مىبارد؛ «و نزلنا من السماء ماء» [252] و گاهى به جوّ اطراف زمين اطلاق شده است. «جعلنا السماء سقفاً محفوظاً» [253]
251) ابراهيم، 24.
252) ق، 9.
253) انبياء، 32.
نکته ها:
1- كفر به خداوند بخشندهى توانا وبرطرف كننده نيازها، شگفت انگيز است. «كيف تكفرون... هو الذى...»
2- هستى، براى بشر آفريده شده است. «خلق لكم ما فى الارض جميعاً»
3- نظام هستى، هدفدار است و در آفرينش جهان، تدبير و طرح حكيمانه مطرح بوده است. «خلق لكم»
4- هيچ آفريدهاى در طبيعت بيهوده نيست، هر چند ما راه استفاده از آن را ندانيم. «خلق لكم»
5 - اصل آن است كه همه چيز براى انسان مباح است، مگر دليل مخصوصى آن را ردّ كند. «خلق لكم ما فى الارض جميعاً»
6- دنيا براى انسان است، نه انسان براى دنيا. «خلق لكم»
7- انسان مىتواند از نظر علمى، به جايى برسد كه از تمام مواهب طبيعى بهرهگيرى كند و اسرار هستى را كشف و آنرا تسخير نمايد. «لكم»
8 - بهرهگيرى از مواهب زمين، براى همه است. «خلق لكم ما فى الارض»
9- آسمانهاى هفتگانه جهان، داراى اعتدال و بدون كمترين اعوجاج و ناهماهنگى است. «فسوّاهن سبع سموات»
10- آفرينش آسمان و زمين، همه بر اساس علم الهى است. «خلق لكم... عليم»
11- آفرينش زمين و آسمانهاى هفتگانه، دليل توانايى خدا بر زنده كردن مردگان است كه در آيه قبل آمده بود. «ثم يحييكم... هو الذى»
-
مدیریت کل سایت
آيه 30 :
وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئِكَةِ إِنّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِخَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُالدِّمآءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّىأَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ
ترجمه:
وهنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمين جانشينى قراردهم. فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مىدهى كه در آن فساد كند وخونها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديسمىكنيم. خداوند فرمود: همانا من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد.
تفسیر:
در آيهى قبل خوانديم كه خداوند، همهى مواهب زمين را براى انسان آفريدهاست. در اين آيه و آيات بعد، مسألهى خلافت انسان در زمين مطرح مىشود كهنگرانى فرشتگان از فسادهاى بشر و توضيح و توجيه خداوند وسجدهى آنان دربرابر نخستين انسان را بدنبال دارد.
فرشتگان، يا از طريق اخبار الهىويا مشاهدهى انسانهاى قبل از حضرت آدم عليه السلام در عوالم ديگر يا درهمين عالم ويا به خاطر پيشبينى صحيحى كه از انسان خاكى ومادّى وتزاحمهاىطبيعى آنها داشتند، خونريزى وفساد انسان راپيشبينى مىكردند.
گرچه همهى انسانها، استعداد خليفه خدا شدن را دارند، امّا همه خليفهىخدا نيستند. چون برخى از آنها با رفتار خود به اندازهاى سقوط مىكنند كهاز حيوان هم پستتر مىشوند. چنانكه قرآن مىفرمايد: «اولئك كالانعام بلهم اضل» [254]
قرارگاه اين خليفه، زمين است، ولى لياقت او تا «قاب قوسين او ادنى» [255]مىباشد.
به ديگران اجازه دهيد سؤال كنند. خداوند به فرشتگان اذن داد تا سؤال كنندو گرنه ملائك، بدون اجازه حرف نمىزنند و فرشتگان مىدانستند كه براى هرآفريدهاى، هدفى عالى در كار است.
سؤال: چرا خداوند در آفرينش انسان، موضوع را با فرشتگان مطرح كرد؟
پاسخ: انسان، مخلوق ويژهاى است كه ساخت مادّى او به بهترين قوام بوده: «احسن تقويم» [256] و در او روح خدايى دميده شده و بعد از خلقت او خداوند به خود تبريك گفته است: «فتبارك اللّه» [257]
سؤال: خدايى كه دائماً حاضر، ناظر وقيّوم است چه نيازى به جانشين وخليفه دارد؟
پاسخ: اوّلاً جانشينى انسان نه به خاطر نياز و عجز خداوند است، بلكه اينمقام به خاطر كرامت و فضيلت رتبهى انسانيّت است. ثانياً نظام آفرينش براساس واسطههاست. يعنى با اينكه خداوند مستقيماً قادر بر انجام هر كارىاست، ولى براى اجراى امور، واسطههايى را قرار داده كه نمونههايى را بيانمىكنيم:
* با اينكه مدبّر اصلى اوست: «اللّه الّذى... يدبّر» [258] لكن فرشتگان را مدبّر هستى قرار داده است. «فالمدبّرات أمراً» [259]
* با اينكه شفا بدست اوست؛ «فهو يشفين» [260] امّا در عسل شفا قرار داده است. «فيه شفاء» [261]
* با اينكه علم غيب مخصوص اوست؛ «انّما الغيب للّه» [262] لكن بخشى از آن را براى بعضى از بندگان صالحش ظاهر مىكند. «الاّ مَن ارتضى من رسول» [263]
پس انسان مىتواند جانشين خداوند شود و اطاعت او همچون اطاعت از خداوند باشد. «من يطع الرّسول فقد أطاع اللّه» [264] و بيعت با او نيز به منزلهى بيعت با خداوند باشد. «انّ الّذين يبايعونك... انّما يبايعون اللّه» [265] و محبّت به او مثل محبّت خدا باشد. «من احبّكم فقد احبّ اللّه» [266]
براى قضاوت دربارهى موجودات، بايد تمام خيرات و شرور آنها را كنار همگذاشت و نبايد زود قضاوت كرد. فرشتگان خود را ديدند كه تسبيح و حمد آنهابيشتر از انسان است. ابليس نيز خود را مىبيند و مىگويد: من از آتشم وآدم از خاك و زير بار نمىرود. امّا خداوند متعال مجموعه را مىبيند كهانسان بهتر است و مىفرمايد: «انّى اعلم مالا تعلمون»
254) اعراف، 179.
255) نجم، 9.
256) تين، 4.
257) مؤمنون، 14.
258) يونس، 3.
259) نازعات، 5.
260) شعراء، 80.
261) نحل، 69.
262) يونس، 20.
263) جنّ، 27.
264) نساء، 18.
265) فتح، 10.
266) زيارت جامعه كبيره.
نکته ها:
1- خداوند ابتدا اسباب زندگى را براى انسان فراهم كرد، سپس او را آفريد. «خلق لكم ما فى الارض جميعاً ... اذقال ربك للملائكه» [267]
2- آفرينش ملائكه، قبل از آدم بوده است. زيرا خداوند آفريدن انسان را با آنان در ميان گذاشت.
3- انتصاب خليفه و جانشين و حاكم الهى، تنها بدست خداست. «انّى جاعل فى الارض خليفة»
4- انسان، جانشين دائمى خداوند در زمين است. «جاعل» [268]
5 - انسان مىتواند اشرف مخلوقات و لايق مقام خليفةاللهى باشد. [269]«جاعل فى الارض خليفة»
6- ملائكه، فساد و خونريزى را كار دائمى انسان مىدانستند. «يفسد... ويسفك»
7- حاك [270] م و خليفهى الهى بايد عادل باشد، نه فاسد و فاسق. خليفه نبايد «يفسد فى الارض» باشد.
8 - طرح لياقتِ خود، اگر بر اساس حسادت نباشد، مانعى ندارد. «و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك»
9- عبادت و تسبيح در فضاى آرام، تنها ملاك و معيار لياقت نيست. «نحن نسبّح»
10- به خاطر انحراف يا فساد گروهى، نبايد جلوى امكان رشد ديگران گرفتهشود. با آنكه خداوند مىدانست گروهى از انسانها فساد مىكنند، امّا نعمتآفرينش را از همه سلب نكرد.
11- مطيع و تسليم بودن با سؤال كردن براى رفع ابهام منافاتى ندارد. «أتجعل فيها»
12- خداوند فساد و خونريزى انسان را مردود ندانست، لكن مصلحت مهمتر و شايستگى و برترى انسان را طرح نمود. «انى اعلم ما لاتعلمون»
13- توقّع نداشته باشيد همهى مردم بىچون و چرا، سخن يا كار شما رابپذيرند. زيرا فرشتگان نيز از خدا سؤال مىكنند. «قالوا أتجعل فيها»
14- علوم و اطلاعات فرشتگان، محدود است. «مالا تعلمون»
267)حضرت على عليه السلام فرمودند: »فلمّا مهد ارضه و انفذ امره اختار آدم...«همين كه زمين را گسترد و فرمانش را متنفّذ قرارداد، انسان را آفريد.نهجالبلاغه، خطبه 91.
268) كلمه »جاعل« اسم فاعل و رمز تداوم است.
269) البتّه ستمكاران را از نيل به اين مقام محروم كرده است: »لاينال عهدى الظالمين« بقره، 124.
270) فعل مضارع نشانهى استمرار است.
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن