-
مدیریت کل سایت
تفسیر سوره حمد
آيه:
الْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ
ترجمه:
سپاس و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.
تفسیر:
«ربّ» به كسى گفته مىشود كه هم مالك وصاحب چيزى است و هم در رشدو پرورشآن نقش دارد. خداوند هم صاحب حقيقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن. پسهمه هستى حركت تكاملى دارد و در مسيرى كه خداوند معيّن كرده، هدايتمىشود.
علاوه بر سوره حمد، چهار سورهى انعام، كهف، سبأ وفاطر نيزبا جمله «الحمدللّه» آغاز گرديده، ولى فقط در سوره حمد بعد از آن «ربّالعالمين» آمده است.
مفهوم حمد، تركيبى از مفهوم مدح و شكر است. انسان در برابر جمال و كمال وزيبايى، زبان به ستايش و در برابر نعمت و خدمت واحسان ديگران، زبان بهتشكّر مىگشايد. خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش، شايستهى ستايش وبهخاطر احسانها و نعمتهايش، لايق شكرگزارى است.
«الحمدللّه» بهترين نوع تشكّر از خداوند است. هر كس در هرجا، با هر زبانى،هرگونه ستايشى از هر كمال و زيبايى دارد، در حقيقت سرچشمهى آن را ستايشمىكند. البتّه حمد خداوند منافات با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرطآنكه به امر خدا و در خط و مسير او باشد.
خداوند مسير رشد و تربيت همه را تعيين نمودهاست: «ربّنا الّذى اعطى كل شيىء خلقه ثمّ هدى» [21]پرودگار ما همهى موجودات را نعمت وجود بخشيده و سپس به راه كمالش هدايتنموده است. او به زنبور عسل ياد داده كه از چه گياهى بمكد و به مورچهآموخته است كه چگونه قوت زمستانى خود را ذخيره كند و بدن انسان را چنانآفريده كه هر گاه كمبود خون پيدا كرد، خون سازى نمايد. چنين خداوندى،شايسته حمد وسپاسگزارى است.
خداوند، پروردگار همهى آفريدههاست. «و هو ربّ كلّ شى» [22] آنچه در آسمانها و زمين و ميان آنهاست، پروردگارشان اوست. «ربّ السّموات والارض و مابينهما» [23]حضرتعلى عليه السلام مىفرمايد: «من الجمادات والحيوانات» يعنى او پروردگارجاندار و بىجان است. «له الخلق والامر تباركاللّه ربّ العالمين» همآفرينش از اوست و هم ادارهى آن، و او پرورش دهندهى همه است.
مراداز «عالَمين» يا فقط انسانها هستند، مانند آيه 70 سوره حجر كه قوم لوط بهحضرت لوط گفتند: «أوَ لم ننهك عن العالمين» آيا ما تو را از ملاقات بامردم نهى نكرديم؟ و يا مراد همهى عوالم هستى است. «عالَم» به معناىمخلوقات و «عالَمين» به معناى تمام مخلوقات نيز استعمال شده است. از اينآيه فهميده مىشود كه تمام هستى يك پروردگار دارد كه اوست و آنچه درجاهليت و در ميان بعضى از ملّتها اعتقاد داشتند كه براى هر نوع ازپديدهها خدايى است و آن را مدّبر و ربّ النوع آن مىپنداشتند، باطل است.
21) طه، 50.
22) انعام، 164.
23) شعراء، 24.
نکته ها:
1- همه ستايشها براى اوست. «الحمدللَّه» [24]
2- خداوند در تربيت و رشد هستى اجبارى ندارد. زيرا حمد براى كارهاى غير اجبارى است. «الحمدللَّه»
3- همه هستى زيباست و تدبير همه هستى نيكوست. زيرا حمد براى زيبايى و نيكويى است. «الحمدللَّه»
4- دليل ستايش ما، پروردگارى اوست. «الحمدللَّه ربّ العالمين»
5 - رابطهى خداوند با مخلوقات، رابطهى دائمى و تنگاتنگ است. «ربّالعالمين» (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه مىكند و مىرود، ولى مربّى بايدهر لحظه نظارت داشته باشد.)
6- همهى هستى، تحت تربيت خداوند يكتاست. «ربّ العالمين»
7- امكان رشد و تربيت، در همهى موجودات وجود دارد. «ربّ العالمين»
8 - خداوند هم انسانها را با راهنمايى انبيا تربيت مىكند، (تربيتتشريعى) و هم جمادات ونباتات وحيوانات را رشد وپرورش مىدهد. (تربيتتكوينى) «ربّ العالمين»
9- مؤمنان در آغاز كتاب (قرآن) با نيايش به درگاه خداوند متعال،«الحمدللّه ربّ العالمين» مىگويند و در پايان كار در بهشت نيز، همان شعاررا مىدهند كه «آخر دعويهم أن الحمدللّه ربّ العالمين» [25]
24) الف ولام در »الحمد« به معناى تمام حمد و جنس ستايش است.
25) يونس، 10.
-
2 کاربر از پست مفید SENATOR سپاس کرده اند .
-
مدیریت کل سایت
آيه:
الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
ترجمه:
(خدايى كه) بخشنده و مهربان است.
تفسیر:
كلمه «رحمن» به معناى مبالغه و شدّت در رحمت و گستردگى آن است. از كاربرددو صفت «رحمن» و «رحيم» در قرآن، استفاده مىشود كه رحمانيّت درباره همهىمخلوقات ورحيم بودن، مربوط به انسان وموجودات مكلّف است.
خداوند رحمت را برخود واجب كرده است، «كتب ربّكم على نفسه الرّحمة» [26]و رحمت او بر همه چيز سايه گسترده است، «و رحمتى وسعت كلّ شيىء» [27]همچنين پيامبر و كتاب او مايه رحمتند، «رحمةً للعالمين» [28]آفرينش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نيز مىدهد از روى لطف است.بخشيدن گناهان و قبول توبهى بندگان و عيبپوشى از آنان و دادن فرصت براىجبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.
26) انعام، 54.
27) اعراف، 156.
28) انبياء، 107.
نکته ها :
1- تدبير وتربيت الهى، همراه محبّت و رحمت است. (در كنار كلمه «ربّ»، كلمه «رحمن» آمده است.) «ربّ العالمين الرحمن الرحيم»
2- همچنان كه تعليم نيازمند رحم و مهربانى است، «الرّحمن علّم القرآن» [29]تربيت و تزكيه نيز بايد بر اساس رحم و مهربانى باشد. «ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم»
3- رحمانيّت خداوند، دليل بر ستايش اوست. «الحمدللَّه... الرّحمن الرّحيم»
29) الرحمن، 1تا2.
_________________
-
2 کاربر از پست مفید SENATOR سپاس کرده اند .
-
مدیریت کل سایت
آيه:
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ
ترجمه:
(خدايى كه) مالك روز جزاست.
تفسیر:
مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالكيّتهاىاعتبارى، از سلطهى مالك خارج مىشود و تحت سلطهى واقعى او نيست. «مالكيوم الدين»
با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوهى ديگرى دارد؛
* در آن روز تمام واسطهها واسباب قطع مىشوند. «تقطّعت بهم الاسباب» [30]
* نسبتها و خويشاوندىها از بين مىرود. «فلا انساب بينهم» [31]
* مال و ثروت و فرزندان، ثمرى ندارند. «لا ينفع مال و لا بنون» [32]
* بستگان و نزديكان نيز فايدهاى نمىرسانند. «لن تنفعكم ارحامكم» [33]
* نه زبان، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختيار آن روز است.
لفظ «دين» در معانى گوناگون به كار رفته است:
الف: مجموعهى قوانين آسمانى. «إنّ الدّين عنداللَّه الاسلام» [34]
ب: عمل و اطاعت. «للّه الدّين الخالص» [35]
ج: حساب و جزا. «مالك يوم الدّين»
«يوم الدّين» در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مىباشد. «يسئلون ايّان يوم الدّين» [36]مىپرسند روز قيامت چه وقت است؟ قرآن در مقام معرّفى اين روز، چنينمىفرمايد: «ثم ما ادريك ما يوم الدّين . يوم لا تملك نفس شيئاً و الامريومئذ للّه» [37] (اى پيامبر!) نمىدانى روز دين چه روزى است؟ روزى كه هيچ كس براى كسى كارآيى ندارد وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست.
«مالك يوم الدّين» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در كنارآيهى «الرّحمن الرّحيم» معلوم مىشود كه بشارت و انذار بايد در كنار همباشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مىفرمايد: «نبّىء عبادى انّى أنا الغفورالرّحيم . و أنّ عذابى هو العذاب الاليم» [38]به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزندهام، ولى عذاب و مجازات مننيز دردناك است. همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى مىكند: «قابلالتَّوب شديد العقاب» [39] خداوند پذيرندهى توبه مردمان وعقوبت كنندهى شديد گناهكاران است.
در اوّلين سورهى قرآن، مالكيتَ خداوند عنوان شده است، «مالكِ يوم الدّين» و در آخرين سوره، مَلِكيت او. «ملك النّاس»
30) بقره، 166.
31) مؤمنون، 101.
32) شعراء، 88.
33) ممتحنه، 3.
34) آلعمران، 19.
35) زمر، 3.
36) ذاريات، 12.
37) انفطار، 18 تا 19.
38) حجر، 49 تا 50.
39) غافر، 3.
نکته ها:
1- خداوند متعال، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس اورا به جا آوريم. به خاطر كمال ذات و صفات او كه «اللّه» است، به خاطراحسان و تربيت او كه «ربّ العالمين» است و به خاطر اميد و انتظار رحم ولطف او كه «الرّحمن الرّحيم» است و به خاطر قدرت و هيبت او كه «مالك يومالدّين» است.
2- قيامت، پرتوى از ربوبيّت اوست. «ربّ العالمين... مالك يوم الدين»
3- قيامت، جلوهاى از رحمت خداوند است. «الرّحمن الرّحيم مالك يوم الدين»
-
2 کاربر از پست مفید SENATOR سپاس کرده اند .
-
مدیریت کل سایت
آيه:
إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
ترجمه:
(خدايا) تنها ترا مىپرستيم و تنها از تو يارى مىجوئيم.
تفسیر:
انسان بايد به حكم عقل، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسانها عاشق كمالهستيم و نيازمند رشد و تربيت، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همهىهستى است. اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر ازآينده دور نگرانيم، او صاحب اختيار و مالك آن روز است. پس چرا به سوىديگران برويم؟! عقل حكم مىكند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمكخواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران.
درنماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مىگويد: خدايا نهفقط من كه همهى ما بنده توايم، ونه تنها من كه همهى ما محتاج و نيازمندلطف توايم.
خدايا! من كسى جز تو را ندارم «ايّاك» ولى تو غير مرا فراوان دارى و همههستى عبد و بندهى تو هستند. «ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتىالرّحمن عبداً» [40]در آسمانها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند.
جمله «نعبد» هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّلسورهى حمد ثناست، آيهى «ايّاك نعبد» ارتباط و آيات بعد، دعا مىباشد.
چون گفتگو با محبوب واقعى شيرين است، لذا كلمه «ايّاك» تكرار شد.
40) مريم، 93.
نکته ها:
1- ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست. «نعبد، نستعين»
2- بندگى، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران. «ايّاك»
3- قوانين حاكم بر طبيعت محترم است، ولى ارادهى خداوند حاكم وقوانينِ طبيعى، محكوم هستند. [41] لذا فقط از او كمك مىخواهيم. «ايّاك نستعين»
4- گر چه عبادت از ماست، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم. «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» [42]
5 - چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده، ما بهترين تذلّل را به درگاهش مىبريم. «الرّحمن الرّحيم ايّاك نعبد»
6- «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» يعنى نه جبر است و نه تفويض. چونمىگوييم: «نعبد» پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مىگوييم:«نستعين» پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است.
7- عبادت، مقدمّه و وسيلهى استمداد است. ابتدا عبادت آمده آنگاه استمداد. «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين»
8 - شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دستيابى به توحيد و يكتاپرستى است.«ربّ العالمين، الرّحمن الرّحيم، مالك يوم الدّين، ايّاك نعبد»
9- از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. «ايّاك نعبد...»
10- توجّه به معاد، يكى از انگيزههاى عبادت است. «مالك يوم الدّين ايّاك نعبد»
41)در نظام خلقت، از اسباب و وسايل بهرهمند مىشويم، امّا مىدانيم كارآيىيا بىاثرى هر سبب و وسيلهاى، بدست اوست. او سبب ساز است و سبب سوز.
42) و ما كنا لنهتدى لولا ان هدانا اللَّه« اگر هدايت الهى نبود ما هدايت نمىيافتيم. اعراف، 43.
-
کاربر روبرو از پست مفید SENATOR سپاس کرده است .
-
مدیریت کل سایت
ایه :
اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ
ترجمه :
(خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما.
تفسیر:
در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است:
الف: هدايت تكوينى، نظيرهدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و ياهدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرتهاى زمستانى و تابستانى. آنجا كه قرآنمىفرمايد: «ربّنا الّذى اعطى كلّ شىء خلقه ثم هدى» [43]بيانگر اين نوع از هدايت است.
ب: هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است.
كلمهى «صراط» [44] بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. انتخاب راه و خط فكرى صحيح، نشانهى شخصيت انسان است.
راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند:
* راه خواستهها وهوسهاى خود.
* راه انتظارات وهوسهاى مردم.
* راه وسوسههاى شيطان.
* راه طاغوتها.
* راه نياكان و پيشينيان.
* راه خدا و اولياى خدا.
انسان مؤمن، راه خداوند واولياى او را انتخاب مىكند كه بر ديگر راهها امتيازاتى دارد:
الف: راه الهى ثابت است، بر خلاف راههاى طاغوتها و هوسهاى مردم و هوسهاى شخصى كه هر روز تغيير مىكنند.
ب: يك راه بيشتر نيست، در حالى كه راههاى ديگر متعدّد و پراكندهاند.
ج: در پيمودن آن، انسان به مسير و مقصد مطمئن است.
د: در پيمودن آن، شكست و باخت وجود ندارد.
راه مستقيم، راه خداست. «انّ ربّى على صراطٍ مستقيم» [45]
* راه مستقيم، راه انبياست. «انّك لَمِن المرسلين على صراطٍ مستقيم» [46]
* راه مستقيم، راه بندگى خداست. «و أنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم» [47]
* راه مستقيم، توكّل وتكيه بر خداست. «مَنيعتصمباللّهفقدهُ ىَالىصراطمستقيم» [48]
* راه مستقيم، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست. [49]
* راه مستقيم، كتاب خداوند است. [50]
* راه مستقيم، راه فطرت سالم است. [51]
انسان، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد.مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مىگيرد.
در راه مستقيم بودن، تنها خواستهاى است كه هر مسلمان، در هر نماز ازخداوند طلب مىكند، حتّى رسولاللَّه صلى الله عليه وآله و ائمّه اطهارعليهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مىخواهند.
انسان بايد همواره، در هر نوع از كارهاى خويش، اعم از انتخاب شغل، دوست،رشتهى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا درعقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس. پس هر لحظه،خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است.
راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، ماننداولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت، دعاكنند. «والّذين اهتدوا زادَهم هُدى» [52]
راه مستقيم، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هىالجادّة» [53] انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جادهى هدايت است.
راه مستقيم يعنى ميانهروى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفريط، چه درعقيده و چه در عمل. يكى در عقايد از راه خارج مىشود وديگرى در عمل واخلاق. يكى همه كارها را به خدا نسبت مىدهد، گويا انسان هيچ نقشى درسرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّالمايشاء دانسته و دستخدا را بسته مىداند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحرو مجنون معرّفى مىكند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مىپندارد. يكىزيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مىداند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار،متوسل شده و ريسمان مىبندد. يكى اقتصاد را زير بنا مىداند و ديگرى، دنياو امورات آن را ناديده مىانگارد.
در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازارمىفرستد. يكى بخل مىورزد و ديگرى بىحساب سخاوت به خرج مىدهد. يكى ازخلق جدا مىشود و ديگرى حقّ را فداى خلق مىكند.
اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است. خداوند دين پا برجا واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مىكند. [54] در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام مىفرمودند: راه مستقيم، ما هستيم. [55]يعنى نمونهى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن درراه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود دربارهى تمام مسائل زندگىاز قبيل كار، تفريح، تحصيل، تغذيه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه بهفرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانهروى سفارش كردهاند. [56] جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مىنشيند. [57]
در قرآن و روايات، نمونههاى زيادى آمده كه در آنها به جنبهى اعتدال،تأكيد و از افراط و تفريط نهى شده است. به موارد ذيل توجّه كنيد:
* «كلوا و اشربوا و لاتسرفوا» [58] بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
* «لا تَجعل يدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط» [59] در انفاق، نه دست بر گردن قفل كن - دستبسته باش - و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى.
* «الّذين اذا أنفقوا لميسرفوا و لميقتروا و كان بين ذلك قواماً» [60] مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه ميانهرو هستند.
* «لا تجهر بصلوتك و لاتخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلاً» [61] نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته، بلكه با صداى معتدل نماز بخوان.
* نسبت به والدين احسان كن؛ «و بالوالدين احساناً» [62] امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست. «ان جاهداك على انتشرك بى... فلاتطعهما» [63]
* پيامبر هم رسالت عمومى دارد؛ «و كان رسولاً نبيّاً» [64] و هم خانواده خويش را دعوت مىكند. «و كان يأمر اهله بالصلوة» [65]
* اسلام هم نماز را سفارش مىكند كه ارتباط با خالق است؛ «اقيموا الصلوة»و هم زكات را توصيه مىكند كه ارتباط با مردم است. «اتوا الزكوة» [66]
* نه محبتها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ «شهداء لِلّه و لو على انفسكم» [67]و نه دشمنىها شما را از عدالت دور كند. «و لا يَجرِمنّكم شَنئان» [68]
* مؤمنين هم دافعه دارند؛ «أشداء على الكفار» و هم جاذبه دارند. «رحماء بينهم» [69]
* هم ايمان و باور قلبى لازم است؛ «امنوا» و هم عمل صالح. «عملوا الصالحات» [70]
* هم اشك و دعا و درخواست پيروزى از خدا لازم است؛ «ربّنا افرغ علينا صبراً» و هم صب [71] ورى وپايدارى در سختىها. «عشرون صابرون يغلبوا مأتين» [72]شب عاشورا امام حسين عليه السلام هم مناجات مىكرد و هم شمشير تيز مىكرد.
* روز عرفه و شب عيد قربان، زائر خانهى خدا دعا مىخواند و روز عيد بايد در قربانگاه با خون آشنا شود.
* اسلام مالكيّت را مىپذيرد، «الناس مسلّطون على اموالهم» [73] ولى اجازه ضرر زدن به ديگرى را نمىدهد و آن را محدود مىسازد. «لا ضَرر و لا ضِرار» [74]
آرى، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبهاى توجّه كند و جوانب ديگررا فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال وميانهروى وراه مستقيم را سفارشمىكند.
43) طه، 50.
44) صراط« در قيامت نام پلى است بر روى دوزخ كه همهى مردم بايد از روى آن عبور كنند.
45) هود، 56.
46) يس، 3 تا 4.
47) يس، 61.
48) آلعمران، 101.
49) بنا بر اينكه الف و لام در »الصراط« اشاره به همان راه يكتاپرستى در آيه قبل باشد.
50) بنابر روايتى در تفسير مجمعالبيان، ج1، ص 58.
51) بنابر روايتى از امام صادق عليه السلام در تفسير صافى، ج1، ص 86.
52) كسى كه مىگويد »الحمدللَّه ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم...«مراحلى از هدايت را پشت سر گذارده است، بنابراين درخواست او، هدايت بهمرحله بالاترى است.
53) بحار، ج 87، ص3.
54) قل انّنى هَدانى ربّى الى صراط مستقيم« انعام، 161.
55) تفسير نورالثقلين، ج1 ص20.
56) در اين باره مىتوان به كتاب اصول كافى، باب الاقتصاد فى العبادات مراجعه نمود.
57) شيطان به خدا گفت: »لاقعدنّ لهم صراطك المستقيم« اعراف، 16.
58) اعراف، 31.
59) اسراء، 29.
60) فرقان، 67.
61) اسراء، 110.
62) بقره، 83.
63) لقمان، 15.
64) مريم، 51.
65) مريم، 15.
66) بقره، 43.
67) نساء، 135.
68) مائده، 8.
69) فتح، 9.
70) بقره، 25.
71) بقره، 250.
72) انفال، 65.
73) بحار، ج2، ص 272.
74) كافى، ج5، ص 28.
نکته ها :
1- همهى هستى، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما رانيز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده. «اهدنا الصراط المستقيم»
2- درخواست هدايت به راه مستقيم، مهمترين خواستهى يكتاپرستان است. «ايّاك نعبد... اهدنا الصراط المستقيم»
3- براى دستيابى به راه مستقيم، بايد دعا نمود. «اهدنا الصراط المستقيم»
4- ابتدا ستايش، آنگاه استمداد و دعا. «الحمدللَّه... اهدنا»
5 - بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است. «ايّاكنستعيناهدنا اهدنا الصّراط المستقيم»
-
2 کاربر از پست مفید SENATOR سپاس کرده اند .
-
مدیریت کل سایت
آيه:
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ.
ترجمه :
(خداوندا! ما را به) راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى، (هدايت كن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!
تفسیر:
اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مىكند كه مورد نعمت الهى واقع شدهاند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين، شهدا وصالحين. [75]توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن وتلقين اين آرزو به خود، مارا از خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مىدارد. بعد از ايندرخواست، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضبشدگان وگمراهان قرارندهد. زيرا بنىاسرائيل نيز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى دراثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند.
قرآن، مردم را به سه دسته تقسيم مىنمايد: كسانى كه مورد نعمت هدايت قرار گرفته وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان.
مراد از نعمت در «انعمتَ عليهم»، نعمتِ هدايت است. زيرا در آيهى قبل سخناز هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمتهاى مادى را كفّار ومنحرفين وديگران نيزدارند.
هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائماً از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود.
مغضوبين در قرآن
در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّتهايى همچون قومعاد، ثمود و بنىاسرائيل، به عنوان غضبشدگان معرّفى شدهاند. [76]
بنىاسرائيل كه داستان زندگى و تمدن آنها در قرآن بيان شده است، زمانى برمردم روزگار خويش برترى داشتند؛ «فَضّلتُكم على العالَمين» [77] لكن بعد از اين فضيلت و برترى، به خاطر كردار و رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند «و باؤوا بغضب من اللّه» [78]اين تغيير سرنوشت، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است.دانشمندان يهود، دستورات وقوانين آسمانى تورات را تحريف كردند، «يحرّفونالكلم» [79] وتجّار وثروتمندان آنان نيز به ربا وحرامخوارى و رفاهطلبى روى آوردند، «اخذهم الرّبا» [80]وعامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روى تنپرورى و ترس،از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ مقدّس، سر باز زدند. «فاذهب انت وربّك فقاتلا انّا هيهُنا قاعدون» [81] به خاطر اين انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت، به نهايت ذلّت و سرافكندگى مبتلا ساخت.
ما در هر نماز، از خداوند مىخواهيم كه مانند غضبشدگان نباشيم. يعنى نهاهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنيناز گمراهان نباشيم، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مىروند و دردين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگرانپيروى مىكنند. [82]
انسان در اين سوره، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبيا و شهدا و صالحانو راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ نيز برائتو دورى مىجويد و اين مصداق تولّى و تبرّى است.
ضالّين در قرآن
«ضلالت» كه حدود دويست مرتبه اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. گاهى در مورد تحيّر بكار مىرود، «و وَجدَك ضالاً» [83] وگاهى به معناى ضايع شدن است، «اضلّ اعمالهم» [84] ولى اكثراً به معناى گمراهى وهمراه با تعبيرات گوناگونى نظير: «ضلال مبين»، «ضلال بعيد»، «ضلال قديم» به چشم مىخورد.
در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شدهاند، از جمله: كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند، [85] مشركان، [86] كفار، [87] عصيانگران، [88]مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند، [89]كسانى كه مردم را از راه خدا باز مىدارند، كسانى كه به خدا يا رسول خداتوهين مىكنند، آنان كه حقّ را كتمان مىكنند و كسانى كه از رحمت خدامأيوسند.
در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است، از قبيل: ابليس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونياكان منحرف.
گمراهان خود بستر وزمينهى انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از اين بسترهاو شرايط آماده، استفاده مىكنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از:هوسها، [90]بتها، [91] گناهان [92] ، پذيرش ولايت باطل، [93] جهل و نادانى. [94]
75)من يطعاللّه والرّسول فاولئك مع الّذين انعم اللّه عليهم من النبيّينوالصدّيقين والشهداء والصالحين«، كسانى كه خدا و رسول را پيروى كنند، آنانبا كسانى هستند كه خدا آنها را نعمت داده است، از پيامبران، راستگويان،شهدا و صالحان. نساء، 69 و آيه 59 سوره مريم.
76) در آيات متعدّدى از قرآن ويژگىهاى گمراهان و غضب شدگان و مصاديقآنها بيان شده است: منافقان و مشركان و بدگمانان به خداوند. نساء، 116 وفتح، 6. كافران به آيات الهى و قاتلان انبياء الهى. بقره، 61. اهل كتاب كهدر برابر دعوت به حقّ سركشى كردهاند. آلعمران، 110 تا 112. فراريان ازجهاد. انفال، 16. پذيرندگان و جايگزين كنندگان كفر با ايمان. بقره، 108 ونحل، 106. پذيرندگان ولايت دشمنان خدا و دوستداران رابطهى با دشمنان خدا.ممتحنه، 1.
77) بقره، 47.
78) بقره، 61.
79) نساء، 46.
80) نساء، 161.
81) مائده، 24.
82) قل يا أهلالكتاب لاتَغلوا فى دينكم غيرالحقّ ولاتتّبعوا أهواءقومقدضَلّوا منقبل وأضلّوا من قبل و أضلّوا عن سواءالسبيل« بگو: اىاهلكتاب! در دينتان به ناحقّ غلوّ نكنيد وبه دنبال خواهشهاى گمراهانِپيش از خود نرويد، كه آنان افراد زيادى را گمراه كرده و از راه راست گمراهشدهاند. مائده، 77.
83) ضحى، 7.
84) محمّد، 1.
85) من يَتبدّل الكفر بالايمان فقد ضلّ سواء السبيل« بقره، 108.
86) و من يشرك باللَّه فقد ضل ضلالا بعيدا« نساء، 116.
87) و من يكفر باللَّه... فقد ضلّ« نساء، 136.
88) و من يعص اللَّه و رسوله فقد ضل« احزاب، 36.
89) لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء... و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل« ممتحنه، 1.
90) اتّخذ الهه هَواه واضلّه اللَّه« جاثيه، 23.
91) جعلوا لِلّه انداداً لِيضلّوا عن سبيله« ابراهيم، 30.
92) وما يضلّ به الا الفاسقين« بقره، 26.
93) انّه من تولاّه فانّه يضلّه« حج، 4.
94) و ان كنتم من قبله لمن الضّالّين« بقره، 198.
نکته ها :
1- انسان در تربيت، نيازمند الگو مىباشد. انبيا، شهدا، صدّيقين وصالحان، نمونههاى زيباى انسانيّتاند. «صراط الّذين انعمت عليهم»
2- آنچه از خداوند به انسان مىرسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود مىآوريم. [95] «انعمت، المغضوب عليهم»
3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامى را در برابر پذيرشحكومت آنان، مقاوم و پايدار مىكند. «غير المغضوب عليهم ولا الضّالّين» [96]
95) درباره نعمت »أنعَمتَ« بكار رفته، ولى در مورد عذاب، نفرمود: »غَضبتَ« تو غضب كردى.
96) قرآن سفارش كرده است: »لا تَتولّوا قوماً غَضِب اللّه عليهم« هرگز سرپرستى گروه غضب شدگان الهى را نپذيريد. ممتحنه، 13.
-
2 کاربر از پست مفید SENATOR سپاس کرده اند .
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن