نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: تفسیر سوره حمد

  1. #1

    پیش فرض تفسیر سوره حمد

    آيه:


    الْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ‏

    ترجمه:

    سپاس و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.


    تفسیر:


    «ربّ» به كسى گفته مى‏شود كه هم مالك وصاحب چيزى است و هم در رشدو پرورشآن نقش دارد. خداوند هم صاحب حقيقى عالم است و هم مدبّر و پروردگار آن. پسهمه هستى حركت تكاملى دارد و در مسيرى كه خداوند معيّن كرده، هدايتمى‏شود.
    علاوه بر سوره حمد، چهار سوره‏ى انعام، كهف، سبأ وفاطر نيزبا جمله «الحمدللّه» آغاز گرديده، ولى فقط در سوره حمد بعد از آن «ربّالعالمين» آمده است.
    مفهوم حمد، تركيبى از مفهوم مدح و شكر است. انسان در برابر جمال و كمال وزيبايى، زبان به ستايش و در برابر نعمت و خدمت واحسان ديگران، زبان بهتشكّر مى‏گشايد. خداوند متعال به خاطر كمال و جمالش، شايسته‏ى ستايش وبهخاطر احسان‏ها و نعمت‏هايش، لايق شكرگزارى است.
    «الحمدللّه» بهترين نوع تشكّر از خداوند است. هر كس در هرجا، با هر زبانى،هرگونه ستايشى از هر كمال و زيبايى دارد، در حقيقت سرچشمه‏ى آن را ستايشمى‏كند. البتّه حمد خداوند منافات با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرطآنكه به امر خدا و در خط و مسير او باشد.
    خداوند مسير رشد و تربيت همه را تعيين نموده‏است: «ربّنا الّذى اعطى كل شيى‏ء خلقه ثمّ هدى» [21]پرودگار ما همه‏ى موجودات را نعمت وجود بخشيده و سپس به راه كمالش هدايتنموده است. او به زنبور عسل ياد داده كه از چه گياهى بمكد و به مورچهآموخته است كه چگونه قوت زمستانى خود را ذخيره كند و بدن انسان را چنانآفريده كه هر گاه كمبود خون پيدا كرد، خون سازى نمايد. چنين خداوندى،شايسته حمد وسپاسگزارى است.
    خداوند، پروردگار همه‏ى آفريده‏هاست. «و هو ربّ كلّ شى» [22] آنچه در آسمان‏ها و زمين و ميان آنهاست، پروردگارشان اوست. «ربّ السّموات والارض و مابينهما» [23]حضرتعلى عليه السلام مى‏فرمايد: «من الجمادات والحيوانات» يعنى او پروردگارجاندار و بى‏جان است. «له الخلق والامر تبارك‏اللّه ربّ العالمين» همآفرينش از اوست و هم اداره‏ى آن، و او پرورش دهنده‏ى همه است.
    مراداز «عالَمين» يا فقط انسان‏ها هستند، مانند آيه 70 سوره حجر كه قوم لوط بهحضرت لوط گفتند: «أوَ لم ننهك عن العالمين» آيا ما تو را از ملاقات بامردم نهى نكرديم؟ و يا مراد همه‏ى عوالم هستى است. «عالَم» به معناىمخلوقات و «عالَمين» به معناى تمام مخلوقات نيز استعمال شده است. از اينآيه فهميده مى‏شود كه تمام هستى يك پروردگار دارد كه اوست و آنچه درجاهليت و در ميان بعضى از ملّت‏ها اعتقاد داشتند كه براى هر نوع ازپديده‏ها خدايى است و آن را مدّبر و ربّ النوع آن مى‏پنداشتند، باطل است.
    21) طه، 50.
    22) انعام، 164.
    23) شعراء، 24.



    نکته ها:

    1- همه ستايش‏ها براى اوست. «الحمدللَّه» [24]
    2- خداوند در تربيت و رشد هستى اجبارى ندارد. زيرا حمد براى كارهاى غير اجبارى است. «الحمدللَّه»
    3- همه هستى زيباست و تدبير همه هستى نيكوست. زيرا حمد براى زيبايى و نيكويى است. «الحمدللَّه»
    4- دليل ستايش ما، پروردگارى اوست. «الحمدللَّه ربّ العالمين»
    5 - رابطه‏ى خداوند با مخلوقات، رابطه‏ى دائمى و تنگاتنگ است. «ربّالعالمين» (نقاش و بنّا هنر خود را عرضه مى‏كند و مى‏رود، ولى مربّى بايدهر لحظه نظارت داشته باشد.)
    6- همه‏ى هستى، تحت تربيت خداوند يكتاست. «ربّ العالمين»
    7- امكان رشد و تربيت، در همه‏ى موجودات وجود دارد. «ربّ العالمين»
    8 - خداوند هم انسان‏ها را با راهنمايى انبيا تربيت مى‏كند، (تربيتتشريعى) و هم جمادات ونباتات وحيوانات را رشد وپرورش مى‏دهد. (تربيتتكوينى) «ربّ العالمين»
    9- مؤمنان در آغاز كتاب (قرآن) با نيايش به درگاه خداوند متعال،«الحمدللّه ربّ العالمين» مى‏گويند و در پايان كار در بهشت نيز، همان شعاررا مى‏دهند كه «آخر دعويهم أن الحمدللّه ربّ العالمين» [25]
    24) الف ولام در »الحمد« به معناى تمام حمد و جنس ستايش است.
    25) يونس، 10.

  2. #2

    پیش فرض

    آيه:

    الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

    ترجمه:


    (خدايى كه) بخشنده و مهربان است.


    تفسیر:

    كلمه «رحمن» به معناى مبالغه و شدّت در رحمت و گستردگى آن است. از كاربرددو صفت «رحمن» و «رحيم» در قرآن، استفاده مى‏شود كه رحمانيّت درباره همه‏ىمخلوقات ورحيم بودن، مربوط به انسان وموجودات مكلّف است.
    خداوند رحمت را برخود واجب كرده است، «كتب ربّكم على نفسه الرّحمة» [26]و رحمت او بر همه چيز سايه گسترده است، «و رحمتى وسعت كلّ شيى‏ء» [27]همچنين پيامبر و كتاب او مايه رحمتند، «رحمةً للعالمين» [28]آفرينش وپرورش او براساس رحمت است و اگر عقوبت نيز مى‏دهد از روى لطف است.بخشيدن گناهان و قبول توبه‏ى بندگان و عيب‏پوشى از آنان و دادن فرصت براىجبران اشتباهات، همه مظاهر رحمت و مهربانى اوست.
    26) انعام، 54.
    27) اعراف، 156.
    28) انبياء، 107.


    نکته ها :

    1- تدبير وتربيت الهى، همراه محبّت و رحمت است. (در كنار كلمه «ربّ»، كلمه «رحمن» آمده است.) «ربّ العالمين الرحمن الرحيم»
    2- همچنان كه تعليم نيازمند رحم و مهربانى است، «الرّحمن علّم القرآن» [29]تربيت و تزكيه نيز بايد بر اساس رحم و مهربانى باشد. «ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم»
    3- رحمانيّت خداوند، دليل بر ستايش اوست. «الحمدللَّه... الرّحمن الرّحيم»
    29) الرحمن، 1تا2.

    _________________

  3. #3

    پیش فرض

    آيه:

    مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏


    ترجمه:

    (خدايى كه) مالك روز جزاست.


    تفسیر:

    مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالكيّت‏هاىاعتبارى، از سلطه‏ى مالك خارج مى‏شود و تحت سلطه‏ى واقعى او نيست. «مالكيوم الدين»
    با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه‏ى ديگرى دارد؛
    * در آن روز تمام واسطه‏ها واسباب قطع مى‏شوند. «تقطّعت بهم الاسباب» [30]
    * نسبت‏ها و خويشاوندى‏ها از بين مى‏رود. «فلا انساب بينهم» [31]
    * مال و ثروت و فرزندان، ثمرى ندارند. «لا ينفع مال و لا بنون» [32]
    * بستگان و نزديكان نيز فايده‏اى نمى‏رسانند. «لن تنفعكم ارحامكم» [33]
    * نه زبان، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختيار آن روز است.
    لفظ «دين» در معانى گوناگون به كار رفته است:
    الف: مجموعه‏ى قوانين آسمانى. «إنّ الدّين عنداللَّه الاسلام» [34]
    ب: عمل و اطاعت. «للّه الدّين الخالص» [35]
    ج: حساب و جزا. «مالك يوم الدّين»
    «يوم الدّين» در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مى‏باشد. «يسئلون ايّان يوم الدّين» [36]مى‏پرسند روز قيامت چه وقت است؟ قرآن در مقام معرّفى اين روز، چنينمى‏فرمايد: «ثم ما ادريك ما يوم الدّين . يوم لا تملك نفس شيئاً و الامريومئذ للّه» [37] (اى پيامبر!) نمى‏دانى روز دين چه روزى است؟ روزى كه هيچ كس براى كسى كارآيى ندارد وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست.
    «مالك يوم الدّين» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در كنارآيه‏ى «الرّحمن الرّحيم» معلوم مى‏شود كه بشارت و انذار بايد در كنار همباشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مى‏فرمايد: «نبّى‏ء عبادى انّى أنا الغفورالرّحيم . و أنّ عذابى هو العذاب الاليم» [38]به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزنده‏ام، ولى عذاب و مجازات مننيز دردناك است. همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى مى‏كند: «قابلالتَّوب شديد العقاب» [39] خداوند پذيرنده‏ى توبه مردمان وعقوبت كننده‏ى شديد گناهكاران است.
    در اوّلين سوره‏ى قرآن، مالكيتَ خداوند عنوان شده است، «مالكِ يوم الدّين» و در آخرين سوره، مَلِكيت او. «ملك النّاس»
    30) بقره، 166.
    31) مؤمنون، 101.
    32) شعراء، 88.
    33) ممتحنه، 3.
    34) آل‏عمران، 19.
    35) زمر، 3.
    36) ذاريات، 12.
    37) انفطار، 18 تا 19.
    38) حجر، 49 تا 50.
    39) غافر، 3.


    نکته ها:

    1- خداوند متعال، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس اورا به جا آوريم. به خاطر كمال ذات و صفات او كه «اللّه» است، به خاطراحسان و تربيت او كه «ربّ العالمين» است و به خاطر اميد و انتظار رحم ولطف او كه «الرّحمن الرّحيم» است و به خاطر قدرت و هيبت او كه «مالك يومالدّين» است.
    2- قيامت، پرتوى از ربوبيّت اوست. «ربّ العالمين... مالك يوم الدين»
    3- قيامت، جلوه‏اى از رحمت خداوند است. «الرّحمن الرّحيم مالك يوم الدين»

  4. #4

    پیش فرض

    آيه:

    إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ‏


    ترجمه:

    (خدايا) تنها ترا مى‏پرستيم و تنها از تو يارى مى‏جوئيم.


    تفسیر:

    انسان بايد به حكم عقل، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسان‏ها عاشق كمالهستيم و نيازمند رشد و تربيت، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه‏ىهستى است. اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر ازآينده دور نگرانيم، او صاحب اختيار و مالك آن روز است. پس چرا به سوىديگران برويم؟! عقل حكم مى‏كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمكخواست. نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران.
    درنماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مى‏گويد: خدايا نهفقط من كه همه‏ى ما بنده توايم، ونه تنها من كه همه‏ى ما محتاج و نيازمندلطف توايم.
    خدايا! من كسى جز تو را ندارم «ايّاك» ولى تو غير مرا فراوان دارى و همههستى عبد و بنده‏ى تو هستند. «ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتىالرّحمن عبداً» [40]در آسمان‏ها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند.
    جمله «نعبد» هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند.
    مراحل پرواز معنوى، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّلسوره‏ى حمد ثناست، آيه‏ى «ايّاك نعبد» ارتباط و آيات بعد، دعا مى‏باشد.
    چون گفتگو با محبوب واقعى شيرين است، لذا كلمه «ايّاك» تكرار شد.
    40) مريم، 93.


    نکته ها:

    1- ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست. «نعبد، نستعين»
    2- بندگى، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران. «ايّاك»
    3- قوانين حاكم بر طبيعت محترم است، ولى اراده‏ى خداوند حاكم وقوانينِ طبيعى، محكوم هستند. [41] لذا فقط از او كمك مى‏خواهيم. «ايّاك نستعين»
    4- گر چه عبادت از ماست، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم. «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» [42]
    5 - چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده، ما بهترين تذلّل را به درگاهش مى‏بريم. «الرّحمن الرّحيم ايّاك نعبد»
    6- «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين» يعنى نه جبر است و نه تفويض. چونمى‏گوييم: «نعبد» پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مى‏گوييم:«نستعين» پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است.
    7- عبادت، مقدمّه و وسيله‏ى استمداد است. ابتدا عبادت آمده آنگاه استمداد. «ايّاك نعبد و ايّاك نستعين»
    8 - شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دست‏يابى به توحيد و يكتاپرستى است.«ربّ العالمين، الرّحمن الرّحيم، مالك يوم الدّين، ايّاك نعبد»
    9- از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. «ايّاك نعبد...»
    10- توجّه به معاد، يكى از انگيزه‏هاى عبادت است. «مالك يوم الدّين ايّاك نعبد»
    41)در نظام خلقت، از اسباب و وسايل بهره‏مند مى‏شويم، امّا مى‏دانيم كارآيىيا بى‏اثرى هر سبب و وسيله‏اى، بدست اوست. او سبب ساز است و سبب سوز.
    42) و ما كنا لنهتدى لولا ان هدانا اللَّه« اگر هدايت الهى نبود ما هدايت نمى‏يافتيم. اعراف، 43.

  5. #5

    پیش فرض

    ایه :

    اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ‏

    ترجمه :


    (خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما.


    تفسیر:

    در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است:
    الف: هدايت تكوينى، نظيرهدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و ياهدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرت‏هاى زمستانى و تابستانى. آنجا كه قرآنمى‏فرمايد: «ربّنا الّذى اعطى كلّ شى‏ء خلقه ثم هدى» [43]بيانگر اين نوع از هدايت است.
    ب: هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است.
    كلمه‏ى «صراط» [44] بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است. انتخاب راه و خط فكرى صحيح، نشانه‏ى شخصيت انسان است.
    راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند:
    * راه خواسته‏ها وهوس‏هاى خود.
    * راه انتظارات وهوس‏هاى مردم.
    * راه وسوسه‏هاى شيطان.
    * راه طاغوت‏ها.
    * راه نياكان و پيشينيان.
    * راه خدا و اولياى خدا.
    انسان مؤمن، راه خداوند واولياى او را انتخاب مى‏كند كه بر ديگر راهها امتيازاتى دارد:
    الف: راه الهى ثابت است، بر خلاف راه‏هاى طاغوت‏ها و هوس‏هاى مردم و هوس‏هاى شخصى كه هر روز تغيير مى‏كنند.
    ب: يك راه بيشتر نيست، در حالى كه راه‏هاى ديگر متعدّد و پراكنده‏اند.
    ج: در پيمودن آن، انسان به مسير و مقصد مطمئن است.
    د: در پيمودن آن، شكست و باخت وجود ندارد.
    راه مستقيم، راه خداست. «انّ ربّى على صراطٍ مستقيم» [45]
    * راه مستقيم، راه انبياست. «انّك لَمِن المرسلين على صراطٍ مستقيم» [46]
    * راه مستقيم، راه بندگى خداست. «و أنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم» [47]
    * راه مستقيم، توكّل وتكيه بر خداست. «مَن‏يعتصم‏باللّه‏فقدهُ ىَ‏الى‏صراطمستقيم» [48]
    * راه مستقيم، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست. [49]
    * راه مستقيم، كتاب خداوند است. [50]
    * راه مستقيم، راه فطرت سالم است. [51]
    انسان، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد.مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مى‏گيرد.
    در راه مستقيم بودن، تنها خواسته‏اى است كه هر مسلمان، در هر نماز ازخداوند طلب مى‏كند، حتّى رسول‏اللَّه صلى الله عليه وآله و ائمّه اطهارعليهم السلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مى‏خواهند.
    انسان بايد همواره، در هر نوع از كارهاى خويش، اعم از انتخاب شغل، دوست،رشته‏ى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا درعقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس. پس هر لحظه،خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است.
    راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، ماننداولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت، دعاكنند. «والّذين اهتدوا زادَهم هُدى» [52]
    راه مستقيم، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد: «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى‏ هى‏الجادّة» [53] انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده‏ى هدايت است.
    راه مستقيم يعنى ميانه‏روى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفريط، چه درعقيده و چه در عمل. يكى در عقايد از راه خارج مى‏شود وديگرى در عمل واخلاق. يكى همه كارها را به خدا نسبت مى‏دهد، گويا انسان هيچ نقشى درسرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال‏مايشاء دانسته و دستخدا را بسته مى‏داند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحرو مجنون معرّفى مى‏كند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى‏پندارد. يكىزيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مى‏داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار،متوسل شده و ريسمان مى‏بندد. يكى اقتصاد را زير بنا مى‏داند و ديگرى، دنياو امورات آن را ناديده مى‏انگارد.
    در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازارمى‏فرستد. يكى بخل مى‏ورزد و ديگرى بى‏حساب سخاوت به خرج مى‏دهد. يكى ازخلق جدا مى‏شود و ديگرى حقّ را فداى خلق مى‏كند.
    اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است. خداوند دين پا برجا واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مى‏كند. [54] در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام مى‏فرمودند: راه مستقيم، ما هستيم. [55]يعنى نمونه‏ى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن درراه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره‏ى تمام مسائل زندگىاز قبيل كار، تفريح، تحصيل، تغذيه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه بهفرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانه‏روى سفارش كرده‏اند. [56] جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مى‏نشيند. [57]
    در قرآن و روايات، نمونه‏هاى زيادى آمده كه در آنها به جنبه‏ى اعتدال،تأكيد و از افراط و تفريط نهى شده است. به موارد ذيل توجّه كنيد:
    * «كلوا و اشربوا و لاتسرفوا» [58] بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد.
    * «لا تَجعل يدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط» [59] در انفاق، نه دست بر گردن قفل كن - دست‏بسته باش - و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى.
    * «الّذين اذا أنفقوا لم‏يسرفوا و لم‏يقتروا و كان بين ذلك قواماً» [60] مومنان، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل، بلكه ميانه‏رو هستند.
    * «لا تجهر بصلوتك و لاتخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلاً» [61] نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته، بلكه با صداى معتدل نماز بخوان.
    * نسبت به والدين احسان كن؛ «و بالوالدين احساناً» [62] امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست. «ان جاهداك على ان‏تشرك بى... فلاتطعهما» [63]
    * پيامبر هم رسالت عمومى دارد؛ «و كان رسولاً نبيّاً» [64] و هم خانواده خويش را دعوت مى‏كند. «و كان يأمر اهله بالصلوة» [65]
    * اسلام هم نماز را سفارش مى‏كند كه ارتباط با خالق است؛ «اقيموا الصلوة»و هم زكات را توصيه مى‏كند كه ارتباط با مردم است. «اتوا الزكوة» [66]
    * نه محبت‏ها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ «شهداء لِلّه و لو على انفسكم» [67]و نه دشمنى‏ها شما را از عدالت دور كند. «و لا يَجرِمنّكم شَنئان» [68]
    * مؤمنين هم دافعه دارند؛ «أشداء على الكفار» و هم جاذبه دارند. «رحماء بينهم» [69]
    * هم ايمان و باور قلبى لازم است؛ «امنوا» و هم عمل صالح. «عملوا الصالحات» [70]
    * هم اشك و دعا و درخواست پيروزى از خدا لازم است؛ «ربّنا افرغ علينا صبراً» و هم صب [71] ورى وپايدارى در سختى‏ها. «عشرون صابرون يغلبوا مأتين» [72]شب عاشورا امام حسين عليه السلام هم مناجات مى‏كرد و هم شمشير تيز مى‏كرد.
    * روز عرفه و شب عيد قربان، زائر خانه‏ى خدا دعا مى‏خواند و روز عيد بايد در قربانگاه با خون آشنا شود.
    * اسلام مالكيّت را مى‏پذيرد، «الناس مسلّطون على اموالهم» [73] ولى اجازه ضرر زدن به ديگرى را نمى‏دهد و آن را محدود مى‏سازد. «لا ضَرر و لا ضِرار» [74]
    آرى، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبه‏اى توجّه كند و جوانب ديگررا فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال وميانه‏روى وراه مستقيم را سفارشمى‏كند.
    43) طه، 50.
    44) صراط« در قيامت نام پلى است بر روى دوزخ كه همه‏ى مردم بايد از روى آن عبور كنند.
    45) هود، 56.
    46) يس، 3 تا 4.
    47) يس، 61.
    48) آل‏عمران، 101.
    49) بنا بر اينكه الف و لام در »الصراط« اشاره به همان راه يكتاپرستى در آيه قبل باشد.
    50) بنابر روايتى در تفسير مجمع‏البيان، ج‏1، ص 58.
    51) بنابر روايتى از امام صادق عليه السلام در تفسير صافى، ج‏1، ص 86.
    52) كسى كه مى‏گويد »الحمدللَّه ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم...«مراحلى از هدايت را پشت سر گذارده است، بنابراين درخواست او، هدايت بهمرحله بالاترى است.
    53) بحار، ج 87، ص‏3.
    54) قل انّنى هَدانى ربّى الى صراط مستقيم« انعام، 161.
    55) تفسير نورالثقلين، ج‏1 ص‏20.
    56) در اين باره مى‏توان به كتاب اصول كافى، باب الاقتصاد فى العبادات مراجعه نمود.
    57) شيطان به خدا گفت: »لاقعدنّ لهم صراطك المستقيم« اعراف، 16.
    58) اعراف، 31.
    59) اسراء، 29.
    60) فرقان، 67.
    61) اسراء، 110.
    62) بقره، 83.
    63) لقمان، 15.
    64) مريم، 51.
    65) مريم، 15.
    66) بقره، 43.
    67) نساء، 135.
    68) مائده، 8.
    69) فتح، 9.
    70) بقره، 25.
    71) بقره، 250.
    72) انفال، 65.
    73) بحار، ج‏2، ص 272.
    74) كافى، ج‏5، ص 28.


    نکته ها :
    1- همه‏ى هستى، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما رانيز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده. «اهدنا الصراط المستقيم»
    2- درخواست هدايت به راه مستقيم، مهم‏ترين خواسته‏ى يكتاپرستان است. «ايّاك نعبد... اهدنا الصراط المستقيم»
    3- براى دست‏يابى به راه مستقيم، بايد دعا نمود. «اهدنا الصراط المستقيم»
    4- ابتدا ستايش، آنگاه استمداد و دعا. «الحمدللَّه... اهدنا»
    5 - بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است. «ايّاك‏نستعين‏اهدنا اهدنا الصّراط المستقيم»

  6. #6

    پیش فرض

    آيه:

    صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ‏.


    ترجمه :

    (خداوندا! ما را به) راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى، (هدايت كن) نه غضب شدگان و نه گمراهان!


    تفسیر:

    اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مى‏كند كه مورد نعمت الهى واقع شده‏اند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين، شهدا وصالحين. [75]توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن وتلقين اين آرزو به خود، مارا از خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مى‏دارد. بعد از ايندرخواست، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضب‏شدگان وگمراهان قرارندهد. زيرا بنى‏اسرائيل نيز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى دراثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند.
    قرآن، مردم را به سه دسته تقسيم مى‏نمايد: كسانى كه مورد نعمت هدايت قرار گرفته وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان.
    مراد از نعمت در «انعمتَ عليهم»، نعمتِ هدايت است. زيرا در آيه‏ى قبل سخناز هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمت‏هاى مادى را كفّار ومنحرفين وديگران نيزدارند.
    هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائماً از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود.
    مغضوبين در قرآن
    در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت‏هايى همچون قومعاد، ثمود و بنى‏اسرائيل، به عنوان غضب‏شدگان معرّفى شده‏اند. [76]
    بنى‏اسرائيل كه داستان زندگى و تمدن آنها در قرآن بيان شده است، زمانى برمردم روزگار خويش برترى داشتند؛ «فَضّلتُكم على العالَمين» [77] لكن بعد از اين فضيلت و برترى، به خاطر كردار و رفتار خودشان، دچار قهر و غضب خداوند شدند «و باؤوا بغضب من اللّه» [78]اين تغيير سرنوشت، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است.دانشمندان يهود، دستورات وقوانين آسمانى تورات را تحريف كردند، «يحرّفونالكلم» [79] وتجّار وثروتمندان آنان نيز به ربا وحرام‏خوارى و رفاه‏طلبى روى آوردند، «اخذهم الرّبا» [80]وعامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، از روى تن‏پرورى و ترس،از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ مقدّس، سر باز زدند. «فاذهب انت وربّك فقاتلا انّا هيهُنا قاعدون» [81] به خاطر اين انحرافات، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت، به نهايت ذلّت و سرافكندگى مبتلا ساخت.
    ما در هر نماز، از خداوند مى‏خواهيم كه مانند غضب‏شدگان نباشيم. يعنى نهاهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنيناز گمراهان نباشيم، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مى‏روند و دردين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگرانپيروى مى‏كنند. [82]
    انسان در اين سوره، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبيا و شهدا و صالحانو راه آنان، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ نيز برائتو دورى مى‏جويد و اين مصداق تولّى و تبرّى است.
    ضالّين در قرآن
    «ضلالت» كه حدود دويست مرتبه اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است. گاهى در مورد تحيّر بكار مى‏رود، «و وَجدَك ضالاً» [83] وگاهى به معناى ضايع شدن است، «اضلّ اعمالهم» [84] ولى اكثراً به معناى گمراهى وهمراه با تعبيرات گوناگونى نظير: «ضلال مبين»، «ضلال بعيد»، «ضلال قديم» به چشم مى‏خورد.
    در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده‏اند، از جمله: كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند، [85] مشركان، [86] كفار، [87] عصيان‏گران، [88]مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند، [89]كسانى كه مردم را از راه خدا باز مى‏دارند، كسانى كه به خدا يا رسول خداتوهين مى‏كنند، آنان كه حقّ را كتمان مى‏كنند و كسانى كه از رحمت خدامأيوسند.
    در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است، از قبيل: ابليس، فرعون، سامرى، دوست بد، رؤسا ونياكان منحرف.
    گمراهان خود بستر وزمينه‏ى انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از اين بسترهاو شرايط آماده، استفاده مى‏كنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از:هوسها، [90]بت‏ها، [91] گناهان [92] ، پذيرش ولايت باطل، [93] جهل و نادانى. [94]
    75)من يطع‏اللّه والرّسول فاولئك مع الّذين انعم اللّه عليهم من النبيّينوالصدّيقين والشهداء والصالحين«، كسانى كه خدا و رسول را پيروى كنند، آنانبا كسانى هستند كه خدا آنها را نعمت داده است، از پيامبران، راستگويان،شهدا و صالحان. نساء، 69 و آيه 59 سوره مريم.
    76) در آيات متعدّدى از قرآن ويژگى‏هاى گمراهان و غضب شدگان و مصاديقآنها بيان شده است: منافقان و مشركان و بدگمانان به خداوند. نساء، 116 وفتح، 6. كافران به آيات الهى و قاتلان انبياء الهى. بقره، 61. اهل كتاب كهدر برابر دعوت به حقّ سركشى كرده‏اند. آل‏عمران، 110 تا 112. فراريان ازجهاد. انفال، 16. پذيرندگان و جايگزين كنندگان كفر با ايمان. بقره، 108 ونحل، 106. پذيرندگان ولايت دشمنان خدا و دوستداران رابطه‏ى با دشمنان خدا.ممتحنه، 1.
    77) بقره، 47.
    78) بقره، 61.
    79) نساء، 46.
    80) نساء، 161.
    81) مائده، 24.
    82) قل يا أهل‏الكتاب لاتَغلوا فى دينكم غيرالحقّ ولاتتّبعوا أهواءقومقدضَلّوا من‏قبل وأضلّوا من قبل و أضلّوا عن سواءالسبيل« بگو: اىاهل‏كتاب! در دينتان به ناحقّ غلوّ نكنيد وبه دنبال خواهش‏هاى گمراهانِپيش از خود نرويد، كه آنان افراد زيادى را گمراه كرده و از راه راست گمراهشده‏اند. مائده، 77.
    83) ضحى، 7.
    84) محمّد، 1.
    85) من يَتبدّل الكفر بالايمان فقد ضلّ سواء السبيل« بقره، 108.
    86) و من يشرك باللَّه فقد ضل ضلالا بعيدا« نساء، 116.
    87) و من يكفر باللَّه... فقد ضلّ« نساء، 136.
    88) و من يعص اللَّه و رسوله فقد ضل« احزاب، 36.
    89) لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء... و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل« ممتحنه، 1.
    90) اتّخذ الهه هَواه واضلّه اللَّه« جاثيه، 23.
    91) جعلوا لِلّه انداداً لِيضلّوا عن سبيله« ابراهيم، 30.
    92) وما يضلّ به الا الفاسقين« بقره، 26.
    93) انّه من تولاّه فانّه يضلّه« حج، 4.
    94) و ان كنتم من قبله لمن الضّالّين« بقره، 198.


    نکته ها :

    1- انسان در تربيت، نيازمند الگو مى‏باشد. انبيا، شهدا، صدّيقين وصالحان، نمونه‏هاى زيباى انسانيّت‏اند. «صراط الّذين انعمت عليهم»
    2- آنچه از خداوند به انسان مى‏رسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود مى‏آوريم. [95] «انعمت، المغضوب عليهم»
    3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامى را در برابر پذيرشحكومت آنان، مقاوم و پايدار مى‏كند. «غير المغضوب عليهم ولا الضّالّين» [96]
    95) درباره نعمت »أنعَمتَ« بكار رفته، ولى در مورد عذاب، نفرمود: »غَضبتَ« تو غضب كردى.
    96) قرآن سفارش كرده است: »لا تَتولّوا قوماً غَضِب اللّه عليهم« هرگز سرپرستى گروه غضب شدگان الهى را نپذيريد. ممتحنه، 13.

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •