مردم چقدر شادكام‌اند؟- ما در موقعيت‌هاي مختلف زندگي روزمره، عواطف و هيجانات متعدد و متفاوتي را تجربه مي‌كنيم كه تا حد زيادي بر تصميم‌گيري‌ها، اعمال و افكار ما تأثير مي‌گذارند، اما از آنجا كه بشر متمدن امروز سعي دارد رفتار خود را بيشتر به تعقل و تفكر نسبت دهد، بنابراين ارزش كمتري براي عواطف بشري قائل است. گويي عواطف در كل موجوديت و هستي انسان در مرتبه پايين‌تري از عقل قرار دارد، گرچه به لحاظ تكاملي، قبل از اينكه انسان به‌ظاهر منطقي و متفكر امروز وجود داشته باشد، عواطف و هيجانات براي ميليون‌ها سال در سازگاري اجداد ما با شرايط محيط، نقش بسيار مهمي داشته‌اند و هنوز هم بشر بدون عاطفه، احساس پوچي مي‌كند، چرا كه بسياري از مفاهيم زيبا‌شناختي از عواطف بشر سرچشمه مي‌گيرند و گذشته از اين، هيجانات در ادامه بقاي ما نقش كليدي دارند. براي نمونه تصور كنيد كه خشم يا ترس در وجود ما درست عمل نكند، نتيجه اين است كه در زمان كوتاهي، بازيچه ديگران مي‌شويم و دائم در معرض سوء استفاده قرار مي‌گيريم.
امروزه متأسفانه انسان از نقش هيجانات خود كه عامل بسيار مهمي در انگيزش و رفتار هستند، آگاهي كمي دارد. ما براي بيان بسياري از عواطف خود دچار فقر كلامي هستيم و واژه توصيف كننده حالت خود را نمي‌دانيم. اين امر علاوه بر ايجاد فقر ارتباطي بين افراد، سبب آگاهي كمتر از حالات خودمان نيز مي‌شود و در سلامت ذهني و جسمي ما اختلال ايجاد مي‌كند. امروزه روان‌شناسي مثبت‌گرا با توجه به ناديده گرفته شدن نقش عواطف در ايجاد زندگي سرشار از نشاط‌، سعي دارد بين منطق و عاطفه آشتي ايجاد كرده، به عنوان مكمل روان‌شناسي باليني سنتي (كه معطوف به اختلالات رواني است) با افزايش احساسات مثبت و شادكامي در زندگي افراد به خودشكوفايي آنها كمك كند.

عواطف مثبت كدام هستند؟
شادكامي و سلامت ذهني دربرگيرنده احساسات مثبتي مانند لذت، آرامش، حس جريان داشتن و شيفتگي در زندگي است. سليگمن (٢٠٠٢. م) عواطف مثبت را به سه دسته تقسيم مي‌كند: آنهايي كه به گذشته مربوط هستند و آنهايي كه با حال و آينده ارتباط دارند. عواطف مثبت مربوط به آينده شامل خوش‌بيني، اميد، ايمان و اطمينان هستند. رضايت‌ خاطر، خرسندي، كاميابي و حس سرافرازي نيز عواطف اصلي مربوط به گذشته‌اند. عواطف مثبت مربوط به زمان حاضر، دو طبقه متمايز لذات زودگذر و حس كامروايي پايدار را تشكيل مي‌دهند. لذات زودگذر از كانال‌هاي حسي به دست مي‌آيند، مانند احساسات ناشي از روابط جنسي، بوهاي خوش و طعم‌هاي مطبوع. فعاليت‌هاي پيچيده‌تري كه انسان‌ها براي كسب لذات زودگذر انجام مي‌دهند، مي‌تواند احساس لذت بيشتري مانند شعف، وجد و يا آميزه‌اي از لذت و خوشحالي ايجاد كند. اما حس كامروايي مداوم و يا خرسندي، با لذت بردن صرف تفاوت دارد و حالات دروني‌تري را دربرمي‌گيرد كه از فعاليت‌هاي مورد علاقه فرد نشئت مي‌گيرد، مانند كوهنوردي براي يك كوهنورد، يا كمك به ديگران براي يك فرد نيكوكار.

تأثيرپذيري هيجاني
در زبان انگليسي حدود ٥٥٠ تا ٦٠٠ واژه براي تجارب هيجاني مختلف وجود دارد (آوريل، ١٩٩٧. م). تحقيقاتي كه درباره هزاران نفر از فرهنگ‌هاي مختلف صورت گرفته، نشان داده است كه مي‌توان عواطف را براساس يك رويكرد ابعادي، به دو بعد اصلي و دو بعد فرعي طبقه‌بندي كرد. دو بعد اصلي عبارت‌ هستند از: الف) كنش‌وري يا برانگيختگي ب) خوشايندي دو بعد فرعي نيز عبارتند از الف) هيجان مثبت ب) هيجان منفي. تحقيقات نشان داده است كه انسان از لحاظ تأثيرپذيري عاطفي، چه به صورت مثبت و چه به صورت منفي با يكديگر متفاوت هستند و مي‌توان گفت كه اين حالات تا حدي ويژگي‌هايي ارثي هستند.
اثرپذيري مثبت با صفات شخصيتي برون‌گرايي (بشاش، عاطفي و اجتماعي بودن) و اثرپذيري منفي با صفات شخصيتي روان‌نژندي (عصبي، خودخور و مهاجم بودن) همبستگي دارد. اثرپذيري مثبت و اثرپذيري منفي، هر دو در مسير تكامل انسان شكل گرفته‌اند تا وظايف مختلفي را انجام دهند (داتون، ١٩٩٥. م). اثرپذيري منفي مانند صفات شخصيتي روان‌نژندي، جنبه‌اي از نظام رفتاري بازدارنده اجتنابگر است كه سبب مي‌شود موجود زنده خود را از موقعيت‌هاي خطرناكي كه احتمالاً دردآور يا تنبيه‌كننده هستند دور نگهدارد، در مقابل، اثرپذيري مثبت، بخشي از نظام تسهيل‌كننده رفتاري است، مانند صفت شخصيتي برون‌گرايي كه موجود زنده را به سمت موقعيت‌هاي دربردارنده پاداش بالقوه، مانند خوشي و لذت‌ هدايت مي‌كند. واكنش اين نظام، كمكي به موجود زنده است تا منابع ضروري براي بقا و توليد نسل از قبيل غذا، پناهگاه و يا جفت خود را بيابد.
اثرپذيري يا عاطفه‌پذيري مثبت با فعاليت فيزيكي منظم، خواب كافي، ارتباط اجتماعي متعارف با دوستان، آشنايان و تلاش براي رسيدن به اهداف ارزشمند شخصي همراه است. اين امكان وجود دارد كه اثرپذيري مثبت را با تمرين فيزيكي منظم، برقراري يك الگوي خواب مناسب و برقراري روابط اجتماعي دوستانه و پايدار، افزايش داد. اين موقعيتي است كه تقريباً همه افراد مايل هستند آن را داشته باشند (داتون ٢٠٠٢. م). عاطفه‌پذيري مثبت يكي از جنبه‌هاي شادكامي و بحث مهم ما در اين مقاله است.

مردم دنيا چقدر شادكام‌ هستند؟
پروفسور دينر از دانشگاه مينه‌سوتا، پس از بررسي ٩١٦ تحقيق در مورد شادكامي، رضايت از زندگي و سلامت ذهني ـ كه در مورد بيش از يك ميليون نفر در ٤٥ كشور جهان انجام شده بود ـ به اين نتيجه رسيد كه اگر شادي و ناراحتي را بر يك پيوستار قرار دهيم و نقطه وسط، كاملاً بين شادي و ناراحتي باشد، ميزان شادكامي اغلب مردم جهان كمي از حد وسط اين پيوستار بالاتر است و تنها در گروه‌هاي محدودي از مردم، از قبيل سياه‌پوست‌هاي تحت آپارتايد آفريقاي جنوبي، اشخاصي كه در شرايط فشار منفي سياسي زندگي مي‌كنند. زندانيان تازه محبوس شده و برخي گروه‌هاي ديگر، از حد متوسط كمتر است و در سمت اندوه‌زدگي قرار دارد.

شادكامي و خلاقيت
سليگمن (٢٠٠٢. م) معتقد است عواطف مثبت يا منفي بر حسب درجه آماده‌سازي فرد براي تعامل برنده ـ بازنده يا برنده ـ برنده از يكديگر متمايز مي‌شوند. از ديدگاه تكاملي، عواطف منفي مانند ترس يا خشم به ما مي‌گويند احتمال خطر وجود دارد و آسيب، قريب‌الوقوع است. اين عواطف توجه ما را به منبع تهديد محدود كرده، ما را براي واكنش جنگ يا گريز به فعاليت وا مي‌دارند. بنابراين، عواطف منفي ما را براي بازي برنده ـ بازنده كه در آن يك برنده مطلق و يك بازنده مطلق وجود دارد، آماده مي‌كند. در مقابل، عواطف مثبت مانند لذت و خرسندي به ما مي‌گويند كه اتفاق خوبي در پيش است. عواطف مثبت توجه ما را گسترش مي‌دهند، به‌گونه‌اي كه ما آگاهي گسترده‌اي از محيط فيزيكي و اجتماعي پيدا مي‌كنيم. اين توجه گسترش يافته، ذهن ما را نسبت به ايده‌هاي تازه و اعمال جديد آماده مي‌كند و ما خلاق‌تر از حالت معمول مي‌شويم (ايزن ٢٠٠٠. م). بنابراين، عواطف مثبت فرصت‌هايي را براي ما فراهم مي‌كند تا ارتباطات بهتري ايجاده كرده و نوانديشي و ثمربخشي بيشتري داشته باشيم. عواطف مثبت، ما را براي بازي‌هاي برنده ـ برنده آماده مي‌كند. رايت (٢٠٠٠. م) معتقد است كه پيشرفت تمدن براي افزايش تعاملات يا داد و ستد برنده ـ برنده و توسعه سازمان‌هايي است كه اين تعاملات را حمايت مي‌كنند و در اين حلقه ارتباطي، رابطه بين عواطف مثبت و تعامل برنده ـ برنده اهميت مي‌يابد.
البته رويكردهاي تكاملي همچنين به ما مي‌گويند كه عواطف منفي، تمركز زياد را آسان مي‌كنند و تفكر دفاعي، قدرت نقد و تصميم‌گيري را بالا مي‌برند. جايي كه واقع‌بيني براي تشخيص و پرهيز از اشتباه و روشن كردن آن به كار مي‌آيد، عواطف مثبت و تفكر بردبارانه، خلاقيت و ثمربخشي را ساده مي‌كنند. مطالعاتي كه در زمينه واقع‌گرايي منجر به افسردگي انجام شده، تأييد مي‌كند كه اشخاص افسرده، داوران دقيق‌تري براي مهارت‌هاي خود هستند؛ يادآوري دقيق‌تري از وقايع مثبت و منفي زندگي‌شان دارند و نسبت به اطلاعات مربوط به وقايع مخاطره‌آميز حساس‌ترند (آكرمن و دروبيس ١٩٩١. م) در مقابل، اشخاص شاد مهارت‌هاي‌شان را بيشتر از حد واقعي مي‌دانند، حوادث مثبت را بيشتر از وقايع منفي به‌ياد مي‌آورند و در تصميم‌گيري براي طرح‌هاي مربوط به زندگي‌شان بهتر عمل مي‌كنند، چرا كه بجاي توجه به اطلاعات مخاطره‌آميز به آنهايي كه مخاطره‌آميز نيستند، توجه مي‌كنند يا به تعبير ديگر، جنبه‌هاي مثبت اقدامات‌شان را بيش از پي‌آمدهاي منفي آن در نظر مي‌گيرند (آسپين‌دال و ديگران ٢٠٠١. م).
پروفسور باربارا فردريكسون (٢٠٠٢. م) استاد روان‌شناسي دانشگاه ميشيگان، معتقد است عواطف منفي، از قبيل اضطراب يا خشم سبب مي‌شود، ذهن فرد فقط به توليد واكنش دفاعي در برابر موضوعات ايجاد كننده اين عواطف منفي محدود شود، در صورتي كه عواطف مثبت سبب مي‌شوند ذهن فرد بر روي انواع محرك‌ها باز باشد و اين مسئله به نوبه خود فرصت‌هايي را براي توجه گسترده‌تر به محيط ايجاد كرده و در نتيجه، خلاقيت فرد را بيشتر مي‌كند.
تحقيقات آزمايشگاهي و باليني از اين ديدگاه، حمايت مي‌كنند. براي نمونه، بيماراني بسيار خوش‌خلق و شنگول كه قرص ليتيم مصرف كردند، كاهش خلاقيت نشان دادند. همچنين، در مطالعه ديگري كه حالات خلقي مثبت و منفي را براي مدت ١٥ دقيقه به افراد القا مي‌كرد، معلوم شد در افرادي كه عواطف مثبت به آنها القا شده بود، پردازش اطلاعات ديداري گسترش يافته بود، در صورتي كه در گروه مقابل، توجه محدودتر و موضعي‌تر بود. مطالعات ديگر نشان داده است كه بازگشت بدن از حالت برانگيختگي ناشي از استرس به حالت عادي، در مورد كساني كه قبلاً به آنها حالات مثبت عاطفي القا شده بود، نسبت به كساني كه مورد القاي حالت منفي عاطفي قرار گرفته بودند، سريع‌تر بوده است.
از شواهد بالا چنين برمي‌آيد كه عواطف مثبت مي‌تواند خلاقيت و حل مسئله را آسان كند، پس عجيب نيست كه شادكامي سبب ثمربخشي بيشتر كار مي‌شود. مطالعات استاو (١٩٩٤. م) بر روي دويست كارگر نشان داد كه كارگران شاد در طول يك دوره هجده ماهه، در ارزشيابي‌ها از كارفرمايان خود بهتر و در نتيجه، دستمزدهاي بالاتري دريافت كرده‌اند.