-
مدیریت کل سایت
پروفسور ايگور پانارين: آمريكا در آستانه فروپاشي قراردارد
آمريكا در آستانه فروپاشي قرار گرفته است
خبرگزاري فارس: يك كارشناس مسائل سياسي روسيه پيشبيني كرد كه آمريكا به دليل وجود بحرانهاي جدي دچار فروپاشي شده و به شش قسمت مجزا تقسيم خواهد شد.
به گزارش خبرگزاري فارس، پروفسور ايگور پانارين، كارشناس برجسته مسائل سياسي روسيه، در گفتگو با روزنامه روسي ايزوستيا اظهار داشت: آشفتگي موجود فعلي در اقتصاد آمريكا نظريه مرا كه بر اساس آن آمريكا به سمت سقوط پيش ميرود و به شش قسمت مجزا تقسيم خواهد شد، تاييد ميكند.
وي در بخش ديگري از سخنان خود، با اشاره به اين كه هماكنون دلار ديگر مورد حمايت و محافظت قرار نميگيرد، تصريح كرد: بدهي هاي خارجي آمريكا مانند بهمن، به طور ناگهاني افزايش مييابد، اين در حالي است كه در اوايل دهه 80 ميلادي اين كشور هيچ بدهي خارجي نداشت، بدهي خارجي آمريكا در سال 1998 به 2 تريليون دلار رسيد، و اين زماني بود كه من نخستين پيش بيني خود را در مورد آمريكا انجام دادم، اكنون نيز اين بدهي به بيش از 11 تريليون دلار رسيده است، اين حالت، مانند هرمي است كه هر لحظه احتمال سقوط آن وجود دارد.
وي كه وظيفه آموزش ديپلماتهاي روسي در وزارت خارجه اين كشور را بر عهده دارد، در بخش ديگري از سخنان خود در مورد نحوه تجزيه آمريكا گفت: آمريكا به شش قسمت تقسيم خواهد شد، قسمت اول شامل سواحل پاسيفيك است، منطقهاي كه هماكنون تعداد جمعيت چينيهاي آن در حال افزايش است، بخش دوم جنوب اين كشور را در بر ميگيرد كه در آن جمعيت اسپانيوليها بيشتر است، سومين بخش، شامل بخش تگزاس است كه جنبشهاي استقلالطلبانه در آن در حال افزايش است، سواحل آتلانتيك بخش ديگري از اين تجزيه خواهد بود كه در آن تفاوتهاي بسياري ميان مردم از نظر نوع انديشه وجود دارد، بخش پنجم شامل ايالتهاي مركزي خواهد بود كه در آن افراد فقيرتر جامعه كه بيشتر آنها را سرخپوستان آمريكايي تشكيل ميدهند، زندگي ميكنند، و بالاخره آخرين بخش، شامل ايالتهاي شمالي ميشود كه در حال حاضر تحت تاثير و نفوذ كشور كانادا قرار دارند.
پانارين در ادامه در پاسخ به اين سوال كه زمان سقوط اقتصاد آمريكا چه موقع خواهد بود، پاسخ داد: اين كشور در حال حاضر نيز به دليل بحران مالي در حال سقوط است، از جمع پنج بانك بزرگ و قديمي آمريكا در وال استريت، تاكنون سه بانك به پايان حيات خود رسيدهاند، و دو بانك ديگر به زحمت به حيات خود ادامه ميدهند، در واقع زيانهاي آنها، بزرگترين زيانهاي مالي در طول تاريخ بوده است، اكنون نيز چيزي كه ما مشاهده خواهيم كرد، يك تغيير در سيستم نظمدهنده اوضاع مالي در جهان است، آمريكا ديگر نظمدهنده مالي دنيا نخواهد بود.
اين كارشناس روسي كه سخنگوي مركز فضايي روسيه نيز هست، در مورد اين كه چه كشورهايي جانشين آمريكا در زمينه نظمدهنده مالي جهان جانشين آمريكا خواهند شد، اظهار داشت: دو كشور براي ايفاي اين نقش مناسب هستند، كشور چين كه داراي اندوختههاي مالي وسيع است، و كشور روسيه كه ميتواند نقش نظمدهنده مالي را در منطقه اوراسيا ايفا كند.
وي در مورد علت پيشبيني خود مبني بر فروپاشي آمريكا تصريح كرد: دلايل بسياري رد اين مورد مطرح است، نخست آن كه مشكلات و اوضاع مالي در آمريكا وخيمتر خواهد شد، ميليونها شهروند آمريكايي در حال حاضر پسانداز خود را از دست دادهاند، هزينهها و همچنين بيكاري در حال افزايش است، شركتهاي جنرال موتورز و فورد در آستانه ورشكستگي هستند، و اين به آن معنا است كه بيكاري در تمام شهرها فراگير خواهد شد، در حال حاضر فرمانداريها از دولت مركزي تقاضاي پول ميكنند، نارضايتيها به اوج رسيده است، و در حال حاضر تنها انتخابات و اميد به اين كه اوباما ميتواند معجزه كند، باعث شده اين مسئله كمي عقب بيافتد، اما تا بهار سال آينده مشخص خواهد شد كه هيچ معجزهاي در كار نيست.
پانارين كه تاكنون چندين كتاب در مورد مسائل و اطلاعات جنگي به رشته تحرير در آورده است، در بخش ديگري از اظهارات خود، با هشدار در مورد اين كه اوضاع سياسي فعلي بسيار آسيبپذير است، گفت: فقدان قوانين يكپارچه ملي و بروز اختلافات ميان نخبگان جامعه، كه در اين شرايط بحراني بيش از پيش مشهود است، از دلايل ديگر اين پيشبيني است.
وي كه بالاترين مقام روسيه است كه در مورد واقعي بودن طرح واحد پولي مشترك ميان سه كشور آمريكاي شمالي سخن گفته و آن را تاييد كرده است، در اين مورد و همچنين در مورد آينده دلار آمريكا گفت: در سال 2006 يك توافقنامه محرمانه ميان آمريكا، كانادا و مكزيك حاصل شد كه بر اساس آن، اين سه كشور بر سر داشتن يك واحد پولي مشترك به توافق رسيده بودند، اين مسئله نشانهاي از آمادگي براي يافتن جانشين دلار است، در واقع دلار كه دنيا را مقهور خويش كرده بود، به آساني از بين خواهد رفت، شايد اين بهانه خوبي باشد كه بگوييم تروريستها در حال جعل كردن دلار هستند و به همين دليل دلار بايد مورد بررسي قرار گيرد.
اين كارشناس در پايان سخنان خود، با اشاره به اين كه روسيه با استفاده از واحد پول خود ميتواند پيشبيني وي را محقق سازد، گفت: توسعه روبل به عنوان يك واحد پولي در منطقه، و همچنين ايفاي يك نقش موثر در زمينه نفت، و معامله آن با استفاده از واحد پول روسيه، باعث ميشود كه ارتباط روسيه با كشتي اقتصاد آمريكا كه در حال غرقشدن است، قطع شود.
گفتني است، پانارين 60 ساله، سخنگوي مركز فضايي روسيه و بالاترين مقام روسيه است كه به واقعي بودن مسئله واحد پولي مشترك ميان سه كشور آمريكاي شمالي اذعان كرده است، وي همچنين در وزارت امور خارجه روسيه، عهدهدار سمت استادي در زمينه آموزش دادن به ديپلماتهاي روسي است، و تاكنون چندين كتاب در زمينه اطلاعات جنگي نوشته است.
وي پيش از اين نيز نخستين بار در سال 98 ميلادي و در زماني كه اقتصاد آمريكا بسيار قوي مينمود، در جريان يك كنفرانس بينالمللي در استراليا پيشبيني كرد كه اقتصاد آمريكا فرو خواهد پاشيد.
-
-
مدیریت کل سایت
پروفسور ايگور پانارين: آمريكا در آستانه فروپاشي قرار دارد
آيا امپراتوري امريکا در سراشيبي سقوط قرار گرفته است ؟ آيا امپراتوري امريکا در سراشيبي سقوط قرار گرفته است ؟
پاريس - نشريه لوموند ديپلماتيک در مقاله اي به قلم آلن گرش ( Alain GRESH ) به بررسي موقعيت کنوني و روند رو به افول نفوذ و اقتدار آمريکا در جهان پرداخته است.
اين مقاله با طرح سوال اساسي "اريک هاوبسباوم "مورخ انگليسي آغاز شده است که مي پرسد: آيا امپراتوري آمريکا، همچون بريتانياي پيش از آن ، در سراشيبي افول قرار گرفته است؟.
هاوبسبام در ادامه نوشته است: غروب وال استريت نماد برتري مالي ايالات متحده، صعود اقتصادي و مالي چين که توانست با بهره گيري از تقسيم بين المللي کار، رشد مستقلي را از سر گيرد و جنبش هاي قدرتمند چپ در آمريکاي لاتين ، هر کدام به روش خود ، گواه بر هم خوردن تعادل در روابط بين المللي است و ژئو پوليتيک نويني که مشخصه اش تعدد بازيگران پر نفوذ است ، جايگزين جهان تک قطبي شده است که غرب بر آن فرمانروايي مي کرد.
نويسنده مقاله در ادامه با اشاره به بحران مالي کنوني در غرب نوشته است : حتي پيش از وزش توفاني که جهان مالي را در هم نورديد، لابلاي اخبار روزنامه ها ، چند خبر جلب توجه مي کرد.
شمار کاربران اينترنتي در چين از آمريکا بيشتر شده است. اين کشور تنها 25 درصد از ترافيک اينترنتي را به خود اختصاص مي دهد، درحالي که اين رقم 10سال پيش، بيش از نيمي از ترافيک بود. ابتکارات جان بخشي دوباره به دور مذاکرات بازرگاني بين المللي دوحه با شکست روبرو شد که يکي از دلايل آن عدم پذيرش چين و هندوستان براي فدا کردن کشاورزان فقير در قربانگاه تبادل آزاد کالا بود.
در جريان بحران گرجستان، روسيه با ناديده گرفتن اعتراضات ضعيف واشنگتن، از منافع ملي خويش در قفقاز دفاع کرد.
اين رخدادهاي گوناگون، نمونه هايي از شکل بندي جديد روابط بين المللي است . يعني پايان سلطه غرب که از نيمه اول قرن 19 آغاز شده بود. تنها تاثيري که سستي و ناتواني کنوني نظام مالي دارد ، تسريع جنبش عقب نشيني غرب است.
همچنين در اين مقوله هفته نامه آلماني « اشپيگل» در شماره 30 سپتامبر خود مطلب "پايان تکبر" و عنوان دوم خود را به نوشته "آمريکا نقش سلطه گر اقتصادي خود را از دست ميدهد" اختصاص داده است. کنايه هايي که تنها از عهده تاريخ ساخته است.
هاوبسبام در ادامه پس از ذکر عناوين اشپيگل ادامه مي دهد : چند سال پيش ، فرانسيس فوکويوما از "پايان تاريخ" از طريق پيروزي بلا متنازع مدل امريکايي-غربي، سخن گفت و پس از نخستين جنگ خليج فارس(1991-1990) ، شماري از ناظرين، طليعه قرن 21 آمريکايي را گمان مي زدند.
در اين کتاب درباره اين پرسش که "آيا جهان چندقطبي شده" آمده است : ترديدي نيست که ايالات متحده براي سال هاي طولاني موقعيت ممتاز خود را و نه تنها در زمينه نظامي حفظ خواهد کرد. اما، اين کشور بايد ظهور مراکز جديد قدرت نظير پکن، دهلي نو، برازيليا و مسکو را در مد نظر بگيرد.
درجا زدن مذاکرات سازمان جهاني تجارت (WTO)، با بن بست مواجه شدن، بحران هسته اي ايران ،عواقب غيرمترقبه مذاکرات با کره شمالي مويد اين نکته است که ايالات متحده حتي با همپيماني اتحاديه اروپا قادر به تحميل نقطه نظرات خود نيست و براي حل بحران ها به همدستان و شرکاي ديگري نياز دارند.
مي توان به اين قدرت هاي جديد، مجموعه اي از بازيگران ديگر را افزود که "ريچارد هس" يک مسئول بلند پايه دولت بوش پدر و نيز وزارت خارجه دولت کنوني و رئيس شوراي روابط خارجي (نيويورک) آنها را "جهان غير قطبي" معرفي مي کند.
وي با آميختن چند نهاد مانند آژانس بين المللي انرژي، سازمان همکاري شانگهاي ، سازمان بهداشت جهاني و سازمان هاي منطقه اي، شهرهايي چون شانگهاي، سائوپولو؛ رسانه هايي از الجزيره گرفته تا CNN ، ميليشياي حزب الله و طالبان ، کارتل هاي قاچاق مواد مخدر و سازمان هاي غير دولتي نتيجه مي گيرد که جهان امروز، بيشتر با قدرتي پراکنده روبرو است تا يک قدرت متمرکز و هر چه باشد، دولت هايي که افول آنها زير ضربه هاي کاري جهاني سازي پيش بيني شده بود ، در جستجوي «مکاني امن» هستند.
چين، هند، روسيه و برزيل با تکيه بر بلند پروازي هاي خود نظم جهاني اي را که درصدد انزواي آنان بود ، زير سوال مي برند. کشورهاي ديگري از ايران تا آفريقاي جنوبي، ملل آمريکاي جنوبي و اندونزي البته با بردي کمتر، مصممانه از منافع خود دفاع مي کنند.
هيچ يک از اين دولت ها ، از ايدئولوژي کلي نظير اتحاد شوروي الهام نمي گيرند. هيچکدام خود را به عنوان الگوي بديل معرفي نمي کنند. همه آن ها کم و بيش اقتصاد بازار را پذيرفته اند. ولي هيچکدام حاضر به کوتاه آمدن در قبال منافع ملي خويش نيستند.
هر کدام، پيش از هر چيزي براي کنترل مواد معدني اوليه و نخست نفت و گاز که بيش از پيش گران تر و کمياب تر شده اند و براي حفظ ظرفيت تغذيه جمعيت خود ، آن هم با محصولات کشاورزي ناکافي و زير تهديد گرم تر شدن هواي کره زمين مبارزه مي کنند.
آنان از منافع ژئوپوليتيک خود دفاع مي کنند که بر بينش سياسي و تاريخي بسيار طولاني متکي است. مثل تايوان و تبت براي چين، کشمير براي هند و پاکستان، کوزوو براي صربستان و کردستان براي ترکيه. اين کشمکش ها نه تنها درجهاني سازي حل نشده بلکه بر عکس، بيش از هر زماني توده هاي گسترده را بسيج کرده و خبري از فروکش کردن نيست.
در بخش ديگري از اين مطلب آمده است : با نگاهي ساده به نقشه جهان در مي يابيم که بخش اعظم اين تنش ها حول "قوسي از بحران ها" حلقه زده که به قول کتاب سفيد، از اقيانوس اطلس تا اقيانوس هند کشيده شده است .
نويسندگان کتاب سفيد عليه خطر جديد و ارتباط کشمکش ها که ميان خاور نرديک و ميانه و منطقه اي از پاکستان تا افغانستان در حال شکل گرفتن است، هشدار مي دهند. وجود برنامه هاي عموما مخفي در مورد سلاح هاي هسته اي، شيميايي و بيولوژيک بر وخامت اين خطر مي افزايد،
در حاليکه کشورهاي اين مناطق ، آشکارا يا در خفا، در حال دسترسي به توان نظامي متکي بر صنايع موشکي و هوائي در مقادير زيادند. خطر سرايت بي ثباتي عراق، که بين رقباي قومي و فرقه اي تقسيم شده است، به سراسر خاورميانه وجود دارد.
نا ثباتي در اين قوس جغرافيائي مي تواند مستقيم يا غير مستقيم منافع ما را به خطر اندازد. کشورهاي اروپايي به عناوين مختلف در چاد، فلسطين، لبنان، عراق و افغانستان حضور نظامي دارند. در چنين شرايطي، احتمال دارد در آينده، اروپا و از جمله فرانسه براي کمک به پيشگيري يا حل بحران ها، بيشتر در سراسر اين ناحيه در گير شوند.
. . . . بزرگترين بخش منابع نفتي جهان در اين منطقه قرار دارد، در شرايطي که بهاي بشکه نفت به رغم کاهش در روزهاي اخير بسيار بالاست ، بر موقعيت راهبردي خاورميانه بزرگ مي افزايد.
اين امر حضور متمرکز نيروهاي نظامي غرب در منطقه، از عراق تا چاد، از افغانستان تا لبنان را توجيه مي کند. پديده اي که از زمان پايان جنگ جهاني دوم سابقه ندارد. ايالات متحده با قرار دادن همه اين کشمکش ها در چارچوب "جنگ با تروريسم" ، به ايجاد يک مقاومت جهاني کمک کرده است،
جهاني که غالبا مرکب، چند پارچه و منشعب مي باشد و تنها چيزي که آن را متحد مي سازد، مخالفت با سلطه امريکا است.
اين مقاومت در زمينه حياتي اقتصاد نيز جلوه گر است. بر خلاف بحران هاي پيشين، توفان مالي کنوني موجب انزواي نهادهاي بين المللي نظير صندق بين المللي پول و بانک جهاني مي شود.
در آغاز اين هزاره ، کشورهاي بسياري مانند روسيه، تايلند، اندونزي و غيره تصميم گرفته بودند براي رها شدن از اصول متعارف تحميلي سازمان هاي بين المللي، بدهي خود را به صندوق بين المللي پول، پيش از موعد پرداخت کنند.
نويسنده در قسمت ديگري از مقاله خود به ديدگاههاي "اوبر ودرين" وزير پيشين امور خارجه فرانسه اشاره مي کند و به نقل از وي مي نويسد : غرب، انحصار تاريخ يعني انحصار داستان بزرگ را از دست داده است. تاريخ جهان، بگونهاي که دو قرن پيش ابداع شد، به پيشرفت و برتري اروپا محدود است.
پيشروي بسوي جهان چند قطبي ، ممکن است به عنوان بختي براي پيشروي بسوي فراگيري واقعي تلقي شود.اما اين امر همچنين گاهي واکنش ترس در غرب مي انگيزد.
نويسنده در ادامه مطلب خود هر چند بيشترين دليل شروع و ادامه زوال سلطه گري آمريکا و غرب را انحصار طلبي 15 سال بعد، با اجماع ديگري روبرو هستيم که ظاهرا به واقعيت نزديک تر است. ما به يک "جهان پسا آمريکايي" وارد مي شويم. همان ونه که در کتاب سفيد دفاع و امنيت ملي که در ژوئن 2008 توسط دولت فرانسه تدوين شده، آمده است، "جهان غرب يعني عمدتا اروپا و امريکا تنها دارندگان ابتکار اقتصادي و راهبردي به آن صورتي که در سال 1994 بودند، ديگر نيستند." آنان ميداند ولي ضمن وارد کردن توهين و اتهاماتي به مخالفان اين سلطه جويي مي نويسد: جهان بيش از بيش تهديدآميز است، "ارزش هاي ما" از هر سو، از سوي چين و روسيه و اسلام مورد يورش قرار گرفته و مي بايست تحت لواي سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو) ، عليه وحشي هايي که در صدد نابودي ما هستند، جنگ صليبي جديدي راه انداخت. اين نسخه ، اگر مراقب نباشيم، به پيشگوئي که خود به خود به واقعيت مي پيوندد بدل خواهد شد.
-
-
مدیریت کل سایت
فوكوياما: آمريكا و تفكر سرمايه داري در حال فروپاشي است
خبرگزاري فارس: يك انديشمند برجسته جهان كه در گذشته ليبرال دموكراسي را پايان تاريخ مي دانست در مقالهاي با اشاره به بحران مالي بيسابقه در آمريكا، اين كشور و نظام سرمايه داري را را در حال فروپاشي دانست.
به گزارش فارس، "فرانسيس فوكوياما" در مقاله خود در هفتهنامه "نيوزويك" نوشت: علاوه بر برخي از شركتهاي مطرح آمريكايي تفكر خاص سرمايهداري نيز از هم فروپاشيد.
فوكوياما در ادامه مينويسد: انفجار از داخل بانكهاي سرمايه آمريكا، ناپديد شدن بيش از يك تريليون دلار در بازار سهام در يك روز نشان از سقوط سرمايهداري آمريكا دارد.
اين انديشمند ژاپنيالاصل همچنين ميافزايد: اين هزينه 700 ميليون دلاري كه بر دوش مالياتدهندگان تحميل شده است و ميزان شكست كه در والاستريت به وقوع پيوسته ميتواند بسيار بزرگتر از آنچه هست باشد.
وي ميافزايد: ايدهها يكي از مهمترين موارد صادراتي ما هستند و دو ايده اساسي آمريكايي بر تفكر جهاني از اوايل دهه 80 ميلادي يعني هنگامي كه "رونالد ريگان" به عنوان رئيس جمهوري آمريكا انتخاب شد، تسلط دارد.
اولين ايده، نگاه خاص سرمايهداري است كه مدعي مالياتهاي پايين، قوانين سبك، متوقف شدن حمايت دولت موتور رشد اقتصادي خواهد بود.
بر اساس نظر فوكوياما، اين ايده دوران ريگان روشي را كه بيش از يك قرن به سمت دولت بزرگتر در حال گسترش بود، متوقف كرد. كاهش كنترل دولت نه تنها در آمريكا بلكه در سراسر جهان به برنامه روزانه تبديل شد.
-"دموكراسي" اسم رمزي براي مداخله نظامي و تغيير حكومت است
فوكوياما در ادامه در نيوزويك مينويسد: ايده بزرگ دوم همان موضوع آمريكا به عنوان ارتقا دهنده ليبرال دموكراسي در كل جهان بود كه به عنوان بهترين راه براي كسب شكوفايي بيشتر و آغاز يك نظم بينالمللي بود. قدرت و نفوذ آمريكا نه تنها بر تانكها و دلارهاي ما مبتني بلكه بر اين حقيقت تكيه دارد كه اكثر مردم شكل آمريكايي حكومت خودراي را جذاب يافته و خواستار بازسازي جوامع خود همراستا با اين مشي بودند.
اين همان چيزي است كه "جوزف ناي" دانشمند سياسي آن را "قدرت نرم" نام داد.
فوكوياما در ادامه مقاله خود ميافزايد: فكر كردن به اين دشوار است كه اعتبار اين شخصيتهاي آمريكايي تمام شده است. بين سال 2002 و 2007 در حالي كه جهان در حال لذت بردن از دوره بينظير رشد اقتصادي بود، ناديده گرفتن نظرات برخي جامعهشناسان اروپايي و آمريكاي لاتين كه از مدل اقتصادي آمريكا به عنوان "سرمايهداري گاوچراني" انتقاد ميكردند، ساده بود. اما اكنون موتور آن رشد اقتصادي يعني اقتصاد آمريكا از مسير خارج شده است و كشاندن مابقي جهان را به دنبال خود به قعر را تهديد ميكند. بدتر از همه، مقصر خود مدل اروپايي است: بر اساس شعار كنترل كمتر دولت، واشنگتن بر تنظيم كافي بخش مالي شكست خورد و اجازه داد تا آسيب عظيمي را به بقيه جامعه خود بزند.
اين متفكر آمريكايي ژاپنيالاصل در ادامه نوشت: دموكراسي حتي پيش از اين از بين رفت. هنگامي كه ثابت شد صدام حسين سلاح كشتار جمعي ندارد، دولت "جرج بوش" رئيس جمهوري آمريكا به دنبال توجيه جنگ عراق بود.
وي ميخواست تهاجم به عراق را با يك "دستور كار آزادي" وسيعتر مرتبط كرد و بنابراين ناگهان به فكر ارتقاي دموكراسي به عنوان يك سلاح بزرگ در جنگ عليه تروريسم افتاد.
به عقيده فوكوياما، از نظر بسياري از مردم دنيا، لفاظيهاي آمريكا درباره دموكراسي بيشتر شبيه بهانهاي براي افزايش سلطه آمريكاست.
"فرانسيس فوكوياما" در ادامه در هفتهنامه آمريكايي "نيوزويك" نوشت: گزينهاي كه اكنون پيش روي ماست بسيار فراتر از كمك تجاري [700 ميليون دلاري] است يا رقابت انتخاباتي است.
شيوه آمريكايي در زماني آزمايش شد كه ديگر مدلها كه چيني يا روسي بود، به نظر بيشتر و بيشتر جذاب به نظر ميرسيدند. با احياي نام خوبمان و احياي شيوه خودمان در قالبهاي گوناگوني چالشي بزرگ براي ثبات بخش مالي به حساب ميآيد. "باراك اوباما" نامزد دموكرات انتخابات رياست جمهوري آمريكا و "جان مككين" توانمنديهاي متفاوتي را براي اين وظيفه به كار خواهند بست. اما براي هر كدام راهي دشوار است كه سالها بر سال آن جدال بوده است و ما نميتوانيم آغاز كنيم تا زمانيكه كاملا متوجه شويم كه چه چيزي اشتباه بوده است، كدام بخش از ابعاد اين مدل آمريكايي غلط بوده كه ضعيف اجرا شده است و كدام بخش بايد كنار گذاشته شود.
فوكوياما در ادامه ميافزايد: بسياري از مفسران اشاره كردهاند كه ركود اقتصادي والاستريت نشانگر پايان دوران ريگان است. در اين حيطه، آنها بدون ترديد درست فكر ميكنند حتي اگر به در انتخابات رياست جمهوري ماه نوامبر آمريكا پيروز شود. ايدههاي بزرگ در متن يك دوره تاريخي خاص متولد ميشوند. هنگاميكه اين متن به طور اساسي تغيير مييابد، تعداد اندكي زنده ميمانند كه به همين دليل سياستمداران علاقه دارند تا از چپ به راست تغيير موضع دهند و به تسلسل نسل بازگردند.
ريگان گرايي [تمايل به سياستهاي ريگان] (يا در شكل انگليسي آن، تاچر گرايي) براي زمان خود مناسب بود. از زمان "قرارداد جديد فرانكلين روزولت" رئيس جمهوري آمريكا در دهه 30 ميلادي، دولتها در سراسر جهان تنها بزرگتر و بزرگتر شده بودند. تا دهه 70 ميلادي دولتها و اقتصادهاي ثروتمند بزرگ بوسيله نوار قرمزي كه به شكل زيادي ثابت شد غير كاربردي است، خفه شدند.
اگر به آن زمان بازگرديم ميبينيم كه تلفنها گران بودند و دستيابي به آن دشوار بود، مسافرت هوايي لذت طبقه ثروتمند بود و اكثر مردم پساندازههاي خود را در در بانكها ذخيره ميكردند كه نرخ سود پايين و تنظمي شدهاي داشت.
برنامههايي مانند "كمك به خانوادهها با كودكان وابسته" عامل بازدارندهاي براي خانوادههاي فقير براي كار و متاهل ماندن به وجود آورد و در نتيجه خانوادههايي از هم پاشيده شد. انقلاب ريگان-تاچر استخدام و اخراج كارگران را آسانتر كرد و به دليل كوچك شدن و ورشكستگي صنايع سنتي باعث درد و رنج فراواني شد. اما اين امر همچنين باعث زيرساختي براي تقريبا سه دهه رشد و ظهور بخشهاي جديدي مانند فناوري اطلاعات و بيوتكنولوژي شد.
فوكوياما در ادامه نوشت: از لحاظ بينالمللي انقلاب ريگان به "اجماع واشنگتن" ترجمه شد كه بر اساس آن واشنگتن و موسسات تحت نفوذ آن مانند صندوق بينالمللي پول و بانك جهاني، كشورهاي در حال توسعه را به آزاد گذاردن اقتصاد آنها ترغيب ميكرد.
درحاليكه "اجماع واشنگتن" به طور معمول توسط مردمگراهايي مانند "هوگو چاوز" رئيس جمهوري ونزوئلا مورد انتقاد قرار ميگرفت، اما از سوي ديگر با موفقيت، درد بحران بدهي آمريكاي لاتين در دهه 80 ميلادي را تسكين ميبخشيد و اين همان زماني بود كه تورم بيش از حد كشورهايي مانند آرژانتين و برزيل را فلج كرده بود. سياستهاي بازار دوستانه مشابهي نيز همانهايي هستند كه چين و هند را به قدرتهاي اقتصادي كه اكنون هستند، تبديل كرد.
و در صورتيكه كسي به مدرك بيشتر نياز دارد، ميتواند به مثالهاي بزرگترين دولت دنيا يعني جمهوري شوروي سابق و ديگر كشورهاي كمونيست كه اقتصاد آنها به صورت مركزي طراحي شده بود، نگاهي بيندازد.
تا دهه 70 ميلادي آنها پشت رقباي سرمايهداري خود سقوط كرده بودند و انفجار از درون آنها پس از برچيدن ديوار برلين تاييد شد.
اين استاد دانشگاه جان هاپكينز افزود: قدرت از جمهوريخواهان در دوران رياست جمهوري نيكسون و ريگان به رياست جمهوري كلينتون در دهه 90 ميلادي منتقل شدند . مجددا در دوران جرج بوش به جمهوريخواهان بازگشت. آنها به دلايلي فرهنگي مانند مذهب، ميهن پرستي، ارزشهاي خانواده و مالكيت اسلحه به جمهوريخواهان راي دادند.
به عقيده فوكوياما ديگر نقطه انتقادي آمريكا شيوه دموكراسي و تمايل آمريكا به حمايت دموكراسي در ديگر كشورهاي جهان است.
مشكل اكنون اين است كه دولت بوش با استفاده از دموكراسي براي توجيه جنگ عراق، به بسياري كشورها اعلام كرد كه "دموكراسي" اسم رمزي براي مداخله نظامي و تغيير حكومت است.
-توانايي آمريكا براي شكل دادن اقتصاد جهاني كاهش خواهد يافت
فوكوياما در ادامه نوشت: آمريكا از لحاظ جهاني از جايگاه سلطهاي كه تا كنون آن را اشغال كرده بود، لذت نخواهد برد و چيزي مانند مناقشه گرجستان و روسيه آن را تضعيف كرد.
توانايي آمريكا براي شكل دادن اقتصاد جهاني از طريق بستههاي تجاري و صندوق بينالمللي پول و تجارت جهاني به مانند منابع نظامي ما كاهش خواهد يافت.
و در بسياري از نقاط جهان، ايدههاي آمريكا، نصايح و حتي كمك اين كشور كمتر از زمان حال مورد استقبال قرار خواهد گرفت.
يوشيهيرو فرانسيس فوكوياما متولد 27 اكتبر 1952، فيلسوف آمريكايي، متخصص اقتصاد سياسي، رئيس گروه توسعه اقتصادي بينالمللي دانشگاه جانز هاپكينز و نويسنده كتاب «پايان تاريخ و آخرين انسان» است كه به خاطر نظريه پردازي «پايان تاريخ» مشهور است.
تئوري پايان تاريخ فرانسيس فوكوياما، در سال 1989 مطرح و در سال 1992در كتاب پايان تاريخ و آخرين انسان (The End of History and the Last Man) تشريح شد.
فوكوياما يكي از تئوريسينهاي جريان نومحافظهكار آمريكاست. وي جزو استراتژيست هاي ارشد بنگاه RAND است كه اين سازمان يك اتاق فكر در حوزه سياست خارجي محسوب مي شود و مربوط به نيروي هوايي آمريكاست.
-
-
مدیریت کل سایت
آيا امپراتوري امريکا در سراشيبي سقوط قرار گرفته است ؟
پاريس - نشريه لوموند ديپلماتيک در مقاله اي به قلم آلن گرش ( Alain GRESH ) به بررسي موقعيت کنوني و روند رو به افول نفوذ و اقتدار آمريکا در جهان پرداخته است.
اين مقاله با طرح سوال اساسي "اريک هاوبسباوم "مورخ انگليسي آغاز شده است که مي پرسد: آيا امپراتوري آمريکا، همچون بريتانياي پيش از آن ، در سراشيبي افول قرار گرفته است؟.
هاوبسبام در ادامه نوشته است: غروب وال استريت نماد برتري مالي ايالات متحده، صعود اقتصادي و مالي چين که توانست با بهره گيري از تقسيم بين المللي کار، رشد مستقلي را از سر گيرد و جنبش هاي قدرتمند چپ در آمريکاي لاتين ، هر کدام به روش خود ، گواه بر هم خوردن تعادل در روابط بين المللي است و ژئو پوليتيک نويني که مشخصه اش تعدد بازيگران پر نفوذ است ، جايگزين جهان تک قطبي شده است که غرب بر آن فرمانروايي مي کرد.
نويسنده مقاله در ادامه با اشاره به بحران مالي کنوني در غرب نوشته است : حتي پيش از وزش توفاني که جهان مالي را در هم نورديد، لابلاي اخبار روزنامه ها ، چند خبر جلب توجه مي کرد.
شمار کاربران اينترنتي در چين از آمريکا بيشتر شده است. اين کشور تنها 25 درصد از ترافيک اينترنتي را به خود اختصاص مي دهد، درحالي که اين رقم 10سال پيش، بيش از نيمي از ترافيک بود. ابتکارات جان بخشي دوباره به دور مذاکرات بازرگاني بين المللي دوحه با شکست روبرو شد که يکي از دلايل آن عدم پذيرش چين و هندوستان براي فدا کردن کشاورزان فقير در قربانگاه تبادل آزاد کالا بود.
در جريان بحران گرجستان، روسيه با ناديده گرفتن اعتراضات ضعيف واشنگتن، از منافع ملي خويش در قفقاز دفاع کرد.
اين رخدادهاي گوناگون، نمونه هايي از شکل بندي جديد روابط بين المللي است . يعني پايان سلطه غرب که از نيمه اول قرن 19 آغاز شده بود. تنها تاثيري که سستي و ناتواني کنوني نظام مالي دارد ، تسريع جنبش عقب نشيني غرب است.
همچنين در اين مقوله هفته نامه آلماني « اشپيگل» در شماره 30 سپتامبر خود مطلب "پايان تکبر" و عنوان دوم خود را به نوشته "آمريکا نقش سلطه گر اقتصادي خود را از دست ميدهد" اختصاص داده است. کنايه هايي که تنها از عهده تاريخ ساخته است.
هاوبسبام در ادامه پس از ذکر عناوين اشپيگل ادامه مي دهد : چند سال پيش ، فرانسيس فوکويوما از "پايان تاريخ" از طريق پيروزي بلا متنازع مدل امريکايي-غربي، سخن گفت و پس از نخستين جنگ خليج فارس(1991-1990) ، شماري از ناظرين، طليعه قرن 21 آمريکايي را گمان مي زدند.
در اين کتاب درباره اين پرسش که "آيا جهان چندقطبي شده" آمده است : ترديدي نيست که ايالات متحده براي سال هاي طولاني موقعيت ممتاز خود را و نه تنها در زمينه نظامي حفظ خواهد کرد. اما، اين کشور بايد ظهور مراکز جديد قدرت نظير پکن، دهلي نو، برازيليا و مسکو را در مد نظر بگيرد.
درجا زدن مذاکرات سازمان جهاني تجارت (WTO)، با بن بست مواجه شدن، بحران هسته اي ايران ،عواقب غيرمترقبه مذاکرات با کره شمالي مويد اين نکته است که ايالات متحده حتي با همپيماني اتحاديه اروپا قادر به تحميل نقطه نظرات خود نيست و براي حل بحران ها به همدستان و شرکاي ديگري نياز دارند.
مي توان به اين قدرت هاي جديد، مجموعه اي از بازيگران ديگر را افزود که "ريچارد هس" يک مسئول بلند پايه دولت بوش پدر و نيز وزارت خارجه دولت کنوني و رئيس شوراي روابط خارجي (نيويورک) آنها را "جهان غير قطبي" معرفي مي کند.
وي با آميختن چند نهاد مانند آژانس بين المللي انرژي، سازمان همکاري شانگهاي ، سازمان بهداشت جهاني و سازمان هاي منطقه اي، شهرهايي چون شانگهاي، سائوپولو؛ رسانه هايي از الجزيره گرفته تا CNN ، ميليشياي حزب الله و طالبان ، کارتل هاي قاچاق مواد مخدر و سازمان هاي غير دولتي نتيجه مي گيرد که جهان امروز، بيشتر با قدرتي پراکنده روبرو است تا يک قدرت متمرکز و هر چه باشد، دولت هايي که افول آنها زير ضربه هاي کاري جهاني سازي پيش بيني شده بود ، در جستجوي «مکاني امن» هستند.
چين، هند، روسيه و برزيل با تکيه بر بلند پروازي هاي خود نظم جهاني اي را که درصدد انزواي آنان بود ، زير سوال مي برند. کشورهاي ديگري از ايران تا آفريقاي جنوبي، ملل آمريکاي جنوبي و اندونزي البته با بردي کمتر، مصممانه از منافع خود دفاع مي کنند.
هيچ يک از اين دولت ها ، از ايدئولوژي کلي نظير اتحاد شوروي الهام نمي گيرند. هيچکدام خود را به عنوان الگوي بديل معرفي نمي کنند. همه آن ها کم و بيش اقتصاد بازار را پذيرفته اند. ولي هيچکدام حاضر به کوتاه آمدن در قبال منافع ملي خويش نيستند.
هر کدام، پيش از هر چيزي براي کنترل مواد معدني اوليه و نخست نفت و گاز که بيش از پيش گران تر و کمياب تر شده اند و براي حفظ ظرفيت تغذيه جمعيت خود ، آن هم با محصولات کشاورزي ناکافي و زير تهديد گرم تر شدن هواي کره زمين مبارزه مي کنند.
آنان از منافع ژئوپوليتيک خود دفاع مي کنند که بر بينش سياسي و تاريخي بسيار طولاني متکي است. مثل تايوان و تبت براي چين، کشمير براي هند و پاکستان، کوزوو براي صربستان و کردستان براي ترکيه. اين کشمکش ها نه تنها درجهاني سازي حل نشده بلکه بر عکس، بيش از هر زماني توده هاي گسترده را بسيج کرده و خبري از فروکش کردن نيست.
در بخش ديگري از اين مطلب آمده است : با نگاهي ساده به نقشه جهان در مي يابيم که بخش اعظم اين تنش ها حول "قوسي از بحران ها" حلقه زده که به قول کتاب سفيد، از اقيانوس اطلس تا اقيانوس هند کشيده شده است .
نويسندگان کتاب سفيد عليه خطر جديد و ارتباط کشمکش ها که ميان خاور نرديک و ميانه و منطقه اي از پاکستان تا افغانستان در حال شکل گرفتن است، هشدار مي دهند. وجود برنامه هاي عموما مخفي در مورد سلاح هاي هسته اي، شيميايي و بيولوژيک بر وخامت اين خطر مي افزايد،
در حاليکه کشورهاي اين مناطق ، آشکارا يا در خفا، در حال دسترسي به توان نظامي متکي بر صنايع موشکي و هوائي در مقادير زيادند. خطر سرايت بي ثباتي عراق، که بين رقباي قومي و فرقه اي تقسيم شده است، به سراسر خاورميانه وجود دارد.
نا ثباتي در اين قوس جغرافيائي مي تواند مستقيم يا غير مستقيم منافع ما را به خطر اندازد. کشورهاي اروپايي به عناوين مختلف در چاد، فلسطين، لبنان، عراق و افغانستان حضور نظامي دارند. در چنين شرايطي، احتمال دارد در آينده، اروپا و از جمله فرانسه براي کمک به پيشگيري يا حل بحران ها، بيشتر در سراسر اين ناحيه در گير شوند.
. . . . بزرگترين بخش منابع نفتي جهان در اين منطقه قرار دارد، در شرايطي که بهاي بشکه نفت به رغم کاهش در روزهاي اخير بسيار بالاست ، بر موقعيت راهبردي خاورميانه بزرگ مي افزايد.
اين امر حضور متمرکز نيروهاي نظامي غرب در منطقه، از عراق تا چاد، از افغانستان تا لبنان را توجيه مي کند. پديده اي که از زمان پايان جنگ جهاني دوم سابقه ندارد. ايالات متحده با قرار دادن همه اين کشمکش ها در چارچوب "جنگ با تروريسم" ، به ايجاد يک مقاومت جهاني کمک کرده است،
جهاني که غالبا مرکب، چند پارچه و منشعب مي باشد و تنها چيزي که آن را متحد مي سازد، مخالفت با سلطه امريکا است.
اين مقاومت در زمينه حياتي اقتصاد نيز جلوه گر است. بر خلاف بحران هاي پيشين، توفان مالي کنوني موجب انزواي نهادهاي بين المللي نظير صندق بين المللي پول و بانک جهاني مي شود.
در آغاز اين هزاره ، کشورهاي بسياري مانند روسيه، تايلند، اندونزي و غيره تصميم گرفته بودند براي رها شدن از اصول متعارف تحميلي سازمان هاي بين المللي، بدهي خود را به صندوق بين المللي پول، پيش از موعد پرداخت کنند.
نويسنده در قسمت ديگري از مقاله خود به ديدگاههاي "اوبر ودرين" وزير پيشين امور خارجه فرانسه اشاره مي کند و به نقل از وي مي نويسد : غرب، انحصار تاريخ يعني انحصار داستان بزرگ را از دست داده است. تاريخ جهان، بگونهاي که دو قرن پيش ابداع شد، به پيشرفت و برتري اروپا محدود است.
پيشروي بسوي جهان چند قطبي ، ممکن است به عنوان بختي براي پيشروي بسوي فراگيري واقعي تلقي شود.اما اين امر همچنين گاهي واکنش ترس در غرب مي انگيزد.
نويسنده در ادامه مطلب خود هر چند بيشترين دليل شروع و ادامه زوال سلطه گري آمريکا و غرب را انحصار طلبي آنان ميداند ولي ضمن وارد کردن توهين و اتهاماتي به مخالفان اين سلطه جويي مي نويسد: جهان بيش از بيش تهديدآميز است، "ارزش هاي ما" از هر سو، از سوي چين و روسيه و اسلام مورد يورش قرار گرفته و مي بايست تحت لواي سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو) ، عليه وحشي هايي که در صدد نابودي ما هستند، جنگ صليبي جديدي راه انداخت. اين نسخه ، اگر مراقب نباشيم، به پيشگوئي که خود به خود به واقعيت مي پيوندد بدل خواهد شد. 15 سال بعد، با اجماع ديگري روبرو هستيم که ظاهرا به واقعيت نزديک تر است. ما به يک "جهان پسا آمريکايي" وارد مي شويم. همان ونه که در کتاب سفيد دفاع و امنيت ملي که در ژوئن 2008 توسط دولت فرانسه تدوين شده، آمده است، "جهان غرب يعني عمدتا اروپا و امريکا تنها دارندگان ابتکار اقتصادي و راهبردي به آن صورتي که در سال 1994 بودند، ديگر نيستند."
-
-
مدیریت کل سایت
آمريكا در سال 2010 فرو ميپاشد
به گزارش فارس به نقل از روزنامه آمريكايي "وال استريت ژورنال"، "ايگور پانارين"، استاد دانشگاه روسيه پيشبيني كرد كه آمريكا در سال 2010 به واسطه جنگ داخلي فرو ميپاشد.
بر اساس پيشبيني اين استاد دانشگاه روس، فروپاشي اقتصادي و انحطاط اخلاقي در آمريكا به يك جنگ داخلي منجر ميشود كه در نهايت به انحلال احتمالي آمريكا منتهي خواهد شد.
پانارين 50 ساله يكي از كارشناسان و اساتيد صاحبنام در روسيه بوده و در گذشته به عنوان تحليلگر "كگب" مشغول فعاليت بوده است. وي اكنون رئيس دانشگاه وزارت خارجه روسيه براي ديپلماتهاي آينده اين كشور است. اين استاد دانشگاه روس معمولا به مهمانيهاي كرملين دعوت شده و در كنفرانسهاي بسياري سخنراني ميكند.
وي تاكنون چندين كتاب را به رشته تحرير درآورده و به طور معمول در رسانههاي روسيه به عنوان كارشناس و تحليلگر مسائل سياسي حاضر ميشود.
پانارين دكتراي علوم سياسي دارد و سالهاست كه به مطالعه در زمينه اقتصاد آمريكا مشغول است.
در بخشي از پيشبيني وي همچنين به اين نكته اشاره شده است كه روسيه پس از ضعف خود در دهه 1990، دوباره به جايگاه سابق خود در عرصه بينالملل بازخواهد گشت.
بر اساس اين گزارش، پانارين كه شخص محترمي به نظر ميرسد، بر اين باور است كه با آمريكاييها دشمني ندارد. اما وي هشدار ميدهد چشمانداز آمريكا ترسناك و مهلك است.
وي ميگويد: حدود 45 تا 55 درصد احتمال وجود دارد كه اين فروپاشي الان رخ دهد. اگر ما درباره اين قضيه به طور جدي بحث كنيم به نظر ميرسد كه اين امر بهترين سناريو براي روسيه نيست.
پانارين ميافزايد: به رغم افزايش قدرت روسيه در صحنه جهاني، اقتصاد اين كشور به واسطه وابستگي آن به دلار و تجارت با آمريكا دچار بحران خواهد شد.
وي به طور خلاصه پيشبيني ميكند كه مهاجرت وسيع، ركود اقتصادي و تنزل اخلاقي پاييز سال بعد يك جنگ داخلي را در آمريكا رقم زده و باعث نابودي دلار خواهد شد. حدود پايان ژوئن 2010 يا اوايل ماه جولاي 2010، آمريكا به شش بخش تجزيه خواهد شد كه در اين ميان "آلاسكا" تحت كنترل روسيه بازخواهد گشت.
بر اساس اين گزارش، نظريههاي پانارين اين روزها به طور گستردهاي توسط كارشناسان روس مورد بررسي قرار گرفته است و وي آخرين بار اين مطلب را در ميزگردي در وزارت خارجه روسيه مطرح كرده است.
استاد دانشگاه روسيه پيشبيني خود را بر اساس اطلاعات طبقه بندي شده كارشناسان و تحليلگران fapsi انجام داده است.
وي معتقد است كه روند كنوني اقتصادي و عوامل جمعيتي به گونهاي است كه يك بحران سياسي و اجتماعي در آمريكا رخ خواهد داد كه در آن ايالتهاي متمولتر منابع مالي خود را از دولت فدرال دريغ خواهند كرد.
پانارين پيشبيني ميكند كه بحران اجتماعي و جنگ داخلي در آمريكا ادامه خواهد يافت و سپس آمريكا بر اساس زمينههاي ملي و قومي دچار اختلاف شده و قدرتهاي خارجي به داخل اين كشور خواهند آمد.
در پيشبيني اين استاد روس آمده است: كاليفرنيا، مركز جمهوري كاليفرنيا و بخشي از چين يا تحت نفوذ چين خواهد بود. تگزاس مركز جمهوري تگزاس و تحت كنترل يا نفوذ مكزيك قرار خواهد گرفت. واشنگتن و نيويورك بخشي از آمريكاي آتلانتيك خواهند بود كه ممكن است به اتحاديه اروپا بپيوندد. در اين ميان كانادا نيز برخي از ايالتهاي شمالي تحت عنوان "جمهوري آمريكاي شمالي مركزي" را تحت كنترل خود در خواهد آورد. هاوايي نيز تحت حمايت چين يا ژاپن و آلاسكا تحت كنترل روسيه در خواهد آمد.
پانارين ميگويد: آمريكاييها اميدوارند كه با آمدن "باراك اوباما"، رئيس جمهور جديد آمريكا معجزه رخ دهد، اما با آمدن بهار براي همگان اين نكته واضح خواهد شد كه معجزهاي در كار نيست.
پيش از پانارين "فرانسيس فوكوياما"، نظريهپرداز و متفكر معروف آمريكايي گفته بود: آمريكا و تفكر سرمايهداري در حال فروپاشي است.
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن