-
مدیریت کل سایت
-
کاربر روبرو از پست مفید SENATOR سپاس کرده است .
-
مدیریت کل سایت
بودجه پنتاگون در سال 1978، يعني در آغاز دولت «جيمي کارتر»، از حزب دمکرات، 1/ 116 ميليارد دلار بود که در پايان کار اين دولت (1981) به 5/ 175 ميليارد دلار رسيد.
با سقوط دولت «کارتر»، افراطي ترين محافل نظامي گراي ايالات متحده به قدرت رسيدند؛ همان کانوني که «جرج بوش» دوم نيز به آن تعلق دارد. «رونالد ريگن»، از حزب جمهوريخواه، رئيس اين دولت و «جرج بوش» اول معاون او بود. اين کانون به دنبال بهانه اي براي افزايش چشمگير بودجه پنتاگون مي گشت و سرانجام اين بهانه را، شايد بر اساس فيلمهاي تخيلي هاليوود، يافت. در 23 مارس 1983 «رونالد ريگن» با اعلام طرح تحقيقاتي بلند پروازانه اي به نام "جنگ ستاره گان" ملت آمريکا و جهانيان را شگفت زده کرد. اين پروژه، که تشابه نام آن با فيلم مؤثر "جنگ ستاره گان" «جرج لوکاس» (1977) عجيب مي نمايد، از آن زمان تا سال 2000 بيش از 70 ميليارد دلار براي جامعه آمريکايي هزينه دربر داشت بي آن که ثمري دربر داشته باشد و به ساخت سلاح کاراي جديدي بيانجامد. بدينسان، بودجه پنتاگون به رقم عظيم 8/ 429 ميليارد دلار در سال 1985 رسيد.
البته اين نظريه وجود داشت كه با پايان جنگ سرد ميان شوروي و آمريكا از قدرت مجتمع هاي نظامي- صنعتي كاسته شود اما برخلاف تصورات اوليه، با فروپاشي جنگ سرد، مجتمع نظامي- صنعتي از ميان نرفت بلکه به سادگي خود را تجديد سازمان داد.
در دوران زمامداري «کلينتون» سه "غول" بزرگ تسليحاتي ايالات متحده- «لاکهيد مارتين»، «بوئينگ» و «رايتئون»- پيمانهايي معادل 30 ميليارد دلار در سال از پنتاگون به دست آوردند. هشدار «آيزنهاور» درباره سيطره مجتمع نظامي- صنعتي هنوز نيز مانند دهه 1960 اهميت دارد . به رغم انحلال پيمان «ورشو» و فروپاشي اتحاد شوروي، بودجه نظامي ايالات متحده امروز عظيم تر از دوران «آيزنهاور» است.
در سال 1999 ميزان بودجه نظامي ايالات متحده آمريکا و متحدين آن (دولتهاي عضو «ناتو»، «کورياي جنوبي» و «جاپان») 36/ 62 درصد هزينه هاي نظامي کل جهان بود و در مقابل دولتهاي که از سوي ايالات متحده به عنوان "دشمنان بالقوه" معرفي مي شدند (روسيه، چين، کره شمالي، ايران، سوريه، عراق، ليبي و کوبا) در مجموع 45/ 14 درصد هزينه هاي نظامي جهان را صرف مي کردند و ساير کشورها 19/ 23 درصد. حال اين سوال مطرح است: در فضايي که از تهديد نظامي «روسيه» خبري نيست، چه خطري صرف بيش از يک چهارم تريليون دلار در سال را براي جنگ و تدارک جنگ توجيه مي کند؟
در سال 2002، شركتهاي بزرگ تسليحاتي لاكهيد مارتين، بوئينگ و نورثروپ گرومان در مقام اول، دوم و سوم مقاطعه كاران طرف حساب پنتاگون بودند كه هر كدام به ترتيب 17، 16/6 و 8/7 ميليارد دلار از معاملات با وزارت دفاع ايالات متحده به جيب زدند. لاكهيد، بوئينگ و نورثروپ گرومان در سال 2003 هم باز از اين راه سود كردند. (ميزان فروش هر كدام از اين شركتها در آن سال به ترتيب 21/9، 17/3 و 11/1 ميليارد دلار بود.) ميزان فروش آنها در سال 2004 به ترتيب 20/7، 17/1 و 11/9 ميليارد دلار ، در سال 2005، به ترتيب 19/4، 18/3 و 13/5 ميليارد دلار، در سال 2006، به ترتيب، 26/6، 20/3 و 16/6 ميليارد دلار بود و تعجبي ندارد كه ميزان فروش آنها به پنتاگون در سال 2007 نيز به ترتيب به 27/8، 22/5 و 14/6 ميليارد دلار رسيد.
ديگر شركتهايي كه از محل معامله با پنتاگون بطور مرتب و به همين ترتيب پول ماليات دهندگان آمريكايي را به جيب مي زنند عبارتند از غولهاي فروشنده تجهيزات و سيستمهاي دفاعي، جنرال داينميكس، ريتيان، و شركت اسلحه سازي انگليسي بي اي ايي سيستمز و همچنين شركت كي بي آر كه قبلااز شركتهاي زيرمجموعه هالي برتون بود و همين طور شركتهاي نفتي بريتيش پتروليوم، شل، و ديگر بازيگران صحنه قدرت در مجموعه نظامي نفتي غرب.كه اين روند همچنان ادامه دارد به عنوان مثال ساخت جنگنده هاي «اف.35 » (jsf) است که قرارداد 200 ميليارد دالري ساخت آن با «لاکهيد» منعقد شد؛ قراردادي که مطبوعات از آن به عنوان «بزرگترين قرارداد تسليحاتي تاريخ» ياد کردند. توجيه «رامسفلد» براي ساخت اين جنگنده هاي جديد چنين بود: جنگنده هاي گرانقيمت «اف. 22» براي مقابله با جنگنده هاي جديدي طراحي شده که اتحاد شوروي هيچگاه موفق به ساخت آن نشد و بنابر اين پاسخگوي نيازهاي "جنگ با تروريسم"نيست.
آيا اين توجيه قانع كننده است ؟ اين دلايل كوته بينانه براي ساخت و رواج سلاحهاي كشنده تحت فشار چه كساني است و با چه منافعي؟
-
کاربر روبرو از پست مفید SENATOR سپاس کرده است .
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن