-
مدیریت کل سایت
استراتژي جنگ دقيق و ويژگيهاي آن
اتخاذ مواضع اصولی از سوی کشورمان موجب بروز تعارضاتی با برخی قدرت های منطقه ای و جهانی شده است. این تعارضات گاهی آنچنان پیش می رود که احتمال وقوع حمله در کلام و گفتار مقامات عالی رتبه دیپلماتیک نیز هویدا می شود. اگرچه جمهوری اسلامی بارها عنوان کرده که با هرنوع تعرض به تمامیت ارضی کشور به شکلی کوبنده و با توام قوا مقابله خواهد کرد ولی نباید این گونه تهدیدات را دست کم شمرد. مواجهه با تهدیدات احتمالی دشمن نیازمند هوشمندی و ارتقای دانش و آگاهی نسبت به سناریوهای احتمالی حمله و ابزار احتمالی تهاجم است.
شکل جنگ هاي امروزي به ويژه در دهه اخير تفاوت چشمگيري با گذشته پيدا کرده است. نگاهی به جنگهای اخیر نشان می دهد که کشور بايد آمادگي مواجهه با يک جنگ دقيق، شديد، گسترده و قابل اجرا در تمام شرايط آب و هوايي را داشته باشد.
براي روشنتر شدن نحوه وقوع و هدايت حمله احتمالي و نيز ابزار حمله مورد استفاده، در سلسله مقالاتی، مروري اجمالي خواهيم داشت بر استراتژي حمله دقيق و مشخصات آن. این مقاله به عنوان اولین مقاله از این مجموعه مروری کوتاه و مختصر خواهد داشت به نحوه شکل گیری و توسعه جنگ های دقیق. البته مباحث اینچنینی بسیار گسترده و پردامنه اند که پرداختن به تمام وجوه آنها از حوصله این مطلب خارج است و مطمئنا نیروهای دفاعی کشور با بهره گیری از کارشناسان خبره در این زمینه اطلاعات جامع و کاملی در این حوزه داشته و نسبت به کیفیت تهدیدات احتمالی وقوف کامل دارند. به هرحال مطلب حاضر مقدمه ای برای ورود به این حوزه است.
استراتژی جنگ دقیق
در جنگ خليج فارس حدود 7 درصد مواد منفجره به کار گرفته شده عليه عراق را انواع بمبها و موشکهاي هدايت دقيق تشکيل ميداد. آمار اين جنگ نشان ميدهد درصد موفقيت هواپيماهايي که از انواع PGM براي حمله به اهداف خود استفاده ميکردند حدود 10 برابر هواپيماهايي بود که از بمبهاي غير هدايت شونده عليه اهداف خود بهره ميجستند.
در اين جنگ در طول 6 هفته، نيروهاي متحد حدود دو برابر بمبهاي ليزري را که در طول 9 ماه عليه ويتنام استفاده شده بود بر سر عراق ريختند. پس از جنگ خليج فارس نيز در نبردهاي بعدي استفاده از انواع PGM رشد فزاينده و چشمگيري به خود گرفت.
در شش درگيري نظامي از هفت درگيري نظامي اخيري که ايالات متحده در آن نقش داشته، انواع PGM دست کم 60 درصد مواد منفجره روانه شده به سوي اهداف را شامل ميشده است. در جنگ يوگسلاوي سهم تسليحات هدايت شونده مورد استفاده از کل تسليحات حدود 30 درصد بود که رشد بیش از 4 برابري را نسبت به جنگ خليج فارس نشان ميدهد. در اين جنگ نيمي از ساختمانهاي دولتي، پليس، پدافند هوايي و تاسيسات شبکه برق که در طول جنگ مورد هدف قرار گرفت با استفاده از موشکهاي کروز تاماهاوک مورد تهاجم واقع شد.
در اين نبرد همچنين از تاماهاوک براي هدف قرار دادن اهداف متحرک استفاده شد( 26 موشک تاماهاوک عليه 18 هدف متحرک) و از کل 218 موشک تاماهاوک پرتاب شده 181 فروند به اهداف از پيش تعيين شده اصابت نمود.
JDAM براي اولين بار در اين عمليات مورد استفاده قرار گرفت و نشان داد قادر است ضعف هاي بمب هاي ليزري را در شرايط بد آب و هوايي پوشش دهد. ديگر مزيت JDAM در مقابل بمبهاي ليزري امکان رهاسازي آن از ارتفاعات بالاتر بود (20000 پايي). بين 60 تا 70 درصد بمب ها و مواد منفجرهاي که در افغانستان استفاده شد، قابليت استفاده در شرايط بد آب و هوايي و نيز عوامل محدوديتزايي نظير دود، شن و گرد و غبار را داشت که نسبت به جنگ يوگسلاوي افزايش 5 برابري را نشان ميدهد.
در يکي از حملات جنگ افغانستان، 100 JDAM در 20 دقيقه بر سر اهداف ريخته شد (هر دقيقه 5 بمب). در جنگ عراق در سال 2003 تمام موارد منفجرهاي که در بغداد ريخته شد از نوع هدايت شونده بود.
متوسط انحراف 6500 JDAM که بر عليه اهداف عراقي به کار گرفته شد، حدود 10 تا 12 فوت بود. در اين جنگ 750 موشک تاماهاوک پرتاب شد که به معني پرتاب روزانه 35 موشک به طور متوسط در طول جنگ بوده است. اين موشکها از خليج فارس، درياي سرخ و شرق درياي مديترانه به سوي اهداف عراقي شليک ميشدند.
شدت حمله در عمليات OIF(عراق 2003) تقريبا دو برابر شدت حمله در جنگ خليج فارس بود (دو برابر مواد منفجره در يک بازه زماني مشابه).
سه روز در اين عمليات طوفان شديد شن به وقوع پيوست که استفاده از بمبهاي ليزري را ناممکن ساخت ولي نبرد با بمبهاي ديگر ادامه داشت.
به نظر ميرسد حرکت به سمت توسعه و به کارگيري مواد منفجره هدايت شونده و قابل استفاده در همه شرايط آب و هوايي با شتاب بيشتري در دهه آينده نيز از سوي ايالات متحده دنبال خواهد شد. نيروهاي نظامي ايالات متحده هم اکنون در حال توسعه انواع جديدي از اين نوع تسليحات هستند که برخي از آنها عبارتند از:
- انواع جديدي از JDAM با برد بيشتر (40 کيلومتر) و با مقاومت افزونتر در برابر Jamming
- بمبهاي کوچک دقيق 250 پوندي (SDB) که بمب افکنها، هواپيماهاي جنگنده و نيز هواپيماهاي بدون سرنشين را قادر ميسازد در يک سورتي پرواز اهداف بيشتري را مورد تهاجم قرار دهند.
- موشک کروزهواپرتاب JASSM با بهبود برد تا 350 کيلومتر و دقت بيشتر تا حدود 3 متر با يک سر جنگي 1000 پوندي
- موشک کروز TacTom يا تاماهاوک تاکتيکال که قادر خواهد بود حدود 3 ساعت بر فراز منطقه هدف به گشت زني بپردازد و بدين ترتيب موقعيت اهداف متحرک را در اين مدت شناسايي کرده و به سوي آن حرکت کند.
PGM ها علاوه بر دقت، روز به روز قدرت تخريب و نيز هوشمندي بيشتري نيز پيدا ميکنند. به عنوان مثال ميتوان به SFW اشاره کرد که 10 بمب کوچک را در بر ميگيرد و با شکافته شدن پوسته آنها را رها ميکند. هر کدام از اين بمب ها چهار بمب ضدزره را با خود حمل ميکند (skeet) که مجهز به سنسورهاي ليزري و فروسرخ هستند.
هنگامي که اين بمب از هواپيما رها ميشود پوسته آن شکافته شده و 10 بمب داخل آن با استفاده از چتر درفضا پراکنده ميشوند. در نزديکي زمين چهار بمب کوچک متصل شده به آنها به صورت شعاعي پرتاب شده و نيروهاي زرهي را هدف قرار ميدهد. هرکدام از Skeet ها قادر است هدف خود را به طور مستقل شناسايي کرده و در مجاورت آن منفجر شود.
يک SFW مي تواند فضايي به مساحت 30 هکتار را با استفاده از 40 Skeet که با خود حمل ميکند پوشش دهد. يک بمب افکن با حمل 30 SFW قادر است در واقع 1200 بمب کوچک هوشمند ضد زره را در فضاي وسيعي رها کرده وميدان نبرد را تحت کنترل درآورد. خود SFW ها ميتوانند توسط يک WCMD حمل شوند و بدين ترتيب عملکرد بهتري در شرايط جوي بد همراه با بادهاي شديد از خود نشان دهند.
در طول جنگ اشغال عراق (2003) حدود 90 SFW عليه ستونهاي زرهي عراقي مورد استفاده قرار گرفت.
همانگونه که ملاحظه می شود ابزار جنگ دقیق در طول دو دهه گذشته رشد زیادی کرده و همچنان در حال پیشرفت و برطرف کردن نقص ها و کاستی های موجود است. اگر در جنگ خلیج فارس در سال 1991، وقوع طوفان شن و یا دود ناشی از سوختن چاههای نفت مانع از موفقیت بمب های لیزری در نشانه روی و هدف گیری می شد، این نقص با بمبهای ارزان قیمت و بسیار دقیق JDAM تا حدود زیادی برطرف گردید.
در حال حاضر یکی از مهمترین چالش های پیش رو در طراحی ابزار جنگی، هدف قرار دادن اهداف متحرک است که به طور گسترده ای، تحقیقات در این زمینه ادامه دارد و نتایج قابل توجهی نیز در این زمینه حاصل شده است
-
-
مدیریت کل سایت
به موشک يا بمبي اطلاق مي شود که مجهز به سيستم هدايت و ناوبري در فاز نهايي پرواز باشد.
سيستم هدايت يک PGM در فاز ترمينال به گونهاي است که علائم منتشره از سوي هدف در قالب امواج الکترومغناطيس (EMR) را از فاصله مشخصي از هدف حس کرده و بمب يا موشک را به سمت آن هدايت کند.
در سال 1944، در زمان جنگ جهاني دوم براي تخريب و انهدام يک هدف نقطهاي بيش از 100 بمب افکن از زمين برخاسته و بالغ بر 600 بمب را روانه هدف ميکردند. در جنگ ويتنام چنين هدفي با نزديک به 170 بمب مورد تهاجم قرار ميگرفت و در نبردهاي دهه اخير براي نابودي هدفي مشابه تنها چند PGM به کار گرفته ميشده است.
سلاحهاي دقيق علاوه بر آنکه از حجم نيرو و انرژي گسيلي به سمت هدف کاستهاند، باعث چابکي نيروها نيز شدهاند. به عنوان مثال تنها از طريق سه سورتي پرواز هواپيماي ترابري C-5 در روز کل مواد منفجرهاي که نيروهاي امريکايي در جنگ خليج فارس (1991) نياز داشتند به منطقه حمل مي شد.
اينها از مزاياي غيرقابل اغماضي است که با پيشرفت سيستم هاي هدايت و کنترل به دست آمدهاند. البته با وجود اين مزاياي چشمگير، اهميت سلاحهاي دقيق به طور عملي در جنگ خليج فارس خود را اثبات نمود. اين نبرد شتاب حرکت به سمت استفاده از تسليحات هدايت شونده و دقيق را چندين برابر ساخت به طوري که:
- نيروي هوايي آمريکا پس از اين نبرد تعداد پلاتفرمهاي حمل تسليحات هدايت شونده خود را 3 برابر نمود
- حجم و تعداد PGM در ماشين جنگي ايالات متحده از قبل تا بعد از جنگ 25% رشد داشت.
- نيروي هوايي ايالات متحده، توسعه انواع جديدي از PGM با دقت افزون تر، قابليت رهاسازي و پرتاب دورايستا و نيز قابليت پرتاب در شرايط بد آب و هوايي را در دستور کار قرار داد.
برخي از انواع جديد PGM که پس از جنگ خليج فارس روند طراحي و توسعه آنها آغاز شد، عبارتند از (تقريبا همه موارد زير عملياتي شده اند):
AGM-154 (JSOW) - يک سيستم تسليحاتي کمهزينه (حدود 200 تا 300 هزار دلار) با قابليت گلايد و رهاسازي از فاصله دور ميباشد يعني بيش از 20 کيلومتر مانده به هدف از ارتفاع پايين و حدود 70 کيلومتر مانده به هدف از ارتفاع بالا، قابل رهاسازي است و بدين ترتيب هواپيماي حامل آن از برد سايتهاي پدافند اطراف نقطه هدف خارج است. اين سيستم فاقد موتور و مجهز به سيستم هدايت GPS در طول مسير و پردازش تصوير و Infrared در انتهاي مسير است. در 1998 عليه سايتهاي پدافند موشکي عراق با موفقيت بهکار گرفته شد که توسط هواپيماي F18 حمل ميشدند. هر مجموعه JSOW 145 بمب کوچک BLU-97 را با خود حمل کرده و در محدودهاي به وسعت يک زمين فوتبال رها ميکند .
در سال 2001 در جنگ عراق حدود 40 درصد از اين بمبها بهعلت شرايط محيطي منطقه (باد شديد) از رسيدن به اهداف خود بازماندند که انجام تلاشهايي براي رفع اين نقيصه گزارش شده است.
JDAM - يک کيت ارزان قیمت هدايت با استفاده از GPS/INS است که با نصب در انتهاي بمبهاي معمولي (غير هدايت شونده) آنها را به PGM تبديل مي کند.
JDAM به طور رسمی از سال 1998 وارد خدمت ایالات متحده شد و در نبردهای بعدی به کار گرفته شد. با این حال تا جنگ اشغال عراق در سال 2003 همچنان بمبهای لیزری به عنوان پرکاربردترین مواد منفجره مورد استفاده مطرح بودند. با این حال ضعف بمبهای لیزری در مقابل شرایط بد آب و هوایی و عوامل جوی و محیطی باعث شد JDAM بهعنوان یک سیستم تسلیحاتی مناسب در تمام شرایط آب و هوایی جایگاه خود را پیدا کند به طوری که در نبرد مذکور حجم و تعداد JDAM های به کار گرفته شده به بمب های لیزری مورد استفاده نزدیک شد.
دقت این سیستمهای تسلیحاتی در حدود 13 متر است. البته از جنگ یوگسلاوی (اولین مورد استفاده) تا جنگ شغال عراق دقت بمبهای مجهز به این سیستم افزایش شایان توجهی داشت و به حدود یک تا 3 متر بیش از بمبهای لیزری رسید.
یکی از مزایای JDAM به بمبهای لیزری آن است که همزمان هواپیمای رها کننده قادر است تعدادی از این بمبها را به سمت اهداف مختلف روانه کند. در حالی که در بمبهای لیزری به علت محدودیت مرتبط با نشانه گذار لیزری همه بمبهای رها شده به سمت یک هدف روانه میشود و پس از برخورد میتوان بمبهای بعدی را به سمت هدفی دیگر روانه ساخت.
WCMD - اين سيستم توانمنديهاي مشابهي را براي سيستمهاي رهاساز بمبهاي خوشهاي فراهم ميکند و آنها را از بمبهاي معمولي غير هدايت شونده به بمبهاي دقيق (دقت حدود 30 فوت) تبديل ميکند.
طبق برخي ارزيابيها توانمندي ايالات متحده در جنگ دقيق (Precision Strike) از زمان جنگ خليج فارس تا کنون 5 برابر شده است
برخي از انواع PGM که در جنگ هاي اخير مورد استفاده قرار گرفته اند عبارتند از:
بمبهاي ليزري پرتعدادترين PGM هاي در اختيار ارتش ايالات متحده هستند. در طول جنگ خليج فارس، بمبهاي ليزري عليه اهداف استراتژيک عمدتا توسط هواپيماهاي F-111F و F-117 و بعضا A6-B حمل ميشدند. البته هر سه اين هواپيماها هم اکنون از خدمت بازنشسته شدهاند.
در جنگ خليج فارس فقط 229 هواپيماي امريکايي قادر به حمل و پرتاب بمبهاي ليزري بودند، اين تعداد تا سال 1996 به 500 فروند رسيد و در حال حاضر بسياري از هواپيماهاي جنگي اين کشور قادر به حمل و پرتاب انواع بمبهاي ليزري ميباشند و البته بمبهاي ليزري با محدوديت هايي نيز مواجه هستند. مهمترين آنها کارايي بسيار پايين در شرايط بد جوي است (باران، ابر، غبار، دود و ...)
با این وجود در حال حاضر دقیقترین سیستمهای تسلیحاتی ایالات متحده همین بمبهای لیزری هستند که در شرایط آب و هوایی مناسب دقتی در حدود 8 تا 10 فوت (2.4 تا 3 متر ) دارند.
از دیگر محدودیتهای این بمبها آن است که در یک هدفگیری بمبهای رها شده فقط به سمت یک هدف قابل روانهسازی هستند. آن هم هدفی است که توسط نشانهگذار لیزری برای بمبهای مورد نظر رنگ شده است.
استفاده از موشكهاي كروز كه نوعي PGM به شمار ميروند و استفاده از آنها در جنگهاي آمريكا به طور تصاعدي افزايش داشته است، در حال حاضر بسيار ارزانتر و سهلتر از گذشته شده است. هرچند همچنان این موشکهای کروز جز گران قیمتترین و پرهزینهترین سیستمهای تسلیحاتی هدایت شونده به شمار میروند.
در گذشته، بهكارگيري نسلهاي پيشين اين موشكها (كه در جنگ اول خليج فارس مورد استفاده قرار گرفت) مستلزم استفاده از نقشههاي دقيق پستي و بلنديهاي مسير بوده كه براي يك عمليات خاص نقشهاي با 100 ميليون Data Point را شامل ميشد. اين نقشه براي استفاده در سيستم هدايت TERCOM اين موشكها مورد استفاده قرار ميگرفت (شكل 7). اين درحالي است كه پس از تجربه جنگ خليج فارس، با ارتقاي تكنولوژي در دو دهه اخير، سيستمهاي هدايت بسيار ارزانتري بر مبنايGPS طراحي شده و هماكنون موشكهاي كروز بر پايه اين سيستمها در اختيار ايالات متحده ميباشند. بنابراين دشمن احتمالي ميتواند به تعداد زياد از اين موشكها استفاده كند و محدوديتي به لحاظ نقطه پرتاب و مسير پرتاب ندارد. بدين ترتيب ميتواند آن را در اختيار ساير كشورها يا گروهها قرار داده و از آنها براي پرتاب استفاده كند.
اين موشكها بسيار چابكتر (Agile) از مدلهاي پيشين هستند چون نياز به نقشه مسير نداشته و به سرعت ميتوانند براي پرتاب آماده شوند.
موشكهاي كروز هواپرتاب تاكنون به علت بزرگي و حجيم بودن امكان حمل و پرتاب از هواپيماهاي چابك و سريع را نداشتهاند و عموماً با استفاده از هواپيماهايي نظير بمب افكن B52 پرتاب ميشدهاند.
اين موضوع در صورتي كه هدف مورد نظر در عمق زيادي از خاك باشد ميتواند براي بمبافكنها خطرآفرين باشد و احتمال پرتاب اين موشكها را كاهش دهد. همچنان كه در جنگهاي پيشين در عراق نيز تعداد موشكهاي CALCM پرتاب شده بسيار كمتر از موشكهاي تاماهاوك بود.
عدم توازن در برابري ماشين جنگي ايالات متحده و شوروي سابق باعث توسعه ابزارها و تاكتيكهاي نبرد نامتقارن توسط ايالات متحده گرديد. يكي از مباني و در عين حال ابزارهاي اين منظور، تكنولوژي پنهانكاري و استفاده از عامل غافلگيري در تسليحات جديد بود.
اين ايده پس از جنگ سرد نيز دنبال شد. به طوري كه يكي از نمودهاي آن موشكهاي كروز با تكنولوژي پنهانكاري و سرعت بالا( High Subsonicيا Supersonic) است كه در سالهاي اخير در دست تحقيق و توسعه بودهاند و نسل بعدي موشکهاي کروز به شمار ميروند. طبعاً بخشي از انگيزه توسعه اين موشكها پاسخ به تكامل سيستمهاي پدافندي شرقي بوده است (روسيه و چين).
JSOW - يک سيستم رهاسازي بمب با برد کوتاه است که براي به کارگيري در شرايط بد آب و هوايي به صورت دورايستا طراحي شده است. JASSM - نوعي موشک کروز هواپرتاب با توانمندي نفوذ در استحکامات و قابليت رادارگريزي . 1- بمبهاي ليزري 2- موشكهاي كروز
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن