خدایا!

به که واگذارم می کنی؟

به سوی که می فرستی ام؟

به سوی آشنایان و نزدیکان تا از من ببرند و روی بگردانند یا به سوی غریبان و غریبگان تا گره در ابرو بیفکنند و مرا از خویش برانند؟

یابه سوی آنان که ضعف مرا می خواهند و خواری ام را طلب می کنند؟

من به سوی دیگران دست دراز کنم در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من؟

من شکوه از غربت و تنهایی و دوری ام را به دامن تو می ریزم و در آستان تو می گریم و شکایت کارگزاران را به درگاه تو می آورم.

پس تو فقط روی غضبت را به من منمایان و خشمت را بر من فرو مریز که باک من تنها از خشم توست و از هیچکس جز تو نیست...

خدایا!

من خودم را به تو منسوب می کنم، خود را به سوی آغوش تو می کشانم، مرا از خودت دور مکن!

مرا که به درگاه تو پناه آورده ام از خویش مران

.
.
.