نمیدونم چرا روزگار هیچوقت به کام من یکی نبوده٬هر وقت به چیزی یا کسی دل

بستم بهم فهمونده که مال تو نیست!پس بی خیال....

همیشه نوشتن باعث شده فکر کنم کسی هست که به حرفام گوش بده و حالم

و بفهمه٬اما تنها خواننده ی این درد و دلا همیشه خودم بودم و هستم!

خداییشم سخت وقتی فکر میکنی واسه یکی مهمی اما در واقع نیستی! یکی هست

که یادت کنه و به حرفات گوش بده اما واقعا نیست٬یکی که همه ی فکر و ذکر تو باشه

ولی تو براش یه جائی یا گاهی فقط یه خاطره یا یه کار راه انداز باشی!!!

سخت تر از اون اینه که یه صفحه درست کنی برای اون٬ که از عشق و احساست یا

دلتنگیا و درد و دلت واسش بگی که بدونه و بفهمه چرا هستی و چی میخوای٬

ولی هیچوقت وقت نکنه سراغش بیاد٬