در مرور سینمای دفاع مقدس و ارزیابی کارنامه سینمای اجتماعی به دو نام برمی‌خوریم که در ذهن جامعه ماندگاری درخوری داشته‌اند و این تداوم در تصویرسازی هنری جنگ و چالش‌های انسان مدرن، ناشی ازنگاه واقع‌بینانه و شاعرانه کارگردانانی است که از همان ابتدا با نگرش درست به جغرافیای جنگ و رزمندگان ایرانی و همچنین تحلیل درست سبک زندگی ایرانی، به ارائه سینمایی بومی اقدام کردند و بیش از دیگر کارگردانان این عرصه در نمایش واقعیت‌های جنگ و عرضه تصویر درست جامعه ایرانی به توفیق دست یافتند.

از این منظر ابراهیم حاتمی‌کیا و اصغر فرهادی برترین کارگردانان سینمای جنگ و اجتماعی به شمار می‌روند و این برتری را در پرتو این مسئله به دست آورده‌اند که در بطن مفهومی آثارشان به انعکاس درست آرمان و ارزش‌های اجتماعی مبادرت کردند و متن تصویری فیلم‌هایشان بازتابی از نگرش ایدئالیستی به عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به شمار می‌رود. از این‌رو در این مطلب به ارزش‌های حاکم بر جهان بینی هنری این دو کارگردان نگاه می‌کنیم.
ابراهیم حاتمی‌کیا؛ شاعر اعتراض
روایت سینمایی حاتمی‌کیا از عرصه سیاست به‌دلیل درگیری معنایی با واژه‌ای چون امنیت ملی و تصویرسازی برخاسته از جسارت و شهامت، منطبق بر واقعیات است. این یعنی برگرفته از آرمان‌ها و ارزش‌هاست. این سینما را می‌شود روشی تحلیلی دانست که مدل روایتش از جنس سوداگری‌ها و تجربه آزمایی‌های برخاسته از میل درونی یک کارگردان برای منسوب شدن به لقب جسور نیست. در این فرایند خلق و عینیت بخشی، به یک موقعیت سینمایی برجسته از تکاپو و تلاش‌های ماموران امنیتی برای پایان دادن به غائله برخاسته از شیدایی به جا مانده از دوران دفاع مقدس یا تلاش فرمانده جنگ برای پاسداشت و زنده نگاهداشتن خاطرات حماسه و ایثار می‌رسیم که در این زمینه برآیند مفهومی «آژانس شیشه‌ای» به‌عنوان برجسته‌ترین اثر در گونه سیاسی بر تحلیل تمثیلی رزمنده به‌عنوان هویت اجتماعی و جوهره حیات جامعه دینی استوار شده است.
در واقع نماد و نشان حقیقی سینمای سیاسی و شاخصه‌های مفهومی آن در این اثر ابراهیم حاتمی‌کیا قابل رهگیری است و«آژانس شیشه‌ای» در پرتو رسیدن به قله کمال فنی و هنری عنوان فیلم برتر دهه 70 و نماد سینمای سیاسی را به‌خود اختصاص داده و این امر در شرایطی محقق شده است که دیگر تجربه آزمایی‌های هنرمندان ایرانی برای ترسیم یک فضای جاذبه‌برانگیز از سیاست با شکست روبه‌رو شده و همین در قله قرار داشتن، ساخته تحسین برانگیز حاتمی‌کیا را بیش از پیش برای مخاطب ایرانی جذاب و گرم نگاه داشته است.در نگره تحلیلی دیگر اگر به شرایط زمانی تولید اثر نظری اندازیم و حواشی تولید و موج‌های حاصل از نمایش آن را رصد کنیم با قالبی آرمان‌گرا از ارادت به جنگ و آدم هایش، عشق به ولایت و رهبری و درخواست برای تداوم این راه پاک مواجه می‌شویم که البته گویی نص پنهان در بیان حاج کاظم، بیش از آنکه باب ورود به دفاع از حریم انقلاب را بگشاید جوابیه‌ای ضد ‌کسانی است که در یک جهت‌گیری معکوس، ندای ائتلاف و وحدت را درتریبون‌های غرب جست‌وجو می‌کنند.
آژانس شیشه‌ای همچنان اثر برتر کارگردانش است. آن هماهنگی غریب میان عشق و عرفان در قالب رفتاری- گفتاری حاج کاظم با کاراکترهای فیلم، نمونه‌ای مثالی جهت تحلیل چارچوبه‌های نمادین سینمای سیاسی بر مبنای مولفه‌های اجتماعی به شمار می‌رود.در بیان آخر شاید برای آنهایی که با سینمای حاتمی‌کیا از طریق هویت آشنا شده‌اند پذیرش پرش تکنیکی وی از دید‌بان و مهاجر با توجه به روایت پردازی عاشقانه‌‌اش در وصل نیکان و ارائه روایتی از جبهه رفته‌های مغموم و زخم خورده در از کرخه تا راین و رسیدن به خاکستر سبز آتش جنگی که بوی پیراهن یوسف را در برج مینو و قالب ساختاری آژانس شیشه‌ای به همراه روبان قرمز به مخاطب دلگیر از موج مرده و ناتوان از درک ارتفاع پست ارزانی می‌کرد سخت باشد اما در هر صورت تلاش جسورانه و از سر تعهد ابراهیم جنگ در ارائه تصویری شفاف از مقوله‌های امنیتی در به رنگ ارغوان وقتی با به نام پدر آغاز و در خاک سرخ خرمشهر به مسیری نه چندان روشن از تلالوی حلقه سبز منتهی شد، فرجامی جز دعوت از بانوی شهر ما برای ارائه گزارش یک جشن به سینمای حاتمی‌کیا نداشت. از این‌روست که حاتمی‌کیا و آژانس شیشه‌ای تا دیرباز در هم عجین هستند حتی اگر فیلمساز ما دیگر در برهوت سینمای جنگ تربت نسازد.
اصغر فرهادی؛ روایتگر تلخی‌های جامعه
روزگاری که با قلم توانایش 2اثر به یادماندنی اجتماعی را به مخاطبان تلویزیون تقدیم کرد شاید تصور پیشرفت خیره‌کننده سالیان اخیر و تبدیل شدن به فیلمسازی جهانی حتی در باور ذهنی او نیز خطور نمی‌کرد اما شناخت درست از مناسبات و تحولات اجتماعی تهران و تحلیل درست از سبک زندگی شهری و چارچوبه‌های مضمونی آن، چنان در قالب فیلمنامه‌های شاخص وی به درستی رعایت می‌شد که آثار سینمایی کارگردانانی چون حاتمی‌کیا ، کیمیایی و بخت آور را که بر مبنای فیلمنامه‌های وی تولید می‌شد به تجربه‌هایی موفق در سینمای دهه 80 بدل کرد.
از این‌رو کارگردانی منحصر به فرد وی در سه‌گانه (چهارشنبه سوری، درباره الی و جدایی نادر از سیمین)فرهادی را از سینمای ایران جدا و به فیلمسازی معتبر در عرصه بین‌المللی تبدیل کرد و این جهش خیره‌کننده تنها در پرتو نگاه درست انسانی به سبک زندگی جامعه ایران و چالش‌ها و آسیب‌های فراروی این مدل اجتماعی از زیست و حیات محقق شده است و امروز نام فرهادی نشان هویت سینمای ایران است.
به واقع سینمای اصغر فرهادی به‌شدت متکی بر تقابل عرصه‌های تفکر سنتی با جلوه‌های فرهنگ مدرن است. بحث جدایی انسان‌هایی که در گذرگاه‌های انسانی تن به اتفاقات و حوادثی می‌دهند که خود نقشی در آن نداشته‌اند یا اینگونه می‌نمایانند که از چرایی وقوع آن نامطلع هستند و این درست همان چیزی است که فرهادی در هرم اخلاقی خود یعنی نهی دروغ، مذمت غیبت و رد مکتب سودانگاری و منفعت طلبی بدون پشتوانه اخلاقی در سه گانه و تریلوژی اخلاق گرای خود یعنی چهارشنبه سوری، درباره الی و جدایی نادر از سیمین مطرح می‌کند. طبقات اجتماعی و دغدغه‌های آنها تصویر درستی در سینمای فرهادی پیدا می‌کنند و درونمایه مفهومی آثار فرهادی شاخک تند انتقاد خود را به دروغ، خیانت و ریا استوار می‌سازد. به واقع فرهادی سینما را در همان کارکرد اصیل خود یعنی حقیقت نمایی و بازتاب زندگی تعریف کرده و از این‌رو بازیگران آثارش بدون توجه به دوربین، ثبت‌کننده لحظات زندگی هستند؛ گویی دوربینی وجود ندارد و به همین علت حس تماشای زندگی واقعی و نه تنها یک فیلم جان یافته در پس بازی‌ها و نقش آفرینی‌های بازیگران، مخاطب را تا انتها با فیلم همراه می‌سازد و تفاوت آثار فرهادی با دیگران از این وجه نمود عینی می‌یابد. فرهادی با پرهیز از هرگونه ساختارشکنی عینی و نمادین و تنها در پرتو ثبت حقیقت زندگی در قاب هنر و به نوعی دعوت به تعقل و اندیشه، آثار خود را وجهی اندیشمندانه و فرهنگی می‌بخشد که این امر تلخی‌های بزرگ آثارش را طعمی شیرین می‌بخشد.