-
مدیر بازنشسته
داستان يك الهه
ال شاداي» بازي متوسطي بود كه به يك شاهكار تبديل شد
پلتفرم: Xbox360، PS3
تهيهكننده:Ignition Entertainment
سازنده: Ignition Tokyo
سبك: اكشن سوم شخص
امتياز: 8.5
امروزه ساخت مرحله، محيط و ويرايش آنها شايد زمانبرترين بخش ساخت يك بازي باشد. از طرفي بازيهايي كه خيلي ساده ولي هنري طراحي ميشوند (مثل ليمبو) با استقبال خوبي مواجه ميشوند. وقتي «ال شاداي: عروج متاترون» را براي اولين بار درون كنسولتان ميگذاريد، اين دو نكته به ذهنتان خطور ميكند. در ال شاداي از ساخت مراحل پر جزئيات خبري نيست، ولي تا دلتان بخواهد متفاوت و زيبا ساخته شده و سازندگان تا ميتوانستند انرژيشان را روي خلاقيت و وجه هنري بازي گذاشتهاند. در واقع از هر انگشت ال شاداي يك هنر ميبارد. اين نكته را از همان منوي اول بازي با طراحي بينظير و افكتهاي زيبا متوجه خواهيد شد. البته اين موضوع با حضور «ماساتو كيمارا» كه در بازي «اوكامي» هم فعاليت داشته است، خيلي هم عجيب به نظر نميرسد. اوكامي هم بازياي بود كه از نظر هنري طراحي فوقالعادهاي داشت. سبك بازي هم متفاوت و پيچيده است و ميتوان آن را اكشن سوم شخص بزن و بكش سكوبازي دوبعدي، سهبعدي ناميد!
«ايناك» نام شخصيت اصلي بازي است كه در واقع قديسي الهي است و ميخواهد زمين را از پليديها پاك كند. فرشته نگهبان وي وقتي ميخواهد وي را رها سازد، اعلام ميكند كه او را در سراسر جهان به 72 نام ميشناسند و وي شخص تاييدشدهاي براي اين ماموريت بوده و اينگونه است كه ايناك را به سمت زمين روانه ميكند. ايناك پس از پا گذاشتن به زمين بلافاصله متوجه ميشود كه ريشه ناپاكيها در محلي به نام برج (Tower) است كه خود داراي 7 طبقه به وسعت يك دنياست. اينجاست كه ايناك خود را براي مبارزه با نگهبانان هر طبقه و همچنين فرشتههاي ناظر آنها آماده ميكند. داستان اين بازي از كتابي با همين عنوان اقتباس شده كه در آن كشيشي در جستجوي 7 فرشته رانده شده است تا از وقوع يك سيل جلوگيري كند. اين داستان به نحو جالبي روايت ميشود كه يكي از آنها روايت آن در زمان بارگذاري است. پيرمردي هم در طول بازي گزارش مربوط به كارهايي را كه انجام داديد و به داستان مربوط است، به شما ميدهد. داستان فوقالعاده، شخصيتپردازي خوبي هم ميخواهد كه شخصيتپردازيها هم در ال شاداي عالي هستند. در ابتداي بازي فرشتهها كه 7 عدد هستند به سبك بازي «سايه كلوسيوس» معرفي ميشوند. ايناك هم خيلي خوب معرفي ميشود و طراحياش شبيه خدايان يونان است. «لوسيفل» كه فرشته نگهبان است، پسري بسيار خوشتيپ با صداگذاري «جيسون ايزاكس» است كه قبلا صداي وي را در نقش «ساتان» در «كسلوانيا: ارباب حلقهها» شنيدهايم. صداگذاري نسخه انگليسي بسيار خوب مطابقت داده شده است و با اين كه با ميميك لب شخصيتها هماهنگي ندارد (همه ژاپني حرف ميزنند كه به انگليسي دوبله شده است) ولي حس را كاملا منتقل ميكند. گرافيك بازي سل شِيد است (همان سبكي كه در «بوردرلندز» و «اسپايدرمن: ابعاد شكسته» استفاده شده است) و ميانپردههاي سينمايي از كيفيت قابل قبولي برخوردارند. كارگرداني ميان پردهها، همه را به ياد ميان پردههاي بازي متال گير خواهد انداخت. يكي از نكات مبهم در طراحي بازي نبود HUD در اولين دور بازي است. بله! اگر بازي را يك بار تمام كنيد براي بار دوم HUD ظاهر ميشود. دليل اين كار هنوز مشخص نيست ولي بايد بدانيد كه منتقد سايت IGN به همين دليل به بازي نمره 5 از 10 داده است.
ايناك به 3 سلاح دسترسي دارد كه طراحيشان فوقالعاده خلاقانه بوده و اسلحه اصلي وي كه كماني است كه تيغهاي بُرّندهاي دارد براحتي به محبوبترين سلاح تبديل شده است. سلاح ديگر يك لوح مغناطيسي است كه تيرهاي فلزي دور خود دارد و ايناك آنها را به طرف دشمنان پرتاب ميكند و سلاح سوم يك پنجه آهنين سنگين است كه نمونه مشابه آن را كريتوس از هركوليس پيچاند! با اين كه تنوع سلاحها كم است ولي تنوع كارهايي كه ميشود با آنها انجام داد بد نيست. با اين حال تنوع كم دشمنان و راهكارهاي از بين بردن آنها باعث ميشود تا مبارزات بعد از مدتي تكراري و خستهكننده بشوند. البته مبارزهها در حالت طبيعي بعضي وقتها نامردي و سخت ميشود، يعني حتما بايد تكنيكهاي مبارزه را بلد باشيد و براي هر دشمن از سلاح مناسبي استفاده كنيد. خالصسازي سلاحها كه آن را قويتر ميكند و جاخالي دادن، رمز موفقيت در مبارزههاست. نبرد با غول آخرهاي بازي هم تا حدودي دشوار و طولاني است. مقدار سلامت ايناك در واقع با زره سفيدي كه بر تن دارد مشخص ميشود و با الماسهايي كه جمع ميكنيد بازيابي ميشود. البته ايناك اين قدرت را دارد كه وقتي تمام زرهاش از بين رفت و جان خود را از دست داد، با فشردن 4 دكمه همزمان با هم به زندگي بازگردد كه اين موضوع تا 5 بار هم ممكن است در مبارزات تكرار شود. خوبي اين موضوع اين است كه لذت اكشن بازي از بين نميرود. البته بعضي وقتها هم بيمزه ميشود ولي با درجه سختي بازي كاملا تناسب دارد. با كشتن دشمنان و همچنين بعضي از اجسام، گويهاي قرمز رنگي جمعآوري ميكنيد كه برخلاف بازي «خداي جنگ» براي ارتقاي سلاحها نيست بلكه وقتي به مقدار كافي گوي قرمز جمع كنيد ميتوانيد در مبارزات به حالت ويژهاي برويد و ضربات مهلكي را وارد كنيد.
دوربين بازي حالت ايزومتريك دارد و دقيقا مثل بازي «كسلوانيا: ارباب سايهها» طراحي شده است. قطعا يكي از چالشها و همين طور ايرادهاي بازي، پرش آن است. پرشها به خاطر حالت خاص دوربين در بيشتر موارد سخت هستند. البته اگر بيفتيد چيز زيادي را از دست نميدهيد؛ چون بلافاصله و بدون هيچ تاخيري از كمي قبلتر به بازي برميگرديد. اين به لطف چك پوينتهاي مناسب بازي است. هر وقت هم لوسيفل را ميبينيد كه مشغول دادن گزارش به بالادستياش است، بدانيد كه ميتوانيد بازي را ذخيره كنيد. طراحي مراحل حرف اول را در بازي ميزند و همان طور كه گفته شد مراحل با اين كه جزئيات زيادي ندارند، ولي بشدت متنوع و هوشمندانه طراحي شدهاند. مراحل سكوبازي دو بعدي با اين كه بهعنوان زنگ تفريح و براي عدم يكنواختي در بازي گنجانده شدهاند ولي واقعا توان بازيكننده را به چالش ميكشند. مرحله 8 بازي به نام دنياي تاريكي يكي از مجازاتكنندهترين مراحل بازي است. در كل، بازي 11 مرحله دارد كه براي تمام كردن آن در حالت نرمال به 9 ساعت زمان نياز داريد. نكتهاي كه وجود دارد اين است كه اگر حوصله مبارزات طاقت فرسا و تا حدودي تكراري را نداريد، بازي را در حالت آسان انجام بدهيد و از داستان، طراحي مرحله، موسيقي و صداگذاري بينظير اين اثر هنري، به هيچ وجه براحتي عبور نكنيد. ال شاداي يكي از بهترين و متفاوتترين بازيهاست و اگر مشكلات كوچكي نداشت، نمره كامل را ميگرفت.
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن