صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 45

موضوع: !!!شــــــــــعر عاشـقانه!!!

  1. #21
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    رفتی و قصر خيالم را فروريختی
    رفتی و تاروپود عشق را گسستی
    رفتی و از رفتنت داغها مانده به اين دل
    رفتی و از رفتنت گُلها شدند گِل
    رفتی و من ماندم و تاروپود از هم گسسته
    تاروپود عشق،عشق گذشته
    رفتی و من ماندم و خاطرات تلخ و شيرين
    رفتی و من ماندم وياد ان روزهای ديرين
    رفتی و ازآن پس نشد ماه تابان
    رفتی و ازآن پس نبارید زابر باران
    رفتی و از رفتنت خشکیدند جویبارها
    رفتی و از ذفتنت پژمردند گلزاران
    رفتی و من شدم چون مرغ عشقی تنها
    رفتی اما،یادت ماند در دلها

  2. #22
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    اين را بدان که من دوستت دارم و دوستت ندارم
    چرا که زندگانی را دو چهره است،

    کلام، بالی ست از سکوت،
    و آتش را نيمه ای ست از سرما.



    دوستت دارم برای آنکه دوست داشتنت را آغاز کنم،
    تا بی کرانگی را از سر گيرم،
    و هرگز از دوست داشتنت باز نايستم:
    چنين است که من هنوز دوستت نمی دارم.


    دوستت دارم و دوستت ندارم آن چنان که گويي
    کليدهای نيک بختی و سرنوشتی نامعلوم،
    در دست های من باشد.



    برای آنکه دوستت بدارم، عشقم را دو زندگاني هست،
    چنين است که دوستت دارم در آن دم که دوستت ندارم
    و دوستت ندارم به آن هنگام که دوستت دارم.

    پابلو نرودا

  3. #23
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    برخیز با من
    هیچ کس بیشتر از من
    نمی خواهد سر به بالشی بگذارد
    که پلک های تو در آن
    درهای دنیا را به روی من می بندند.

    آنجا من نیز می خواهم
    خونم را
    در حلاوت تو
    به دست خواب بسپارم.
    اما برخیز،
    برخیز،
    برخیز با من
    و بگذار با هم برویم
    برای پیکار رویارویدر تارهای عنکبوتی دشمن،
    بر ضد نظامی که گرسنگی را تقسیم می کند،
    بر ضد نگون بختیٍ سامان یافته.

    برویم،
    و تو ستاره من،
    در کنار من،
    سر بر آورده از گٍل و خاک من،
    تو بهار پنهان را خواهی یافت
    و در میان آتش
    در کنار من،
    با چشمان وحشی خود،
    پرچم من را بر خواهی افروخت.

  4. #24
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    دوستت نمی دارم چنان که گل سرخی باشی از نمک
    زبرجد باشی
    یا پرتاب آتشی از درون گل میخک
    دوستت می دارم آن چنان که گاهی چيزهای غريبی را
    ميان سايه و روح با رمز و راز دوست می دارند



    تو را دوست دارم
    همانند گلی
    که هرگز شکفته نشد ولی
    در خود نور پنهان گلی را دارد.

    ممنون از عشق تو
    شمیم راستینی از عطر
    برخاسته از زمین
    که می روید در روحم سیاه

    دوستت می دارم بی آنکه بدانم چه وقت و چگونه و از کجا
    دوستت می دارم ساده و بی پيرايه، بی هيچ سد و غروری؛
    اين گونه دوست می دارمت،
    چرا که برای عشق ورزيدن راهی جز اين نمی دانم
    که در آن
    من وجود ندارم

    و تو...
    چنان نزدیکی که دستهای تو
    روی سینه ام، دست من است
    چنان نزدیکی که چشمهایت بهم می آیند
    وقتی به خواب میروم...


  5. #25
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    با همهٔ بی‌سر و سامانی‌ام باز به دنبال پریشانی‌ام

    طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی‌ام

    دل‌خوش گرمای کسی نیستم آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

    آمده‌ام با عطش سال‌ها تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

    ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانی‌ام

    خوب‌ترین حادثه می‌دانمت خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

    حرف بزن! ابر مرا باز کن دیر زمانی است که بارانی‌ام

    حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست تشنهٔ یک صحبت طولانی‌ام

    ها به کجا می‌کشی‌ام خوب من ها نکشانی به پشیمانی‌ام

  6. #26
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    قسم به چشمات بعد از این جز تو گلی بو نکنم

    جز به تو و به خوبیات به هیچ کسی خو نکنم

    قسم به اسمت که تو رو تنها نذارم بعد از این

    اسم تو رو داد می زنم تا دم دمای آخرین

    قطره به قطره خونم و یک جا به نامت می کنم

    دلخوشیهای دنیا رو خودم به فالت می کنم

    می برمت یک جای دور می شم واست سنگ صبور

    برات یه کلبه می سازم پر از یک رنگی پر نور

    روح و دل و جون و تنم، نذر نگاهت می کنم

    دنیاها رو فدای اون چهره ماهت می کنم

  7. #27
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد



    آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد



    تو که نزدیک تر از من به منی می دانی



    دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد



    هر زمان نغمه ی عشقی است که من می شنوم



    از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد



    دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق



    بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد



    ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را



    غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد

  8. #28
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    يادته اون عشق رسوا يادته


    اون همه ديوونگي ها يادته


    تو مي گفتي كه گناه مقدسه


    اول و آخر هر عشق هوسه


    آدما آخ آدماي روزگار


    چي مي مونه از شماها يادگار

  9. #29
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    رفتی و نمی‌شوی فراموش
    می‌آیی و می‌روم من از هوش

    سحرست کمان ابروانت
    پیوسته کشیده تا بناگوش

    پایت بگذار تا ببوسم
    چون دست نمی‌رسد به آغوش

    جور از قبلت مقام عدلست
    نیش سخنت مقابل نوش

    بی‌کار بود که در بهاران
    گویند به عندلیب مخروش

    دوش آن غم دل که می‌نهفتم
    باد سحرش ببرد سرپوش

    آن سیل که دوش تا کمر بود
    امشب بگذشت خواهد از دوش

    شهری متحدثان حسنت
    الا متحیران خاموش

    بنشین که هزار فتنه برخاست
    از حلقه عارفان مدهوش

    آتش که تو می‌کنی محالست
    کاین دیگ فرونشیند از جوش

    بلبل که به دست شاهد افتاد
    یاران چمن کند فراموش

    ای خواجه برو به هر چه داری
    یاری بخر و به هیچ مفروش

    گر توبه دهد کسی ز عشقت
    از من بنیوش و پند منیوش

    سعدی همه ساله پند مردم
    می‌گوید و خود نمی‌کند گوش

  10. #30
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    کویر تشنه ی باران است

    من تشنه خوبی

    به من محبت کن!

    که ابر رحمت اگر در کویر می بارید

    به جای خار بیابان

    بنفشه می روئید

    وبوی پونه ی وحشی به دشت بر می خاست

    چرا هراس؟

    چرا شک؟

    بیا که من بی تو

    درخت خشک کویرم که برگ وبارم نیست

    امید بارش باران نوبهارم نیست...


    حميد مصدق

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •