صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 75

موضوع: پک بزرگ شعر طنز

  1. #21
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    خدا اول به ادم روح بخشید
    پس از ان بهر او حوا بیاورد
    بدین علت سر هر وعده بینی
    که زن بس دیرتر می اید از مرد

  2. #22
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    "ابراهيم صهبا"در باره ي شعر نو ابيات زير را سروده است:

    مد شده در عهد ما,مكتب نو ساختن

    شهرتي اندوختن, گردني افراختن

    گاه ز جيغ بنفش گاه ز هذيان سبز

    پرت و پلائي خنك وصل به هم ساختن

    نيست چو در شعرشان, وزني و انديشه اي

    وزن به هم ريختن, قافيه را باختن

    گر بود اين شعر نو واي به حال هنر

    سوختن اين شعر را ,به بود از ساختن

  3. #23
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس
    ديدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
    گفتم : سلام حافظ ، گفتا : عليک جانم
    گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
    گفتم : بگير فالي گفتا : نمانده حالي
    گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بي خيالي
    گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
    گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باری
    گفتم : رقيب ، گفتا : کله پا شد
    گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي؟
    گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
    گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
    گفتا : عمل نموده ، ديروز يا پريروز
    گفتم : بگو ، ز مويش گفتا که مش نموده
    گفتم : بگو ، ز يارش گفتا ولش نموده
    گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
    گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
    گفتم : کجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش ؟
    گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش
    گفتم : بگو ، ز ساقي حالا شده چه کاره ؟
    گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
    گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
    گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
    گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
    گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
    گفتم : بگو ، ز محمل يا از کجاوه يادی
    گفتا : پژو ، دوو ، بنز يا گلف نوک مدادی
    گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقي
    گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقي
    گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
    گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟
    گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگي
    گفتا : که ادکلن شد در شيشه های رنگي
    گفتم : سراغ داری ميخانه ای حسابي ؟
    گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابي
    گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
    گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
    گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟
    ! گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي

  4. #24
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    پرسپولیس خسته هنوز از پا ننشسته
    قلب هواداراشو با بازیهاش شکسته
    وقتی منه هوادار میرم توی ورزشگاه
    به جای سوت و تشویق از سینه میکشم آه
    یادت نره پرسپولیس دوست دارم هنوزم
    از باختن و سوحتنت منم دارم میسوزم
    دعای من همینه بمونی لیگ برتر
    با اینکه حقت اینه بری لیگ پایین تر
    اگه یه روزی بری به لیگ دسته اول
    همیشه قهرمانی ¸ همیشه صدر جدول
    برای من که بی تو یه لحظه خواب ندارم
    به عشق تو میسوزند نخهای این سیگارم
    یادم میاد روزهای خوب تمرین شما
    سر تمرین میدادی به همدیگه (نا سزا)
    آری هانو که کردید از( هرچی فوتباله جدا)
    انصاری فرد بهش داد(وعده های ناسزا)
    پرسپولیس ¸ دنیزلی خیلی واست عزیزه
    اما هفته به هفته آبروتو میریزه

  5. #25
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    در منزل حافظ:
    رفته ام بیرون من از کاشانه خود غم مخور ....تا مگر بینم رخ جانانه خود غم مخور
    بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام ....آن زمان کو باز گردد خانه خود غم مخور

    در منزل سعدی:
    از آوای دل انگیــز تـــو مستــم ... نباشم خانه و شرمنده هستــم
    به پیغام تو خواهم گفت پاسخ ... فلک گر فرصتی دادی به دستم

    در منزل خیام:
    این چرخ فلــک عمر مـرا داد به باد ... ممنــون تو ام که کرده ای از ما یـاد
    رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش ... آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد

    در منزل فردوسی:
    نمی باشــــم امــروز انــدر سرای ... که رسم ادب را بیارم به جای
    به پیغامت ای دوست گویم جواب ... چو فــردا برآید بلند آفتـــاب

    در منزل مولانا:
    بهر سماع از خانه ام رفتم برون رقصان شــوم
    شوری برانگیزم به پا خندان شوم شادان شوم
    بر گو به من پیغام خود هم نمره و هم نام خود
    فردا تو را پاسخ دهم جان تــو را قــربان شـوم

    در منزل منوچهری دامغانی:
    از شرم به رنگ باده باشد رویم ... در خانه نباشم که سلامی گویــم
    بگذاری اگر پیام پاسخ دهمـت ... زان پیش که همچو برف گردد مویم

    در منزل بابا طاهر عریان:
    تلیفون کرده ای جانم فدایت ... الهی مو به قربان صدایت
    چو از صـحرا بیایم نازنینـم ...فرستـم پاسخی از دل برایت

  6. #26
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    هر کجا هستم، باشم به درک!
    من که بايد بروم!
    پنجره، فکر، هوا، عشق، زمين، مال خودت!
    من نمي دانم نان خشکي چه کم از مجري سيما دارد!
    تيپ را بايد زد!
    جور ديگر اما...
    کار را بايد جست.
    کار بايد خود پول. کار بايد کم و راحت باشد!
    فک و فاميل که هيچ...
    با همه مردم شهر پي کار بايد رفت!
    بهترين چيز اتاقي است که از دسته چک و پول پر است!
    پول را زير پل و مرکز شهر بايد جست!
    سيد خندان يه نفر!
    سوئيچم کو؟
    چه کسي بود صدا کرد زورو؟

  7. #27
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    ای خدا "ویندوز" دل را باز کن


    یک "پرینت" از رحـمتت آغاز کـن

    "آپشن" غــم را خدایا مــکن

    فایل اشکم را خـدایا "ران" مکن

    نام تو "پسوورد" درهای بهشت

    آدرس "ایمیل" سایت سرنوشت

    ای خدا حــرف دلم با کی زنم

    "هلپ" میخواهم که "اف 1" مــیزنم

  8. #28
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    از صفر من تا بیست تو راهی به جز تقدیر نیست

    دلخوش به استادم نکن حذف اظطراری دیر نیست

    من غایبم یا در سکوت,تو حاضر و در گفتگو

    من غافل از استاد و درس,تو می نویسی مو به مو

    با جزوه و فرمول بیا,تا پاس کنم یک واحدی

    چیزی نخواندن بهتر از یک شب تلاش بیخودی

    با عشق در دانشکده جایی برای درس نیست

    البته ترم هفت و هشت,دیگر مجال ترس نیست

    دانشجو گر عاشق شود,بی پرده مشروط می شود

    چیزی شبیه آب هویج با کوفته مخلوط می شود

  9. #29
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    دوباره شب شد و من بیقرارم

    کانِکْتْ کن زود بیا در انتظارم

    بیا من آمدم پای مُسِنْجِر

    شدم مسحور‌آوای مُسِنْجِر

    بیا هاردِ دلت را ما ببینیم

    گلی از کنجِ هْم پِیجت بچینیم

    بیا آیکون نمایِ بی نشانم

    که من جز آدرسِ مِیل ات ندارم

    بیا امشب کمی آن لاین باشیم

    ویا تا صبح .تا ساین شاین باشیم

    بیا ای عشقِ دات کامِ عزیزم

    به پای تو دبلیو ها بریزم

    بیا ای حاصلِ سِرچِ نهایی

    بیا اجرا کن آن فایلِ نهایی

    بیا در دل تو را کم دارم امشب

    حدوداَ صد مگی غم دارم امشب

    اگر آیی دعایت می نمایم

    دعا تا بی نهایت می نمایم

    اگر آیی دعای من همین است:

    مبادا لحظه ای دی سی شوی یار

    جدا از پایِ آن پی سی شوی یار

    مبادا نامِ ما را پاک سازی

    و کاخِ آرزو را خاک سازی

  10. #30
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287

    پیش فرض

    یک مسافر کش ز راهی می گذشت

    با سمندی زرد رنگ و توپ و مَشت

    پیرمردی را کنار جاده دید

    زد کنار و پیر هم بالا پرید

    پهلوی راننده جا بود و نشست

    با تمام قدرتش در را ببست

    چتد متری آن طرف تر پیر گفت

    صحبتی دارم که می باید شنفت

    پر شده پیمانه ات ای نازنین

    با تاسف، آخر خطی ، همین

    بنده عزراییل هستم با مرام

    آمدم جانت بگیرم والسلام

    بر لب راننده گلخندی شکُفت

    پیر تا آن خنده هارا دید گفت

    جُک نگفتم . جدی است این حرف من

    بنده عزراییل هستم واقعاً

    گفت آن راننده از روی طرب

    با سه تا مردی که بودند آن عفب:

    طفلکی این پیرمرد از مخ رهاست

    حرفهایش خنده دار و نارواست

    مردها گفتند کو پیر ای عمو؟

    مانمی بینیم پیری روبرو

    خسته ای، حتما خیالاتی شدی

    یا دچار یک کسالاتی شدی

    پیر مردی در سمندتت نیست نیست

    این که می گویی چرا نادیدنی است؟

    تا که آن راننده این صحبت شنید

    شد هراسان ،رنگ از رویش پرید

    در گشود و همچو قرقی پر کشید

    او فقط تا صبح، یکسر می دوید

    چون که از دار و ندارش دور شد

    باز حیله بر خِرفتی زور شد

    پیرمرد و آن سه مرد ناقلا

    در ربودند آن سمند مَشت را

    دستشان در دست هم بود ای عزیز

    بود باید بیش از این ، با هوش و تیز

صفحه 3 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •