-
کاربر سایت
پک بزرگ شعر طنز
در این پست شعر های طنز قرار میگیرد لطفا شرکت کنید
ویرایش توسط ABOALFAZL : 2011/11/14 در ساعت 12:11
-
کاربر سایت
بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم
در پي يک دو ريالي همه جا رفتم و گشتم
دم به دم يکسره فرياد زدم آيا هست
يک دو ريالي خدمت حضرت عالي؟
ولي هر لحظه جوابي نشنيدم
خسته ي خسته لب جوي آبي بنشستم
عابري آمد و انداخت دو سکه کف دستم
و من از کرده ايشان نرميدم نگسستم
نرم و آهسته توي باجه خزيدم
ولي از گوشي آن هيچ صدايي نشنيدم
يادم افتاد که ديريست که اين باجه خراب است
همچو آينه دق مايه و اسباب عذاب است
-
کاربر سایت
اهل عرفانم من
اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست
برجکی ساخته ام در دل شهر
طبقاتش هفده
همه را پیش فروش بنمودم
پولهایم همه در بانک سوئیس
به امانت باقی است
اهل عرفانم من
سفره نان و پنیری پهن است
مُتلی ساخته ام در نوشهر
باغهایم پر گل
از صدور پسته
جیبهایم سرشار
اهل عرفانم من
دامهایم همه پروارو قشنگ
گاوها رنگ به رنگ
کشت و صنعت دارم
چند هکتار زمین
همه شالیزار است
دختران ِ زیبا
صبح تا شام در آن دشت وسیع
بوته های شالی، درزمین میکارند
اهل عرفانم من
همه در سیر و سفر
از ژاپن تا اتریش
تا فراسوی پکن
خانه کوچک خوبی دارم
دردل شهر پاریس
جایتان بس خالی است
اهل عرفانم من ، کاروبارم بد نیست
طبع شعری دارم
شعرها گفته ام از عرفانم
همه زیبا و قشنگ
همچو آن ویلایم
که بنا ساخته ام در چالوس
یاکه مانند سگم پشمالو
که بود فِرز و زرنگ
الغرض لقمه نانی باقی است
مردی هستم قانع
اهل عرفانم من ،کارو بارم بد نیست
-
کاربر سایت
مدرك ديپلم در ايران...
اي نسيم سحر آرامگه يار كجاست؟
مدرك ديپلمم اينجاست ولي كار كجاست؟
هر كجايي كه من مدرك خود را بردم
پاسخ اين بود كه يك پارتي پولدار كجاست؟
روز و شب هر چه دويدم پي همسر گفتند
از براي چو تويي همسر و غمخوار كجاست؟
پدر دختره تا ديد مرا با فرياد
گفت اوٌل تو بگو درهم و دينار كجاست؟
خانه در جردن و شمران چه داري بچه؟
پست و عنوان و يا حجره و انبار كجاست؟
ست الماس و گلوبند زمرد كه به آن
بكند دختر من فخر در انظار كجاست؟
يك عدد بنز مدل 98 دو در
تا كند فيس در آن در بر اغيار كجاست؟
اعتياد ار كه نداري و سلامت هستي
برگي پاكي ژن ار دكتر و بهيار كجاست؟
هر چه فرياد زدم حرف مرا كس نشنيد
كه به دادم برسد؟ گوش بدهكار كجاست؟
نيست چون بهر جوان عيب اكنون حمٌالم
توي ميدان بكنم باربري، بار كجاست؟
مدرك ديپلم خود را بفروشم به دو پول
ايهالناس بگوييد خريدار كجاست؟
-
کاربر سایت
از جمع من تا ضرب تو –راهي به جز تفريق نيست
دلخوش به مجذورم نكن – اينجا مگر تقسيم نيست
به راديكال عشق بيا – تا بشكند توان من
چيزي نچرخد بهتر است – سينوس من – آلفاي تو
واي دو اگر عاشق شود – بي پرده ايكس دو ميشود
چيزي شبيه معجزه – با جذر ممكن ميشود
گر ايكس داري در سوال – جايي براي ترس نيست
در انتهاي مسئله – ديگر مجال بحث نيست
-
کاربر سایت
خري آمد به سوي مادر خويش
بگفت مادر چرا رنجم دهي بيش
برو امشب برايم خواستگاري
اگر تو بچه ات را دوست داري
خر مادر بگفتا اي پسر جان
تو را من دوست دارم بهتر از جان
زبين اين همه خرهاي خوشگل
يکي را کن نشان چون نيست مشکل
خرک از شادماني جفتکي زد
کمي عرعر نمود و پشتکي زد
بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سياهت
خر همسايه راعاشق شدم من
به زيبايي نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خريدند پاي عقدش
به افسار طلا با پول نقدش
خريداري نمودند يک طويله
همانطوري که رسم است در قبيله
خر عاقد کتاب خود گشاييد
وصال عقد ايشان را نماييد
دوشيزه خر خانم آيا رضايي ؟
به عقد اين خر خوشتيپ درآيي ؟
يکي از حاضران گفتا به خنده
عروس خانم به گل چيدن برفته
براي بار سوم خر بپرسيد
که خر خانم سرش يکباره جنبيد
خران عرعر کنان شادي نمودند
به يونجه کام خود شيرين نمودند
به اميد خوشي و شادماني
براي اين دو خر در زندگاني
-
کاربر سایت
بوخلیق: بـِـكنم من لباس نو از بر
بـُـكنم من لباس پاره به بر
اسب چوبی روم سوار شوم
بروم، بلكه راهوار شوم
در راه ابراهیم بن مالك اشتر، كه از یاران مختار است، جلوی او را میگیرد؛
_ ابوخلیق: نباشم هماورد او در ستیز
چو دیوانگان من نمایم گریز
_ ابراهیم: بگو كیستی گشتهای اینچنین؟
_ ابوخلیق: روم جنگ سازم به خاقان چین
_ ابراهیم: كجا میروی اینزمان از وفا؟
_ ابوخلیق: روم سوی ده، منزل كدخدا
_ ابراهیم: بهتندی كجا میروی در جلو؟
_ ابوخلیق: روم توی حمام، نوشم پلو!
_ ابراهیم: سرت را جدا مینمایم ز تن
_ ابوخلیق: برو پس، لگد میزند اسب من!
كه بعد شروع میكند به كوچهباغی خواندن و مثل دیوانهها پرت و پلا گفتن:
_ ابوخلیق: گل سرخ و گل زرد و گل یاس
درخت پاچنار همسایهی ماس
شبی كه كوه دماوند مینمود خروش
دویدم و دو _ سه تا دمكـــُـنی گذاشتم روش
شبی كه باد بیامد از آن زمینلرزه
نگاه كردم و دیدم پیچ زمین هرزه!
و الی آخر.
قبلا هم در زمینهی طنز در ادبیات تعزیه، دو مقالهی نسبتا مفصل طنز و طعن در تعزیه و جستجو در احوال شمر، از نویسندهی این كتاب در سالنامههای گلآقا چاپ شدهاند.
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
همواره به یادت هستم!!!!!!!
-
کاربر سایت
اگرمـــــــــــا را شب يلدا بلنــــد است
ز يـــــــــــــاد زلف آن بالا بلنـــد است...
(چو اين مطلــــــع سرودم کيف کــردم
که اين مضمـــون بي همتا بلند است!
به ناگـــــــــــــــــه داد وجـدانــم در آمد:
که داد مـــــن از اين کارا(!) بلند است!
چقدر آخـــــــــــــر دروغ شاعــــــــرانه
صداي کوست اي رســــوا! بلند است!
تو خود خندان و از هجــــــــر دروغين
ز شعــــــــــــرت آه و واويلا بلند است!
نباف اينقــــــــــدر از بالا بلنــــــــــــدت!
صد وپنجـــــــاه سانت آيـــا بلند است؟؟!!
دوازده شنبليلــــه بــــر کــــــــــدويي –
همان "گيسوي چون يلدا بلند" است؟؟!
بيــــــــــا اين خط کش و آن زلف يارت!
نه من گويم،توخود گو!...ها!...بلند است؟!
***
مگــــــــــر مبهوت شعـــــــــر بوالفضولي
که دود از کلّـــــــــــه ات يارا ! بلند است؟!
هر آن آتش که از حســــــــن تو برپاست
بدان از گـــــــــــــــور اين بابا بلند است!!
همــــــــه محصــــــــول خالي بندي اوست!
گر اين آوازه در دنيــــــــــــــــــا بلند است!
***
الا اي طنز گــــــــوي همچـــو مانکن(!)
که قــــــــــدّ سروت از پهنا بلند است!!! ـ
برو پنـــــــــــد "نظامي" گوش ميکن!(?)
اگر فکرت چو طبــــــــــــع ما بلند است!
مپيچ اي "بوالفضول" اينقــــــدر در شعر
زبــــــــــــــــــــان کذب در آن تا بلند است!
از اين "اکذب" سرايي هاست کاکنـــون
دماغ کل شا عــــــــــــــــرها بلند است!!!
-
کاربر سایت
آرزو کن
تا تلخ ترین ها آرزو کن ... زین دل بی امید سخت
بر درک نگرت آرزو کن
بنگر در دلت رخ ایام را
بدان که دیدن دروغ است آرزو کن
بشنو ز لرزش دلت شرر باران را
بدان که شنیدن دروغ است آرزو کن
حس کن بفهم که میگذرد این لحظه ها
تا فهم بهتر از زندگی آرزو کن
شاید نتوان ، فرصت تنگ است
خود را بیاب این را ارزو کن
در خلسه وجود خود , بر سنگ ذهنت بتراش
با توان و هستی و امید آرزو کن
بشکن این قاب تهی و بپاش این گلاب رنگین
بجوشان اشک خود را , کنون آرزو کن
در زیر باران نور ستاره ات که میدرخشد هنوز
در سحرگاه با رقص امواج پرتلاطم رویا , آرزو کن
گر عاشقی در کنار یار ,در مهد عشق و صفا
با خلوص و کمال و وفا در عرش کبریا آرزو کن
گر غیر , نشین نگر بر خدای خود که همه
نیاز به اوست در محراب دل بی ریا و بی گناه ,آرزو کن
انشاالله به آرزويت برسي
-
کاربر سایت
خواهد زمن عیالم،هر لحظه وجه دستی......................بیچاره کرده ما را ، دیگر نمانده هستی
پولی دگر نمانده ،در بانک و در حسابم...............................مقرو و بینوایم ،موجر کند جوابم
روزی ز من بخواهد، او را برم به گیلان.................روزی به تور کیش و ، گاهی به سوی سمنان
گوید که زن داداشم ، اکنون گرفته مانتو......................کی کمتر است،از او، ای مرد همسر تو
یا می خرد النگو،با جفت گوشواره...............................من مانده ام هم اکنون، با یک لباس پاره
ای (خالو جان)تحمل ، زن داشتن همین است.........هر کس که زن گرفته اوضاع او چنین است
شعر از دوست عزیزم راشد انصاری
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن