صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 35

موضوع: ژئومورفولوژي (زمين ريخت شناسي )

  1. #11
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    » مزوزوئيک در ايران:
    با حرکات سيمرين پيشين، ايران به اوراسيا متصل شد و بخش اعظم آن از آب خارج گرديد و محيط مناسبي براي تشکيل رسوبات ذغالسنگي در شمال، مرکز و شرق ايران فراهم گرديد. با کوهزايي آلپي ايران بطور کلي تحت تاثير قرار گرفت و مورفولوژي کنوني کشور ما پايه ريزي شد. سيستم هاي گرابن و هورست توسعه يافته در پي سنگ ايران، باعث جدايش خرده قاره ها از هم شده و در اثر چين خوردگي آلپي تغييرات مهمي از جمله دگرگوني و فعاليتهاي ماگمايي در حواشي خرده قاره ها و در نهايت جوش خوردن آنها بوقوع پيوسته است.در محل جوش خوردگي پوسته اقيانوسي بين آندو حذف و بصورت نوار افيوليتي در آمده است.
    رخساره هاي ترياس در بسياري از نقاط ايران از جمله در البرز مرکزي (سازند اليکا) و همچنين در زاگرس (سازند خانه کت) ديده شده است. در البرز در نواحي جاجرود، دماوند، رودهن و دره چالوس تشکيلات ترياس با رخساره هاي آهکي و مارني بوجود آمده و در زاگرس لايه هاي نازک آهکي داراي شکم پايان هستند.
    ته نشستهاي ژوراسک در ايران در بسياري از نقاط مانند البرز (سازندهاي شمشک، دليچاي و لار)، زاگرس ( سازندهاي نيريز، سورمه و انيدريت حيث)، ايران مرکزي (سازندهاي شمشک، بادامو و بغمشاه) و همچنين کرمان (سازند هجدک) ديده شده است و عموما آهکي مي باشد. هر چند که در قاعده سازندهاي البرز نشانه هايي از تاثير فاز سيمرين و حضور بازالت و پس از آن ماسه سنگ و کنگلومرا ديده مي شود.
    پيشروي دريا در طول اين دوره و فرو رفتن مجدد بسياري از نقاط زمين به زير آب در کرتاسه باعث شده که ته نشينهاي متعلق به اشکوبهاي اين دوره در ايران به فراواني شناخته شوند. به عنوان مثال در البرز (سازند آهکي تيزکوه)، در ايران مرکزي آهکهاي اربيتولين دار (معادل با سازند تيزکوه) و در زاگرس (سازنهاي فهليان، گدون، داريان، گرو کژدمي، سروک، سورگاه، ايلام، گورپي و تاربور که عمدتا آهکي، مارني و آهکهاي شيلي و مارني است) براي تمام اشکوبهاي کرتاسه شناخته شده است

  2. #12
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    پالئوژئومورفولوژي
    دوران ديرينه زيستي پالئوزوييک ( (Paleozoic :
    در ادامه مطلب به تشريح : فازهاي کوهزايي پالئوزوييک و آب و هواي پالئوزوييک و پالئوزوييک تحتاني و پالئوزوييک فوقاني و پالئوزوييک در ايران مي پردازم.
    طول مدت اين دوران 375 ميليون سال تخمين زده مي شود و به شش دوره کامبرين (100 ميليون سال)، اردوويسين (60 ميليون سال)، سيلورين (40 ميليون سال)، دونين (50 ميليون سال)، کربونيفر (80 ميليون سال) و پرمين (45 ميليون سال) تقسيم مي شود. سه دوره اول بنام پالئوزوييک تحتاني و سه دوره بعدي به نام پالئوزوييک فوقاني ناميده مي شود.
    جانوران و گياهان معرف اين دوران تريلوبيتها (در تمام طول دوران وجود داشته اند و در انتهاي دوران نيز منقرض گشته اند)، آرکئوسياتيده ها (کامبرين)، گراپتوليتها (سيلورين)، فوزولينها (پرموکربونيفر) و ماهيهاي زره دار که حد واسط بين دوره هاي سيلورين و دونين هستند. علاوه بر آنها يکسري از موجودات نيز وجود داشته اند که در دورانهاي بعدي تکامل بيشتري پيدا کردند و تا به امروز هم باقي مانده اند که شامل مرجانها، بازوپايان، پابرسران و تعدادي از دوزيستان (استگوسفالها) و خزندگان (ترومورف) که در دوران دوم از بين رفته اند.
    از بين گياهان اين دوران مي توان به سرخسهاي دانه دار اشاره کرد که در دوران دوم از بين رفته اند و نيز تعدادي از آنها از جمله بعضي دم اسبيان و پنجه گرگيان، پتريدوفيتها، سيکاس و ژينگو نيز تا به امروز باقي مانده اند.

    » فازهاي کوهزايي پالئوزوييک:
    دو فاز کوهزايي عمده در اين دوران اتفاق افتاده است کالدونين و هرسينين. فاز کوهزايي کالدونين از دو مرحله اصلي تشکيل شده است: اول مرحله تاکونيک در حد واسط اردوويسين و سيلورين، دوم مرحله کالدونين در اواخر سيلورين. فاز کوهزايي هرسينين داراي 4 مرحله است: اول مرحله برتن بين دونين و کربونيفر، دوم مرحله سودت بين کربونيفر زيرين و مياني، مرحله آستورين بين کربونيفر مياني و بالايي و مرحله پالاتين بين پرمين و ترياس.

    آب و هواي پالئوزوييک:
    از نظر آب و هوا، دوران اول زمين شناسي بين دو دوره يخچالي قرار گرفته است. دوره يخچالي قديم قبل از کامبرين و دوره يخچالي جديد همزمان با کربونيفر.
    تشکيلات مربوط به دوران اول بسار متنوع بوده و داراي اختصاصات مخصوص به خود مي باشند. زمين هاي اين دوران تيره رنگ و از شيستهاي تقريبا سياه رنگ- ماسه سنگهاي قرمز تيره و آهکهاي سياه رنگ تشکيل شده اند. منظره رسوبات دوران اول و اختلاف آن با ساير رسوبات تا حدودي مربوط به تکامل موجودات زنده است. به نظر مي رسد که بعد از دوره يخبندان قديم آب و هوا رو به گرم شدن بوده و در نتيجه هيچگونه آثار يخچالي در پالئوزوييک تحتاني ديده نمي شود. و برعکس حضور رسيف هاي مرجاني نشان دهنده آب و هواي گرم مي باشند ديده مي شوند. به علاوه در تشکيلات متعلق به اين دوران آثار زيادي که نشان دهنده خشک بودن هوا مي باشد ديده شده اند. رسوبات نمکي در کامبرين تحتاني سيبري و هند و سيلورين آمرريکاي شمالي جزء همين آثار محسوب مي شوند. در ابتداي اين دوران کمبود موجودات آهک ساز مانند آرکئوسياتيده ها مانع اصلي کمبود مواد آهکي محسوب مي شود در حالي که پس از ظهور اين سري جانوران از دونين به بعد شدت يافته و تشکيلات آهکي نيز بسرعت افزايش پيدا کرده اند. از طرفي ديگر چون زمين هاي پالئوزوييک تحتاني (کامبرين، اردوويسين و سيلورين) بصورت بيابان هستند، هيچ گونه آثار گياهي و جانوري که بتواند از اين رسوبات در مقابل با عوامل فرسايش دهنده زمين محافظت نمايد وجود نداشته است و به همين جهت رخساره هاي زميني در درياهاي پالئوزوييک تحتاني بسيار زياد هستند در حالي که در پالئوزوييک فوقاني (دونين، کربونيفر و پرمين)قشري از گياه زمين را مي پوشانند. به همين علل پالئوزوييک تحتاني بيشتر از ماسه سنگ و شيست تشکيل شده در حالي که پالئوزوييک فوقاني عمدتا آهکي است.

  3. #13
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    پالئوزوييک تحتاني:
    همانطور که قبلا اشاره شد، پالئوزوييک تحتاني شامل سه دوره مي شود: کامبرين، اردوويسين و سيلورين. اختصاصات اين دوران عبارتند از:

    1) ديرينه شناسي:
    -فقدان گياهان زميني که در اواخر اين دوره ظاهر گرديده اند.
    -فقدان مهره داران
    -وجود همه دسته هاي بي مهره که بعضي ابتدايي بوده و برخي ديگر نسبتا تکامل يافته بوده اند.
    -حضور گراپتوليتها در کامبرين فوقاني که موجودات مشخص کننده اردوويسين و سيلورين هستند.

    2) جغرافياي ديرينه:
    بررسي وضع زمين در پالئوزوييک تحتاني نشان مي دهد که تشکيلات اين دوره در دنيا در باريکه هايي از دريا که سپرهاي پري کامبرين را از هم جدا يا آنها را احاطه مي کردند، ته نشين گرديده اند.
    در حد واسط بين دو مجموعه سپرهايي که قبلا اشاره شد، درياي بسيار وسيعي وجود داشته که جهت آن نسبت به وضع کنوني کره زمين عرضي مي باشد. اين دريا تتيس ناميده مي شد.بين لرانسيا و فنوسارماسيا بزرگ ناوديس کالدونين وجود داشته که در آن در طول دوره سيلورين، حرکات کوهزايي شديدي اتفاق افتاده است.در نتيجه اين حرکات کوهزايي، رشته کوههاي کالدونين بوجود آمده اند و با اتصال لرانسيا و فنوسارماسيا به يکديگر خشکي اطلس شمالي را تشکيل داده اند.
    در حاشيه بعضي از توده هاي خشکي امروزي به همان صورت در غرب آمريکاي شمالي (بزرگ ناوديس کورديلرن) در آمريکاي جنوبي (بزرگ ناوديس آندن) و در شرق استراليا (بزرگ ناوديس آدلائيد) درياهايي وجود دشته اند که باعث ايجاد رشته کوه هاي دوران اول مي گردند.

  4. #14
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    پالئوزوييک فوقاني:
    پالئوزوييک فوفاني شامل سه دوره دونين، کربونيفر و پرمين مي باشد. حد زيرين آن به دگرشيبي کالدونين محدود گرديده و حد فوقاني آن با دگرشيبي هرسينين همراه است. اختصاصات اين دوران عبارتند از:


    1) ديرينه شناسي:
    - از بين رفتن بعضي از دسته ها نظير گراپتوليت ها که به اين ترتيب حد پالئوزوييک تحتاني را از فوقاني بطور کامل تعيين مي نمايند.
    - ظهور و يا گسترش واقعي بعضي از دسته ها بعد از سيلورين مثل: گونياتيت ها از آمونوئيد (بي مهرگان)، استراکودرم و پلاکودرم (مهره داران)، سرخس ها، پنجه گرگيان و دم اسبيان )گياهان(
    - فقدان بعضي دسته ها که فقط در دوران دوم گسترش پيدا کرده اند مانند آمونيتها و بلمنيتها از بي مهرگان، ماهي هاي تلئوستئن، پرندگان و پستانداران و نهاندانگان از گياهان.

    2) جغرافياي ديرينه:
    يکي از مهمترين تحولاتي که از نظر جغرافيايي طي پالئوزوييک فوقاني صورت گرفته است، ملحق شدن سپر لرانسيا به سپر فنوسارماسيا توسط رشته کوه هاي کالدونين مي باشد که تشکيل خشکي واحدي به نام اطلس شمالي را داده است.
    در دونين رشته کوهاي کالدونين در شرايط آب و هوايي نيمه بياباني شديدا مورد فرسايش قرار گرفته و تشکيلات وسيعي از سنگهاي تخريبي به وجود آورده است که سنگهاي سرخ قديمي ناميده مي شوند. اين واحدهاي تخريبي شامل تناوب کنگلومرا، ماسه سنگ و شيست مي باشد. رخساره هاي اين سنگها نشانگر دخالت باد در زمان تشکيل آنها بوده است. در اين دوره خط استوا از شمال غربي آمريکاي شمالي و شمال شرقي اروپا مي گذشته است و قطبين زمين در اقيانوس آرام و اقيانوس اطلس جنوبي واقع بوده است.
    در کربنيفر پيشروي درياها يکي از وقايع مهم محسوب مي شود و بدين ترتيب روي تمام خشکي هاي موجود در آن زمان رسوبات آهکي تشکيل شده است. در همين زمان نخستين آثار در رشته کوه هاي هرسينين شروع به خارج شدن از آب نموده و باعث تشکيل رسوبات فليش در گودالهاي دريايي گرديده است. در ميان رسوبات هرسينين، تشکيلات ذغال دار در کربونيفر مياني و بالايي شروع به انباشته شدن مي نمايند. در اين دوره به علت حرکت قطبين، خط استوا از جنوب اتازوني و جنوب اروپا مي گذشته و محيط بسيار مناسبي براي رشد جنگلهاي ذغالي بوده است.
    آب و هوا در پرموکربونيفر در نقاط مختلف کره زمين کاملا متفاوت بوده است. آثار يخچالي در قسمتهاي مختلف گندوانا و مجاورت کنوني آنها با تشکيلات ذغال دار دليلي روشن هم بر تنوع آب و هوا و هم بر جدايي قاره گندوانا و نزديک شدن مناطقي که سابقا از يکديگر دور بوده اند است.
    در پرمين تغييراتي حاصل شد که نتايج آن در دوران دوم و سوم نمود پيدا کرد و منجر به تشکيل کوه هاي آلپ گرديد. در اين دوره نيز با پيشروي دريا فقط بخشي از خشکي ها بيرون از آب باقي ماندند. محل قطبين در اين دوره بر روي سطوح نصف النهاري حامل محور قطبهاي کنوني زمين واقع بوده و محل قطبين زمين بر حسب اندازه گيري هايي که صورت گرفته در محل 100 درجه طول شرقي و 40 درجه عرض شمالي بوده است. بنابراين خط استوا از جنوب شرقي آمريکاي شمالي، جنوب غربي اروپا و شمال شرقي آفريقا مي گذشته است.

    پالئوزوييک در ايران:
    در طي پالئوزوييک نيز فعاليتهاي آتشفشاني اسيدي و تزريق توده هاي آلکالن در پوسته ادامه داشته است. در کامبرين در منطقه جام توده بازيک در آوج توده ديابازي نفوذ کرده اند. در اردوويسين ماکو فوران اتشفشان داسيت و آندزيت و در ماسوله فورانهاي اسپيليتي و در سيلورين گدازه هاي ملافيري و بازلتي در ماسه سنگهاي لالون نيور گزارش گرديده اند. وجود گدازه هاي ملافيري و بازالتي در قاعده سازند جيرود، خوش ييلاق و ... ناشي از حرکات کششي بوده است. با کوهزايي هرسينين در کربونيفر، درياي بين گندوانا و اوراسي (پالئوتتيس) بسته شد و بر اثر اين کوهزايي بخش مهمي از اروپا از آب خارج شد.
    تشکيلات پالئوزوييک در ايران با رخساره هاي متنوعي مشخص مي شود. جنس بيشتر رسوبات در اين دوره ماسه سنگ، آهکهاي دولوميتي و سنگهاي گچ و نمک است. واحدهاي نمکي هرمز، سازندهاي زاگون و لالون (ماسه سنگي)، ميلا (آهکي و دولوميتي)، مبارک ( آهکهاي سياه رنگ) و ... نمونه هايي از اين رخساره ها هستند

  5. #15
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    ژئومورفولوژي دوران پرکامبرين (Precambrian) :
    اين دوران به مجموعه تشکيلاتي گفته مي شود که قبل از کامبرين زيرين (پاييني) به وجود آمده اند و بر خلاف آن فاقد سنگواره مشخصي مي باشد. طول مدت اين دوران بساير زياد بوده و از 4000 تا 542 ميليون سال پيش به طول انجاميده است. حد زيرين اين دوران کاملا مشخص نيست و حتي ممکن است با نخستين طبقاتي که که از آغاز تشکيل پوسته جامد زمين بوجود آمده است، اشتباه شود. اين دوران با توجه به وضع ديرينه شناسي آن سابقا دوران بدون سنگواره ناميده مي شده ولي ديري نپاييد که مطالعات ژئوشيميايي نشان داد که کنکرسيونهاي آهکي، لايه هاي ذغال دار و کانيهاي آهندار رخساره هاي رسوبي در نتيجه فعاليت موجودات زنده در دوران پري کامبرين بوجود آمده اند. اگلنا، اويکوموناس، آنسيروموناس، آمفي موناس از تاژکداران و اسفاراستروم از هليوزوئرها مشابه هاي امروزي جلبکهاي آن دوران مي باشند.

    »جغرافياي ديرينه پرکامبرين:
    امروزه زمينهاي دوران پرکامبرين يا بصورت رخنمون (سپرهاي پايدار) و يا بصورت لايه هايي که در زير طبقات رسوبي متعلق به دورانهاي اول، دوم و سوم قرار گرفته اند (فلات قاره)، ديده مي شوند. سپرها و فلات قاره ها پايه ساختماني قاره هاي امروزي را تشکيل مي دهند که در روي آن تشکيلات کوهزايي کالدونين هرسينين و آلپين قرار گرفته اند.

    سپرها و فلات قاره ها به دو دسته زير تقسيم مي شوند:
    1) مجموعه شمالي که قسمت اصلي آن عبارتند از: سپر کانادا، فلات قاره آمريکا، سپر گروئنلند و سپر هبريد در شمال اسکاتلند، سپر بالتيک و فلات قاره روسيه و فلات قاره سيبري که شامل سپر آنابار و سپر آلدان است، سپر کوليما، فلات قاره مغولستان و فلات قاره چين.

    2) مجموعه جنوبي که قسمت اصلي آن شامل سپر برزيل و پاتاگوني در آمريکاي جنوبي، سپر آفريقا- عربستان و سپر ماداگاسکار، سپر هند، سپر استراليا و فلات قاره هاي نزديک آن.
    دو مجموعه فوق در طول دورانهاي اول، دوم و سوم نيز بوسيله يک کمربند کوهزايي وسيع که امروزه بطور عرضي قرار گرفته اند از يکديگر باقي مي مانند در حالي که بعضي از قطعات تشکيل دهنده آن به وسيله کمربندهاي کوهزايي ديگر احاطه مي گردند. در پايان دوره پري کامبرين، سپرها چهار مجموعه را به وجود مي آورند که در طول دورانهاي اول، دوم و سوم به يکديگر متصل يا از يکديگر جدا باقي مانده اند. اين مجموعه عبارتند از:

    -مجموعه کانادا و گروئلند که لرانسيا (Laurentia) ناميده مي شود.
    -مجموعه بالتيک و روسيه که فنوسارماسيا ناميده مي شود.
    -مجموعه چين و سيبري که از دوره پرموکربنيفر به نام آنگارا شناخته مي شود.
    -مجموعه سپرهاي نيمکره جنوبي که خشکي بزرگ گندوانا را بوجود مي آورند.

    در پايان دوره کوهزايي کالدونين که متعلق به نيمه اول دوران اول مي باشد، خشکي لرانسيا و فنوسارماسيا به هم متصل شده و خشکي اطلس شمالي را بوجود مي آورد. اين خشکي با خشکي آنگارا در پايان کوهزايي هرسينين بهم متصل شده و مجموعه شمالي (اوراسيا) را به وجود مي آورند. از اتصال مجموعه شمالي و جنوبي خشکي بزرگ پانگه آ را بوجود مي آيد.

  6. #16
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    آب و هواي پرکامبرين:
    دگرگون شدن سنگهاي تشکيل دهنده اين دوران و نبود اطلاعات کافي راجع به مغناطيس زمين در اين دوران و همچنين کميابي سنگواره هاي مشخص باعث شده که نتوانيم آب و هواي اين دوران را بطور کاملا دقيق مشخص نماييم. معذالک با تحقيقاتي که تا کنون به عمل آمده عقيده بر اين است که آب و هوا در دوران پري کامبرين به تناوب داراي فصول گرم (تشکيلات قرمز رنگ) و سرد (تشکيلات يخچالي) بوده است.

    تقسيم بندي دوران پرکامبرين:
    همانطور که قبلا گفته شد قسمت اعظم تاريخ زمين متعلق به اين دوران مي باشد که خود بر حسب نوع سنگها به دو زير بخش تقسيم مي شوند:
    آرکئن: که بيشتر شامل سنگهاي دگرگوني است و درآن آثاري از فسيل موجودات زنده ديده نشده است. مدت زمان اين دوره از 4000 تا 2500 ميليون سال قبل بوده است.
    پروتروزوييک ( الگونکين ): که شامل طبقاتي است که بلافاصله زير سنگهاي پالئوزوييک قرار دارند. سنگهاي آن کمتر دگرگوني حاصل کرده و اغلب از ماسه سنگ، کنگلومرا، شيست و کوراتزيت تشکيل شده است.در سنگهاي اين قسمت ندرتا آثاري از جانوران تک سلولي، اسفنجها و مرجانها ديده مي شود. مدت زمان آن از 2500 تا 542 ميليون سال قبل بوده است.

    پرکامبرين در ايران:
    رسوبات اين دوران در ايران نيز ديده شده اند. ماسه سنگهاي ميکادار و شيست کرمان، دولوميتهاي سلطانيه، شيست کهر و تشکيلات بايندور متعلق به اين دوران مي باشند.
    مهمترن فاز کوهزايي اين دوره کاتانگايي بوده که در ايران نيزتاثير داشته و سبب ايجاد گرابن و هورستهايي شده که باعث تفاوت رخساره هاي رسوبي در پالئوزوييک گرديده است. از شواهد اين امر وجود ماگماتيسم شکافي در آذربايجان (قره داش)، کاشمر (تکنار)، بافق (اسفوردي)، جزيره هرمز و کرمان (سري ريزو و دزو) و محمد آباد گرگان (ايگنمبرايت) است. همراه اين فعاليتهاي آتشفشاني اسيدي، توده هاي نفوذي (گرانيت دوران، موته، زريگان و نريگان) نيز در پوسته تزريق شده اند

  7. #17
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    نقش يخچال در فرسايش و ژئومورفولوژي زمين
    » لُسها
    » يخرفتهاي برفي
    » توصيف يخچالها
    » انواع يخچالها
    » انواع فرسايش هاي يخچالي :
    - عوارض پشت نهنگي
    - دروملينها
    -تپه هاي يخي پشت گوسفندي
    - شيارها
    -تيله
    -اسکرها

    لسها :
    دو نوع لس در طبعيت وجود دارد يکي لس هاي واقعي است که از واکنش هاي يخچالي وحمل باد با رخساره قبل از يخچالي بدست مي آيد و ديگر لسهاي بياباني که منشاء آنها کاملا مشخص نيست .
    لسهاي يخچالي از قطعات کوارتز دار زمينهاي يخچالي حاصل و به وسيله جريانهاي رودخانهاي –يخچالي به طرف دشت هاي پائين حمل شده اند سپس به وسيله وزش بادهاي طوفاني به طرف بيرون از پهنه يخي حرکت کرده و رسوبات وسيعي را توليد ميکند
    لس هاي بياباني :لسها در بيابانهاي ماسه اي پيدا نمي شوند اما بصورت قطعاتي نزديک حاشيه بيابانها يا بصورت صفحات نازک در محل هاي دور از بيابانها به وجود مي آيند.

    يخرفتهاي برفي :
    حمل برفهاي انباشته شده به وسيله بوران ، پديده خزش وپديده جهش صورت مي گيرد. پديده بوران يا تعليق آشفته مهمترين مکانيسم حمل برف را شامل مي شود ودر اين حال حرکت يخ بصورت يک آئروسل ميباشد.

  8. #18
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    يخچالها:
    يخچال را مي توان نوعي سيستم رسوبي در نظر گرفت که در پاسخ به کاهش يا افزايش نيرو ماده در آن تجمع يافته،حمل مي شود يا رسوب مي کند :
    در حرکت يخچال سه گروه فرايند دخالت دارند که به طور قراردادي آنها را تغييرشکلهاي دروني ،لغزش قاعده وتغيير شکلهاي بستري مي خوانند. سرعت اکثر يخچالها در طي بيشتري از مسيرشان 3تا 300متر در سال است ولي اين سرعت در دامنه هاي يخي پر شيب به 1تا2 کيلومتر درسال مي رسد . در خصوص ژئو مورفولوژي يخچالها به اين مطالب دست مي يابيم
    1) ضخامت يخ نقش مهمي در انواع فرسايش و رسوبگذاري دارد. فرسايش دريک نقطه به افزايش ميزان اصطکاک در آن نقطه و ميزان مواد بستگي دارد.
    2) نفوذپذيري بستر در نفوذ آبي که در کف يخچال تحت فشار است اهميت زيادي دارد و در نتيجه سبب تجمع مواد تخريبي مي شود.
    3) بر اثر کشش ذرات جور شدگي ناهمگن بوجود مي آيد که در خصوصيات رسوبهاي يخچالي موثر خواهد بود .



    انواع يخچالها :
    سه نوع اصلي و مهم يخچالها بر مبناي اهميت نسبي حجم يخ و ماهيت توپو گرافي آنها تشخيص داده مي شود
    الف)پهنه ها يا کلاهکهاي يخي که به شکل گنبد هستند بر سطح توپوگرافي بخش زيربنائي منطقه يخي قرار دارند،شعاعهاي يخي از قسمت مرکزي به صورت صفحه اي به سمت خارج امتداد دارد اين پهنه هاي يخي در نزديکي يا مجاورت سطح بيروني گنبد ذوب شده به صورت جرياني در بخش انتهائي و بر سطح زمين قرار مي گيرند اختلاف بين يک پهنه يخي و يک کلاهک يخي در اندازه آنهاست ،بدين معنا که کلاهک يخي معمولا مساحتي کمتر از 50 هزار کيلومتر مربع را اشغال مي کند در صورتي که پهنه يخي مساحت بيشتري را در بر مي گيرد.

    ب)جريان يخچالي: بر خلاف پهنه يخي يا کلاهک يخي،جريان يخچالي به شدت تحت تاثير توپوگرافي منطقه است . اين نوع از يخچالها مختص کوههاي با شيب تند هستند. و ممکن است در نواحي قطبي يا در هر قسمت ديگري از کره زمين قرار گرفته باشند.

    ج)فلات يخي :در اصل پهنه يا کلاهک يخي شناوري است که کم و بيش با عوارض توپوگرافي کنترل مي شود. اين فلات بر خلاف يخچالهاي ديگر با بستر هيچ اصطکاکي ندارد.و يخ آزادانه ميتواند پهن وگسترده شود.

    د)يخ يخچالي:برف متراکم در هر محل الزاما? دچارتغييرات مي شود و بر اثر آن يخ يخچالي ايجاد مي شود. اصطلاح فيرن به برفي اطلاق مي شود که از مرحله ذوب تابستاني مصون مانده سپس مرحله تغيير شکل در آن شروع شده است . وقتي عمل فشردگي يخ به حدي برسد که حبابها ي مجزاي هوا در آن پديد آيد . فيرن به يخچالي تغيير شکل مي دهد. به محض شکل گيري يخ واکنش آن کاملا به درجه حرارت يخ بستگي خواهد داشت. اگر يخ در زير نقطه فشار ذوب قرار داشته باشد به عنوان يخ سرد يا يخ قطبي شناخته مي شود.ديگر اينکه يخ به اندازه کافي به نقطه فشار ذوب نزديک وحاوي مقداري آب است که به آن يخ گرم اطلاق مي شود .
    يخ سرد در دو حالت تشکيل مي شود در حالت اول،فيرن در محيط هاي که آب وهواي بسيار سردي دارند،انباشته مي شود واين نوع يخ را ايجاد مي کند حالت دوم ايجاد يخ سرد بر اثر سرماي زمستاني موجود درلايه هاي سطحي يخچال است.اين نوع يخ سرد در سطح تمامي يخچالهاي زمستاني وجود دارد .يخ گرم وقتي ايجاد مي شود که حرارت کافي براي بالا بردن درجه حرارت يخ نسبت به درجه حرارت ذوب فشاري وجود داشته باشد
    ترکيبات يخ گرم وسرد در دو وضعيت اصلي متبلور مي شوند:
    الف_ يخچالهاي که کلا" حاوي يخ سردند
    ب_ يخچالهاي که هم يخ سرد و هم يخ گرم دارند ويخ گرم روي يخ سرد قرار گرفته است .

  9. #19
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    فرسايش يخچالي :
    همزمان با حرکت يخ و مواد تخريبي همراه آن چشم انداز سطح زمين تغيير مي يابد . شکلهاي که اساسا" توسط فرسايش يخچالي ايجاد شده باشند نسبتا" کم هستند و شامل دو گروه برآمدگيها و فرو رفتگيها مي شوند. که گروه برآمدگيها به دو دسته ، که اولي درامتداد جريان و شامل اشکال پشت نهنگي و دروملين سنگي مي شود و دومي به طور بخشي در امتداد جريان که شامل اشکال پشت گوسفندي مي شود.
    فرو رفتگيها نيز به دو دسته که اولي در امتداد جريان مانند شيارهاي يخچالي و دومي به طور بخشي در امتداد جريان که شامل حوضه يا محوطه سنگي مي شود.

    -عوارض پشت نهنگي : اين عوارض ازدهها تا صدها متر ارتفاع دارند و شامل برامدگيهاي هستند که سطح آنها صاف شده است وبعضي اوقات ممکن است شيب اطراف آنها به 40 درجه نيز برسد و در جائي که ضخامت يخ زياد است و حرکت کندي دارد ديده مي شوند.

    -دروملينها : اشکال بزرگتري هستند که به شکل مخروطي ظاهر مي شوند و جهت جريان جريان را بيشتر حفظ مي کنند .در دروملينها نسبت طول به عرض برابر 4 به 1 است .و ارتفاعشان از 5 تا 50 متر فرق مي کند وطولشان از 10 تا 3000 متر متفاوت است آنها به گونه اي هستند که در قسمت بالا حالتي منحني دارند ودر طرف مقابل کم کم باريک مي شود

    - تپه هاي يخي پشت گوسفندي : گروهي از عوارض هستند که تا اندازه اي در امتداد جريان يخ بوده و معمولا به عنوان علائم فرسايش يخچالي در نظر گرفته مي شوند اين عوارض تپه هاي کوچک نامتقارني را شامل مي شوند که يک طر فشان به آرامي بالا آمده و طرف ديگرشان پر شيب وغالبأ پرتگاهي است همچنين اندازه آنها متفاوت است و آنهاي که اندازه 1متري دارند به شکل محدب ديده مي شوند.در اين حالت سطحشان صاف شده و درز وشکافهاي کاملآ مشخص در رأس آ نها ديده مي شود عرض تپه هاي يخي پشت گوسفندي بزرگ ممکن است به چند صد متر برسد.

    -شيارها : تعدادي از فرورفتگيها هستند که از جريان يخ ناشي مي شوند و ممکن است طول آنها به12 کيلومتر هم برسد همچنين عرضي به اندازه 100 متر و عمقي برابر 30 متر دارند. اندازه اين حوضه ها شايد از چند متر تا چند صد کيلومتر متفاوت باشد در کناره اين حوضه ها علائمي وجود داردکه نشان دهنده يخ در آنهاست ويژگي اصلي آنها وجود يا عدم وجود ناهمواري و عمق ذياد آنهاست.

    - تيلها:مواد تخريبي هستند که توسط يخچال رسوب مي کنند .فرايند هاي دخيل در آزادسازي مواد تخريبي،وضعيت اين مواد را هنگام رسوبگذاري روشن مي کند اين فرايندها به دو دسته اوليه و ثانويه تقسيم مي شوند ، فرايند هاي اوليه در ماهيت رسوب به طور مستقيم دخالت دارندو فرايند هاي ثانويه سبب تغيير شکل رسوبها مي شود. تيلهاي ذوبي موادي هستند که در نتيجه ذوب به دو صورت ايجاد شده اند اين تيلها يا مستقيما" از آزاد شدن مواد تخريبي از يک توده ساکن يا بر اثر ذوب توده يخي محتوي مواد بوجود مي آيند. تيلها داراي جهت يافتگي خاصي مي باشد.

    -اسکرها :رسوب رودخانه هاي اندکه قبلا" در زير يخچالها وجود داشته اند، آنها بصورت پشته هاي سينوسي ظاهر مي شوند و نيمرخ طولي منظمي دارند ارتفاعشان از چند متر تا دهها متر و طولشان کمتر از يک کيلومتر تا صدها کيلومتر متغير است

  10. #20
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    نقش فرايند هاي بادي واشکال سطحي زمين در ژئومورفولوژي
    حرکت ماسه بادي : حمل ماسه ها توسط باد در دو حالت نسبتا وابسته به هم انجام مي شود يکي ازراه جحش،وديگري از راه خزش سطحي ،فرايند اول حدود چهار پنجم وحالت دوم يک پنجم کل انتقالات را در بر مي گيرد.

    سايش بادي : يکي از آثار بسيار جالب توجه فرسايشي مي باشد که در سنگها ظاهر مي شود و در آن سطوح سنگها در دوره طولاني تحت اثر باد سائيده شده اند.

    تپه هاي عرضي : منشاء اين تپه ها ارتباط با کشش عرضي آيروديناميکي دارد تپه هاي عرضي ممکن است بر اثر توسعه متناوب شبه برخان ها ويا زبانه هاي هلالي شکل حالت سينوسي پيدا کنند . اگر مقدار ماسه در خلاف جحت باد کمتر شود تپه هاي عرضي شايد ابتدا به رشته هاي بارخاني وسپس به بارخانهاي هلالي شکل منفرد تبديل شود

    تپه هاي ستارهاي : داراي سطوح لغزشي متعدد هستند که در نتيجه وزش بادهاي از چند جهت حاصل شده اند . اين تپه ها عموما داراي يک برجستگي بلند در وسط و سه يا تعداد بيشتري بازوي شعاعي در اطراف هستند.

    تپه ها ي ماسه اي ساحلي: پشت ساحل تشکيل مي شوند در اين مناطق باد به اندازه کافي وجود دارد همچنين بادهاي طوفاني با حرکتي مداوم وکافي براي انباشت ماسه ها در مکان مناسب موجود است
    1) رشته تپه هاي ساحلي عرضي :اين تپه ها موجدار وبدون گياه است و بيش از يک کيلومتر طول و حدود 30تا50 متر يا بيشتر ارتفاع دارند شيب آنها 30 تا34 درجه به طرف خشکي بوده وبا سرعت 30 متر در سال جابجا مي شوند . جاي که مقدار ماسه کاهش مي يابد تپه هاي عرضي به بارخانهاي کوچک تبديل مي شوند

    2) تپه هاي ماسه اي گياهدار : اين تپه ها رديف هاي با سطح موجدار يا صاف تشکيل ميدهند که به طور ممتد کشيده شده اند اما در جائي که پوشش گياهي تحليل رفته باشد به وسيله باد نامنظم پر از حفره مي شوند
    3)تپه هاي پارابوليک : اشکالي منفردند که بيش از5 تا 10 متر ارتفاع و 1تا2 کيلومتر طول دارند و در فرورفتگيهاي حاصل از تخريب گياهي و فرسايش بادي قرار مي گيرند

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •