صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 35

موضوع: ژئومورفولوژي (زمين ريخت شناسي )

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    Gadid ژئومورفولوژي (زمين ريخت شناسي )

    فهرست مطالب :
    تعريف و توصيف ژئومورفولوژي (زمين ريخت شناسي )
    تاريخچه پيدايش و تحول علم ژئومورفولوژي
    تحول دانش ژئومورفولوژي در قرن نوزدهم ميلادي
    مفاهيم ژئومورفولوژي نوين وژئومورفولوژي کاربردي
    ژئومورفولوژي و موضوعات مورد مطالعه در قلمرو کره زمين

    ژئومورفولوژي (زمين ريخت شناسي )
    دخالت اقليم در پيدايش ناهمواري از برخورد بين کره سنگي و کره هوا نتيجه مي شود. نحوه دخالت اقليم چه در زمينه هوازدگي و چه در ارتباط با تاثير مکانيکي فرايندهاي شکل زائي، در سطح خشکي ها بسيار متغيير مي باشد. دخالت مستقيم اقليم در پيدايش ناهمواري ها در مناطقي که فعاليت هاي کنترل نشده انسان باعث رخنمون يافتن فراوان سنگ ها مي شود و يا در مناطقي که بر اثر کم آبي يا سرماي شديد غالبا عاري از پوشش گياهي مي باشد، سازندهاي سطحي کم ضخامت و غالبا پراکنده که ازلحاظ خاکشناسي تحول کافي نيافته اند ظاهر مي شود.
    ژئومورفولوژي اقليمي ناهمواريها را در ارتباط با آب و هوا بررسي مي کند و دنباله ژئومورفولوژي ديناميکي است، زيرا ژئومورفولوژي ديناميکي تضاد عملکرد پديده هاي را در سطح زمين مطالعه مي کند که بين عوامل و فرايند هاي فرسايش حاصل شده اند. به عبارت ديگر ويژگي هاي ساخت يک ناهمواري از طريق عوامل مختلف يک سيستم شکل زائي تجزيه و تحليل مي شود. ژئومورفولوژي اقليمي به نحوي چهره ظاهري ناهمواري را بررسي مي کند در حالي که ژئومورفولوژي ساختماني استخوان بندي ناهمواري را در ارتباط با اهميت نسبي و نظم و ترتيب توده هاي از سنگ را مطالعه مي نمايد که در برابر فرسايش مقاومت هاي متفاوتي دارند.
    در اين بحث بعد از تجزيه وتحليل ارتباط ناهمواري با اقليم، جغرافياي اين ناهمواريها در محدوده هاي بزرگ اقليمي در سطح دنيا مطالعه خواهدشد. اين مطالعات به ما امکان مي دهد تا ارتباط کامل اين پديده را بامحيط هاي کنوني زيست اقليمي ارزيابي کنيم.
    ژئومورفولوژي
    يکي از شاخه هاي جغرافياي طبيعي و از پايه هاي اساسي علوم جغرافيا است که با ايجاد پل و گذرگاهي با ساير رشته هاي علوم طبيعي و زمين پيوند خورده است. ژئومورفولوژي ترکيبي از سه واژه ژئو به معناي زمين، مورف به معناي شکل، لوژي به معناي شناسايي مي باشد. به نظر مي رسد علم اشکال زمين که معادل فارسي آن است از عنوان پيکر زمين شناسي که قبلاً به کار مي رفت و ريخت شناسي که در حال حاضر براي ترجمه به فارسي اين کلمه انتخاب شده است، مناسبتر است. ظاهراً آنچه از کلمه ترکيبي ژئومورفولوژي استنباط مي گردد، توصيف شکل هندسي ناهمواريهاي پوسته زمين است و اين بحث توپوگرافي را در نظر مي گيرد که خود شاخه اي از ژئومورفولوژي است.
    خلاصه کلام، در قلمرو دانش ژئومورفولوژي، علاوه بر اينکه به توصيف صحيح، کامل و ژنتيک اشکال ناهمواريها توجه خواهيم داشت، در منشاء و کيفيت و عوامل بي شماري که در تغيير اشکال و يا در شکل گيري نوين پوسته زمين موثرند، به تفسير و تبيين خواهيم نشست. منظور از تحليل واژه ژئومورفولوژي تنها تعريف ين علم نبوده بلکه مهم آشنايي بامفهوم، روش و متدلوژي اين دانش است که هرپژوهشگر علوم زمين بايد بر آن احاطه کامل داشته باشد.
    مطالعه تاريخچه پيدايش و تحول علم ژئومورفولوژي، نشانگر اين واقعيت است که از نيمه قرن بيستم به اين طرف، توجه به ارتباط پديده هاي درون موضوعي ژئومورفولوژي و نيز رابطه آن با پديده هاي ساير علوم طبيعي و زمين و عوامل انساني سبب شد که ژئومورفولوژي با جهش خاصي درراه توسعه و پيشترفت حرکت کند و با ايجاد مناسباتي بين پديده هاي مورفولوژي و داده هاي انساني بر جنبه کاربردي آن در برنامه ريزي ها و عمران هاي ناحيه اي تاکيدشود.
    حال لازم است ژئومورفولوژي بارشته هاي ديگري مانند اقليم شناسي، زمين شناسي، گياه شناسي، اکولوژي، خاکشناسي، هيدروژئولوژي در ارتباط باشد تا بتواند تمام مسائل در يک اکوسيستم را در نظر گرفته و با هماهنگي با ساير رشته هاي علمي در طرح هاي جامع زمين شناسي، مرتع داري، آبخيزداري، بيابان زدايي، جنگل داري، محيط زيست و به طورکلي آمايش سرزمين نقش خود را ايفا کند.
    اميد آنکه مطالب مورد بررسي در اين مجموعه مورد استفاده دانشجويان و کارشناسان علوم زمين و جغرافيا وساير علاقه مندان قرار بگيرد.

  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    تاريخچه پيدايش و تحول علم ژئومورفولوژي
    قديمي ترين اطلاعات مربوط به مسائل ژئومورفولوژي را، با مفهوم و تعبير علمي و مدرن در آثار ارسطو مي توان يافت. ارسطو در سال324 قبل از ميلاد آناتومي، فيزيولوژي مقايسه اي، منطق، تاريخ فلسفه و زمين شناسي را بوجود آورد. او اولين کسي است که در موردگسترش دلتاي رودخانه ها و به جا گذاري رسوبات در درياها، مطالبي را بيان داشته و زمين را به عنوان کره اي که دائما در حال تحول است توصيف مي کند. به نظر ارسطو، تحول شکل زمين يا آرام و دائمي بوده و يا به طرز ناگهاني و در اثر بروز پديده هايي شديد انجام مي گيرد. درباره علل اين تحول از عمل رودخانه ها و درياها بحث شده که منجر به تسطيح اجتناب ناپذير کره زمين مي شود.
    حدود يک قرن پس از ارسطو، اراتوستن فيلسوف و رياضي دان يوناني، نظراتي در مورد تحول چهره زمين در رابطه با اعمال رودخانه ها و درياها بيان داشته و نتيجه اثرات آنها را در هموار شدن زمين نشان داده است.
    برناردپاليسي از دانشمندان عصر رنسانس در رابطه با مسائل ژئومورفولوژي افکار مدرني بيان مي کند که به برخي از آنها اشاره مي کنيم:
    الف) بين اعمال نيروهاي داخلي و خارجي يک رقابت منطقي وجود دارد که اولي منجر به پيدايش کوهها و دومي منتهي به تخريب و هموار شدن آنها مي گردد.
    ب) با توجه به تنش کند کننده اي که گياهان دربرابر جريان آبها دارند، رقابت بين گياهان و اعمال تخريبي آبهاي روان مشخص مي شود. در اين رابطه فکر کاشتن درختان براي جلوگيري از فرسايش به خوبي مشخص مي شود.
    ج) پديده هاي بيروني در فراهم آوردن موادي که سنگها را توليد مي کنند، نقش موثري دارند.
    د) بين پيدايش و تغيير شکل ناهمواريها و توليد خاکها، يعني عوامل ژئومورفولوژيک و خاک شناسي، روابط خاصي وجود دارد.

  3. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    تحول دانش ژئومورفولوژي در قرن نوزدهم ميلادي:
    در نيمه اول قرن نوزدهم لوئي آگاسيز(1873) 1807) زمين شناس و ديرينه شناس معروف سوئيسي، گسترش يخچالها و نقش آنها را در تغيير شکل ناهمواريها تائيد مي کند و به اين ترتيب اعمال يخچالها به عنوان عامل ديگر ژئومورفولوژي شناخته مي شود.
    روتيميه زمين شناس ديگر سوئيسي در سال 1869 در مورد اثرات نيروهاي دروني مطالعاتي انجام داد.
    در سال 1858 براي اولين بار عبارت ژئومورفولوژي به وسيله نومن بيان مي شود. هيم دانشمند آلماني در سال 1878 تاثيرتکتونيک را در ناهمواريها به صورت علمي بيان مي کند.
    ريختوفن را مي توان جزء پايه گذاران ژئومورفولوژي در آلمان به شمار آورد که در سال 1886 براي اولين بار در مورد اثرات انواع آب و هوا به ايجاد ناهمواريها اظهار نظر کرد واساس ژئومورفولوژي آب و هوايي را پي ريزي کرد.
    در نيمه دوم قرن نوزدهم ژئومورفولوژي با تئوري ويليام موريس ديويس (1934) 1850) در امريکا به مرحله جديدي پا نهاد. علم اشکال ناهمواريهاي زمين را که در سال 1858 توسط نومن" ژئومورفولوژي" ناميده شد و سپس در سال 1894 اين عبارت توسط البرت پانگ معروفيت پيدا کرد و تا آن زمان يکي از شاخه هاي فرعي زمين شناسي محسوب مي شد، ديويس به شکل علمي تخصصي با هدف و فرهنگ ويژه خود تعريف کرد و به اين علم نظام عقيدتي انسجام يافته اي بخشيد و اصالت آنرا تثبيت نمود. از اين نقطه نظر ديويس را مي توان بنيانگذار و پدر ژئومورفولوژي به عنوان علم تخصصي دانست.
    همچنين از جنگ جهاني دوم به بعد در فرانسه نسل جديدي از ژئومورفولوژي ظاهر مي شود.که بر حسب اوضاع روش هاي گوناگوني را دنبال مي کنند. در آن ميان ژئومورفولوژي آب وهوايي، که از مکتب هاي آلماني سرچشمه گرفته است از توسعه خاصي برخوردار مي گردد. تريکار يکي از بزرگترين ژئومورفولوگ هاي جهان از همان آغاز کاربر مبناي اين روش حرکت کرده و موفقيت هاي قابل تحسيني را، به ويژه در توسعه مفاهيم جديد اين علم بدست مي آورد. بطوري که بر اساس همين زير بناي علمي، درسال 1955 اولين بيانيه تشريحي سيستماتيک و مفصلي را ارائه مي دهد. اين بيانيه به اندازه اي مورد توجه قرار گرفت که بيرو يکي از برجسته ترين ژئومورفولوگ هاي عصر حاضر و مولف اثرات زيادي در قلمرو ژئومورفولوژي علمي، بخش مهمي از آنرا در سال 1968 در کتاب معروف و ارزنده خود به نام "کليات جغرافياي طبيعي" منتشر کرد.
    نتيجه اينکه از نيمه دوم قرن بيستم به بعد ژئومورفولوژي، با کوشش محققان پرکار و خستگي ناپذير، از حالت رکود و انزوا خارج مي شودو دانشمندان با استفاده از وسائل کار جديد و با توجه به تجزيه و تحليل عوامل مختلف و پالئوژئوگرافي، تئوري اين دانش را به مرحله عمل در مي آورند.
    گرايش به سوي ژئومورفولوژي کاربردي بسيار اهميت يافته و جنبه بين المللي پيدا کرده است و مي تواند در انتخاب مکان هاي مناسب جهت تاسيسات عظيم و سکونتگاه هاي مخصوص انسانها و يافتن راه حل هاي مناسب براي بلا ياي طبيعي که در برنامه ريزي عمران ناحيه اي بروز مي کند کمک هاي موثري را انجام دهد.

  4. #4
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    مفاهيم ژئومورفولوژي نوين و ژئومورفولوژي کاربردي
    ژئومورفولوژي کاربردي پس از توصيف منطقي و ژنتيک پديده ها و طبقه بندي موضوعات بر مبناي آن به تفسير و توضيح علمي و منطقي آنها مي پردازد. حالت ژنتيک پديده ها يکي از مهمترين ويژگي هايي است که در ژئومورفولوژي نوين با اهميت خاصي مورد توجه قرار مي گيرد. جنبه کاربردي ژئومورفولوژي با همين خصوصيات ژنتيکي در ارتباط است، زيرا ژنتيک در مورفولوژي، تدوين اصول و قواعد پيدايش اشکال مختلف ناهمواريها و شکل بندي و تحول بعدي آنها را به صورت منطقي و مستدل، امکان پذير مي سازد. تدوين اين قواعد بر اساس تغيير پذيري اشکال زمين با آهنگ هاي متفاوت انجام مي شود.
    علل تغييرات اشکال زمين را بايد در نيروهايي جستجو کرد که دردو طرف پوسته به آن فشار مي آورند و سخت با يکديگر در ارتباط هستند. اگر از برخي نيروهاي دروني سانحه بار مانند زمين لرزه ها، آتشفشان هاو .... صرفه نظر شود، مي توان چنين نتيجه گيري کرد که نيروهاي بيروني در تخريب و ايجاد تغييرات عمده اشکال ناهمواريهاي روي زمين مداخله دائمي دارند. انسان از مدتها قبل با اين تغييرات و ويرانيهاي حاصل از آنها آشنايي پيدا کرده و حتي براي جلوگيري از خطرات يا نتايج زيان بار آنها به فکر چاره و مقابله نيز افتاده است. اما خود انسان، در اکثر موارد، در تغيير اين پوسته، نقش موثري دارد. آگاهي از تغييرات اشکال پوسته زمين و نحوه آنها و نيروهايي که موجب اين تغييرات مي شود، مقدمات موضوعات ژئومورفولوژي کاربردي را فراهم مي آورد. همچنين ژئومورفولوژي در مقياس وسيعي با فعاليتهاي انسانها و مسائل آنها مرتبط است. براي اينکه فعاليت هاي وي بازدهي دلخواهي داشته باشد، بايد متناسب با ديناميک محيط و با در نظر گرفتن نقش عوامل مورفوژنيک تنظيم شود. در اينجاست که مطالعات ژئومورفولوژي که بر اساس مفاهيم جديد آن انجام شده است، با فراهم آوردن اطلاعات دقيق از مورفوديناميک محيط و شناخت مناطق با ثبات و يا ناپايدار و محاسبه ميزان پايداري و يا آسيب پذيري آن در ارتباط با نوع فعاليت، در خدمت انسان قرار مي گيرد. در اين صورت ژئومورفولوژي دقيقا مفهوم کاربردي را، به معني واقعي کلمه پيدا مي کندو مي تواند بسياري از مشکلات را که در برنامه ريزي هاي عمران ناحيه اي در زمينه هاي مختلف، از قبيل عمران، توسعه کشاورزي، جاده ها، سد سازي، استخراج معادن، مديريت محيط طبيعي مطرح مي شود، حل کرده و پاسخ هاي مناسب را براي مسائل متعددي که در اين رابطه عنوان مي شود، فراهم آورد.
    به همين جهت بعد از جنگ جهاني دوم ژئومورفولوژي کاربردي، در اغلب کشورهاي جهان با روش سيستماتيک و با اهميت خاصي مورد توجه قرار گرفته است و بررسي عوامل گوناگون را بطور ترکيبي مد نظر مي گيرد و مي تواند پاسخگوي نيازهاي برنامه هاي کشاورزي، ساختماني، عمراني و.... باشد.

    ژئومورفولوژي و موضوعات مورد مطالعه در قلمرو کره زمين
    ژئومورفولوژي شاخه اي از علوم طبيعي و زمين است و موضوع ويژه مطالعه آن سطح تماس مي باشد که محل برخورد قلمروي سه گانه آبي، گازي و جامد است. نيروهايي که از درون ليتوسفر سرچشمه مي گيرند و نيز نيروهايي که در خارج از آن بدست مي آيند، در اين سطح متعادل شده و انعکاس مي يابند.ژئومورفولوژي وظيفه دارد که نحوه تعادل و انعکاس اين انرژي ها را مطالعه و بررسي کرده و مشخص مي کند که هنگام تغيير يافتن اين تعادل، حالت سطح مذکور چگونه تغيير مي يابد. در اين قلمرو شاخه هاي ديگري نيز که به نحو خاصي با آن در رابطه بوده و حالت ديگري از تعادل نيروهاي ياد شده را مورد توجه قرار مي دهد به مطالعه و بررسي مشغول مي باشند. به طور کلي، ذات طبيعت با پيوندها و رابطه ها مشخص بوده و بريدگي ها و جدائي ها را، که متخصصان براي سهولت کار خود، به طور قرار دادي به وجود مي آورند، نمي پذيرد.

  5. #5
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    ژئومورفولوژِي دوران انسان زيست کواترنري ( Quaternary) :
    اين دوران که به دوران چهارم مشهور است اساسا قسمت بالايي دوران سوم بوده و شامل دو دوره به نامهاي پليوستوسن و هولوسن بوده که مجموعا روي هم رفته از 9/1 ميليون سال پيش آغاز شده است و تا امروزه نيز ادامه دارد. اين دوران با ظهور گونه هاي گاو، شتر، فيل و اسب مشخص مي شود.از اختصاصات جغرافيايي اين دوران مي توان وجود يخبندانهاي متوالي را نام برد که از تغييرات آب و هوايي مهم کره زمين ناشي شده اند و با پسروي و پيشروي دريا و همچنين تناوب فرسايش و رسوب گذاري همراه بوده است. از اختصاصات ديرينه شناسي اين دوران ميتوان به وجود انسانهاي سنگواره و نسلهاي آنها اشاره کرد.آب و هواي دوران چهارم بطور متناوب تغيير کرده و وجود دوره هاي يخچالي و بين يخچالي که اولي از روي پايين بودن درجه حرارت و فراواني ابرها و دومي از روي بالاتر بودن درجه حرارت و کمتر شدن ميزان ابرها تشخيص داده مي شوند، معرف اين تغييرات هستند. هر يک از اين نوسانات با جابجا شدن مناطق آب و هوايي قطبي به طرف استوا در دوره يخچالي و به طرف قطب در دوره بين يخچالي همراه بوده است.

    » دوره هاي يخچالي:
    دو دوره اصلي يخچالي در طول دوران چهارم شناخته شده که بوسيله يک دوره اصلي بين يخچالي ميندل- ريس (Mindel- Riss) از يکديگر جدا مي گردند. هر يک از اين دو دوره يخچالي نيز به تعدادي دوره کوچک يخچالي تقسيم مي شوند و داراي مراحل پيشرونده يا به تاخير افتاده اي هستند که وجود آنها مشکل تعيين سن مطلق يخچالها را زيادتر مي کند.
    يخچالها در اروپاي شمالي، آلپ و آمريکاي شمالي شناخته شده اند تعداد هر يک آنها در اين مناطق نيز متفاوت است و هم ارزي لازم تنها بين يخچالهايي که به دوره هاي جديدتري تعلق دارند، ديده مي شود.
    1) در اروپاي شمالي سه دوره يخچالي تشخيص داده شده است:
    - الستر (Elster): يخچالها از مناطق بسيار دور تا منطقه لايپزيک پيشروي کرده بودند.
    - ساآل (Saal): يخچالها از منطقه قبلي نيز بيشتر تجاوز کرده و تا حاشيه منطقه رن (Rhin) پيشروي کرده اند.
    - ويستول (Vistule): يخچالها به هامبورگ رسيده و مورنهاي آن از دانمارک تا ورشو و از آنجا تا روسيه بجاي مانده است.
    بعد از اين سه دوره يک دوره يخچالي تاخيري فرا مي رسد که پهنه آن تا کشورهاي اسکانديناوي محدود بوده و به وسيله درياي بالتيک احاطه مي شوند.

    2) در آلپ: در اين منطقه پنج دوره يخچالي شناخته شده است:
    - دوره يخچالي دونائو (Donau)، گونز (Gunz) و ميندل (Mindel) که نام آنها از دانوب و شعبات آن گرفته شده و همزمان با دوره الستر است.
    - ريس (Riss) : اين دوره يخبندان در داخل کوه هاي آلپ پيشروي کرده و تمام جلگه سوئيس را مي پوشاند.
    - وورم (Vovrem) : وسعت اين يخبندان کمتر از ريس است و يخچال رن به ليون نمي رسد.
    دوره تاخيري در منطقه آلپ با رشته اي از مورنها که اغلب درياچه هاي بزرگ جبهه شمالي (درياچه هاي فرانسه، سوئيس و اطريش) و جنوبي (درياچه هاي ايتاليا) آلپ را احاطه کرده اند، مشخص مي شود.

    3) آمريکاي شمالي:در اين دوره 4 دوره يخچالي ديده مي شود که بترتيب عبارتند از: نبراسکا، کانزاس، ايلينويز و ويسکانسن.
    دوره ويسکانسين با دوره هاي ويستول و وورم و دوره ايلينويز با دوره هاي ريس و ساآل از نظر زماني مطابقت دارند.

  6. #6
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    ژئومورفولوژي دوران نوزيستي سنوزوييک ( Cenozoic) :
    اين دوران 70 ميليون سال به طول انجاميده و تقريبا کمي بيشتر از يک سوم دوران دوم و حدود يک ششم دوران اول است و کوتاهترين دوران زمين شناسي ناميده مي شود. اين دوران به سه دوره پالئوژن (شامل پالئوسن، ائوسن و اليگوسن جمعا به مدت 40 ميليون سال)، نئوژن (شامل ميوسن و پليوسن جمعا به مدت 28 ميليون سال) و کواترنر (شامل پليوستوسن و هولوسن جمعا به مدت 2 ميليون سال) تقسيم مي شود. دوره هاي پالئوژن و نئوژن را روي هم دوره ترشياري نيز مي گويند.
    حد فوقاني و حد تحتاني اين دوران (همچنان که قبلا نيز گفته شد) کاملا مشخص نيست. حد تحتاني آن بعلت روشن نبودن حد فاصل بين آخرين اشکوب کرتاسه (ماستريشتين) و اولين اشکوب پالئوسن (دانين) و حد فوقاني آن نيز بعلت اختلاف نظر در واقعي بودن يا غير واقعي بودن دوران چهارم مبهم مي باشد.

    » ديرينه شناسي دوران سوم:
    از نظر ديرينه شناسي دوران دوم با ظهور و وفور پستانداران مشخص مي شود که کاملا نقش خزندگان را در دوران دوم بازي مي کنند. زيرا ساير دسته هاي گياهي و جانوري از دوره کرتاسه به بعد در روي کره زمين وجود داشته اند و فقط شايد بعضي از دسته هاي کوچک گياهي که به تک لپه ايها تعلق دارند مخصوص دوران سوم مي باشند.
    از مهره داران، سنگواره پستانداران معرف خوبي براي رخساره هاي خشکي بوده ولي اهميت بي مهرگان بويژه دوکفه اي ها و شکم پايان با توجه به فراواني آنها در دوران سوم نيز قابل توجه مي باشد. اهميت چينه شناسي سنگواره هاي کوچکتر کمتر از دسته هاي جانوري نبوده و عنوان مثال نوموليتها که منحصرا در پالئوژن شناخته شده اند، اين دوره را بطور دقيق مشخص مي سازند.
    آلوئولينها که قبلا در کرتاسه ظاهر شده بودند، در پالئوژن پراکندگي زيادي پيدا کرده و در نئوژن از بين رفته اند. اوربيتوئيديده ها که خانواده اي از ان به نام اوربيتوئيده ها در کرتاسه فوقاني ظاهر شده اند، خانواده ديگري نيز دارند که از بين آنها سه خانواده معرف سه دوره از دوران سوم مي باشند: اورتوفراگمينها براي ائوسن، لپيدوسيکلينها براي اوليگوسن، ميوژيپسينها براي ميوسن. گلوبوروتاليده ها که نزديک به گلوبوترونکانيده ها يعني موجودات پلانگتوني دوره کرتاسه محسوب مي شوند، ارزش چينه شناسي زيادي دارند.

  7. #7
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    حرکات کوهزايي دوران سوم:
    از لحاظ حرکات کوهزايي دوران سوم دوره اصلي براي تشکيل کوه هاي آلپ بوده و کمربندهاي کوهزايي حاشيه اقيانوس آرام و تتيس در اين دوران تحول زيادي پيدا کرده و وضع کنوني را به خود گرفته اند. در محدوده تتيس، پزرگناوديسهاي آلپي در دوره پالئوژن صورت کاملي به خود گرفته و در دوره نئوژن واحدهاي پالئوژئوگرافي جديدي بوجود آمده اند. گسلهاي زيادي که تشکيل آنها در ميوسن فوقاني آغاز شده و در پليوسن توسعه پيدا کرده اند از نتايج حرکات کوهزايي فوق محسوب مي شوند.
    عمده ترين فازهاي کوهزايي که در اين دوران تاثير کرده اند عبارتند از:

    -لاراميد: در اواخر کرتاسه و از پالئوسن رخداده و تاثير عمده اي در شکل گيري فلات ايران و آلپ داشته است.
    - پيرنه ئن: در ائاخر ائوسن و اوليل اليگوسن بوقوع پيوسته و در اروپا بيشتر تاثير داشته است.
    - هلوت: در اليگوسن تاثير کرده است
    - ساو: در اواخر آکويتانين و اوايل بورديگالين در ميوسن اتفاق افتاده است.
    - آتيک: در اواسط ميوسن اتفاق افتاده است.
    - رودانين: در مرز بين ميوسن و پليوسن بوقوع پيوسته است.
    - والاک: در اواسط پليوسن اتفاق افتاده است.
    - پاسادنين: در اواخر پليوسن تاثير کرده است.

    » جغرافياي ديرينه دوران سوم:
    کره زمين در پالئوژن از لحاظ جغرافيايي شباهت زيادي به دوره کرتاسه دارد. خشکي گندوانا به تقسيمات کوچکتري تقسيم مي شود و آمريکاي جنوبي، مجموعه آفريقا و عربستان که هنوز به هم متصل مي باشند، استراليا، شبه جزيره هند و ماداگاسکار که تازه از هم جدا شده اند را به وجود مي آورد. آمريکاي شمالي تقريبا از اوراسيا جدا مي شود و ارتباط اين دو توسط دو تنگه بين گروئنلند و جزاير بريتانيا واقع بوده برقرار مي گردد. به اين ترتيب اقيانوس هاي ديگر نيز بوجود مي آيند. البته هنوز هم اقيانوس منجمد شمالي باز نشده و از اليگوسن اين عمل آغاز مي شود. قاره ها توسط اقيانوسهاي مجاور خود مورد پيشروي قرار گرفته اند. کمربند حاشيه اي اقيانوس کبير محل فعاليت شديد آتشفشاني نوع آندزيتي بوده و حرکات کوهزايي لاراميد را به دنبال داشته است. کمربند تتيس در ائوسن و بويژه در اواخر آن تغييرات مهمي را در منطق بزرگناوديس باعش مي شود و در اواخر همين دوره است که جنبشهاي مماسي آغاز مي گردد. در دوره اليگوسن، مرحله بزرگناوديس تاخيري که از ابتداي ائوسن با تشکيل آندزيتها در حوضه داخلي آغاز شده بود به مرحله تکاملي خود مي رسد و در دوره ميوسن افزايش بيشتري مي يابد.
    در دوره ميوسن، قاره ها و اقيانوسها وضعي شبيه وضع کنوني داشته اند با مختصر پيشروي و پسروي دريا در روي ساحل و هم چنين از روي جدا بودن دو قاره آمريکاي شمالي و جنوبي در محل کانال پاناما و اتصال عربستان به آفريقا در محل بحر احمر از آن تميز داده مي شوند. کمربندهاي کوهزايي در اين دوره نيز کمربندهاي حاشيه اقيانوس کبير و تتيس بوده است. تغييراتي که در دوره پليوسن در زمين صورت گرفته است بدين صورت بوده که اتصال بين آمريکاي شمالي و جنوبي به وسيله باريکه اي از خشکي برقرار مي شود و خشکي عربستان و آفريقا در محل درياي احمر کشيدگي پيدا مي کند و اين دريا شروع به تشکيل شدن مي نمايد.

  8. #8
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    آب و هواي دورا ن سوم:
    آب و هواي دوران سوم تا حدودي شبيه دوران چهارم بوده و به دلايل زير با دوران اخير مختصر اختلافي داشته است:
    - قطبين زمين در دوران سوم بطور کامل در محل فعلي آن نبوده ولي در طول اين دوران به حالت کنوني نزديک شده است.
    - آب و هواي کنوني کره زمين که بايد يخچالي يا لااقل بين يخچالي در نظر گرفته شود ماخذ خوبي براي مقايسه است. زيرا اگر عرق چينهاي يخچالي امروزه از بين مي رفتند، مناطق آب و هوايي در جهت قطبين جابجا شده و آب و هوايي زمين در دوره کنوني به مناطق آب وهوايي در دوره کرتاسه نزديک مي شدند.بطورکلي آب و هوا در دوران سوم در همه جا بويژه در نقاطي که دو عامل فوق دست به دست هم داده اند گرمتر از امروزه بوده است.

    » سنوزوييک در ايران:
    پس از نزديک شدن بخش قدامي آفريقا به اوراسيا و برخورد آن در جنوب ترکيه، پيچ و تابهايي در روند ساختماني حاصل شد که علت آن برآمدگي دماغه آفريقا بود. روند ساختماني زاگرس، افيوليتهاي آن، افيوليتهاي هلالي و حلقوي مانند، دگرگوني هاي زون سنندج- سيرجان و توده هاي نفوذي حاشيه آن از تبعات اين برخورد محسوب مي شود.
    شبه قاره هند، پس از جدايي از گندوانابسمت جنوب اوراسيا پيشروي کرد و حدود 50 ميليون سال پيش تصادم و برخورد آن با جنوب آسيا صورت گرفت و اقيانوس تتيس در حد بين تبت و هند بسته شد. اثر اين برخورد در ساختارهاي شرق ايران تغييراتي بوجود آورده است بنحوي که اقيانوس موجود بين بلوک لوت و هلمند (افغانستان) بسته شد و در فليشهاي شرق ايران دگرگوني خفيفي ايجاد شد و امتداد محور چينها و گسلها دچار تغيير شد و بعد از چين خوردگي شديد، ماگماتيسم کالکوآلکالن ظاهر گرديد.
    با باز شدن درياي سرخ که مقدمات آن در اورايل سنوزوييک فراهم شده بود، در اواخر پليوسن شکل فعلي آن پديدار شد و متعاقب آن قاره آفريقا از عربستان جدا شده و عربستان به ايران نزديک شد، در نتيجه بعلت سرعت بيشتر بخش آزاد جنوبي نسبت به بخش شمالي، چين خوردگيها و تغيير شکلهايي در بخش جنوب و جنوب غربي کشور ما اتفاق افتاد و بدين ترتيب زاگرس از آب خارج و شکل و امتداد نهايي کوه هاي آن ترسيم شد.

    رخساره هاي مهم پالئوژن در ايران عبارتند از:
    - رخساره مردابي در قم، سمنان و سياه کوه.
    - رخساره هاي دريايي همراه با فسيلهاي مربوط به مناطق کم عمق تا عميق در قسمتهاي عمده از البرز و جنوب ايران
    - رخساره هاي تخريبي نظير ماسه سنگ و کنگلومرا که در حوضه قم و شمال دره فيروزکوه مشاهده مي گردند.
    از ديگر نقاطي که در آن تشکيلات پالئوژن ديده شده اند عبارتند از: خراسان، سبزوار، زنجان، زاهدان، بلوچستان، بين اصفهان و کاشان متعلق به ائوسن و دزفول، شوشتر، خرمشهر و هفت گل مربوط به اليگوسن.
    دوره نئوژن درايران نيز نظير اروپا در ابتدا با جنبشهاي کوهزايي مهمي همراه بوده است و در نتيجه آن، قسمت مهمي از ايران در البرز و زاگرس سر از آب خارج کرده اند در اين دوره وسعت درياها به مراتب کمتر مي شود و مخصوصا در اواخر آن درياي باز شمال ايران به درياي بسته خزر و سياه تبديل مي گردد.
    رخساره هاي اين دوره عبارتند از:
    - رخساره مردابي مثل سنگهاي گچي و نمکي يا ته نشيني هاي رسي گچ دار که در دوره ميوسن بيشتر سنگهاي پوششي نفت را تشکيل مي دهند.
    -تشکيلات تخريبي نظير ماسه سنگ و کنگلومرا مثل کنگلومراي بختياري.
    -تشکيلات دريايي کمياب تر از ساير تشکيلات بوده و تشکيلاتي از آن در حوالي قم با فسيل لپيدوسيکلينا، سمنان، آذربايجان و بندرعباس ديده مي شود

  9. #9
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    ژئومورفولوژي دوران ميان زيستي مزوزوييک ( (Mesozoic
    اين دوران 160 ميليون سال به طول انجاميده است: ابتداي دوره به ترياس 225 ميليون سال پيش و انتهاي آن دوره کرتاسه مربوط به 65 ميليون سال پيش مي باشد.
    مقايسه دوران دوم با دوران اول نشان مي دهد که بين اين دو دوران مفهوم مشترکي وجود ندارد. در دوران اول حرکات کوهزايي منجر به تشکيل دو سري چين خوردگي گرديده اند در حالي که حرکات کوهزايي دوران دوم موجب بوجود آمدن بخشي از يک سري چين خوردگي (چين خوردگي هاي آلپ) شده اند.
    دوران سوم به سه دوره تقسيم مي شود: ترياس (45 ميليون سال)، ژوراسيک (45 ميليون سال) و کرتاسه (70 ميليون سال). هر کدام از اين دوره ها به چند زير دوره و اشکوب تقسيم مي شوند که در جدول زير آمده است.
    تعيين حد بالايي و پاييني با مشکلاتي همراه است زيرا: با وجود اينکه حد پاييني اين دوران از نظر چينه شناسي و حرکات کوهزايي (خاتمه فاز هرسينين و شروع فازهاي سيمرين) کاملا مشخص است ولي در برخي مناطق پرمين با ترياس با هم يکي شده و پرموترياس را بوجود آورده اند. حد فوقاني اين دوران فقط بر اساس ديرينه شناسي بنا گرديده و با وجود چين خوردگيهاي لاراميد (شروع دوران سوم)، ولي در اکثر رشته کوه ها، تشکيلات دوران سوم ادامه تشکيلات دوره کرتاسه مي باشد.

    » ديرينه شناسي دوران دوم:
    اختصاصات ديرينه شناسي دوران دوم عبارتند از:
    - از بين رفتن بعضي گروه ها در اواخر دوران اول مثل تريلوبيتها و فوزولينها.
    -بعضي از گروه ها که از لحاظ چينه شناسي رل مهمي را در دوران اول داشته اند، در طول دوران دوم از بين رفته اند مثل اکتينوزوئر ها (از خانواده مرجانها)، اسپيريفريدها (از بازوپايان)، اورتوسراتيده (از سرپايان)، استگوسفالها (از دوزيستان)، ترومورف (از خزندگان) و پتريدوسپرمها و کوردائيتها (از گياهان).
    - ظاهر شدن بعضي گروه ها در دوران دوم مثل نهاندانگان از گياهان، پستانداران و پرندگان.
    - فراوان شدن بعضي گونه ها در دوران دوم مثل بازدانگان از گياهان، خزندگان با اندازه هاي غير عادي (دايناسورها) و آمونيتها و بلمنيتها.
    -فراواني ميکروفسيلهاي حيواني (اوربيتوئيدسها، اربيتولينها و گلوبوترونکاناها) و گياهي ( دازيکلاداسه، ديپلوپورها، ژيروپورلها و کلي پئين) .

    حرکات کوهزايي دوران دوم:
    اين دوران را ميتوان دوران آمادگي براي جنبشهاي کوهزايي عظيم آلپي دانست که قسمت اعظم آن در دوران سوم اتفاق افتاده است. فازهاي کوهزايي اين دوران عبارتند از:
    -سيمرين پيشين: در اواخر ترياس بوقوع پيوسته و در آسيا نقش مهمي داشته است.
    -سيمرين پسين: در اواخر ژوراسيک بوقوع پيوسته و در کرانه هاي اقيانوس کبير به خوبي تشخيص داده شده و به نامهاي نوادين در آمريکاي شمالي و آندين در آمريکاي جنوبي ناميده مي شود.
    -اطريشين:بين کرتاسه پاييني و بالايي در تمام منطقه مديترانه ديده مي شود و چين خوردگيهاي اطريشين با طغيان فراوان رخساره هاي فليش مشخص ميگردد که در بعضي نقاط با دگرشيبي همراه است.
    -لاراميد: در اواخر کرتاسه فوقاني و يکي از مهمترين فازهاي کوهزايي بوده که باعث شکل گرفتن فلات ايران و کوه هاي آلپ نيز شده است.

  10. #10
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2009/12/08
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    458

    پیش فرض

    » جغرافياي ديرينه دوران دوم:
    بررسي وضع زمين در دوران دوم نشان مي دهد که در نتيجه کشيدگي ممتد خشکيها در طول اين دوران قاره هايي که احتمالا در دوران اول بهم پيوسته بودند، شروع به تقسيم شدن نموده و کلا دو قاره زير را بوجود آورده اند:
    1) خشکي شمالي به نام آنگارا شامل: آمريکاي شمالي، آسيا و اروپا.
    2) خشکي بزرگ جنوبي به نام گندوانا شامل: استراليا، هند، ماداگاسکار، آفريقا و آمريکاي جنوبي.

    در طول دوران دوم اقيانوس هند در ابتداي ترياس و ژوراسيک و اقيانوس اطلس در کرتاسه تشکيل شده در صورتي که اقيانوس کبير همواره وجود داشته است. در ابتداي ترياس دو خشکي بزرگ آنگارا و گندوانا وجود داشته است. در طول اين دوره خشکي گندوانا که از دوره پرمين با جداشدن ماداگاسکار از بقيه آفريقا شروع به تقسيم شدن نموده بود، به تغييرات خود ادامه مي دهد ولي آنگارا به همان صورت باقي مانده بود.
    در ژوراسيک کره زمين تغييرات کمتري را نسبت به ترياس متحمل شده بود. شبه قاره هند، استراليا و ماداگاسکار در اين دوره وجود داشته اند. با پيشروي دريا در ژوراسيک فوقاني کم کم خشکي آنگارا نيز شروع به جدا شدن مي کند. در خشکي آنگارا آب و هوا معتدل بوده ولي در گندواناآب و هوار حاره حاره اي با رخساره هاي تخريبي وجود داشته است. در حواشي اقيانوس کبير نيز فعاليت هاي شديد آتشفشاني (وجود آندزيت ها) وجود داشته است.
    در دوره کرتاسه تقسيم گندوانا به قاره هاي کوچکتر پايان پذيرفته و توام همراه با تشکيل اقيانوس اطلس جنوبي بوده است. مجموعه شمالي تا کرتاسه فوقاني به صورت واحد بوده و از اين دوره به بعد با تشکيل اقيانوس اطلس شمالي تقسيماتي در آن صورت گرفت. درياها در کرتاسه پاييني محدود به حاشيه قاره ها بودند ولي در کرتاسه بالايي بشدت پيشروي کرده و وسيعترين و مهمترين حالت خود را در طول دوران دوم و سوم به دست آورده اند.

    آب و هواي دوران دوم:
    از لحاظ آب و هوايي دوران دوم در اروپا و يا در آمريکاي شمالي با حرکت ملايم قطبين در يک سطح نصف النهاري مشخص مي گردد. که بيش از پيش به محل قرار گرفتن قطبين کنوني زمين نزديک مي شوند. براي قطب شمال اروپايي 40 درجه عرض شمالي در پرمين، 45 درجه در ترياس، 60 درجه در ژوراسيک و نزديک به 80 درجه در کرتاسه است. در اين مناطق که از قسمت جنوبي آنها خط استواي آن دوره عبور مي کرده، آب و هوا تدريجا شروع به سرد شده نموده و از اين نظر آب و هوا براي نيمکره شمالي از نيمه حاره اي به معتدل و براي نيمکره جنوبي از نيمه استوايي به نيمه حاره اي تبديل گرديده است.در طول دوران دوم آب و هوا در خشکي ها تغييرات معکوسي پيدا کرده و به عنوان مثال گندوانا که در کربونيفر و پرمين آب و هواي يخچالي داشته، شروع به شدن نموده است.

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •