وقتی توی چشمی تلسکوپ نگاه کردم باورم نمی‌شد که دارم درست می‌بینم: درست پیش روی من، وسط صورت فلکی سنبله، یک سیاره داشت دور یک ستاره متوسط‌الجثه می‌چرخید. آن هم نه هر سیاره‌ای؛ اقیانوس داشت و خشکی‌های بزرگ و کلاهک‌های یخ قطبی، درست مثل زمین.

دقیق‌تر که نگاه کردم تازه عظمت ماجرا دستم آمد: سیاره نه فقط خیلی شبیه زمین بود بلکه دقیقا عینِ عینِ زمین بود! دوقلوی همسانِ سیاره خودمان.

کف کردم. باید برای لحظاتی هم که شده از تلسکوپ فاصله می‌گرفتم و به این اکتشاف فکر می‌کردم. سیاره‌ای لنگه زمین! آیا آدم هم داشت؟ آیا آدم‌هایش عین ما بودند؟ آیا مشکلاتشان مثل ما بود؟ آرزوهایشان چطور؟ وقتی بالاخره جرات کردم دوباره توی تلسکوپ نگاه کنم، فهمیدم که اشتباه کرده‌ام. سیاره، عین زمین نبود. در واقع شکل قاره‌هایش اصلا ربطی به قاره‌های ما نداشت، اقیانوس‌هایش هم فرق می‌کرد. خیلی چیزهای دیگرش هم متفاوت بود اما هنوز هم یک سیاره بود و اولین نمونه کشف‌شده با چنین مشخصاتی، خارج از منظومه شمسی خودمان.

بعد ناگهان متوجه چیزی شدم: طبق محاسبات من، کل سیاره، با اقیانوس‌ها و قاره‌ها و بقیه مخلفاتش فقط دو کیلومتر قطر داشت و ثانیه‌ای بیست بار دور خودش می‌چرخید. یک دنیای مینیاتوری با سرعتی سرسام‌آور!

کف کردم. نشستم روی صندلی و صورتم را با ناباوری و بهت، مالیدم. بعد محاسباتم را دوباره چک کردم و فهمیدم که قطر سیاره را اشتباه تخمین زده‌ام؛ سیاره، نه تنها مینیاتوری نبود بلکه تقریبا اندازه زمینِ خودمان بود. سرعتش هم آن‌قدر که حساب کرده بودم زیاد نبود و در واقع خیلی خیلی کندتر می‌چرخید؛ کمی کندتر از زمین خودمان. اما این‌ها چیزی از شور و اشتیاق زایدالوصف من کم نکرد.

چه اسمی باید روی این سیاره جدید می‌گذاشتم؟ سیاره‌ای که با اقیانوس‌های آبی بزرگ و قاره‌های پهناور و کلاهک‌های یخ قطبی‌اش به زمین عزیزمان پهلو می‌زد. بعد ناگهان متوجه چیزی شدم: این سیاره، کپی دوقلوی زمین نبود بلکه شباهت خیلی خیلی زیادی به یک زمین وارونه داشت!