color=#0000CD]هفت اختر بي اب را كاين خاكيان را مي خورند هم اب بر اتش زنم هم بادهاشان بشكنم
گشتم مقيم بزم او چون لطف ديدم عزم او گشتم حقير رااو تاساق شيطان بشكنم
گر پاسبان گويد كه هي بروي بريزم جام مي دربان اگر دستم كشد من دست دربان بشكنم
چرخ ارنگرددگرددل ازبيخ واصلش بركنم گردون اگردوني كند گردون گردان بشكنم
خوان كرم گسترده اي مهمان خويشم بردهاي گوشم چرامالي اگر من گوشه ي نان بشكنم
اي كه ميان جان من تلقين شعرم ميكني گرتن زنم خامش كنم ترسم كه فرمان بشكن
از در درامدی ومن ازخود به در شدم گویی کزین جهان به جهان دگرشدم
گوشم به راه تاکه خبر میدهدزدوست صاحب خبربیامدومن بی خبرشدم
گفتم مگرم ببینمش درداشتیاق ساکن شودبدیدم مشتاق تر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش افتاب مهرم به جان رسیدوبه عیوق برشدم
دستم ندادقوت رفتن به پیش دوست چندی به پای رفتم وچندی به سر شدم
من چشم ازاوچگونه توانم نگاهداشت کاول نظربه دیده اودیده ور شدم
تارفتن ببینم وگفتنش بشنوم ازپای تاسرسمع وبصرشدم
بیزارم ازوفای تویک روزیک زمان مجموع اگرنشتم وخرسنداگرشدم
اوراخودالتفات نمیدهدبه صیدمن من خویشتن اسیرکمندنظرشدم
گرچه سكوت بلندترين فرياد عالم است ولي گوشم ديگر طاقت فريادهاي تو را ندارد عزیز دلم كمي با من حرف بزن