نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: شفاعت

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    Smile شفاعت

    بسم الله الرحمن الرحیم


    تحقيقي پيرامون مساله شفاعت

    چکیده:


    شفاعت یکی از عقایدتمامی ادیان الهی است که نه تنها در اسلام بلکه در سایر ادیان ابراهیمی نیز بوده وهست .

    این عقیده که بر اساس کتاب و سنت و عقل اثبات شده تقریباً مورد اتفاق تمامی مسلمین است و به جز گروهی اندک هیچ یک از فرق و مذاهب اسلامی در

    معنای مصطلح آن تشکیکی نکرده اند.

    منشاء این اختلاف را باید در نگاه ناقص و سطحی گروه مخالف به مساله شفاعت جستجو کرد.

    و این انحراف و مخالفت تا بدانجا کشیده که این مساله را همپای شرک بالله معرفی می کنند با آنکه آیات و روایات فراوانی درباره آن وجود دارد.

    ان شاء الله در این تحقیق به بررسی کامل معنای شفاعت و بررسی آیات و روایات وارده و شبهات پیرامون آن می پردازیم.



    کلید واژه ها: شفاعت ، شفاعت تکوینی ، شفاعت تشریعی ، شفیع ، شرک



  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    معنای لغوی شفاعت :

    در ابتدا به سراغ کتب لغت رفته و معانی ای که ذکر کرده اند را می آوریم:

    قال الخليل في كتاب العين :
    الشفع : ما كان من العدد أزواجا . تقول : كان وترا فشفعته بالآخر حتى صار شفعا . وفي القرآن " والشفع والوتر " ( سورة الفجر / 3 )

    الشافع : الطالب لغيره ، وتقول استشفعت بفلان فتشفع لي إليه فشفعه في . والاسم : الشفاعة . واسم الطالب : الشفيع

    والشافع : المعين ، يقال فلان يشفع لي بالعداوة ، أي يعين علي ويضادني قال النابغة : أتاك امرؤ مستعلن شنآنه له من عدو مثل ذلك شافع أي : معين(1)

    - الصحاح - الجوهري :
    الشفع : خلاف الوتر ، و هو الزوج . تقول : كان وترا فشفعته شفعا(2)

    - لسان العرب - ابن منظور :
    شفع : الشفع : خلاف الوتر ، وهو الزوج . تقول : كان وترا فشفعته شفعا(3)

    وقال الراغب في المفردات :
    الشفع : ضم الشيء إلى مثله ويقال للمشفوع شفع
    والشفاعة : الانضمام إلى آخر ناصرا له وسائلا عنه ، وأكثر ما يستعمل في انضمام من هو أعلى حرمة ومرتبة إلى من هو أدنى . ومنه الشفاعة في القيامة قال ( لا يملكون الشفاعة إلا من اتخذ عند الرحمن عهدا . لا تنفع الشفاعة إلا من أذن له الرحمن . لا تغني شفاعتهم شيئا . ولا يشفعون إلا لمن ارتضى . فما تنفعهم شفاعة الشافعين ، أي لا يشفع لهم . ولا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة . من حميم ولا شفيع . من يشفع شفاعة حسنة . ومن يشفع شفاعة سيئة ، أي من انضم إلى غيره وعاونه وصار شفعا له أو شفعيا في فعل الخير والشر فعاونه وقواه وشاركه في نفعه وضره .(4)


    همانگونه که مشاهده می کنید شفع در لغت به معنای زوج شدن دو تا شدن ضمیمه شدن در مقابل فرد بودن و وتر بودن آمده واین همان معنای حقیقی شفع

    است اما اینکه شفع به معنای معین و ناصر معنایی مجازی می باشد چنانچه زمخشری در اساس البلاغه به این مطلب تصریح نموده:

    و من المجاز :فلان یعادینی و له شافع ای معین یعینه علی عداوتی(5)


    ادامه دارد . . .
    ---------------------------------------------------

    1 - كتاب العين ج 1 ص 260
    2 - الصحاح - الجوهري ج 3 ص 1238
    3 - لسان العرب - ابن منظور ج 8 ص 183
    4 - المفردات الراغب الاصفهانی ص 263
    5 - اساس البلاغه زمخشری ج 1 ص 513


    _________________
    فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    تجزيه و تحليل معني شفاعت :

    در حقيقت ‏شخصي که متوسل، به شفيع ميشود نيروي خودش را که به تنهائي ‏براي رسيدنش به هدف کافي نيست، با نيروي شفيع گره مي‏زند،

    و در نتيجه آن را دو چندان نموده، به آنچه ميخواهد نائل مي‏شود، بطوريکه اگر اين کار را نمي‏کرد، و تنها نيروي خود را به کار مي‏زد، به مقصود خود نمي‏رسيد،

    چون نيروي خودش به تنهائي ناقص و ضعيف و کوتاه بود.

    و اما بحث اجتماعي آن، و اينکه تا چه پايه معتبر است؟

    ميگوئيم: شفاعت‏ يکي از اموري است‏ که ما آن را براي رسيدن به مقصود به کار بسته، و از آن کمک مي‏گيريم و اگر موارد استعمال آن را آمارگيري کنيم، خواهيم

    ديد که بطور کلي در يکي از دو مورد از آن استفاده مي‏کنيم، يا در موردجلب منفعت و خير، آن را به کار مي‏زنيم، و يا در مورد دفع ضرر و شر، البته نه هر نفعي، و نه

    هرضرري، چون ما هرگز در نفع و ضررهائي که اسباب طبيعي و حوادث کوني آن را تامين مي‏کند، از قبيل گرسنگي و عطش و حرارت و سرما و سلامتي و مرض،

    متوسل به شفاعت نمي شويم، وقتي‏گرسنه شديم بدون اينکه دست به دامن كسي بشويم، خود برخاسته براي خودمان غذا فراهم مي‏کنيم و همچنين آب و

    لباس و خانه و دارو تهيه مي‏کنيم.

    و توسل ما به اسباب و شفيع قرار دادن آنها، تنها در خيرات و شرور، و منافع ومضاري استکه اوضاع قوانين اجتماعي و احکام حکومت، پيش مي‏آورد،

    چون در دائره حکومت و مولويت از يک سو و عبوديت و طاعت از سوي ديگر، احکامي از امر و نهي هست، که اگر محکوم و رعيت به آن احکام عمل کند،

    و تکليف حاکم و مولي را امتثال نمايد، آثاري از قبيل مدح ‏زباني و يا منافع مادي، در پي دارد، و اگر با آن مخالفت نموده، و از اطاعت تمرد و سرپيچي کند،

    آثار ديگري از قبيل ضرر مادي، و يا معنوي در پي دارد، پس مثلاً وقتي‏ مولائي به غلام خود امر و يا نهي کند، و او هم امتثال نمايد، اجري آبرومند دارد، و اگر مخالفت

    کند، عقاب يا عذابي .

    ازهمينجا دو نوع وضع و اعتبار درست ميشود، يکي وضع حکم و قانون، و يکي هم وضع آثاريکه برموافقت و مخالفت آن مترتب ميشود.

    و بنابر همين اساس آسياي همه حکومتهاي عمومي و خصوصي، و مخصوصا حکومت بين ‏هر انساني با زير دستش مي‌چرخد.

    بنابراين اگر انساني بخواهد به کمالي و خيري برسد، مادي يا معنوي، که از نظرمعيارهاي اجتماعي، آمادگي و ابزار آن را ندارد و يا بخواهد از خود شري را دفع کند،

    شري که بخاطر مخالفت متوجه او ميشود، و از سوي ديگر قادر برامتثال تکليف، و اداي وظيفه نيست، در اينجا متوسل به شفاعت ميشود.

    و به عبارتي روشن‏تر، اگر شخصي بخواهد به ثوابي برسد که اسباب آن را تهيه نديده، و ازعقاب مخالفت تکليفي خلاص گردد، بدون اينکه تکليف را انجام دهد، در

    اينجا متوسل به شفاعت‏ مي‏گردد، و مورد تاثير شفاعت هم همين جاست، اما نه بطور مطلق.

    براي اينکه بعضي افراد هستندکه اصلا لياقتي براي رسيدن به کمالي که مي خواهند ندارند، مانند يک فرد عامي که مي خواهد با شفاعت اعلم علماء شود، با

    اينکه نه سواد دارد، و نه استعداد، و نه رابطه‏اي که ميان او و آن ديگري ‏واسطه و شفيع شود ندارند، مانند برده‏اي که به هيچ وجه نمي‏خواهد از مولايش اطاعت

    کند، ومي خواهد در عين ياغي‏گري و تمردش به وسيله شفاعت مورد عفو مولا قرار گيرد که در اين فروض، شفاعت ‏سودي ندارد،

    چون شفاعت وسيله‏اي است براي تتميم سبب، نه اينکه خودش مستقلا سبب باشد.





    _________________
    فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    شرط ديگري که بعد از داشتن لیاقت در شفاعت هست، اين است که تاثير شفاعت‏ شفيع در نزد حاکمي که‏ نزدش شفاعت ميشود بايد تاثير جزافي و غير عقلايي

    نباشد، بلکه بايد آن شفيع چيزي را بهانه و واسطه قرار دهد که به راستي در حاکم اثر بگذارد، و ثواب او و خلاصي از عقاب او را باعث‏ شود،

    پس شفيع از مولاي حاکم نميخواهد که مثلا مولويت‏ خود را باطل، و عبوديت عبد خود را لغو کند، و نيز نمي خواهد که او از حکم خود و تکليفش دست بردارد، و يا آن

    را به حکم ديگر نسخ نمايد، حالا يا براي همه نسخ کند، و يا براي شخص مورد فرض، که خصوص او را عقاب نکند.

    و نيز از او نمي خواهد که قانون مجازات خود را يا بطور عموم و يا براي شخص مورد فرض‏ لغو نموده، يا در هيچ واقعه و يا در خصوص اين واقعه مجازات نکند،

    شفاعت معنايش اين نيست، و شفيع چنين تاثيري در حکم و مولويت مولا و عبوديت عبد، يا در مجازات او ندارد،

    بلکه شفيع بعد از آنکه اين سه جهت را مقدس و معتبر شمرد، از راه‏هاي ديگري شفاعت‏ خود را مي‏کند،

    مثلا يا به صفاتي از مولاي حاکم تمسک مي‏کند، که آن صفات اقتضا دارد که از بنده ‏نافرمانش بگذرد، مانند بزرگواري، و کرم او و سخاوت و شرف دودمانش.

    و يا به صفاتي در عبد تمسک می جويد، که آن صفات اقتضاء مي‏کند مولا بر او رافت ببرد، صفاتيکه عوامل آمرزش و عفو را برمي‏انگيزد، مانند خواري و مسکنت و حقارت و بد حالي وامثال آن.

    و يا به صفاتي که در نفس خود شفيع هست، مانند محبت و علاقه‏اي که مولا به او دارد، و قرب‏منزلتش، و علو مقامش در نزد وي

    از اينجا براي کسي که در بحث دقت کرده باشد، معلوم و روشن مي‏گردد که شفيع، عاملی را بر عاملی حکومت و غلبه می دهد عاملي‏از عوامل مربوط به مورد

    شفاعت، بر عاملي ديگر که عقاب را سبب شده، حکومت و غلبه ميدهد، حال يا آن عامل همانطور که گفتيم صفتي از صفات مولي است، ياصفتي از صفات عبد

    است، يا از صفات خودش، هر چه باشد آن عامل را تقويت مي‏کند، تا برعامل عقوبت، يا هر حکمي ديگر که مي خواهد خنثايش کند،

    يعني مورد عقوبت را از اينکه مورد عقوبت باشد بيرون نموده، داخل در مورد رفع ‏عقوبت نمايد،(به عبارت ديگر عبد ديگر در موارد مورد عقاب قرار نمي گيرد و از تحت

    آن موضوع خارج مي شود) پس ديگر حکم اولي که همان عقوبت بود، شامل اين مورد نمي شود، چون ديگر مورد نامبرده مصداق آن حکم نيست، نه اينکه در عين

    مصداق بودن، حکم شاملش نشود، تا مستلزم ‏ابطال حکم باشد و تضادي پيش آيد، اينطور نيست،

    بلکه‏ حقيقت‏ شفاعت واسطه شدن در رساندن نفع و يا دفع ضرر است، بنحو حکومت(تغيير موضوع)، نه به نحو مضاده، و تعارض.


    نکته ديگري که از اين بيان روشن ميشود، اين است که شفاعت‏ خودش يکي از مصاديق‏ سببيت است، و شخص متوسل به شفيع، در حقيقت مي خواهد ميان

    مسبب و سبب دورتر، سبب نزديکتر به مسبب را واسطه‏ کند، تا اين سبب جلو تاثير آن سبب را بگيرد، اين نکته‏ايست که علامه طباطبایی از تجزيه و تحليل معناي

    شفاعت آن را به دست آورده است.(1)

    --------------------------------------------
    1 - تفسیرالمیزان ج1 ص 238-241


    _________________
    فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    شفاعت تکويني و تشريعي

    حال که اين معنا روشن شد، ميگوئيم: خداي سبحان در سببيت در يکي از دو جهت موردنظر قرار مي‏گيرد:

    اول از نظر تکوين، و دوم از نظر تشريع،


    از نظر اول خداي سبحان مبداء نخستين ‏هر سبب، و هر تاثير است، و سببيت هر سببي بالاخره به او منتهي مي شود، پس مالک علي الاطلاق ‏خلق و ايجاد،

    او است و همه علل و اسباب اموري هستند که واسطه ميان او و غير او، و وسيله ‏انتشار رحمت اويند، آن رحمتي که پايان ندارد، و نعمتي که بي شمار به خلق و

    صنع خود دارد، پس‏از نظر تکوين سببيت‏ خدا، جاي هيچ حرف نيست.

    و اما از جهت دوم يعني تشريع، خدايتعالي به ما تفضل کرده، در عين بلندي مرتبه‏اش، خود را به ما نزديک ساخته، و براي ما تشريع دين نموده و در آن دين احکامي از

    اوامر و نواهي و غيره، وضع کرده و تبعات و عقوبتهائي در آخرت براي نافرمانان معين نموده، رسولاني براي ما گسيل ‏داشت، ما را بشارتها دادند، و انذارها کردند، و

    دين خدا را به بهترين وجه تبليغ نمودند، و حجت ‏خود را ما تمام كرده

    (تمت کلمة ربک صدقا و عدلا، لا مبدل لکلماته، کلمه پروردگارت درراستي و عدالت تمام شد، و کسي نيست که کلمات او را مبدل سازد). (10)


    حال ببينيم معناي شفاعت با کدام يک از اين دو جهت منطبق است؟

    اما انطباق آن برجهت اول، يعني جهت تکوين و اينکه اسباب و علل وجوديه کار شفاعت را بکنند، که بسيارواضح است، براي اينکه هر سببي واسطه است ميان

    سبب فوق و مسبب خودش، و روي هم آنها از صفات علياي خدا، يعني رحمت و خلق و احياء و رزق، و . . . استفاده نموده، و انواع ‏نعمت‏ها و فضل‏ها را گرفته، به

    محتاجان آن مي‏رسانند.

    قرآن کريم هم اين معناي از شفاعت را تحمل مي‏کند، از آن جمله مي‏فرمايد:

    (له ما في‏السموات و ما في الارض، من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه)(11) ،


    و نيز مي‏فرمايد:

    (ان ربکم الله الذي‏خلق السموات و الارض في ستة ايام، ثم استوي علي العرش، يدبر الامر، ما من شفيع الا من‏بعد اذنه)( 12)


    در اين دو آيه که راجع به خلقت آسمانها و زمين است، قهرا شفاعت هم در آنها در مورد تکوين خواهد بود، و شفاعت در مورد تکوين جز اين نمي تواند باشد، که علل

    و اسبابي ميان خدا ومسبب‏ها واسطه شده، امور آنها را تدبير و وجود و بقاء آنها را تنظيم کنند و اين همان شفاعت‏تکويني است.


    و اما از جهت دوم، يعني از جهت تشريع، در اين جهت چيزي که ميتوان گفت، اين است که ‏مفهوم شفاعت با در نظر گرفتن آن تجزيه و تحليل که کرديم، در اين مورد

    هم صادق است، و هيچ‏محذوري در آن نيست، و آيه:

    (يومئذ لا تنفع الشفاعة، الا من اذن له الرحمن، و رضي له قولا)(13)


    و آيه:(لا تنفع الشفاعة عنده، الا لمن اذن له)( 14 )

    و آيه(لا تغني شفاعتهم شيئا الا من . . . (15)

    و آيه: (و لا يشفعون الا لمن ارتضي)( 16)

    و آيه: (و لا يملک الذين يدعون من دونه‏الشفاعة، الا من شهد بالحق و هم يعلمون)( 17 )


    این آیات با شفاعت در مرحله تشريع منطبقند ، براي اينکه اين آيات بطوريکه ملاحظه مي‏فرمائيد، شفاعت(يعني شافع بودن)را براي‏ عده‏اي از بندگان خدا از قبيل

    ملائکه، و بعضي از مردم، اثبات مي‏کند، البته بشرط اذن و به قيد ارتضاء، و اين خودش تمليك شفاعت است، يعني با همين کلامش دارد

    شفاعت را به بعضي ازبندگانش تمليک مي‏کند، و مي تواند بکند، چون(له الملک و له الامر).

    پس اين بندگان که خدا مقام شفاعت را به آنان داده، مي توانند به رحمت و عفو و مغفرت خدا، وساير صفات علياي او تمسک نموده، بنده‏اي از بندگان خدا را که گناه

    گرفتارش کرده، مشمول آن صفات خدا قرار دهند، و در نتيجه بلاي عقوبت را که شامل او شده، از او برگردانند، و در اين‏صورت ديگر از مورد حکم عقوبت بيرون گشته،

    ديگر مصداق آن حکم نيست
    ، و قبلا هم روشن‏کرديم، که تاثير شفاعت از باب حکومت است، نه از باب تضاد و تعارض، و اين مطلب با گفتارخود خدايتعالي که

    مي‏فرمايد: (فاولئک يبدل الله سياتهم حسنات، خدا گناهان ايشان را مبدل‏ به حسنه مي‏کند(18) کاملا روشن و بي اشکال مي‌شود.

    چون به حکم اين آيه خدا مي تواند عملي را با عملي ديگر معاوضه کند، همچنانکه ميتواند يک‏ عمل موجود را معدوم سازد، چنانچه خودش هم فرموده:

    (و قدمنا الي ما عملوا من عمل فجعلناه‏ هباء منثورا)، و به آنچه که عمل کرده‏اند مي‏پردازيم، و آنرا هيچ و پوچ مي‏کنيم (19)


    و نيز خودش‏ فرموده: فاحبط اعمالهم، پس اعمالشان را بي اثر کرد (20)

    و نيز همو فرموده : ان تجتنبوا کبائرما تنهون عنه، نکفر عنکم سيئاتکم، اگر از گناهان کبيره اجتناب کنيد، گناهان صغيره شما را محو مي‏کنيم)(21)

    و نيز فرموده:
    ان الله لا يغفر ان يشرک به، و يغفر ما دون ذلک لمن يشاء،

    خدا اين گناه‏ را نمي‏آمرزد که به وي شرک بورزند، و گناهان پائين تر از آن را از هر کس بخواهد مي‏آمرزد (22)


    و اين‏آيه بطور مسلم در غير مورد ايمان و توبه است، براي اينکه ايمان و توبه شرک قبلي را هم جبران ‏نموده، آن را مانند ساير گناهان مشمول آمرزش خدا مي‏کند.

    و نيز همانطور که مي تواند عملي را مبدل به عملي ديگر کند، ميتواند عملي اندک را بسيارکند،

    همچنانکه خودش در اين باره فرموده: اولئک يوتون اجرهم مرتين، اينان اجرشان دو برابرداده ميشود (23)


    و نيز فرموده: (من جاء بالحسنة، فله عشر امثالها، هر کس کار نيکي کند، ده برابرمثل آنرا خواهد داشت (24)

    و نيز همانطور که ميتواند عملي را با عملي ديگر مبدل نموده، و نيز عملي اندک را بسيارکند، همچنين مي تواند عملي را که معدوم بوده، موجود سازد،

    که در اين باره فرموده:
    (و الذين آمنواو اتبعتهم ذريتهم بايمان، الحقنا بهم ذريتهم، و ما التناهم من عملهم من شي‏ء، کل امرء بما کسب‏رهين،

    کسانيکه ايمان آوردند، و ذريه‏شان نيز از ايشان پيروي نموده، ايمان آوردند، ما ذريه‏شان را به ايشان ملحق مي‏کنيم، و ايشان را از هيچ يک از اعمالي که کردند

    محروم و بي بهره نمي‏سازيم، که هرمردي در گرو عملي است که کرده (25)


    و اين همان لحوق و الحاق است، و سخن کوتاه اينکه خدا هر چه بخواهد مي تواند انجام دهد، و هرحکمي که بخواهد مي‌راند.

    بله، اين هم هست، که او هر چه را بکند بخاطر مصلحتي مي‏کند که اقتضاي آن را داشته ‏باشد، و بخاطر علتي انجام مي دهد، که بين او و عملش واسطه است،

    وقتي چنين است، چه مانعي‏دارد که يکي از آن مصلحت‏ها و يکي از آن علت‏ها شفاعت‏ شافعاني چون انبياء و اولياء و بندگان‏مقرب او باشد، هيچ مانعي به ذهن

    نمي‌رسد، و هيچ جزاف و ظلمي هم لازم نمي‏آيد.

    از اينجا روشن شد که معناي شفاعت - البته منظور از آن شافعيت است - بر حسب ‏حقيقت در حق خداي تعالي نيز صادق است، چون هر يک از صفات او واسطه

    بين او و بين خلق او، در افاضه جود، و بذل وجود هستند، پس در حقيقت ‏شفيع علي الاطلاق او است،

    همچنانکه خودش ‏به صراحت فرموده: (قل لله الشفاعة جميعا، بگو شفاعت همه‏اش از خداست)(26)،

    و نيز فرموده: (ما لکم من دونه من ولي و لا شفيع، بگو شما به غير خدا سرپرست و شفيعي نداريد)(27)،

    و باز فرموده: (ليس لهم من دونه ولي و لا شفيع، ايشان بجز خدا شفيع و سرپرستي ندارند)(28).

    و غير خداي تعالي هر کس شفيع شود، و داراي اين مقام بگردد، به اذن او و به تمليک او شده‏است، و با مطالب گذشته مسلم شد، شفاعت تا آن حدي که

    محذوري ناشايسته به ساحت کبريائي خدائيش نياورد، ثابت است و ممکن است اين معنا را به بياني روشن‏تر تقريب کرده گفت: ثواب و پاداش دادن به ‏نيکوکار

    حقيقتي است که عقل آن را صحيح دانسته و حق بنده نيکوکار مي داند، حقي که به گردن مولا ثابت‏ شده همچنانکه عقاب و امساک کردن از رحمت به بنده مجرم را

    حقي براي مولي مي داند، اما ميان اين دو حق از نظر عقل فرقي هست و آن اين است که عقل ابطال حق غير را صحيح نمي داند چون ظلم است و اما ابطال حق

    خويش و صرف نظر کردن از آنرا قبيح نمي‏شمارد و بنا بر اين عقل ‏جائز مي داند که مولائي بخاطر شفاعت‏ شفيعي از عقاب بنده‏اش و يا امساک رحمت به او که حق‏

    خود مولا است، صرف نظر کند، و حقيقت‏ شفاعت هم همين است.



    ادامه دارد

    -----------------------------------------------
    10 - سوره انعام آيه 115
    11 - سوره بقره آيه 255
    12 - سوره يونس آيه 3
    13 - سوره طه آيه 109
    14 - سوره سبا آيه 23
    15 - سوره نجم آيه 26
    16 - سوره انبياء آيه 28
    17 - سوره زخرف آيه 86
    18 - سوره فرقان آيه 70
    19 - سوره فرقان آيه 23
    20 - سوره محمد آيه 9
    21 - سوره نساء آيه 31
    22 - سوره نساء 48
    23 - سوره قصص 54
    24 - سوره انعام آيه 160
    25 - سوره طور آيه 21
    26 - سوره زمر آيه 44
    27- سوره سجده آيه 4
    28 - سوره انعام آيه 51


    _________________
    فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    شفاعت در ادیان گذشته:

    بعد از روشن شدن معنای شفاعت به جستجوی این معنا در ادیان گذشته می‌پردازیم تا روشن شود که این معنا در ادیان گذشته نیز بوده است در ابتدا به سراغ

    قاموس کتاب مقدس می رویم و معنای شفاعت را در آن می یابیم:

    شفع - شفيع - شفاعة : وهي التوسط بين شخص وآخر . وهي دليل محبة الإنسان لأخيه الإنسان . كما أنها مؤسسة على أن معاملة الله للبشر معاملة ليست

    فردية فحسب بل جماعية أيضا . والصلاة الشفاعية قديمة قدم نوح ( تك 8 : 20 و 22 ) وإبراهيم ( تك 17 : 18 و 23 - 33 ) وموسى ( خر 15 : 25 ) . وخليفة موسى

    الذي رفع صلواته كقاضي وكاهن ونبي هو صموئيل ( 1 صم 7 : 5 و 8 ) وحياة المسيح كانت مليئة بالصلوات الشفاعية . بل إن الصلاة الربانية تحمل روح الشفاعة في

    طلب الملكوت ومغفرة ذنوب الآخرين . والصلاة الشفاعية يرفعها الإنسان لأجل صديق أو لأجل عدو ( مت 5 : 44 ) أما الروح القدس فهو يشفع فينا ( رو 8 : 26 ) أما

    المسيح في حياته الشخصية وموته على الصليب فهو شفيعنا الذي ساقته شفاعته للموت على الصليب كفارة لخطايا البشرية . أنظر ( وسيط ) (29)


    همانطور که ملاحظه می کنید معنای شفاعت در ادیان پیش نیز بوده است و به آن در جاهای مختلف تورات و انجیل تصریح شده است اگر چه در بعضی موارد از

    تحریف در امان نبوده است و تصلیب مسیح (ع) را نیز به آن ربط داده اند اما به اصل شفاعت تصریح کرده اند

    موارد دیگری را نیز ذکر می کنیم:

    در کتاب العهد القديم والجديد آمده :
    18 - لأنه إن كانت الوراثة من الناموس فلم تكن أيضا من موعد . ولكن الله وهبها لإبراهيم بموعد . 19 - فلماذا الناموس . قد زيد بسبب التعديات إلى أن يأتي النسل الذي قد وعد له مرتبا بملائكة في يد وسيط . 20 - وأما الوسيط فلا يكون لواحد ولكن الله واحد(30)

    در اینجا از شفیع با عنوان وسیط یاد شده است و همچنین در اینجا:

    وكان موسى وسيطا بين الله وشعب بني إسرائيل وهكذا المسيح هو وسيط بين الله والناس .(31)

    همانطور که ملاحظه می کنید در این عبارت نیز حضرت موسی (علیه السلام)و عیسی (علیه السلام) به عنوان وسیط و شفیع بین خدا و مردم معرفی شده اند.

    موارد دیگری که به مساله شفاعت پرداخته اند از این قرار است:

    ثم أعلن الرب لإبراهيم خراب سدوم وعمورة بسبب شرهما فتشفع إبراهيم لأجل الأبرار هناك فأنقذ الرب لوطا بيد ملاكين ( تك ص 18 و 19 ) . . . وحيثما سكن إبراهيم كان يقيم مذبحا للرب ويدعو باسمه ( تك 12 : 7 و 8 ) وقد قدم صلوات تشفعية لأجل الآخرين ففي تك 17 : 20 صلى لأجل إسماعيل وفي تك 18 : 23 - 32 لأجل لوط . (32)

    در اینجا به شفاعت حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای ابرار و نیکان اشاره شده.

    شفاعة زكريا لبني إسرائيل : كما ظهر لزكريا بروح النبوة واقفا على هذا الجبل شافعا في شعبه ( زك 14 : 4 ) . (33)

    در اینجا نیز به شفاعت حضرت زکریا برای بنی اسرائیل اشاره نموده است.

    بشارة الأنبياء بالشفيع الذي سيأتي ( البراقليطس ) : معز : ( يو 14 : 16 و 15 : 26 و 16 : 7 ) وهو الروح القدس . ولم ترد إلا في إنجيل يوحنا . والكلمة الأصلية اليونانية ( پراكليتيس ) وتعني ( معز ومعين وشفيع ومحام ) وتشير إلى عمل الروح القدس لأجلنا . (34)

    در اینجا نیز به بشارت انبیاء گذشته به آمدن شفیعی در آینده پرداخته است که این بشارتی بر آمدن خاتم الانبیاء حضرت محمد(صلی الله علیه و آله )

    می باشد اما همانگونه که ملاحظه می‌کنید او را به روح القدس تحریف کرده اند چرا که پریقلیطوس به معنی محمود که مرادف احمد است می باشد

    و قرائن بسیاری بر این مطلب وجود دارد که جهت جلوگیری از تطویل بحث خوانندگان را به منبع ارجاع می دهیم. (35)


    ------------------------------------------------------

    29 - قاموس الكتاب المقدس ص 513
    30 – العهد الجدید و القدیم ج 3 ص 307
    31 - قاموس الكتاب المقدس ص 933
    32 - قاموس الكتاب المقدس ص 11
    33 - قاموس الكتاب المقدس ص 441
    34 - قاموس الكتاب المقدس ص 627
    35 – الاهیات استاد سبحانی ج3 ص450


    _________________
    فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692
    سپاس ها
    688
    سپاس شده 516 در 357 پست

    پیش فرض

    شفاعت در آیات قرآن مجید:

    بعد از بررسی شفاعت در کتب مقدس پیش از اسلام به سراغ کتاب مقدس مسلمانان یعنی قرآن مجید می رویم و به بررسی شفاعت در این کتاب شریف

    می پردازیم و به علت حفظ اختصار تنها سوره و آیه را ذکر می کنیم .

    به طور کلی آیات قرآن را می توانیم اینگونه تقسیم بندی کنیم:

    ا- آیاتی که به نحوی شفاعت را انکار می کنند که به چهار دسته قابل تقسیمند:

    الف) آيات مهم نفى شفاعت:

    سوره بقره آیات : 48، 123، 254. سوره انعام آیات : 51، 70. سوره سجده آیه: 4. سوره فتح آیه: 11

    ب) اختصاص دادن شفاعت براى خداوند:

    سوره زمرآیه : 44 . سوره سجده آیه : 4 . سوره احزاب آیه : 17 . سوره انفطارآیه : 20

    ج) قطع اسباب و وسائط در آخرت:

    سوره بقره آیه : 166 . سوره انعام آیه : 94 . سوره مؤمنون آیه : 101 . سوره دخان آیه:40 . سوره سباء آیه : 43. سوره انفطار آیه : 19. سوره انعام آیه : 24، 94.

    سوره اعراف آیه : 53. سوره يونس آیه :30. سوره هود آیه :21. سوره نمل آیات : 86،87 . سوره قصص آیه: 75. سوره احقاف آیه: 28.

    د - نفى نصرت، ناصر و ولى براى گروههاى:

    سوره بقره آیات : 48، 123. سوره انبياء آیه : 309. سوره قصص آیه : 40. سوره هود آیه: 113. سوره صافات آیه: 25. سوره زمر آیه : 54. سوره فصلت آیه : 16. سوره

    دخان آیات :40-41 . سوره آل عمران آیات : 22، 56، 91، 192. سوره نساء آیات : 52، 123، 173. سوره توبه آیات : 74، 116. سوره هود آیه : 113 . سوره حجر آیه : 37

    . سوره حج آیه : 71. سوره عنكبوت آیه : 25. سوره روم آیه : 29. سوره احزاب آیات : 17، 65 . سوره فاطر آیه : 37. سوره شورى آیات : 8،31، 46، 47. سوره جاثيه

    آیه : 34. سوره طارق آیه : 10. سوره هود آیات: 62، 123

    2 – آیاتی که شفاعت را اثبات می کنند که دو دسته اند:

    الف) اثبات شفاعت با اذن الهى:

    سوره بقره آیه: 255. سوره سباء آیه: 23. سوره يونس آیه : 3 . سوره نجم آیه : 26. سوره نباء آیه : 38 . سوره هودآیه : 105

    ب - نفى شفاعت شفعاء باطل:

    سوره انعام آیه : 94. سوره يونس آیه : 18. سوره شعراء آیات: 91، 93. سوره روم آیات : 12، 13. سوره يس آیات : 23، 75. سوره زمر آیه : 43. سوره جاثيه آیه: 10.

    سوره احقاف آیه : 28. سوره زخرف آیه : 86. سوره اسراء آیات : 56، 57. سوره فرقان آیه: 19

    3- آیاتی که به شافعين می پردازد که دو دسته اند:

    الف ) شافعين چه كسانى هستند:

    سوره تحريم آیه: 8. سوره نساء آیه : 64. سوره محمد آیه : 19. سوره توبه آیه: 102، 103. سوره غافر آیه: 7. سوره شورى آیه : 50. سوره انبياء آیه : 28. سوره نجم

    آیه: 26 . سوره نباء آیه : 38 . سوره ضحى آیه : 5 . سوره اسراء آیه : 77.

    ب ) شرائط شافعين چيست:

    سوره مريم آیه : 87. سوره طه آیه : 109. سوره زخرف آیه : 86. سوره نباء آیه : 38. سوره تحريم آیه : 8

    4- كسانيكه از شفاعت بهره مند مى شوند و مشمول شفاعت مى گردند :

    سوره انبياء آیه : 28. سوره نساء آیه : 64. سوره غافر آیات : 7، 51. سوره محمد آیه : 19. سوره توبه آیات : 102، 103. سوره نجم آیه : 26. سوره سبأ آیه : 23


    5 - محرومين از شفاعت :

    سوره توبه آیه : 80. سوره يونس آیه : 27. سوره هود آیات : 19، 21، 113.

    سوره رعد آیه : 34. سوره فرقان آیه : 19. سوره شعراء آیه: 100. سوره غافر آیات : 18، 21 ، 32 ، 33 ، 49 ، 50 . سوره فتح آیه : 11. سوره مدثرآیات : 38، 48.

    سوره معارج آیات : 1، 2. سوره نساء آیه : 48

    بعد از این تقسیم بندی (36) از آیات قرآن کریم به جمع میان آیات نافی شفاعت و اثبات کننده آن می پردازیم:




    جمع بندي آيات

    باید بگوئيم نسبتي كه اين دو دسته آيات با هم دارند ، نظير نسبتي است كه دو دسته آيات راجع به علم غيب با هم دارند ، يك دسته علم غيب را منحصر در خدا مي‏كند ،

    دسته ديگر آن را براي غير خدا نيز اثبات نموده ، قيد رضاي خدا را شرط آن مي داند ، دسته اول مانند آيه :

    ( قل لا يعلم من في السموات و الارض الغيب ، بگو در آسمانها و زمين هيچ كس غيب نمي داند ) ،


    و آيه :

    ( و عنده مفاتح الغيب، لا يعلمها الا هو ، نزد اوست كليدهاي غيب ، كه كسي جز خود او از آن اطلاع ندارد )


    ، و از دسته دوم مانند آيه :

    ( عالم الغيب ، فلا يظهر علي غيبه احدا ، الا من ارتضي من رسول ،

    خدا عالم غيب است واحدي را بر غيب خود مسلط نمي سازد ، مگر كسي از فرستادگانش كه او را پسنديده باشد)


    و هم چنين نسبت ميانه آن دو دسته آيات شفاعت ، نظير نسبتي است كه ميان دو دسته آيات راجع به مرگ ، و نيز دو دسته آيات راجع به خلقت و رزق ، و تاثير ، و

    حكم ، و ملك ، و امثال آنست ، كه در اسلوب قرآن بسيار زياد ديده مي‌شود ، يك جا مرگ بندگان ، و خلقتشان ، و رزقشان ، و ساير نامبرده‏ها را خداوند به خود

    نسبت مي دهد ، و جائي ديگر براي غير خود اثبات مي‏كند ، و قيد اذن و مشيت خود را بر آن اضافه مي‏نمايد .


    و اين اسلوب كلام ، به ما مي‏فهماند كه به جز خداي تعالي هيچ موجودي به طور استقلال مالك هيچ يك از كمالات نامبرده نيست ، و اگر موجودي مالك كمالي باشد

    ، خداوند به او تمليك كرده ، حتي قرآن كريم در قضاهاي رانده شده به طور حتم ، نيز يك نوع مشيت را براي خدا اثبات مي‏كند ، مثلا مي‏فرمايد :

    ( فاما الذين شقوا ، ففي النار لهم فيها زفير و شهيق ، خالدين فيها ، ما دامت السموات و الارض ،

    الا ما شاء ربك ، ان ربك فعال لما يريد و اما الذين سعدوا ، ففي الجنة ، خالدين فيها ، ما دامت السموات و الارض ، الا ما شاء ربك ، عطاء غير مجذوذ (هود/106)،

    اما كساني كه شقي شدند ، پس در آتشند ، و در آن زفير و شهيق ( صداي نفس فرو بردن و برآوردن ) دارند ، و جاودانه در آن هستند

    مادام كه آسمانها و زمين برقرار است مگر آنچه پروردگارت بخواهد كه پروردگارت هر چه اراده كند فعال است و اما كسانيكه سعادتمند شدند ،

    در بهشت جاودانه خواهند بود ، مادام كه آسمانها و زمين برقرار است مگر آنچه پروردگارت بخواهد - عطائي است قطع نشدني ) ،


    ملاحظه مي‏فرمائيد كه سعادت و شقاوت و خلود در بهشت و دوزخ را با اينكه از قضاهاي حتمي او است ، و مخصوصا در باره خلود در بهشت صريحا فرموده : عطائي

    است قطع نشدني ، اما در عين حال اين قضاء را طوري نرانده كه العياذ بالله دستبند بدست خود زده باشد ، بلكه باز سلطنت و ملك خود را نسبت به آن حفظ كرده ، و

    فرموده : ( پروردگارت به آنچه اراده كند فعال است ) ، يعني هر چه بخواهد مي‏كند .

    و سخن كوتاه اينكه نه اعطاء و دادنش طوري است كه اختيار او را از او سلب كند ، و بعد از دادن نسبت به آنچه داده ندار و فقير شود ، و نه ندادنش او را ناچار به حفظ

    آنچه نداده مي سازد ، و سلطنتش را نسبت به آن باطل مي‏كند .

    از اينجا معلوم ميشود : آياتي كه شفاعت را انكار مي‏كنند ، اگر بگوئيم : ناظر به شفاعت در روز قيامت است ، شفاعت به طور استقلال را نفي مي‏كند ، و

    مي‌خواهد بفرمايد : كسي در آن روز مستقل در شفاعت نيست ، که خدا اجازه بدهد و چه ندهد او بتواند شفاعت كند ، و آياتي كه آن را اثبات مي‏كند ،

    نخست اصالت در آن را براي خدا اثبات مي‏كند ، و براي غير خدا به شرط اذن و تمليك خدا اثبات مي نمايد ، پس شفاعت براي غير خدا هست ، اما با اذن خدا . (37)



    -------------------------------------
    36 – شفاعت از دیدگاه عقل و نقل / محسن غرویان ص3
    37 - تفسیر الميزان ج : 1ص :238


    _________________
    فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •