به نام خدا

روزی حضرت رسول (ص)با جمعی از اصحاب در مسجد نشسته بودند که دیدند پیرمردی با عصا از دور می آید .حضرت فرمودند این نحوه از راه رفتن " راه رفتن جن

است .پس از آنکه پیرمرد وارد مسجد شد حضرت از او پرسیدند تو کیستی ؟ عرض کرد هام بن هیم بن ابلیسم بیشتر عمر دنیا را خورده ام .حضرت فرمود در چه حال

بوده ای ؟ عرض کرد : سخنان ملائکه را می شنیدم ومردم را امر به فساد می کردم . من در خون هابیل شریک بودم زیرا که برادرش قابیل را من اغوا کردم. حضرت

فرمودند در جه حال بدی بوده ای .سپس عرض کرد من همراه نوح وایمان آورندگان با او بودم واو را به سبب آنکه قوم خود را نفرین کرده بود ملامت کردم به نوح عرض

کردم من در خون هابیل شریک بوده ام آیا اگر توبه کنم توبه من قبول می شود ؟فرمود بلی هر کس به هر مقدار که معصیت کرده باشد اگر چه معاصی کبیره باشد

در صورتی که توبه کند توبه اش قبول است آنگاه دستور داد که غسل کن ودو رکعت نماز بگذار . من نیز چنین کردم وسپس به سجده رفتم .در سجده بودم که هاتفی

آواز داد که توبه تو قبول است و من به خاطر این بشارت یکسال در سجده بودم .با هود بودم وچون قومش را نفرین کرد اورا ملامت کردم. با یعقوب بودم وبا یوسف نیز

در چاه همراهی کردم .با موسی بودم که گفت سلام مرا به عیسی برسان و با عیسی بودم که به من گفت : خدمت پیغمبر که رسیدی سلام مرا به او برسان .

حضرت فرمودند :سلام الله علی عیسی مادام الدنیا یعنی تا وقتی دنیا ادامه دارد سلام خداوند بر عیسی باد. سپس پیر مرد عرض کرد تعلیم فرما مرا همچنانکه

موسی مرا از تورات تعلیم فرمود .آنگاه حضرت سوره های توحید معوذتین وعمّ را به او تعلیم نموده سپس فرمودند : دو نفر از شیاطین ایمان آوردند یکی از آنها

شیطان خود من بود و دیگری هام بن هیم بن ابلیس .