نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4

موضوع: ::.ابلیس و فرزندان آدم.::

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile ::.ابلیس و فرزندان آدم.::

    **به نام پروردگار هستی**


    ابلیس و فرزندان آدم


    در داستان خلقت آدم وقتى خداوند به فرشتگان امر كرد كه بر آدم سجده كنند همه آنها به اين دستور الهى عمل كردند و در مقابل آدم سجده به جاى آوردند ولى در ميان آنها موجودى به نام «ابليس»از دستور خدا سرباز زد و به آدم سجده نكرد ابليس يا همان شيطان به خاطر اين معصيت از درگاه الهى رانده شد و از مقامات معنوى كه به علت عبادتهاى ممتد كسب كرده بود، محروم گرديد و به لعنت خدا گرفتار شد و به همين جهت ابليس به دشمنى با آدم پرداخت و او را وسوسه كرد تا از درختى كه از خوردن ميوه آن منع شده بود بخورد.
    آدم با خوردن آن از بهشت به زمين فرود آمد و زندانى خاك شد و زيربار مسئوليت و تكليف رفت و بدينسان شيطان در مقابل ضربه اى كه از آدم خورده بود، ضربه اى بر او زد و باعث بيرون شدن او از بهشت شد.
    كار دشمنى ابليس با آدم در اينجا ختم نشد و ابليس تصميم گرفت كه فرزندان آدم و ذريه او را نيز با وسوسه هاى خود گمراه سازد.

    آنچه گفته شد خلاصه اى از مطالبى است كه در آيات متعددى از قرآن مجيد درباره داستان حضرت آدم و ابليس آمده است و به زودى متن بعضى از آن آيات را خواهيم آورد.



    اين نوشتار در دو فصل تنظيم شده است.در فصل اول به بحث شيطان شناسي پرداخته شده كه عناوين مطرح دراين بحث از اين قرارند:


    1 ـ ابليس كيست و شيطان كدام است؟
    2 ـ آيا ابليس از ملائكه بود يا از جن؟
    3 ـ چرا خداوند به شيطان اجازه وسوسه داد؟
    4 ـ خطور افكار شيطانى و رحمانى در ذهن انسان
    5 ـ شيطان و اهريمن
    6 ـ مشخصات شيطان در قرآن


    و در فصل دوم به نيرنگهاي شيطان و راههاي مقابله با اين نيرنگها پرداخته شده است. اميد واريم اين نوشتار به ما كمك كند تا با دشمن قسم خورده خود بهتر آشنا شويم واز حيله ها ونيرنگهاي ماهرانه و شگردهاي مكارانه او آگاهي كامل پيدا كنيم تا بهتر براي مقابله ومبارزه با او مجهز شويم.


    فصل اول:شيطان شناسي


    1- ابليس كيست و شيطان كدام است؟


    «ابليس»
    نام خاص همان موجودى است كه در داستان خلقت آدم بر او سجد نكرد و با وسوسه هاى خود او را از بهشت بيرون نمود. ولى «شيطان»يك واژه عمومى است كه به معناى موجود شرور و موذى و وسوسه گر است كه فرد بارز آن همان ابليس است ولى افراد ديگرى هم دارد و همانگونه كه خواهند آمد، ابليس داراى ذريه و اعوان و انصار است كه به همه آنها شيطان يا شياطين گفته مى شود و همچنين از افراد انسان نيز به كسانى كه شرور و موذى باشند شيطان گفته مى شود.

    بنابراين ابليس اسم عَلَم و شيطان اسم جنس است و ابليس جز به آن موجود معين كه به آدم سجده نكرد به كس ديگرى اطلاق نمى شود و اين واژه يك واژه غير عربى است و پيدا كردن اشتقاق عربى بر آن بگونه اى كه در بعضى كتب تفسيرى و لغوى آمده است، درست نيست هر چند كه در عربى، هموزن آن وجود دارد مانند: ازميل،اصليت، اعريض و غير آنها


    اما «شيطان» يك واژه عربى است بر وزن فيعال و از ماده «شطن»مشتق است كه به معناى دور شدن است و به هر عصيانگر متمرد از انس و جن و حيوانات «شيطان»گفته مى شود و «شاطن»به معناى خبيث است و به ابليس و ذريه و اعوان او به مناسبت همان تمرد و عصيانگرى و خباثت و وسوسه گرى، شيطان اطلاق مى شود و به طورى كه گفتيم از افراد بشر هم ممكن است كسى شيطان باشد همانگونه كه در آيات زير آمده است:


    و اذاخلوا الى شياطينهم قالوا انا معكم (بقره /14)
    و منافقان چون با شياطين خود خلوت مى كنند، مى گويند ما با شما هستيم.


    و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الانس والجن (انعام /112)
    و همچنين براى هر پيامبرى دشمنى قرار داديم از شيطانهاى انس و جن.


    حتى در بعضى از روايات به موجودات ريز و كوچكى كه در قسمت شكسته ظرف مى نشيند، «شيطان» اطلاق شده كه شايد منظور همان ميكروبها باشد.


    2- آيا ابليس از ملائكه بود يا از جن؟


    در ميان مفسران و علماء اسلامى در اين باره اختلاف نظر وجود دارد. بعضى از آنها گفته اند كه ابليس از ملائكه بود و به خاطر معصيتى كه مرتكب شد از مقام خود خلع گرديد و رانده درگاه الهى گرديد.


    از جمله كسانى كه اين قول را انتخاب كرده اند مى توان از شيخ طوسى نام برد كه در تفسير خود ضمن اينكه اين قول را از ابن عباس و ابن مسعود و ابن مسيب و قتاده و ابن جريح و طبرى نقل مى كند، خود نيز به آن تمايل دارد و آن را به ظاهر تفاسير شيعه نسبت مى دهد و اضافه مى كند كه روايتى هم در اين زمينه از امام صادق (ع) وارد شده است


    در مقابلِ اين قول عقيده كسانى است كه ابليس را از زمره ملائكه نمى دانند و او را از جن معرفى مى كنند. از جمله آنها شيخ مفيد است كه مى گويد: اخبار متواترى از ائمه هدى در اين باره وارد شده و آن قول، مذهب همه اماميه و بسيارى از معتزله و اصحاب حديث مى باشد. اكنون ما دلائل هر دو طرف را ذكر مى كنيم و در پايان نظر خود را خواهيم گفت:

    كسانى كه ابليس را ازجمله ملائكه مى دانند، چنددليل ازقرآن مى آورندبه اين شرح:

    1 ـ خداوند در آيات متعددى در قرآن ابليس را از ملائكه استثناء مى كند و مى فرمايد:



    و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس (بقره /34)
    هنگامى كه به ملائكه گفتيم به آدم سجده كنيد پس سجده كردند مگر ابليس.



    و اين استثناء دليل است كه ابليس هم جزء ملائكه بود منتهى سرپيچى كرد.



    2 ـ اگر ابليس از ملائكه نبود اين دستور خدا كه خطاب ملائكه فرمود: به آدم سجده كنيد، شامل ابليس نمى شد زيرا خداوند از ملائكه خواسته بود كه سجده كنند. و ابليس مى توانست بگويد: من كه از ملائكه نبودم پس دستور تو شامل من نمى شد در حالى كه ابليس چنين عذرى نياورد و حتى در آيه اى از قرآن، مأمور به سجده بودن شخص ابليس با همين آمده است، آنجا كه خطاب به ابليس مى فرمايد:


    ما منعك الا تسجد اذامرتك (اعراف /12)
    تو را چه مانع شد كه سجده نكنى وقتى تو را امر كردم.

    _________________
    پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مَثَلُ أهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَها فَقَد نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها فَقَد هَلَک
    اهل بیت من چون کشتی نوح‌اند؛ هر که بر آن نشیند نجات یابد و آنکه از آن تخلف کند هلاک گردد (عیون الاخبار،ج 1،ص211

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    و اما كسانى كه ابليس را از ملائكه نمى دانند و معتقدند كه ابليس از جن بود، آنها هم دلائلى از قرآن دارند به اين شرح:



    1 ـ خداوند در قرآن صريحاً ابليس را از جن معرفى كرده:
    فسجدوا الا ابليس كان من الجن (كهف/50)
    پس همه سجده كردند مگر ابليس كه از جن بود.




    لايعصون الله ما امرهم و يفعلون مايؤمرون (تحريم/ 6)
    آنها (فرشتگان) در چيزى كه خدا به آنها امر كند او را نافرمانى نمى كنند و آنچه كه به آن امر شده اند انجام مى دهند.
    2 ـ ملائكه همگى معصوم بودند و امكان نداشت خدا را نافرمانى كنند به طوريكه در اين آيه آمده:

    اينكه ابليس خدا را نافرمانى كرد معلوم مى شود كه از ملائكه نبود زيرا در فطرت ملائكه امكان معصيت خدا وجود ندارد همانگونه كه در آيه بالا آمده است.



    3 ـ طبق آيات قرآن، ابليس ذريه و نسل دارد و زاد و ولد مى كند اين مطلب در سوره كهف آيه 50 آمده است ولى ملائكه ذريه ندارند بنابراين ابليس از ملائكه نيست.

    4 ـ ملائكه طبق روايات از نور آفريده شده اند در صورتى كه ابليس از آتش آفريده شده همانگونه كه در سوره اعراف آيه 12 و سوره جن آيه 76 آمده است و مى دانيم كه جن هم از آتش آفريده شده همانگونه كه در سوره حجر آيه 27 و در سوره رحمن آيه 15 آمده است.
    اين بود عمده ترين ادله طرفين كه در كتب تفسير نقل شده است.

    ما تصور مى كنيم با تصريح قرآن به اينكه ابليس از جن بود (سوره كهف آيه 50) ديگر جاى گفتگو باقى نمى ماند و اينكه بياييم و اين آيه را تأويل كنيم و بگوييم كه ابليس از فرشتگان بود ولى بعد جن شد و يا بگوييم كه ابليس از طائفه اى از ملائكه بود كه آنها خازن جنت بودند و لذا به آنها جن گفته مى شد و امثال اين تأويلات ناروا و بدور از فهم عرفى، براستى كه راه خطا رفته ايم و از نص قرآن به دور افتاده ايم.


    بنابراين با قاطعيت مى گوييم كه ابليس از جن بود نه از ملك و اما اينكه چگونه خطاب خداوند به ملائكه كه آدم را سجده كنند شامل ابليس هم شد علتش اين بود كه ابليس با اينكه از جن بود، طبق روايات با ملائكه همراهى داشت و اين به علت كثرت عبادت او بود و يا به هر دليل ديگرى كه ما نمى دانيم، بگونه اى كه ملائكه ابليس را از خود مى پنداشتند و لذا امر الهى شامل او هم شد و طبعاً استثناء او از ملائكه هم به جهت همين همراهى او با ملائكه بود. يا بگوييم كه اين استثناء منقطع بود و در قرآن نظائر متعددى دارد.

    و اما روايتى كه شيخ طوسى به امام صادق(ع) نسبت داده ولى متن آن را نياورده، ما در كتب تفاسير روائى نيافتيم و در مقابل، احاديثى يافتيم كه در آنها تصريح شده كه ابليس از جن بود.

    از باب نمونه به حديث زير توجه كنيد:



    عن جميل بن دراج عن ابى عبدالله (ع) قال: سألته عن ابليس اكان من الملائكة او كان يلى شيئا من امرالسماء ؟ فقال: لم يكن من الملائكه و لم يكن يلى شيئا من امر السماء و كان من الجن و كان مع الملائكة و كانت الملائكة ترى انه منها...

    جميل بن دراج مى گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: آيا ابليس از ملائكه و يا متولى امرى از آسمان بود؟ فرمود: ابليس از ملائكه نبود و متولى چيزى از امر آسمان نبود و او از جن بود و با ملائكه همراهى داشت و ملائكه تصور مى كردند كه او از آنهاست...


    3- چرا خداوند به شيطان اجازه وسوسه داد؟


    به طورى كه از آيات قرآنى استفاده مى شود پس از رانده شدن شيطان از درگاه الهى شيطان از خداوند مهلت خواست و خدا تا وقت معينى به او مهلت داد و شيطان پس از گرفت مهلت اظهار داشت كه فرزندان آدم را وسوسه خواهد كرد و آنها را وادار به انجام كارهاى بد خواهد نمود. به اين آيات توجه كنيد:


    قال رب فانظرنى الى يوم يبعثون قال فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم قال رب بما اغويتنى لأزينن لهم فى الارض و لأغوينهم اجمعين الاّ عبادك منهم المخلصين (حجر / 40 - 36)


    (شيطان) گفت: پروردگارا تا روزى كه مبعوث مى شوند به من مهلت بده خداوند گفت: تو از مهلت داده شده گانى تا روز وقت معين. شيطان گفت: پروردگارا به سبب اينكه تو مرا گمراه نمودى، (اعمال فرزندان آدم را) براى آنها زينت خواهم داد و همگى آنها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو را.


    و نظير همين مطلب است آيه 119 از سوره نساء و حتى در جايى خداوند خود به شيطان اجازه اغوا و وسوسه گرى فرزندان آدم را مى دهد و در پاسخ شيطان كه از گمراه ساختن فرزندان آدم خبر مى دهد، مى فرمايد:


    و استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى الاموال و الاولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان الاّ غروراً (اسراء/64)


    هر كس را از فرزندان آدم مى توانى با صداى خود بلغزان وبا سواره و پياده خود بر آنان حمله كن و با آنها در اموال و اولاد شركت كن و به آنها وعده بده و شيطان جز فريب نويدشان نمى دهد.


    اكنون بايد ديد كه چرا خداوند به شيطان اجازه داد كه فرزندان آدم را وسوسه كند و زمينه گمراهى آنها را فراهم سازد؟


    در پاسخ مى گوييم:


    خداوند انسان را آفريد وبه او اختيار و آزادى انتخاب داد به طورى كه انسان در انتخاب خير و شر آزاد است او مى تواند راه انبياء را در پيش گيرد و به سعادت ابدى برسد و مى تواند از خدا و پيامبر فاصله بگيرد و به گناه و معصيت و شرّ روى آورد.

    در اين ميان خداوند با ارسال پيامبران و كتب آسمانى، انسان را به سوى خير دعوت كرد لازم بود نيرويى هم باشد كه انسان را به سوى شر و بديها دعوت كند تا آزادى انسان در اختيار و انتخاب از بين نرود و او بر سرد و راهى قرار بگيرد آنگاه با انتخاب راه درست، كمال خود را به ثبوت برساند.

    بنابراين، وسوسه هاى شيطان براى افراد باايمان نه تنها زيانبخش نيست بلكه باعث تكامل بيشتر آنهاست و انتخاب راه خدا با وجود وسوسه هاى شيطان، بسيار ارزشمند است و افراد با ايمان با مبارزه با وسوسه هاى شيطان به مراتب بالايى از كمال مى رسند.
    اساساً وجود دشمن، انسان را آماده تر و قويتر مى سازد و او را وادار مى كند كه از تمام امكانات خود استفاده كند و در عزم و اراده خود ثابت قدم باشد.


    ضمناً توجه كنيم كه وسوسه شيطان در حد الزام و اجبار نيست و شيطان هرگز نمى تواند و اجازه ندارد كه انسان را به ارتكاب گناه و معصيت مجبور كند. كار او تنها وسوسه است و شخص با ايمان وقتى چند بار با آن مبارزه كرد ديگر مخالفت با آن كار دشوارى نخواهد بود و لذا در روايتى آمده است كه شيطان در مقابل پيامبر اسلام تسليم شده بود. يعنى آن حضرت آنقدر با شيطان مخالفت كرده بود كه ديگر شيطان از وسوسه كردن او دست كشيده بود و در قرآن كريم آمده است كه شيطان بر مؤمنان تسلط ندارد:


    انه ليس له سلطان على الذين آمنوا و على ربهم يتوكلون انما سلطنه على الذين يتولونه(نحل /99 - 100)


    همانا شيطان را بر كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل كردند، تسلطى نيست. تسلط او تنها بر كسانى است كه ولايت او را پذيرفته اند.


    همچنين در جاى ديگر از زبان شيطان نقل مى كند كه در روز قيامت در پاسخ كسانى كه شيطان را مسؤل گمراهى خود مى شمارند، خواهد گفت:

    و ما كان لى عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلو مونى و لو موا انفسكم (ابراهيم / 22)
    مرا بر شما تسلطى نبود جز اينكه شما را دعوت كردم و شما مرا اجابت نموديد پس مرا مذمت نكنيد بلكه خود را مذمت كنيد.
    خلاصه اينكه وسوسه شيطان الزام آور نيست و همين وسوسه گرى هم موجب پيشرفت و تكامل مؤمنان است.

    4- خطور افكار شيطانى و رحمانى در ذهن انسان


    يكى از بحثهايى كه در علم كلام مطرح است اين است كه گاهى به ذهن انسان القائاتى مى شود و مطالبى خطور مى كند كه بعضى وقتها خوب است و انسان را دعوت به نيكيها و اعمال صالح مى كند و بعضى وقتها انسان را به ارتكاب معصيتى مى خواند. در اصطلاح كلامى به اين القائات «خاطر» گفته مى شود و در آنجا بحث مى كنند كه آيا اين دو خاطر از كجاست؟

    بسيارى از متكلمان گفته اند: آن خاطرى كه به طاعت خدا دعوت مى كند، از جانب خداست و آن خاطرى كه به معصيت دعوت مى كند، از جانب شيطان است.
    و در بيان ماهيت آن گفته شده كه خاطر همان حروف و اصوات خفيه است و فلاسفه گفته اند كه آن تصور حروف و اصوات است مانند صورتهايى كه در آينه نقش مى بندد.
    در روايات نيز به اين دو خاطر اشاره شده است:

    قال رسول الله (ص):


    للشيطان لمة بابن آدم و للملك لمة فاما لمة الشيطان فايعاد بالشر و تكذيب بالحق و اما لمة الملك فايعاد بالخير و تصديق بالحق

    پيامبر فرمود:

    براى شيطان تماسى با فرزند آدم است وبراى فرشته نيزتماسى با اوست. تماس شيطان وعده دادن به شر و تكذيب حق است و تماس فرشته وعده دادن به خير و تصديق حق است.


    عن ابى عبدالله (ع) قال: ما من قلب الاّوله أذنان على احدهما ملك مرشد و على الاخرى شيطان مفتنّ هذا يأمره و هذا يزجره الشيطان يامره بالمعاصى و الملك يزجره عنها


    امام صادق (ع) فرمود: قلبى نيست مگر اينكه داراى دو تا گوش است بر يكى از آنها فرشته اى هدايت كننده است و بر ديگرى شيطانى فتنه گر است يكى او را امر مى كند و ديگرى نهى مى كند شيطان او را به گناهان امر مى كند و فرشته او را از گناهان باز مى دارد.


    به راستى كه انسان وقتى به خود مى آيد و درست مى انديشد، اين دو نيرو را در مقابل خود احساس مى كند گاهى از درون دعوت به خير مى شود و گاهى از درون دعوت به شر مى شود اولى القائاتى از جانب خداوند است و دومى همان وسوسه هاى شيطانى است كه ذكر آن در قرآن كريم آمده است.


    5- شيطان و اهريمن


    گاهى بعضى از كسانى كه با معارف قرآنى آشنائى ندارند، شيطان را كه در متون اسلامى آمده است با «اهريمن»كه در آئين ثنوى زرتشتى وجود دارد قابل مقايسه مى دانند در صورتى كه چنين مقايسه اى كاملا غلط و نابجاست.

    اهريمن در جهانبينى اوستايى خالق شر است در مقابل اهورا مزدا كه خالق خير است ولى قرآن، شيطان را نه به عنوان آفريننده شر بلكه به عنوان موجودى فريبكار و مكار معرفى مى كند و شيطان نه در مقابل خدا بلكه در مقابل آدم و فرزندان او قرار مى گيرد آنهم فقط قدرت وسوسه كردن دارد و توانايى تصرفات ديگرى را در روح و جسم انسان ندارد.
    از نظر زرتشتيها اهريمن خود مانند اهورا مزدا يك جوهر قديم است و تشكيلاتى مستقل از اهورامزدا دارد و آفريده او نيست بلكه خود خالق قديم است كه تمام شرور و آفات و بيمارى ها را او آفريده است. در اوستا، هم خالق خير (اهورامزدا) و هم خالق شر (اهريمن) قديم و ازلى شناخته شده است آنجا كه مى گويد:

    «من مى خواهم سخن بدارم از آن دو گوهرى كه در آغاز زندگى وجود داشتند، از آنچه آن گوهر خرد مقدس به آن گوهر خرد خبيث گفت»


    بنابراين شيطان را نبايد با اهريمن مقايسه كرد.


    _________________
    پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مَثَلُ أهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَها فَقَد نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها فَقَد هَلَک
    اهل بیت من چون کشتی نوح‌اند؛ هر که بر آن نشیند نجات یابد و آنکه از آن تخلف کند هلاک گردد (عیون الاخبار،ج 1،ص211

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    - مشخصات شيطان در قرآن

    در قرآن كريم براى شيطان كه همان ابليس است اوصافى ذكر شده كه به خوبى اين موجود وسوسه گرو مكار را معرفى مى كند ما اينك با توجه به آياتى كه در اين زمينه وجود دارد بعضى از مشخصات شيطان را ذكر مى كنيم و براى هر كدام شاهدى از قرآن مى آوريم:

    1 ـ شيطان دشمن آدم و فرزندان اوست:
    ان الشيطان للانسان عدو مبين (يوسف /5)
    همانا شيطان براى انسان دشمنى آشكار است.



    2 ـ شيطان اغواگر و گمراه كننده است:
    قال فبعزتك لاغوينهم اجمعين(ص /82)
    شيطان گفت: به عزت تو قسم كه همه آنها را اغوا خواهم كرد.



    3 ـ يعدهم و يمنيهم وما يعدهم الشيطان الاغرورا (نساء /120)
    به آنها وعده مى دهد و آنها را به آرزو وادار مى كند و شيطان به آنها جز غرور وعده نمى دهد.



    4 ـ شيطان كارهاى زشت را در نظر انسان خوب جلوه مى دهد:
    و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل (نمل /24)
    و شيطان اعمال آنها را در نظرشان زينت داد پس آنها را از راه حق باز داشت.



    5 ـ شيطان امر به فحشاء و گناه مى كند:
    الشيطان يعدكم الفقر و يامركم بالفحشاء (بقره /268)
    شيطان به شما وعده فقر مى دهد و شما را به فحشاء امر مى كند.



    6 ـ هر چند كه شيطان حيله گر و مكار است ولى كيد او ضعيف است:
    ان كيد الشيطان كان ضعيفا (نساء /76)
    همانا كيد و حيله شيطان ضعيف است.



    7 ـ شيطان باعث فراموشى مى شود:
    فانى نسيت الحوت و ما انسانيه الا الشيطان (كهف/63)
    من ماهى را فراموش كردم و آن را از ياد من نبرد مگر شيطان.

    فانساه الشيطان ذكر ربه (يوسف / 42)
    شيطان ذكر خدا را از ياد او برد.


    8 ـ شيطان ذريه دارد و زاد و ولد مى كند:
    افتتخذونه و ذريته اولياء من دونى و هم لكم عدوّ (كهف /50)
    آيا او (شيطان) و ذريّه او را اولياء خود قرار مى دهيد در حالى كه آنها براى شما دشمن هستند.



    9 ـ گاهى شيطان با تيرهاى آسمانى (شهابها) هدف قرار مى گيرد:
    ولقد زينا السماء الدنيا بمصابيح و جعلناها رجوماً للشياطين (ملك /5)
    همانا آسمان نزديك را به وسيله چراغها زينت داديم و آنها را تيرهايى براى شياطين كرديم.


    آنچه بر شمرديم تنها نمونه هايى بود از مشخصات و ويژگيهاى شيطان كه در قرآن كريم به آنها اشاره شده است با تتبع و پى گيرى آيات مربوط به شيطان مشخصات ديگرى هم مى توان به دست آورد.

    _________________
    پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مَثَلُ أهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَها فَقَد نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها فَقَد هَلَک
    اهل بیت من چون کشتی نوح‌اند؛ هر که بر آن نشیند نجات یابد و آنکه از آن تخلف کند هلاک گردد (عیون الاخبار،ج 1،ص211

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    فصل دوم: نيرنگهاى ابليس و طرق راندن وى


    در عالم خلقت موضوع ابليس يكى از موضوعات مهم و شگفت انگيز است. قرآن كريم ضمن اشاره به «نار» منشا پيدايش شيطان، به اختصار به خط فكرى و موضعگيريها و نسبت وى با خداوند و آدم و آدميزاد، به اين موضوع مى پردازد; اما بعدها توسط اصحاب تفسير، حديث و تفكر مانند ساير داستانهاى قرآن بسط مى يابد. ارباب انديشه بر اين عقيده اند كه «جسم وى انبوه و متراكم نبوده جسمى است هوايى و مجرد. هيات ظاهرى و شيوه رفت و آمدش نيز با ديگر موجودات تفاوت دارد. داراى شعور و خرد است. به صورتهاى گوناگون تغيير شكل مى يابد و از عهده انجام كارهاى سنگين و خارق العاده برمى آيد، نه جايى را فرا مى گيرد و نه در جايى نيز فرود مى آيد» در فرهنگ اسلامى وى مبدا غوا، شر و وسوسه معرفى شده و آدمى را در مسير خلاف انسانيت و كمال مى كشاند. نيرويى است كه حق را باطل و باطل را حق و شر را خير و خير را شر مى نمايد. هوى و شهوت از وسوسه هاى اوست.


    «و صورت انسانى در حكم عقبه و گردنه اى است ميان قرارگاه فرشتگان و جايگاه شياطين. هر كس كه راه گمراهى را پيمود پيرو شياطين است و آن كه راه هدايت را برگزيد از اهل الله است »


    با يادآورى گوشه اى از خصوصيات ابليس و حضور فعال او در ميان آدميزاد مى توان نتيجه گرفت كه: «ابليس اگر چه فرشته يا اجنه اى است كه به عالم ملكوت تعلق دارد و از موجودات طبيعت نيست; ولى آثار وجودى او مى تواند در دنيا ظاهر شود» علاوه بر اين نسبت ابليس با آدم، از فريب و اغواى وى در بهشت آغاز و به دنيا كشيده مى شود و بدين گونه بين ملك و ملكوت پيوستگى به وجود مى آيد. منشهاى پست ابليسى و انگيزه هاى هوى و هوس كه اسباب تاريكى و تشويش محيط درونى آدميان را فراهم مى سازند همه به دنيا و عالم ملك مربوط است و «نقش ابليس، در نسبتى كه با آدم دارد، ترسيم شده است. چون ابليس رويى به آدم و رويى به خداوند - نظر به اين كه مخلوق خداست - دارد، به «ابليس دوروى » معروف است » پس وقتى سخن از ابليس به ميان مى آيد وى را مصداق معانى نفرت انگيزى مى يابيم كه به دشمنى با فرزندان آدم برخاسته است و «نقش او در نسبتى كه با آدم دارد مورد توجه قرار مى گيرد، ولى عرفا بجز دو عالم ملك و ملكوت به عالم ديگرى نيز اعتقاد دارند و آن جبروت است. در اين عالم دشمنى بكلى منتفى است چنان كه عزيزالدين نسفى مى گويد: «شهد و حنظل يك طعم دارند، نور و ظلمت، روز و شب يك رنگ دارند... ابليس را با آدم دشمنى نيست...» اما ابليس در نسبتى كه با آدم دارد، بنابر تصريح قرآن سوگند ياد مى كند كه آدميان را، بجز مخلصين، گمراه مى كنم. وى سايه وسوسه و اوهام را در مسير آنان كه از ايمان تهى هستند مى نمايد و آنها را سايه به سايه و گام به گام به دنبال خود مى كشاند تا از مقصد بازمى مانند; ولى در مورد آنان كه راههاى نفوذ و وسوسه هاى شورانگيز را مى بندند تلاش وى به جايى نمى رسد. نمونه هاى زير بيانگر دسيسه هاى اوست:


    ابراهيم خليل عليه السلام در عالم خواب به ذبح اسماعيل مامور مى شود. ابليس اين بار نيز مانند قصه آدم عليه السلام به پيروزى خود بر ابراهيم اميدوار است و همان شيوه را به كار مى برد. خود را به مادر اسماعيل مى رساند و خبر كشتن فرزند را به وى مى دهد. وقتى مادر متوجه مى شود كه ذبح اسماعيل فرمانى است كه از جانب حضرت خداوندى صادر شده چنين مى گويد: «اگر خداى فرموده باشد... ما رضا داديم و تسليم كرديم.» ابليس برخلاف انتظار از فريب مادر مايوس مى شود رو به اسماعيل مى آورد، وى نيز بمحض اطلاع از فرمان الله چنين پاسخ مى دهد:


    «فرمان خداى راست «رضينا بحكم الله و سلمنا لامره »


    ابليس چون نتيجه اى نمى گيرد خود را به ابراهيم نزديك مى سازد و فرمانى را كه وى در خواب يافته است، به القاءات شيطان نسبت مى دهد و وى را از كشتن فرزند برحذر مى دارد; اما ابراهيم خوب مى داند كه القاكننده اين اباطيل كسى جز ابليس نيست لذا او را به خوارى از خود مى راند» و بدين گونه نيرنگهاى وى خنثى مى گردد و در اراده ابراهيم عليه السلام خللى وارد نمى آيد. ابليس مترصد است كه شكست خود را جبران كند به تصور وى لحظه به آتش افكندن ابراهيم فرصت مناسبى است. به اميد كاميابى «تدارك پرتاب وى را فراهم مى آورد و با منجنيق حضرت را درون توده عظيم آتش مى افكنند» ; اما اين بار هم بنابر صريح آيه يا نار كونى بردا و سلاما» (انبيا /۶۹) اى آتش بر ابراهيم خنك و سالم باش به لطف پروردگار ابراهيم محفوظ مى ماند و ابليس به آرزويش نمى رسد.


    ابليس پيوسته در كار فريب و برهم زدن آرامش آدميزاد است از هر فرصتى سود مى جويد تا روزنه اى براى وسوسه انگيزى بيابد. مردم عادى و ناآگاه بسادگى به دام ابليس گرفتار مى شوند; اما فريب بندگان خاصى مانند عيسى عليه السلام كه جز رضاى حق به چيز ديگرى دلبستگى ندارد، ممكن نيست. ابليس براى به دام انداختن وى بدين گونه زمينه سازى مى كند: «به هنگام استراحت خود را به وى نزديك كرده در مورد سنگى كه زير سر نهاده است، چنين مى گويد: (سنگ فرا زير سر نهادى، تنعم كردى، نه ترك دنيا بگفته بودى؟) شايد هدف وى اين بوده است كه حضرت را به برخوردارى بيشترى از دنيا برانگيزد. اما وى كه از نيت ابليس آگاه است از آن جزء ناچيز دنيا نيز چشم مى پوشد و چنين مى گويد: «اين و همه دنيا را به تو واگذاشتم.»


    جنود ابليس


    چنانچه ياد شد، ابليس براى هر صنفى و قشرى از آدميان دامى مى گسترد و شيوه خاصى به كار مى برد و بنابر تفاسير و روايات، فريب خوردگانى از جن و انس نيز به وى مدد مى رسانند و جنود ابليس محسوب مى شوند. از آن جمله اند:


    ۱ - «عصيانگران، بى بندوباران و مخالفان شريعت مطهر، به همين دليل است كه قرآن به ابليس فرمان شركت در اموال و اولاد اين قبيل افراد را مى دهد. «وشاركهم فى الاموال والاولاد» (بنى اسرائيل /۵۶) نقش وى در مورد اموالى كه از طريق نامشروع به دست آيد و در راه حرام هزينه گردد و معاش فرزندان اين ناپرهيزگاران نيز از اين طريق تامين شود بدون شك ابليس نيز سهيم و شريك است. در تفسير قمى «مضمون بالا نيز به همين ترتيب طرح شده است » در جاى ديگر مخالفان شريعت به كسانى گفته مى شود كه وى را رقيب و معارض حضرت بارى تلقى مى كنند و او را در سرنوشت خود مؤثر مى دانند و مجرى فرمان وى هستند».

    ۲ - آنان كه به گردآورى مال و ثروت همت مى گمارند و فرعون وار غرق در لذت و نعمت هستند; دين و ايمان در «نظر آنان مفهوم حقيقى خود را از دست مى دهد و به وسوسه ابليس به كبر و غرور و عصيان دچار مى شوند و بجز خود براى ديگران عزت و كرامتى قائل نيستند، ايشان سبب روشنايى ديده ديو و چشم و چراغ ابليس هستند».

    ۳ - غضب يكى ديگر از سپاهيان ابليس است شايد به اين دليل كه منشا پيدايش آن دو آتش است و با هم سنخيت دارند و يا به قول پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله غضب از آتش شيطان ريشه گرفته است كه سرخى چشمها و برآمدگى رگهاى گردن به هنگام خشم نشانه آن است. همان گونه كه خوى و خصلت منفى آتش سوختن و نابود كردن است، تيزى خشم نيز وقتى از حد اعتدال بگذرد، چون برترى جويى، خودخواهى و دشمنى را سبب مى گردد.» آفتهايى كه از اين رهگذر بر جامعه وارد مى آيد بى ترديد بيشتر از آتش است. در نكوهش خشم، توصيه ابليس به موسى عليه السلام هشدارى براى اهل بصيرت است. وى مى گويد: «آنگاه كه خشم مى گيرى مرا ياد آور، زيرا من همچون خون در تو جارى و سارى هستم ».
    بجز موارد مذكور، در تفاسير و احاديث اجابت كنندگان دعوت ابليس به بت پرستى، معصيت كاران، همنشينان شياطين: از نسل و تبار ابليس يا فرزندان آدم، جنود ابليس معرفى شده اند».

    امورى كه به وسيله ابليس پى ريزى شد


    ابليس در آن هنگام كه به همراه فرشتگان مامور مى شود تا به نشانه تعظيم، در برابر آدم به خاك بيفتد و سجده كند. به مقايسه نار و خاك مى پردازد. سرانجام خود را شريفتر از آدم مى پندارد و از امر پروردگار سرمى پيچد. و براى نخستين بار اساس
    قياس را پى مى ريزد «اول من قاس ابليس » خود را بزرگ مى بيند. و با تكبر و تجبر ايمانش را بر باد مى دهد. و كفربالله نيز اولين كفر است كه در نتيجه نافرمانى وى تحقق مى يابد كه «ان اول كفر كفر بالله حيث خلق الله آدم كفر ابليس حيث رد على الله امره » ابليس اولين كسى است كه به هنگام نزديك شدن آدم به شجره ممنوعه، به شادى ست يافتن بر وى آواز مى خواند و هنگام هبوط وى به عالم طبيعت، به سرود خوانى مى پردازد: «فلما استتر على الارض ناح » وقتى عزت و منزلت خود را از دست مى دهد و از رحمت پروردگار نااميد مى شود... و به استقرار در روى زمين مقيد مى گردد نوحه سرايى مى كند:»
    وى پايه گذار آموزش انواع موسيقى و خوانندگى در زمان فرزندان قابيل است و مردانى به نام «يوبل » و «توبلقين » آن را از ابليس مى آموزند».
    لواط يكى ديگر از امور نفرت انگيزى است كه ابليس اساس آن را در ميان قوم لوط ريخت. در قصه اين قوم آمده است كه ابليس با برخى از زنان آنها آميزش كرد و عمل خلاف اخلاق زنا را در بين آنان اشاعه داد. همو بود كه ايشان را به نكبت بارترين عمل (لواط) ترغيب كرد و اعراض از زنان فرجام اين عادت مذموم بود». ابليس پس از اغواى مردان بنابر روايت از امام باقرعليه السلام خود را به صورت زنان درآورد، به سراغشان آمد و براى برانگيختن حس حسادت زنانه، نقطه حساسى را نشانه گرفته و چنين گفت: مردان شما با هم درمى آميزند؟ گفتند: آرى. ما اين كار را ديديم. و آن چنان با مهارت زمينه را فراهم مى آورد كه با القاى طرح پيشنهادى، بى درنگ موافقت كردند و به «مساحقه » روى آوردند» ابليس در فاصله بين رسالت ادريس و نوح نيز بيكار ننشست زنان زيباى شوهردار دشت را به راه منفور زنا و فاحشگى كشانيد و آميزش آنان را با مردان زيباى كوهستان سبب گرديد و سطح وسيعى را آلوده ساخت ».
    حسد و تعصب نابجا نيز از جمله امورى معرفى شده كه ابليس آنها را پى ريزى كرده است. وى نسبت به آدم حسد ورزيد و خلقت خود را برتر و شريفتر از وى انگاشت، از امر خدا سرباز زد كه به هبود و سقوط وى منجر گرديد». و بالاخره وى از اهل آتش اولين كسى است كه جامه اى از آتش مى پوشد و پيشاپيش پيروان خود حركت مى كند و مى گويد: و اثبوراه و يجيبونه و اثبورهم فيقول الملائكة » «لاتدعوا اليوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا كثيرا» (فرقان /۱۴).


    _________________
    پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مَثَلُ أهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَها فَقَد نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها فَقَد هَلَک
    اهل بیت من چون کشتی نوح‌اند؛ هر که بر آن نشیند نجات یابد و آنکه از آن تخلف کند هلاک گردد (عیون الاخبار،ج 1،ص211

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •