نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: بچه ها تعزیه امام حسینه بیاین تماشا...

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    Icon100 بچه ها تعزیه امام حسینه بیاین تماشا...

    سلام دوستان عزیز ...
    این ایام رو بهتون تسلیت عرض میکنم و امیدوارم عزاداریاتون مقبول درگاه حق باشه انشاالله...
    این تاپیک با همفکری من و بارون عزیز هست که امیدوارم هر جا هست موفق باشه
    از شما میخوام با استقبالتون نزارید تعزیه اقا سرد وخاموش بمونه
    التماس دعا....

    موضوع از این قراره

    بچه ها اگر قرار باشه تو انجمن نمایش تعزیه برگزار بشه
    شما کدوم نقشو قبول میکنید و چرااااااااااااااااااا؟

    ممنون میشم علت انتخاب شخصیت رو حتما ذکر کنید و اگر درمورد زندگینامشون رشادتها و دلیرمردیهاشون چیزی میدونید بنویسید...


    بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است
    که مرگ سرخ به از زندگى ننگین است

    حسین ، مظهر آزادگى و آزادى است
    خوشا کسى که چنینش مرام و آیین است

    نه ظلم کن به کسى ، نى به زیر ظلم برو
    که این مرام حسین است و منطق دین است

    همین نه گریه بر آن شاه تشنه لب کافى است
    اگر چه گریه بر آلام قلب، تسکین است

    ببین که مقصد عالى وى چه بود اى دوست
    که درک آن سبب عزو جاه و تمکین است

    ز خاک مردم آزاده بوى خون آید
    نشان شیعه و آثار پیروى این است

    خوشدل تهرانى

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    من دوس دارم نقش حضرت زینب سلام الله علیها رو بازی کنم
    چون ارادت خاصی به ایشون دارم
    چون ایشون عاشق امام زمانش بود...

    میون همه دلها
    امان از دل زینب...

    خنده کنان می رود روز جزا در بهشت...

    هر که به دنیا کند گریه برای حسین


  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    نقش حضرت رقیه علیه السلام چون عاشقانه پدرشونو دوس داشتند

    و بالاخره بهش رسیدن

    توی خواب دیشب میدیدم بابا اومد تو خرابه گفت که غمگین نشی یک وقت که نشستی تو خرابه
    من توی آغوش بابام خوابای خوبی میدیدم
    حرفای قشنگ اونو با دل و جون میشنیدم
    درد دل کردم و گقتم بی شما چه ها کشیدم
    توی این یک ماهه بابا یه روز خوشی ندیدم
    گاه سواره توی زنجیر گاه پیاده میدویدم
    بابا جون از این جماعت چه مصیبتا کشیدم
    توی آغوش پدرجون خوابیدم واسه همیشه
    آخه بی بابای خوبم زندگی هرگز نمیشه
    بعد من انگار آوردن طبقی اون نابکارا
    که تو اون گذاشته بودن سر نازنین بابا
    اخه بعد مردن من تو خرابه انقلاب شد
    وضع و حال عمه زینب بعد از اون خیلی خراب شد
    دشمنا تا که شنیدن دختری به یاد بابا
    گریه کرده تا دم صبح رفته با غصه ز دنیا
    سر بابا مو آوردن تو خرابه تا بفهمم
    که دیگه بابا ندارم تا یتیمی رو بفهمم
    ولی من اونوقت بابامو تو بهشت باهام میدیدم
    پاهام اونجا دیگه خوب بود دنبال اون میدویدم
    دیگه حالا تو بهشتم من دیگه غمی ندارم
    من سرم رو دیگه هرشب رو سینه بابام میذارم...........

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •