ای مفتی شهر از تو بیدار تریم
با این همه مستی از تو هوشیار تریم
تو خون کسان مینوشی و ما خون رزان
انصاف بده کدام خونخوار تریم؟
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
گویند کسان بهشت باحور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از ان نسیه بدار
که آواز دهل شنیدن از دور خوش است
این می چه حرامیست که عالم همه زان میجوشند
یک دسته به نابودی نامش میکوشند
انان که برعاشقان حرامش کردند خود خلوت از آن پیاله ها مینوشند
آن عاشق دیوانه که این خمار مستی را ساخت
معشوق و شراب و می پرستی را ساخت
بی شک قدعی شراب نوشید و از آن سرمست گشت و این جهان را ساخت
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
*****
گروه مستان همای