صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 48

موضوع: »»» چگونگى نماز ابوبكر به جاى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله «««

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نگاهى به شخصيّت ابوموسى اشعرى .

    اكنون نگاه كوتاهى به شخصيّت ابوموسى اشعرى داريم.

    به راستى ابوموسى اشعرى از معروف ترين دشمنان مولايمان امير مؤمنان على عليه السلام است.

    او در جنگ جمل اهل كوفه را از جهاد در ركاب امام باز مى داشت.

    همو بود كه در جنگ صفّين امام على عليه السلام را از خلافت عزل كرد و كار به جايى رسيد كه امام عليه السلام در قنوت نمازش او را همراه معاويه و گروهى از پيروانش لعن مى كرد!

    گفتنى است كه احمد بن حنبل در بخش فضايل ابوبكر اين روايت را با همين ترتيب به سند خود از زائده، از عبدالملك بن عمير، از ابوبردة بن ابى موسى، از پدرش نقل كرده است.1

    1 . فضائل الصحابه: 1 / 106.

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    روايت عبداللّه بن عمر


    آن سان كه ملاحظه شد، يكى از راويان روايت مذكور «عبداللّه بن عمر» بود. به نظر مى رسد اين روايت نيز از عايشه

    همان گونه كه مسلم آن را از عبدالرزّاق، از معمر، از زُهْرى، از حمزة بن عبداللّه بن عمر، از عايشه روايت كرده است;

    ولى بخارى آن را به سندش از زُهْرى، از حمزه، از پدرش روايت كرده كه گويد:
    «هنگامى كه بيمارى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شدّت يافت...».
    نقل شده است.

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نگاهى به شخصيّت محمّد بن شهاب زُهْرى

    در هر حال، محور هر دو سند محمّد بن شهاب زُهْرى است.
    دانشمندان رجال، محمّد بن شهاب زُهْرى را مورد بررسى و نقد قرار داده اند كه به ديدگاه برخى از آنان اشاره مى كنيم:

    يحيى بن مَعين1 و عبدالحقّ دهلوى او را مورد جرح قرار داده اند.

    زُهْرى از مشهورترين كسانى است كه از امير مؤمنان على عليه السلام روى گردان شد، و از راويان عمر بن سعد ملعون بوده است.

    ابن ابى الحديد معتزلى در مورد زُهْرى اين گونه مى نگارد:

    او از كسانى بود كه از حضرت على عليه السلام روى گردان شد.

    جرير بن عبدالحميد، از محمّد بن شيبه نقل مى كند كه گويد: در مسجد مدينه حضور داشتم. زُهْرى و عُرْوَة بن زبير نشسته بودند و در مورد على عليه السلام گفت و گو مى كردند و از آن حضرت بدگويى مى نمودند.

    آن گفت و گو به گوش على بن حسين عليهما السلام رسيد. حضرت تشريف آورد و بالاى سر آن دو ايستاد و فرمود:

    امّا تو اى عروه! پدرم، داورى درباره پدر تو را به خدا واگذار كرد و خداوند به نفع پدرم و عليه پدر تو حكم كرد. و امّا تو اى زُهْرى! اگر در مكّه بودم، دَمِ آهنگرى پدرت را به تو نشان مى دادم2.


    ابن ابى الحديد مى افزايد:

    عاصم بن ابى عامر بجلى، از يحيى بن عروه نقل مى كند كه گويد: آن گاه كه پدرم از على ياد مى كرد، درباره او بد مى گفت.3

    محمّد بن شهاب زُهْرى همواره با تمام توان مى كوشيد تا مناقب امير مؤمنان على عليه السلام ـ از جمله فضيلت سبقت او در اسلام ـ را انكار كند.

    در اين زمينه ابن عبدالبرّ گويد:

    معمّر در كتاب جامع خود از زُهْرى اين گونه نقل مى كند: زهرى گويد: كسى را نمى شناسيم كه پيش از زيد بن حارثه اسلام آورده باشد.

    عبدالرزّاق گويد: و ما نيز كسى را نمى شناسيم كه چنين سخنى را گفته باشد، جز زُهْرى.4

    ذهبى در شرح حال عمر بن سعد گويد:

    زُهْرى و قَتاده به صورت مرسل، از عمر بن سعد روايت كرده اند.

    ابن مَعين گويد: چگونه مى تواند فردى كه حسين عليه السلام را كشته مورد اعتماد باشد؟!5

    در نتيجه زُهْرى از كسانى مثل عمر بن سعد كه مورد اعتماد نيستند به طور مرسل روايت كرده است.

    علاّمه شيخ عبدالحقّ دهلوى نيز در كتاب رجال المشكاة به شرح حال زُهْرى پرداخته است. وى مى گويد:

    او به همنشينى اميران و اندكىِ ديانت و ديندارى دچار شده بود. دانشمندان و زاهدان معاصر او، اين امر را بر او خرده مى گرفتند و او را سرزنش مى كردند.

    او در پاسخ آن ها مى گفت: من در خير آن ها شريك هستم و با شرّ آن ها كارى ندارم!

    به او مى گفتند: آيا نمى بينى آنان به چه كار مشغول هستند؟
    او ساكت مى ماند و پاسخ نمى داد.

    ابن حجر در شرح حال اعمش گويد: حاكم نيشابورى از ابن مَعين حكايت مى كند كه او گويد: بهترين سندها، سند اعمش، از ابراهيم، از علقمه، از عبداللّه است.

    كسى به او گفت: آيا اعمش مانند زُهْرى است؟

    پاسخ داد: مى خواهى اعمش مثل زُهْرى باشد؟ زُهْرى به العرض والاجازة6 معتقد بود و براى امويان كار مى كرد;

    در حالى كه اعمش، فقيرى صبور بود كه از امرا و سلاطين دورى مى گزيد و باتقوا، آگاه و عالم به قرآن بود.7

    از طرفى زُهْرى از كارگزاران بنى اميّه و از تقويت كنندگان و تأييدكنندگان پايه هاى سلطنت آن ها بود;

    از اين رو امام سجّاد عليه السلام براى او نامه اى نوشت و در آن، او را پند داد و از اين كار او را بر حذر داشت و فرجام بد كار او را در دنيا و آخرت به او تذكر داد. در بخشى از آن نامه آمده است:

    إنّ أدنى ما كتمتَ وأخفَّ ما احتملتَ أنْ آنستَ وحشة الظالم، وسهّلت له طريق الغيّ... جعلوك قطباً أداروا بك رحى مظالمهم، وجسراً يعبرون عليك إلى بلاياهم، وسُلّماً إلى ضلالتهم، داعياً إلى غيّهم، سالكاً سبيلهم. احذَرْ فقد نُبِّئْت، وبادِرْ فقد أُجِّلْت... .

    كمترين چيزى كه پنهان داشتى و سبك ترين چيزى كه از آن چشم پوشيدى، اين است كه با تنهايى ستمگران خو گرفته اى و راه سركشى را براى آنان هموار كرده اى...آن ها تو را محورى قرار داده اند كه سنگ آسياى ستمگريشان را به دور تو بچرخانند و پلى كه از روى آن به سوى گرفتارى هايشان عبور كنند. آنان تو را نردبانى به سوى گمراهيشان، دعوت كننده اى به سركشى هايشان و پيماينده راهشان برگزيده اند ... . .


    من اكنون به تو هشدار دادم; پس ترتيب اثر بده و تا مهلتى كه ]از خدا [دارى تمام نشده، شتاب كن!... .8

    آرى، با همه اين مواعظ، زُهْرى از گمراهى نجات نيافت و اين اندرزهاى حكيمانه او را از همكارى با ستمگران در باطل گرايى و ظلمشان باز نداشت; بلكه به اين شيوه ادامه داد، به گونه اى كه به تعبير بزرگان اهل سنّت، از محافظان و مدافعان امويان شد.
    ________________________________________
    پی نوشت:
    1 . او از اساتيد بخارى و مسلم و از پيشوايان جرح و تعديل است. همه علماى اهل سنّت اتّفاق نظر دارند كه او داناترين عالم به حديث صحيح و ناصحيح مى باشد. وى در سال 302 وفات يافت. شرح حال او در تذكرة الحفّاظ: 2 / 429 و كتاب هاى ديگر بيان شده است.
    2 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 4 / 102.
    3 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 4 / 102.
    4 . الإستيعاب: 2 / 117، شرح حال زيد بن حارثه.
    5 . الكاشف: 2 / 301.
    6 . «العرض والاجازه» دو اصطلاح حديثى است در كيفيت و چگونگى اخذ حديث.
    7 . تهذيب التهذيب: 4 / 204.
    8 . تحف العقول عن آل الرسول: 274 ـ 277، نوشته ابن شُعبه حرّانى، از علماى اماميّه در قرن چهارم هجرى است. غزالى اين نامه را در كتاب احياء علوم الدين (2 / 143) آورده; ولى گفته است: «هنگامى كه زُهْرى با امرا همنشين شده بود، يكى از برادران دينى او نامه اى براى وى نوشت...»! و در برخى از مصادر ديگر اين مطلب به ابوخازم نسبت داده شده است

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    سخنى كوتاه در شخصيّت عبداللّه بن عمر


    طبق نقل تاريخ، وى از كسانى بود كه پس از عثمان از بيعت با امير مؤمنان على عليه السلام خوددارى كرد و از يارى آن حضرت امتناع ورزيد و در جنگ ها با آن بزرگوار همراهى نكرد;

    ولى آن گاه كه حجّاج بن يوسف از طرف عبدالملك والى حجاز شد، عبداللّه بن عمر شبانه براى بيعت به نزد حجّاج آمد.
    حجّاج به او گفت: براى چه با شتاب آمده اى؟

    پاسخ داد: از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شنيدم كه مى فرمود:
    من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهليّة.
    هر كس بميرد در حالى كه امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ دوران جاهليت مرده است.


    حجّاج كه مشغول نوشتن بود به او گفت: دستم مشغول است، پايم را بگير و بيعت كن]![


    عبداللّه بن عمر پاى حجّاج را مسح كرد و بيرون رفت]![1
    _________________________________
    پی نوشت:
    1 . الفصول المختاره: 245.

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    روايت عبداللّه بن زمعه


    يكى از راويان اين حديث، «عبداللّه بن زمعه» است. ابوداوود به دو سند اين حديث را از او روايت كرده است كه محور هر دو روايت زُهْرى است كه در گذشته به شرح حالش اشاره شد.

    روايت عبداللّه بن عبّاس


    يكى ديگر از راويان اين حديث، عبداللّه بن عبّاس است كه ابن ماجه و احمد از او روايت كرده اند.
    ابن ماجه اين حديث را از اسرائيل، از ابواسحاق، از ارقم بن شرحبيل، از ابن عبّاس نقل مى كند.
    احمد بن حنبل نيز آن را از يحيى بن زكريّا بن ابى زائده، از پدرش، از ابواسحاق، از ارقم، از ابن عبّاس نقل مى كند.

    محور نقل در اين دو طريق، ابواسحاق از ارقم است. اكنون اين دو تن را به جهت احراز صلاحيّتِ نقل حديث بررسى مى كنيم.

    بخارى در اين مورد مى گويد: در جايى ذكر نشده كه ابواسحاق از ارقم بن شرحبيل حديثى را شنيده باشد.1

    گفتنى است كه گروهى از اهل علم در مورد ابواسحاق سبيعى اين گونه اظهار نظر كرده اند:
    او اختلال حواس پيدا كرده بود، بدين جهت مردم او را با ابن عُيَيْنَه رها كردند و كنار گذاشتند.2
    در مورد ديگرى آمده است: او مدلّس بود.3

    قابل ذكر است كه او از عمر بن سعد ملعون، قاتل حضرت سيدالشهداء ابى عبداللّه الحسين عليه السلام روايت مى كرد.4از طرفى او از شمر بن ذى الجوشن ملعون نيز روايت نقل مى كرد.5
    از سوى ديگر در سند احمد بن حنبل افزون بر آن چه ذكر شد، اين اشكالات وجود دارد:

    1 . شنيدن «زكريّا» از «ابواسحاق» پس از اختلال حواس وى است، همان گونه كه ملاحظه خواهى كرد.
    2 . نقد زكريّا بن ابى زائده.

    رجال شناسان، زكريّا بن ابى زائده را اين گونه نقد كرده اند:

    ابوحاتم در مورد او گويد: در نقل حديث سهل انگار بود و همواره تدليس مى كرد.
    همچنين ابوزُرعه، ابوداوود و ابن حجر او را به تدليس متّهم كرده اند... .

    در نقل ديگرى از احمد نقل شده كه گويد:

    اگر در مورد زكريّا و اسرائيل اختلاف نظر باشد، به نظر من زكريّا از ابواسحاق بهتر است.
    وى در ادامه مى افزايد: روايت اين دو از نظر اعتبار به هم نزديك است و حديث هر دو از ابواسحاق ضعيف است كه اخذ حديث آن دو از ابواسحاق در پايان عمر او بوده است.6

    به راستى كه من از احمد در شگفتم كه اين گونه اظهار نظر مى كند، در عين حال ـ آن سان كه ملاحظه كردى ـ در المسند حديث را از زكريّا، از ابواسحاق نقل مى كند. فراتر اين كه وى در الفضائل نيز به نقل آن پرداخته است.7

    آرى، احمد بن حنبل، اين حديث ساختگى را نه از اين طريق; بلكه از ابن عبّاس و او نيز از عبّاس نقل كرده است. وى

    يك بار مى گويد: يحيى بن آدم براى ما نقل كرده; بار ديگر اظهار مى دارد: ابوسعيد (مولاى بنى هاشم)، از قيس بن ربيع، از عبداللّه بن ابى سفر، از ارقم بن شرحبيل، از ابن عبّاس نقل مى كند كه عبّاس بن عبدالمطّلب گويد:

    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در دوران بيمارى خود فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.

    ابوبكر خارج شد و تكبير گفت. پيامبر صلى اللّه عليه وآله احساس راحتى كرد، در حالى كه به صورت خميده بين دو مرد تكيه كرده بود خارج شد.
    هنگامى كه ابوبكر آن حضرت را ديد عقب ايستاد. پيامبر به او اشاره كرد كه همان جا بايست. سپس رسول خدا صلى اللّه عليه وآله كنار ابوبكر نشست و از همان قسمت از سوره كه ابوبكر به آن قسمت رسيده بود، قرائت فرمود.8

    ولى آن سان كه ملاحظه مى كنيد، محور اين سند «قيس بن ربيع» است. همو كه بخارى آن را در كتاب الضعفاء9 آورده است.
    همچنين نَسائى10 و ابن حِبّان او را در كتاب المجروحين11 آورده اند.

    افراد ديگرى او را از نظر نقل حديث ضعيف دانسته اند. فراتر اين كه از احمد نقل شده است كه مردم او را رها كردند; بلكه از يحيى بن مَعين نقل شده است كه مردم وى را تكذيب كردند.12

    ______________________________________
    پی نوشت:
    1 . تاريخ الكبير: 2 / 46، بوصيرى اين مطلب را در زوائد آورده است. ر.ك حاشيه سنن ابن ماجه: 2 / 379.
    2 . ميزان الاعتدال: 3 / 326.
    3 . تهذيب التهذيب: 8 / 55.
    4 . الكاشف: 3 / 385، ميزان الاعتدال: 5 / 239، تهذيب التهذيب: 7 / 381.
    5 . ميزان الاعتدال: 3 / 385، تهذيب التهذيب: 8 / 53.
    6 . تهذيب التهذيب: 3 / 293، الجرح والتعديل: 3 / 530.
    7 . فضائل الصحابه: 1 / 106.
    8 . فضائل الصحابه: 1 / 108 ـ 109.
    9 . الضعفاء الكبير: 195.
    10 . همان: 202.
    11 . كتاب المجروحين: 2 / 216.
    12 . تهذيب التهذيب: 8 / 340 ـ 342، ميزان الاعتدال: 5 / 477، لسان الميزان: 4 / 570

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    روايت عبداللّه بن مسعود


    نَسائى اين حديث را از ابن مسعود نقل كرده است. همچنين هيثمى آن را روايت كرده و مى گويد:
    احمد و ابويعلى آن را روايت كرده اند. اين در حالى است كه در تمام اسناد «عاصم بن ابى النجود» وجود دارد.

    هيثمى در مورد عاصم گويد: او از نظر نقل حديث ضعيف است.1

    ابن حجر پيرامون عاصم از ابن سعد اين گونه نقل مى كند: او در نقل حديث بسيار خطا مى كرد.

    وى از يعقوب بن سُفيان نيز درباره او اين گونه نقل مى كند: حديث او اضطراب داشت.

    از ابوحاتم نيز چنين نقل شده است: جايگاه عاصم به گونه اى نيست كه بتوان گفت او ثقه است. او حافظ نبوده است.

    ابن عليّه نيز راجع به او سخن به ميان آورده و مى گويد: همواره هر كه نامش عاصم بوده بدحافظه بوده است.
    از ابن خراش نيز در مورد او نقل شده كه در احاديث او مطالب غير قابل قبولى است.
    از عُقَيلى نيز در مورد او اين گونه نقل شده است: تنها اشكال او حافظه بد او بود.
    دارقُطْنى در مورد عاصم اظهار نظر كرده و مى گويد: در مورد حافظه او اشكالى وجود دارد.
    بزّار در مورد او گويد: حافظه خوبى نداشته است.
    حَمّاد بن سَلَمه درباره او گويد: در آخر عمرش اختلال حواس پيدا كرده بود.
    عجلى در توصيف او گويد: عاصم عثمانى بود.2
    _____________________________________
    پی نوشت:
    1 . مجمع الزوائد: 5 / 333، كتاب خلافت، باب خلفاى چهارگانه، حديث 8936 .
    2 . تهذيب التهذيب: 5 / 37 و 38.

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    روايت بريده اسلمى


    حديث بريده اسلمى را نيز احمد بن حنبل با سند خود از ابن بريده و وى از پدرش روايت كرده است.
    در نقد اين حديث نكته اى قابل ذكر است كه
    آيا ابن بريده، همان عبداللّه بن بريده است كه از پدرش نقل كرده است و يا سليمان بن بريده؟پس با چشم پوشى از اين اختلاف، همين بس كه يكى از راويان آن «عبدالملك بن عمير» است كه در گذشته به بررسى رجالى وى پرداختيم و عدم اعتماد به وى ثابت شد.

  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    روايت سالم بن عبيد


    حديث سالم بن عبيد را ابن ماجه نقل كرده است.
    اين حديث را از سه محور مى توان مورد بررسى و نقد قرار داد:

    1 . ابن ماجه پس از نقل آن مى گويد: اين حديثى غريب است.
    2 . سندش جاى تأمّل دارد; چرا كه نعيم بن ابى هند كه يكى از راويان آن است، همواره از على رضى اللّه عنه بدگويى مى كرد و از اين رو يكى از پيشوايان اهل تسنن از او حديثى استماع نكرده است.1
    بخارى و مسلم نيز از سلمة بن نبيط روايت نكرده اند. بخارى در مورد سلمه گويد: وى در پايان عمرش دُچار اختلال حواس شد.23 .

    افزون بر همه اين ها، هيچ روايتى در صحاح از سالم بن عبيد نقل نشده است، و از طرفى اصحاب سنن نيز، جز دو حديث از او روايت نكرده اند و آن دو حديث نيز در سندش اختلاف وجود دارد!

    ابن حجر درباره وى گويد:
    سالم بن عبيد اشجعى، از اهل صفّه بود; سپس به كوفه آمد.
    اصحاب سنن از او دو حديث صحيح پيرامون عطسه نقل كرده اند. وى روايت ديگرى از عمر دارد كه در گفتار عمر و عملكرد او در زمان وفات پيامبر صلى اللّه عليه وآله و سخن ابوبكر در اين مورد مطرح شده است. اين روايت را يونس بن بُكَير در زيادات خود نقل كرده است.

    البتّه هلال بن يساف، نبيط بن شريط و خالد بن عرفطه نيز از سالم بن عبيد روايت نقل كرده اند.3

    ابن حجر در ادامه مى افزايد: چهارمين فرد، سالم بن عبيد اشجعى است. وى مدّتى با پيامبر صلى اللّه عليه وآله مصاحبت داشته است. وى از اهل صفّه بوده و از كوفيّين به شمار مى آيد.
    او از پيامبر صلى اللّه عليه وآله در مورد تشميت عاطس4 روايت نقل كرده است.
    همچنين از عمر بن خطّاب روايتى نقل كرده است. خالد بن عرفجه ـ و گفته مى شود: ابن عرفطه ـ هلال بن يساف و نبيط بن شريط از سالم روايت كرده اند و در سند حديثش اختلاف است.5

    با توجّه به عبارت ابن حجر در اين دو كتاب، و با مراجعه به روايتى كه هيثمى نقل كرده است،6

    روشن مى شود كه حديث سالم بن عبيد پيرامون نماز ابوبكر، همان حديثى است كه از عمر (درباره آن چه كه به هنگام وفات پيامبر صلى اللّه عليه وآله گفته و عمل كرده) نقل نموده است; اما ابن ماجه بخشى از اين روايت را ذكر كرده، آن سان كه هيثمى به اين مطلب تصريح كرده است.

    از طرفى ظاهر عبارت ابن حجر در الإصابه نادرستى سند آن را مى رساند، و شايد مقصود او از گفته اش در تهذيب التهذيب همين مطلب باشد، آن جا كه مى گويد: «در سند حديثش اختلاف است»; زيرا قدر متيقّن از روايات او، همان چيزى است كه نبيط بن شريط از او روايت مى كند و اين حديث نيز از همين قبيل است.
    __________________________________
    پی نوشت:
    1 . تهذيب التهذيب: 10 / 418.
    2 . همان: 4 / 143.
    3 . الإصابه: 3 / 8 .
    4 . تشميت عاطس: گفتارى كه هنگام عطسه، به عطسه كننده مى گويند.
    5 . تهذيب التهذيب: 3 / 383 و 384.
    6 . مجمع الزوائد: 5 / 331 و 333، كتاب خلافت، باب خلفاى چهارگانه، حديث 8935

  9. #19
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    روايت انس بن مالك



    حديث انس بن مالك، در زمره احاديثى است كه زُهْرى از او نقل كرده است. البتّه بخارى، مسلم و احمد نيز آن را نقل كرده اند.
    ما پيش تر در مورد زُهْرى مطالبى را ارائه كرديم و از حال وى آگاهى يافتيم.

    افزون بر اين، راوى از انس در نزد بخارى، شعيب بن حمزه مى باشد كه همان كاتب زُهْرى و روايت گر از اوست.1

    ابواليمان (حكم بن نافع) نيز از شعيب روايت مى كند.

    از طرفى علما و دانشمندان رجالى نيز پيرامون روايت ابواليمان از شعيب سخن به ميان آورده و آن را نقد كرده اند، تا جايى كه گفته شده است كه ابواليمان، حتى يك كلمه هم از شعيب نشنيده است.2

    امّا راوى از زُهْرى در نزد احمد بن حنبل، سفيان بن حسين است. حال آن كه عالمان رجالى بر عدم اطمينان به روايات او از زُهْرى اتّفاق نظر دارند. اين مطلب را ابن حجر از ابن مَعين، احمد بن حنبل، نَسائى، ابن عَدىّ و ابن حبّان نقل كرده است.
    از سوى ديگر از يعقوب بن شيبه نقل شده است كه درباره سفيان بن حسين گويد: در احاديث او ضعف وجود دارد.

    و از عثمان بن ابى شيبه نقل شده كه درباره سفيان گويد: او در نقل حديث كمى مضطرب بوده است.

    از ابن خراش نيز نقل شده كه سفيان ليّن الحديث بوده است.

    از ابوحاتم نيز نقل شده است كه درباره سفيان گويد: به حديث او نمى توان استدلال و احتجاج كرد.

    از ابن سعد نيز در مورد او مطلبى نقل شده است كه گويد: سفيان در احاديث خود زياد اشتباه مى كرد.3

    افزون بر اين مطالب، هيثمى نيز اين حديث را نقل كرده است. وى گويد: احمد اين حديث را نقل كرده كه در سند آن سُفيان بن حسين آمده است; در حالى كه سفيان ـ با توجّه به زُهْرى ـ از نظر نقل حديث ضعيف است و اين حديث نيز از احاديثى است كه وى از زُهْرى روايت كرده است.4

    از جمله روايات او روايتى است كه از حميد، از انس نقل شده است و نَسائى و احمد بن حنبل آن را نقل كرده اند و حميد، همان حميد بن ابى حميد الطويل است كه علماى رجالى به مدلّس بودن وى تصريح كرده اند.

    همچنين تصريح كرده اند كه احاديث حميد از انس تدليس شده است.5

    روشن است كه اين حديث نيز از آن احاديث است. علاوه بر اين كه راوى آن ـ نزد احمد بن حنبل ـ همان سُفيان بن حسين است كه پيش تر از شخصيّت او اطّلاع يافتيم.

    صرف نظر از اين كه طُرقى كه از انس آمده صحيح باشد يا صحيح نباشد، سخن در مورد خود انس است.
    بنا بر اين نخستين مشكل وى دروغ گويى اوست.

    به عنوان مثال دروغ وى در جريان حديث «طير مشوىّ»; (مرغ بريان) رخداد.

    در آن حديث آمده است: روزى براى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مرغ بريانى هديه شد. آن حضرت از خداوند سبحان خواست كه على عليه السلام را برساند. پيامبر منتظر بود كه على عليه السلام حاضر شود. هر بار كه آن حضرت مى آمدند تا خدمت پيامبر صلى اللّه عليه وآله برسند، انس مى گفت: رسول خدا كار دارند!
    اين رفتار انس به گونه اى بود كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله عصبانى شد و به او فرمود:
    يا أنس! ما حملك على ردّه؟!
    اى انس! چه چيز تو را بر بازگرداندن او واداشت؟!6
    دومين مشكل انس، كتمان شهادت به حق بود

    اين موضوع نيز در جريان درخواست حضرت على عليه السلام از مردم پيرامون حديث غدير و طلبِ شهادت بر اين واقعه رخداد. امير مؤمنان على عليه السلام از مردم خواست كه پيرامون حديث غدير شهادت بدهند. برخى گواهى دادند و گروه ديگرى ـ از جمله انس ـ خوددارى كردند. حضرتش آن ها را نفرين كرد و نفرين آن حضرت آنان را دربرگرفت.7

    بديهى است كه خبر دروغگو مورد پذيرش واقع نمى شود، و كتمان شهادت، گناه كبيره بوده و به عدالت زيان مى رساند.______________________________
    پی نوشت:
    1 . تهذيب التهذيب: 4 / 319.
    2 . تهذيب التهذيب: 2 / 396 و 397.
    3 . تهذيب التهذيب: 4 / 97 و 98.
    4 . مجمع الزوائد: 5 / 331، كتاب خلافت، باب خلفاى چهارگانه، حديث 8933 .
    5 . تهذيب التهذيب: 3 / 35 و 36.
    6 . بيشتر پيشوايان اهل تسنن، اين روايت را در كتاب هاى خود نقل كرده اند; از جمله مراجعه كنيد به المستدرك: 3 / 141 و 142. كتاب معرفة الصحابه بخش مناقب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليهما السلام، حديث 4650. براى آگاهى بيشتر ر.ك نفحات الازهار از همين نگارنده.
    7 . ر.ك الغدير: 1 / 192.

  10. #20
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    روايت عايشه


    همان گونه پيش تر بيان شد، پايه و اساس اين واقعه، همان كلام عايشه است; زيرا كه او در اين قصّه حضور داشت و صاحب اين قصّه است.

    از طرفى حديث ديگران نيز يا به او مى رسد و يا حكايتى از گفتار و رفتار اوست.

    از سوى ديگر روايت عايشه نسبت به ديگر روايات، بيشترين طُرق را داشته و داراى صحيح ترين سندها در مقايسه با ديگر سندها است و روايت وى كامل ترين متن را نيز دارا مى باشد كه به طور مفصّل قصّه را بيان نموده است.

    آن سان كه ملاحظه كرديد، ما مهم ترين سندهاى آن را ذكر كرديم، و آن را با كامل ترين متن نقل نموديم. ما در فصل آينده، با دقّت به متن اين روايت با متن هاى گوناگونش خواهيم پرداخت.

    اكنون سند اين حديث را از دو محور بررسى مى نماييم:

    1 . راويان سندها;
    2 . شخصيّت عايشه.

    يك بار سخن درباره رجال سندها; و بار ديگر سخن پيرامون خود عايشه است.



صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •