صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 48

موضوع: »»» چگونگى نماز ابوبكر به جاى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله «««

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile »»» چگونگى نماز ابوبكر به جاى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله «««

    چگونگى نماز ابوبكر به جاى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله
    (بررسى و نقد)


    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم


    الحمد للّه ربّ العالمين والصلاة والسلام على سيّدنا محمّد وآله الطاهرين المعصومين ولعنة اللّه على أعدائهم أجمعين من الأوّلين والآخرين


    پيش گفتار


    محدّثان اهل تسنّن روايتى را بدين مضمون نقل كرده اند:


    آن گاه كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در بستر بيمارى افتاد ـ كه به سبب همان بيمارى وفات يافت ـ به ابوبكر دستور داد كه به عنوان امام جماعت براى مسلمانان نماز بخواند. و شخص آن حضرت نيز به مسجد رفت و با مردم پشت سر ابوبكر نماز خواند... .


    اين روايت را محدّثان اهل تسنّن با متون گوناگونى نقل كرده اند. نوشتارى كه پيش رو داريد تحقيق و پژوهشى پيرامون اين روايت است.

    در اين راستا اين روايت مورد بررسى و نقد قرار گرفته است; چرا كه به دلايلى شايسته بحث و تحقيق است:

    1 . وابسته به احوالات و سيره مبارك پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله است;


    2 . قائلين به خلافت ابوبكر پس از پيامبر، به اين روايت تمسّك مى جويند;


    3 . در احكام شرعى و مسائل اعتقادى از آن بهره مى گيرند;


    و مواردى ديگر از اين قبيل.


    ما در اين پژوهش، روايت را از مهم ترين جوانب آن مورد تحقيق و بررسى قرار داده و مطالبى كه درباره آن گفته شده بررسى كرديم و در اين راستا و در پرتو نورانى اين پژوهش، به واقعيّت حال و حقيقت كلام رسيديم.


    اكنون اين پژوهش نو و ابتكارى را كه پيش تر مورد بررسى و نقد قرار نگرفته است، به پژوهشگران و انديشمندان تقديم مى نماييم. اميد آن كه با ديده انصاف و به دور از هر گونه تعصّب و بى راهه رفتن به آن بنگرند. وما توفيقي إلاّ باللّه.


    سيد على حسينى ميلانى

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بخش يكم
    راويان خبر و روايات آنان



    اتفاق نظر محدّثان


    روايتى كه نقل شد، همه محدّثان بر آن اتّفاق نظر دارند. هيچ كتاب صحيح، مسند و معجمى نيست كه آن را نقل نكرده باشد. ما پيش از آن كه به نقد و بررسى آن بپردازيم، ناگزيريم آن را از منابع نقل شده بيان كنيم; ولى در اين موضوع فقط به آن چه صاحبان صحاح ستّه و احمد بن حنبل در المسند نقل كرده اند اكتفا مى كنيم; زيرا كه آن چه در اين كتاب ها آمده، از نظر متن كامل تر و از نظر سند قوى تر است. بنا بر اين هر گاه موقعيّت اين روايت در صحاح ستّه و المسند مشخّص شود، جايگاه آن در ديگر كتاب ها نيز مشخّص خواهد شد و نيازى به طولانى كردن سخن نخواهد بود.



    به روايت مالك


    اين قضيّه در كتاب الموطّأ اين گونه آمده است:


    مالك، از هِشام بن عُرْوَه نقل مى كند كه عروه گويد:

    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حال بيمارى از منزل خارج و وارد مسجد شد. ديد ابوبكر

    ايستاده و مردم به او اقتدا كرده اند. وقتى ابوبكر متوجّه شد عقب رفت. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به او اشاره كرد كه

    همان جا بمان; سپس رسول خدا صلى اللّه عليه وآله كنار ابوبكر نشست. ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالى

    كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند1[/align]
    __________________________________________________ __
    پی نوشت:
    1 . الموطّأ: 1 / 136، كتاب نماز جماعت، حديث 18.


  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    به روايت بخارى


    بخارى اين قضيّه را در موارد بسيارى از صحيح خود نقل كرده است. وى در صحيح خود در كتاب نماز جماعت مى نويسد:


    1 . عمر بن حفص بن غياث، از پدرش، از اعمش، از ابراهيم نقل مى كند كه اسود گويد
    : روزى نزد عايشه بوديم و در مورد اهميّت نماز و بزرگداشت آن گفت و گو مى كرديم.

    عايشه گفت: هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بيمار شد ـ همان بيمارى كه منجر به وفات آن حضرت شد ـ وقت نماز فرا رسيد و اذان گفته شد. فرمود: به ابوبكر بگوييد نماز جماعت را براى مردم به پا دارد.


    عرض شد: ابوبكر پيرمردى دل نازك است; وقتى در جايگاه شما بايستد نمى تواند پيش نماز شود.


    پيامبر تكرار كرد و آن ها دوباره همان مطلب را تكرار كردند. آن حضرت براى بار سوم تكرار كرد و فرمود:


    إنّكنّ صواحب يوسف! مروا أبا بكر فليصلّ بالناس.
    شما همچون زنان مصر در عصر يوسف ]دنبال خواسته هاى خودتان [هستيد! به ابوبكر بگوييد پيش نماز شود.


    پس ابوبكر خارج شد و نماز خواند. در اين هنگام پيامبر صلى اللّه عليه وآله در خود احساس سبكى و آرامش كرد و در حالى كه در حال خميده به دو نفر تكيه كرده بود، از منزل خارج شد. گويى مى ديدم كه از درد، پاهايش بر زمين كشيده مى شد. ]پس از رسيدن آن حضرت به مسجد [ابوبكر خواست كه عقب بايستد، پيامبر به او اشاره كرد كه همان جا بايست.

    سپس حضرت را آوردند تا در كنار ابوبكر نشست.

    به اعمش گفته شد: آيا پيامبر صلى اللّه عليه وآله نماز مى خواند و ابوبكر به او اقتدا كرده بود و مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند؟

    اعمش با سرش پاسخ داد: آرى.

    ابوداوود طيالسى بخشى از اين روايت را از شعبه، از اعمش نقل كرده است. ابومعاويه مى افزايد: پيامبر صلى اللّه عليه وآله سمت چپ ابوبكر نشست و ابوبكر ايستاده نماز مى خواند.1


    2 . بخارى در همان كتاب و در بخشى ديگر، اين گونه نقل مى كند:


    يحيى بن سليمان، از ابن وهب، از يونس، از ابن شهاب، از حمزة بن عبداللّه و وى از پدرش نقل مى كند كه گويد:


    هنگامى كه درد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شدّت يافت، درباره نماز با ايشان گفت و گو شد. فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.


    عايشه گفت: ابوبكر مردى دل نازك است. هر گاه مشغول قرائت شود، گريه بر او غلبه مى كند.


    پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: به او بگوييد نماز بخواند.


    عايشه دوباره همان پاسخ را تكرار كرد.

    پيامبر فرمود: به او بگوييد نماز بخواند; همانا شما همچون زنان مصر در زمان يوسف ]به دنبال خواسته هاى خودتان[ هستيد.2


    3 . بخارى سومين روايت را اين گونه نقل مى كند:


    زكريّا بن يحيى، از ابن نُمير، از هِشام بن عُرْوَه، از پدرش نقل مى كند كه گويد: عايشه به ما گفت: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در دوران بيماريش دستور داد كه ابوبكر براى مردم نماز بخواند و او نيز براى مردم نماز مى خواند.


    عروه گفت: در اين حال رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در خود احساس سبكى و آرامش كرد و از خانه خارج شد، در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند. وقتى ابوبكر پيامبر را ديد، عقب رفت. پيامبر صلى اللّه عليه وآله به او اشاره كرد كه همان جا بايست.


    سپس رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به موازات ابوبكر و در كنار او نشست. ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر صلى اللّه عليه وآله خواند و مردم نيز به ابوبكر اقتدا كردند.3


    4 . بخارى در بخشى ديگر، روايت را اين گونه نقل مى كند:


    اسحاق بن نصر، از حسين، از زائده، از عبدالملك بن عمير، از ابوبرده، نقل مى كند كه ابوموسى گويد:


    پيامبر صلى اللّه عليه وآله بيمار شد. بيمارى آن حضرت شدّت يافت; از اين رو فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.


    عايشه گفت: ابوبكر مردى دل نازك است; وقتى در جايگاه شما بايستد، نمى تواند براى مردم نماز بخواند.


    پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.

    عايشه دوباره همان پاسخ را تكرار كرد.

    پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: به ابوبكر بگو براى مردم نماز بخواند. چرا كه شما همچون زنان مصر در زمان يوسف هستيد.


    در اين هنگام شخصى در پى ابوبكر رفت و او را آورد. او در دوران حيات پيامبر صلى اللّه عليه وآله براى مردم نماز خواند.4


    5 . اين قضيّه را بخارى در بخش ديگرى از كتاب نماز جماعت، اين گونه نقل كرده و مى نويسد:


    عبداللّه بن يوسف از مالك، از هِشام بن عُرْوَه، از پدرش نقل مى كند كه عايشه، امّ المؤمنين، به ما گفت:


    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در دوران بيمارى خود فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.


    عايشه گويد: من گفتم: ابوبكر وقتى در جايگاه شما بايستد، مردم از شدّت گريه او ]قرائت را[ نمى شنوند]![ پس به عمر دستور دهيد براى مردم نماز بخواند.


    عايشه در ادامه مى گويد: به حفصه گفتم: به پيامبر بگو كه ابوبكر وقتى در جايگاه شما بايستد، مردم از شدّت گريه او ]قرائت را [نمى شنوند. پس به عمر دستور دهيد كه براى مردم نماز بخواند.


    حفصه اين كار را انجام داد.


    در اين حال رسول خدا صلى اللّه عليه وآله ]به حفصه[ فرمود: ساكت شو! شما همچون زنان مصر در زمان يوسف هستيد. به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.


    در اين هنگام بود كه حفصه به عايشه گفت: نشد كه از تو به من خيرى برسد.5


    6 . بخارى در سند ديگرى اين گونه روايت مى كند:


    احمد بن يونس، از زائده، از موسى بن ابى عايشه، از عبيداللّه بن عبداللّه بن عتبه نقل مى كند كه روزى نزد عايشه رفتم و


    گفتم: آيا از دوران بيمارى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به من خبر نمى دهى؟


    گفت: آرى. ]هنگامى كه بيمارى[ پيامبر صلى اللّه عليه وآله شدّت يافت، فرمود: آيا مردم نماز خوانده اند؟


    عرض كرديم: نه، آن ها منتظر شما هستند.


    فرمود: برايم در تشت مقدارى آب آماده كنيد.


    عايشه گويد: ما اين كار را انجام داديم; سپس پيامبر شست و شو كرد و نزديك بود كه به زمين بيفتد، پس همان لحظه بى هوش شد.


    پس از به هوش آمدن فرمود: آيا مردم نماز خوانده اند؟


    عرض كرديم: نه، آن ها منتظر شما هستند اى رسول خدا!

    فرمود: برايم در تشت مقدارى آب آماده كنيد.

    آن گاه پيامبر نشست و غسل كرد، و نزديك بود به زمين بيفتد و بى هوش شد.


    پس از به هوش آمدن فرمود: آيا مردم نماز خوانده اند؟


    عرض كرديم: نه، منتظر شما هستند اى رسول خدا! مردم نيز براى خواندن نماز عشاء، در مسجد، در انتظار پيامبر صلى اللّه عليه وآله به سر مى بردند.


    پيامبر صلى اللّه عليه وآله شخصى را به دنبال ابوبكر فرستاد تا براى مردم نماز بخواند. آن شخص دنبال او رفت و گفت:

    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله دستور داد كه تو براى مردم نماز بخوانى.

    ابوبكر كه مردى رقيق القلب بود گفت: اى عمر! تو براى مردم نماز بخوان.

    عمر پاسخ داد: تو به اين كار شايسته ترى.

    در نتيجه آن روزها ابوبكر براى مردم نماز مى خواند.


    پس از مدّتى پيامبر صلى اللّه عليه وآله در خود احساس سبكى و آرامش كرد و براى نماز ظهر در حالى كه بين دو مرد ـ كه يكى از آن ها عبّاس بود ـ تكيه كرده بود از خانه خارج شد و ابوبكر براى مردم نماز مى خواند. وقتى ابوبكر پيامبر را ديد،

    خواست كه عقب بايستد، پيامبر صلى اللّه عليه وآله به او اشاره كرد كه عقب نرود.

    سپس به آن دو مرد فرمود: مرا كنار او بنشانيد.


    آن ها پيامبر را كنار ابوبكر نشاندند.


    راوى گويد: ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند و مردم نيز به ابوبكر اقتدا كرده بودند، در حالى كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله نشسته بود.


    عبيداللّه گويد: من نزد عبداللّه بن عبّاس رفتم و به او گفتم: آيا مطالبى را كه عايشه درباره بيمارى پيامبر صلى اللّه عليه وآله به من گفت، به تو باز نگويم؟


    گفت: بگو.


    من ماجرا را به او عرضه داشتم. او چيزى از آن مطالب را انكار نكرد، جز اين كه گفت: آيا عايشه نام مردى را كه با عبّاس بود به تو گفت؟


    گفتم: نه.


    گفت: او
    على بود.6

    7 . بخارى روايت هفتم را از عايشه اين گونه نقل مى كند:


    مسدّد از عبداللّه بن داوود، از اعمش، از ابراهيم، از اسود، نقل مى كند كه عايشه گويد:


    وقتى كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله بيمار شد ـ همان بيمارى كه به سبب آن وفات يافت ـ بلال آمد تا ايشان را از وقت نماز آگاه سازد.


    پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: به ابوبكر بگوييد نماز بخواند.


    گفتم: ابوبكر مردى دل نازك است; اگر در جايگاه شما بايستد گريه اش مى گيرد و قادر به قرائت نخواهد بود.

    فرمود: به ابوبكر بگوييد نماز بخواند.

    من باز همان پاسخ را تكرار كردم. پيامبر صلى اللّه عليه وآله براى بار سوم و چهارم تكرار كرد و فرمود: شما همچون زنان مصر در زمان يوسف ]به دنبال خواسته خود[ هستيد. به ابوبكر بگوييد نماز بخواند. در نتيجه ابوبكر نماز خواند.


    پيامبر صلى اللّه عليه وآله با قامتى خميده و در حالى كه به دو نفر تكيه كرده بود از منزل خارج شد. گويى مى ديدم كه پاهايش بر زمين كشيده مى شد. وقتى ابوبكر او را ديد به عقب رفت. پيامبر صلى اللّه عليه وآله به او اشاره كرد كه نماز بخوان. ابوبكر عقب ايستاد و پيامبر صلى اللّه عليه وآله كنارش نشست و ابوبكر صداى تكبير را به مردم مى رساند.7


    8 . بخارى در بخش ديگرى از صحيح چنين نقل مى كند:


    قتيبة بن سعد، از ابومعاويه، از اعمش، از ابراهيم، از اسود نقل مى كند كه عايشه گويد:


    هنگامى كه بيمارى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شدّت يافت، بلال آمد تا ايشان را از وقت نماز آگاه سازد.


    پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.


    عرض كردم: اى رسول خدا! ابوبكر مردى دل نازك است; وقتى در جايگاه شما بايستد، ]از شدّت گريه![ مردم صداى او را نخواهند شنيد; اى كاش به عمر دستور مى داديد.


    فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.


    به حفصه گفتم: به پيامبر بگو كه ابوبكر پيرمردى دل نازك است آن گاه كه در جايگاه شما بايستد، مردم صداى قرائت او را

    نمى شنوند; اى كاش به عمر دستور مى داديد.

    فرمود: شما همچون زنان مصر در زمان يوسف ]به دنبال خواسته خودتان[ هستيد. به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.


    هنگامى كه ابوبكر مشغول خواندن نماز شد، رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در خود احساس سبكى كرد; سپس با قامتى خميده كه به دو نفر تكيه كرده بود و پاهايش روى زمين كشيده مى شد، حركت كرد و داخل مسجد شد.


    وقتى ابوبكر صداى حركت او را شنيد، رفت كه عقب بايستد. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به او اشاره كرد و آمد و سمت چپ ابوبكر نشست.
    ابوبكر ايستاده نماز مى خواند و رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نشسته. ابوبكر به رسول خدا صلى اللّه عليه وآله اقتدا كرد، در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.8

    9 . بخارى در بخش شايستگى اهل علم و فضل به پيش نمازى مى نويسد:


    ابواليمان، از شعيب، از زُهْرى، از انس بن مالك انصارى ـ كه خدمتگزار پيامبر و از اصحاب ايشان بود ـ اين گونه نقل مى كند:


    ابوبكر در دوران بيمارى پيامبر صلى اللّه عليه وآله ـ كه به سبب آن حضرتش وفات يافت ـ براى مردم نماز مى خواند. روز دوشنبه بود كه مردم براى اداى نماز صف بسته بودند. پيامبر صلى اللّه عليه وآله پرده اتاق را كنار زد و در حالى كه ايستاده


    بود به ما نگاه مى كرد. گويى صورت آن حضرت را مى ديدم كه ]در رنگ پريدگى[ به رنگ كاغذ قرآن بود. او تبسّم كرد و خنديد. نزديك بود ما از خوشحالى ديدن پيامبر مفتون شويم.


    ابوبكر به عقب برگشت تا به صف بپيوندد و گمان كرد كه پيامبر براى نماز بيرون مى آيد. پيامبر صلى اللّه عليه وآله به ما اشاره كرد كه نمازتان را تمام كنيد; آن گاه پرده را انداخت و در همان روز وفات يافت.9


    10 . آخرين روايتى كه بخارى در اين زمينه نقل كرده چنين است:


    ابومعمر، از عبدالوارث، از عبدالعزيز نقل مى كند كه انس گويد:


    پيامبر صلى اللّه عليه وآله سه روز از خانه بيرون نيامد. نماز برپا شد. ابوبكر خواست جلو بايستد. پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود كه پرده را كنار بزنند; وقتى كه چهره پيامبر صلى اللّه عليه وآله پديدار شد، ما تا آن زمان منظره اى عجيب تر از


    چهره پيامبر نديده بوديم. پيامبر صلى اللّه عليه وآله با دستش به ابوبكر اشاره كرد كه جلو بايستد. آن گاه حضرت پرده را انداخت و ديگر توان اقامه نماز جماعت را نداشت تا از دنيا رفت.10


    ______________________________________________

    پی نوشت:
    1 . صحيح بخارى: 1 / 236، كتاب جماعت و امامت، باب محدوديت حضور بيمار در نماز جماعت، حديث 633.
    2 . صحيح بخارى: 1 / 241، باب اهل علم و فضل به امامت سزاوارترند، حديث 650.
    3 . همان: 241 و 242، باب كسى كه در كنار امام جماعت بايستد، حديث 651.
    4 . صحيح بخارى: 1 / 240، باب اهل علم و فضل به امامت سزاوارترند، حديث 646.
    5 . صحيح بخارى: 1 / 240، باب اهل علم و فضل به امامت سزاوارترند، حديث 647.
    6 . صحيح بخارى: 1 / 243 و 244، حديث 655.
    7 . صحيح بخارى: 1 / 251، باب كسى كه صداى تكبير را به گوش مردم مى رساند، حديث 680.
    8 . صحيح بخارى: 1 / 251 و 252، حديث 681.
    9 . صحيح بخارى: 1 / 240، حديث 648.
    10 . صحيح بخارى: 1 / 241، باب اهل علم و فضل به امامت سزاوارترند، حديث 649.

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    به روايت تِرمذى


    اين قضيّه را تِرمذى نيز در صحيح خود نقل كرده است. وى مى گويد:


    اسحاق بن موسى انصارى از معن (بن عيسى)، از مالك بن انس، از هِشام بن عُرْوَه، از پدرش نقل مى كند كه عايشه گويد
    :

    پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.


    عايشه گفت: اى رسول خدا! اگر ابوبكر در جايگاه شما بايستد، مردم از شدّت گريه او ]قرائت را[ نمى شنوند. به عمر دستور دهيد براى مردم نماز بخواند.


    عايشه گويد: به حفصه گفتم: به او بگو كه ابوبكر وقتى در جايگاه شما بايستد، مردم از شدّت گريه او ]قرائت را[ نمى شنوند; از اين رو به عمر دستور دهيد براى مردم پيش نماز شود. حفصه اين كار را انجام داد.


    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود: شما همچون زنان مصر در زمان يوسف ]به دنبال خواسته خود[ هستيد. به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.

    حفصه به عايشه گفت: هرگز از تو خيرى به من نرسيد.
    ابوعيسى گويد: اين حديث صحيح و معتبر است.

    ترمِذى اين روايت را در همين بخش، از عبداللّه بن مسعود، ابوموسى، ابن عبّاس، سالم بن عبيد و عبداللّه بن زمعه نقل مى كند.1

    _______________________________________
    پی نوشت:
    1 . صحيح تِرمذى: 5 / 379، كتاب مناقب، باب مناقب مشترك ابوبكر و عمر، حديث 3692

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    به روايت ابوداوود



    ابوداوود در كتاب سنن خود به نقل اين حديث پرداخته است. وى اين گونه نقل مى كند:


    1
    . عبداللّه بن محمّد نفيلى، از محمّد بن سلمه، از محمّد بن إسحاق، از زُهْرى، از عبدالملك بن ابى بكر بن عبدالرحمان بن حارث بن هِشام، از پدرش نقل مى كند كه عبداللّه بن زمعه به نقل از عايشه گويد:

    هنگامى كه بيمارى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شدّت يافت، من با گروهى از مسلمانان نزد ايشان بودم. بلال ايشان را براى نماز صدا زد.

    پيامبر فرمود: به كسى بگوييد براى مردم نماز بخواند.

    عبداللّه بن زمعه از خانه خارج شد و متوجّه شد كه عمر در بين مردم است ـ و ابوبكر حضور نداشت ـ گفتم: اى عمر! برخيز و براى مردم نماز بخوان.

    عمر جلو ايستاد و تكبير گفت.
    عمر صداى بلندى داشت; وقتى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله صداى او را شنيد فرمود: ابوبكر كجاست؟

    آن گاه دو مرتبه فرمود:
    خدا و مسلمانان چنين نمى پسندند.

    سپس فردى را در پى ابوبكر فرستاد. ابوبكر آمد و پس از اين كه عمر آن نماز را خوانده بود، براى مردم نماز خواند.


    2 . احمد بن صالح، از ابن ابى فَديك، از موسى بن يعقوب، از عبداللّه بن اسحاق، از ابن شهاب، از عبيداللّه بن عبداللّه بن عتبه نقل مى كند كه عبداللّه بن زمعه گويد:


    هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله صداى عمر را شنيد، پيامبر سر خود را از اتاق بيرون آورد; سپس با خشم فرمود: نه، نه، نه، بايد ابن ابى قُحافه براى مردم نماز بخواند
    .1
    ______________________________________
    پی نوشت:
    1 . سنن ابوداوود: 3 / 220 ـ 221، كتاب سنّت، باب خلافت ابوبكر، حديث 4660 و 4661

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    به روايت نَسائى



    نَسائى نيز در چند مورد از كتاب سنن خود اين حديث را نقل كرده است. وى در بخش امام جماعت كتاب نماز اين گونه نقل مى كند:


    1 .
    عبّاس بن عبدالعظيم عنبرى، از عبدالرحمان بن مهدى، از زائده، از موسى بن ابى عايشه، از عبيداللّه بن عبداللّه نقل مى كند كه روزى نزد عايشه رفتم و گفتم: آيا به من خبر نمى دهى... تا آخر حديثى كه در گذشته به آن اشاره شد.1

    2 . محمّد بن علاء، از ابو معاويه، از اعمش، از ابراهيم، از اسود نقل مى كند كه عايشه گويد:


    هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بيمار شد، بلال آمد تا او را از وقت نماز آگاه سازد.

    فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند... تا آخر حديثى كه در گذشته به آن اشاره شد.2

    3 . علىّ بن حجر، از اسماعيل، از حميد نقل مى كند كه انس گويد:


    آخرين نمازى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله با مردم به جاى آورد، نمازى بود كه با يك لباس به صورت متوشّح3 پشت سر ابوبكر به جاى آورد]![.4


    4 . محمّد بن مثنّى، از بكر بن عيسى صاحب بصرى گويد: از شعبه، از نعيم بن ابى هند، از ابووائل، از مسروق شنيدم كه مى گفت: عايشه گويد:


    ابوبكر براى مردم نماز خواند، در حالى كه رسول خدا در صف نماز بود.5


    5 . اسحاق بن ابراهيم و هناد بن سَرّى، از حسين بن على، از زائده، از عاصم، از زرّ نقل مى كند كه عبداللّه گويد:

    هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله وفات يافت، انصار گفتند: از ما اميرى و از شما نيز اميرى باشد.

    عمر نزد آن ها آمد و گفت: آيا نمى دانيد كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به ابوبكر دستور داد كه براى مردم نماز بخواند؟


    پس كدام يك از شما راضى مى شود كه بر ابوبكر مقدّم شود؟


    گفتند: پناه مى بريم بر خدا كه بر ابوبكر مقدّم شويم.6


    6 . محمود بن غيلان، از ابوداوود، از شعبه، از موسى بن ابى عايشه نقل مى كند كه گويد: از عبيداللّه بن عبداللّه شنيدم كه مى گفت: عايشه گويد:


    رسول خدا به ابوبكر دستور داد تا براى مردم نماز بخواند. پيامبر صلى اللّه عليه وآله پيش روى ابوبكر بود و در حال نشسته نماز مى خواند، و ابوبكر نيز براى مردم، در حالى كه مردم پشت سر ابوبكر بودند، نماز مى خواند.7


    _____________________________________________

    پی نوشت:
    1 . سنن نَسائى: 2 / 435 ـ 436، حديث 833 .
    2 . همان: 434 و 435، حديث 832 .
    3 . توشّح: پوشش خاصى است كه لباس را به گونه اى به دور تن پيچيده و روى شانه چپ مى افكنند و از زير دست راست بيرون آورده و روى سينه گره مى زنند.
    4 . سنن نَسائى: 2 / 413، باب اقتداى امام به رعيّت خود، حديث 784.
    5 . سنن نَسائى: 2 / 414، باب اقتداى امام به رعيّت خود، حديث 785.
    6 . همان: 409، باب امامت اهل علم و فضل، حديث 776.
    7 . سنن نَسائى: 2 / 418، باب اقتدا به امامى كه به ديگرى اقتدا كرده است، حديث 796

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    به روايت ابن ماجه


    ابن ماجه نيز به نقل اين حديث پرداخته است. وى در مواردى از سنن خود چنين نقل مى كند:


    1 .
    ابوبكر بن ابى شيبه، از ابومعاويه و وكيع، از اعمش; همچنين على بن محمّد، از وكيع، از اعمش، از ابراهيم، از اسود نقل مى كنند كه عايشه گويد:

    هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بيمار شد ـ همان بيمارى كه به سبب آن وفات يافت; ابومعاويه گويد: هنگامى كه بيمارى او شدّت يافت ـ بلال آمد تا حضرتش را از وقت نماز آگاه سازد.


    پيامبر فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند... .

    عايشه گويد: ما فردى را در پى ابوبكر فرستاديم، او نيز براى مردم نماز خواند.

    سپس رسول خدا در خود احساس سبكى كرده و براى نماز خارج شد...
    ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.

    2 . ابن ابى شيبه، از عبداللّه بن نُمير، از هِشام بن عُرْوَه، از پدرش نقل مى كند كه عايشه گويد:


    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در دوران بيماريش به ابوبكر دستور داد كه براى مردم نماز بخواند... .


    3 . نصر بن على جهضمى گويد: عبداللّه بن داوود در خانه خود از روى نوشته اش براى من نقل كرد كه سلمة بن نبيط، از نعيم بن ابى هند، از نبيط بن شريط نقل مى كند كه سالم بن عبيد گويد:


    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در دوران بيماريش از هوش رفت; وقتى به هوش آمد فرمود: آيا وقت نماز فرا رسيده است؟

    عرض كردند: آرى.

    فرمود: به بلال بگوييد اذان بگويد; و به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.


    سپس از هوش رفت و دوباره به هوش آمد و همان سخن را تكرار فرمود و بار ديگر از هوش رفت. باز به هوش آمد و همان سخن را تكرار فرمود... .


    عايشه گفت: پدرم مردى دل نازك است. اگر در جايگاه نماز بايستد گريه مى كند و نمى تواند نماز بخواند. اى كاش به فرد ديگرى دستور مى دادى.


    پيامبر صلى اللّه عليه وآله بى هوش شد، و بعد به هوش آمد و فرمود: به بلال بگوييد اذان بگويد; و به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند. شما همچون زنان مصر در زمان يوسف ]به دنبال خواسته خود [هستيد.


    راوى گويد: به بلال گفتند اذان بگويد. او اذان گفت و به ابوبكر امر شد كه نماز بخواند. او نيز براى مردم نماز خواند.


    سپس رسول خدا در خود احساس سبكى كرد و فرمود: يكى را برايم بياوريد تا به او تكيه كنم.

    بريره و مردى ديگر آمدند و پيامبر بر آن دو تكيه كرد. هنگامى كه ابوبكر پيامبر را ديد، رفت كه عقب بايستد. پيامبر به او اشاره كرد كه همان جا بمان.

    سپس رسول خدا صلى اللّه عليه وآله آمد و كنار ابوبكر نشست تا ابوبكر نمازش را به جا آورد. پس از اين واقعه بود كه رسول خدا وفات يافت.


    ابوعبداللّه گويد: اين حديث غريب1 است و غير از نصر بن على كسى آن را نقل نكرده است.


    4 . على بن محمّد، از وكيع، از اسرائيل، از ابواسحاق، از ارقم بن شرحبيل نقل مى كند كه ابن عبّاس گويد:


    هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بيمار شد ـ همان بيمارى كه به سبب آن وفات يافت ـ در خانه عايشه بود، فرمود: على را برايم صدا كنيد.


    عايشه گفت: اى رسول خدا! ابوبكر را برايتان صدا بزنيم؟

    فرمود: صدايش كنيد.

    حفصه گفت: اى رسول خدا! عمر را برايتان صدا بزنيم؟

    فرمود: صدايش كنيد.

    امّ فضل گفت: اى رسول خدا! عبّاس را برايتان صدا بزنيم؟

    فرمود: آرى.

    هنگامى كه همگى جمع شدند، رسول خدا صلى اللّه عليه وآله سرش را بلند نمود، آن گاه نگاهى به آنان كرد و سكوت نمود.

    عمر گفت: رسول خدا را ترك كنيد.

    سپس بلال آمد تا او را از وقت نماز آگاه سازد. پيامبر فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند]![.


    عايشه گفت: اى رسول خدا! ابوبكر مردى دل نازك است هر گاه شما را نبيند گريه مى كند و مردم نيز مى گريند. اى كاش به عمر دستور مى دادى كه براى مردم نماز بخواند؟!


    ابوبكر خارج شد و براى مردم نماز خواند. در اين هنگام رسول خدا در خود احساس سبكى كرد. بعد در حالى كه به صورت


    خميده به دو مرد تكيه كرده بود و پاهايش روى زمين كشيده مى شد، از خانه خارج شد. وقتى مردم آن حضرت را ديدند،


    ابوبكر را با «سبحان اللّه» گفتن متوجّه آمدن حضرتش ساختند. ابوبكر خواست كه عقب بايستد; پيامبر به او اشاره كرد كه سر جايت بمان.


    سپس رسول خدا صلى اللّه عليه وآله آمد و سمت راست ابوبكر نشست. ابوبكر برخاست و نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.


    ابن عبّاس گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله قرائت را از جايى كه ابوبكر به آن جا رسيده بود شروع كرد.

    وكيع در اين مورد گويد: و سنّت نيز چنين است
    .

    راوى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در اثر همان بيمارى از دنيا رفت.2

    __________________________________________________ ___________________
    پی نوشت:
    1 . حديث غريب: حديثى است كه در تمام طبقات، فقط يك راوى از راوى ديگر روايت كند.
    2 . سنن ابن ماجه: 1 / 389، باب رواياتى درباره نماز رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در دوران بيماريش نقل شده است.

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    به روايت احمد


    احمد بن حنبل بيش تر از ديگران اين روايت را نقل كرده است. وى در كتاب مسند خود به نقل اين روايات پرداخته است كه بخشى از آن را ذكر مى كنيم:


    1 . عبداللّه، از پدرش، از يحيى بن زكريّا بن ابى زائده، از پدرش، از ابواسحاق، از ارقم بن شرحبيل نقل مى كند كه ابن عبّاس گويد:


    هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بيمار شد، به ابوبكر فرمود كه براى مردم نماز بخواند. سپس آن حضرت احساس سبكى كرد و از خانه خارج شد. وقتى ابوبكر متوجّه آن حضرت شد،

    خواست كه عقب برود; پيامبر صلى اللّه عليه وآله به او اشاره كرد و كنار ابوبكر سمت چپش نشست و نماز را از آيه اى شروع كرد كه ابوبكر به آن رسيده بود.1

    2 . عبداللّه، از پدرش، از وكيع، از اسرائيل، از ابواسحاق، از ارقم بن شرحبيل نقل مى كند كه ابن عبّاس گويد:


    هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بيمار شد ـ همان بيمارى كه به سبب آن وفات يافت ـ در خانه عايشه بود. آن حضرت فرمود: على را برايم صدا بزنيد.


    عايشه گفت: ابوبكر را برايتان صدا بزنيم؟

    فرمود: صدايش كنيد.

    حفصه گفت: اى رسول خدا! عمر را برايتان صدا بزنيم؟

    فرمود: صدايش كنيد.

    امّ فضل گفت: اى رسول خدا! عبّاس را برايتان صدا بزنيم؟

    فرمود: صدايش كنيد.

    آن گاه كه همه جمع شدند، پيامبر سرش را بلند كرد و على را نديد.

    عمر گفت: رسول خدا را ترك كنيد. سپس بلال آمد تا او را از وقت نماز آگاه سازد... .2

    3 . عبداللّه، از پدرش، از عبداللّه بن وليد، از سُفيان، از حميد نقل مى كند كه انس بن مالك گويد:


    آخرين نمازى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله آن را به جاى آورد نمازى بود كه در حال نشسته، و با لباسى كه به صورت متوشّح بر تن كرده بود، خواند.3


    4 . عبداللّه، از پدرش، از يزيد، از سُفيان (ابن حسين)، از زُهْرى نقل مى كند كه انس گويد:


    هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بيمار شد ـ همان بيمارى كه به سبب آن وفات يافت ـ بلال نزد حضرتش آمد تا او را از وقت نماز آگاه سازد. پس از آن دو بار فرمود: اى بلال! تو پيامت را رساندى;

    پس هر كس خواست نماز بخواند، و هر كس خواست نماز را ترك كند.

    بلال به سوى حضرتش بازگشت و عرض كرد: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدايت! چه كسى براى مردم نماز بخواند؟

    فرمود: به ابوبكر بگو كه براى مردم نماز بخواند.

    هنگامى كه ابوبكر جلو ايستاد، پرده را از مقابل پيامبر كنار زدند.


    راوى گويد: گويى آن حضرت را ديديم كه چهره اش ]از رنگ پريدگى[ مانند كاغذى سفيد است و بر دوش ايشان پارچه اى

    بود.
    ابوبكر رفت كه عقب بايستد و گمان كرد كه پيامبر مى خواهد براى نماز خارج شود. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به ابوبكر اشاره كرد كه بايستد و نماز بخواند. پس ابوبكر براى مردم نماز خواند، و ما پس از آن حضرتش را نديديم.4

    5 . عبداللّه، از پدرش، از حسين بن على، از زائده، از عبدالملك بن عمير، از ابوبردة بن ابى موسى نقل مى كند كه ابوموسى گويد:


    «رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بيمار شد...».5


    6 . عبداللّه، از پدرش، از عبدالأعلى، از معمر، از زُهْرى، از عبيداللّه بن عبداللّه نقل مى كند كه عايشه گويد:


    آن گاه كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در خانه ميمونه بيمار شد، از همسرانشان اجازه خواست كه در خانه من پرستارى شود. آن ها به پيامبر صلى اللّه عليه وآله اجازه دادند. رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حالى كه بر عبّاس و مردى ديگر تكيه كرده بود و پاهايش روى زمين كشيده مى شد از خانه خارج شد.


    عبيداللّه گويد: ابن عبّاس گفت: آيا مى دانى آن مرد كه بود؟ او على بن ابى طالب عليهما السلام بود; ولى عايشه از او دل خوشى نداشت]![.


    زُهْرى گويد: پيامبر ـ در حالى كه در خانه ميمونه بود ـ به عبداللّه بن زمعه فرمود: به مردم بگو كه نماز بخوانند.

    او عمر بن خطّاب را ديد و گفت: اى عمر! براى مردم نماز بخوان.

    عمر براى آن ها نماز خواند. او صداى بلندى داشت; از اين رو وقتى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله صدايش را شنيد او را شناخت... .6


    7 . عبداللّه، از پدرش، از وكيع، از اعمش، از ابراهيم، از اسود نقل مى كند كه عايشه گويد:


    هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بيمار شد... پيامبر آمد تا در كنار ابوبكر نشست، و ابوبكر نمازش را با اقتدا به پيامبر خواند، در حالى كه مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.7


    8 . عبداللّه، از پدرش، از ابومعاويه، از اعمش، از ابراهيم، از اسود نقل مى كند كه عايشه گويد:


    ... پيامبر صلى اللّه عليه وآله آمد تا سمت چپ ابوبكر نشست و در حال نشسته نماز مى خواند و ابوبكر ايستاده بود، در حالى كه به رسول خدا صلى اللّه عليه وآله اقتدا كرده بود و مردم به ابوبكر اقتدا كرده بودند.8


    9 . عبداللّه، از پدرش، از بكر بن عيسى از شُعبة بن حجّاج از نعيم بن ابى هند، از ابووائل، از مسروق نقل مى كند كه عايشه گويد:


    ابوبكر براى مردم نماز خواند و رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در صف نمازگزاران بود]![.9


    10 . عبداللّه، از پدرش، از شبابة بن سوار، از ابوشُعبه، از نعيم بن ابى هند، از ابووائل، از مسروق نقل مى كند كه عايشه گويد:


    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در همان بيمارى كه به سبب آن وفات يافت، در حال نشسته، پشت سر ابوبكر نماز خواند]![.10


    11 . عبداللّه، از پدرش، از شبابه، از شعبه، از سعد بن ابراهيم، از عُرْوَة بن زبير نقل مى كند كه عايشه گويد:


    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در همان بيمارى كه به سبب آن وفات يافت، فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند... و پيامبر پشت سر او به صورت نشسته نماز خواند]![.11


    12 . عبداللّه، از پدرش، از عبدالصمد بن عبدالوارث، از زائده، از عبدالملك بن عمير، از ابن بريده، از پدرش چنين نقل مى كند:


    هنگامى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بيمار شد فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند.


    عايشه گفت: اى رسول خدا! پدرم مردى دل نازك است.


    فرمود: به ابوبكر بگوييد براى مردم نماز بخواند. شما همچون زنان مصر در زمان يوسف ]به دنبال خواسته خود[ هستيد.

    در نتيجه ابوبكر، در دوران حيات رسول خدا صلى اللّه عليه وآله براى مردم امامت كرد.12
    __________________________________________________ ____________________
    پی نوشت:

    1 . مسند احمد: 1 / 383 و 384، مسند عبداللّه عباس، حديث 2056.

    2 . مسند احمد: 1 / 558، مسند عبداللّه عباس، حديث 3345.
    3 . همان: 84 ، مسند انس بن مالك، حديث 12848.
    4 . مسند احمد: 1 / 60، مسند انس بن مالك، حديث 12680.
    5 . مسند احمد: 5 / 565، ابوموسى اشعرى، حديث 19201.
    6 . مسند احمد: 7 / 53، حديث عايشه، حديث 23541.
    7 . همان: 300، حديث 25233.
    8 . همان: 319 و 320، حديث 25348.
    9 . مسند احمد: 7 / 228، حديث 24728.
    10 . همان: 228، حديث 24729.
    11 . همان: حديث 24730.
    12 . مسند احمد: 6 / 497، حديث بريده اسلمى، حديث 22551.

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بخش دوم
    بررسى سندهاى روايت


    پژوهشى پيرامون سندهاى روايت


    همان گونه كه ملاحظه شد، ما اين روايت را با كامل ترين متن و صحيح ترين طرق، از صحاح و مسند احمد نقل كرديم.


    همان طور كه پيش تر گفتيم، شناخت موقعيّت روايت با دقّت نظر در سند آن و متونى كه نقل شده است، ما را از دقّت در رواياتى كه از ديگر صحابه و در كتاب هاى غير صحاح نقل شده است بى نياز مى سازد. البتّه چه بسا ما به برخى از آن موارد در ضمن پژوهش سندى اشاره خواهيم كرد.


    با توجّه به آن چه بيان شد، اين روايت ها از نه نفر از صحابه نقل شده كه عبارتند از:


    1 . عايشه دختر ابوبكر;

    2 . عبداللّه بن مسعود;

    3 . عبداللّه بن عبّاس;

    4 . عبداللّه بن عمر;

    5 . عبداللّه بن زمعه;

    6 . ابوموسى اشعرى;

    7 . بريده اسلمى;

    8 . انس بن مالك;

    9 . سالم بن عبيد.


    بنابر اين ما اين روايت را از نُه نفر از صحابه نقل كرديم، گرچه تِرمذى، پس از نقل حديث از عايشه، فقط به شش نفر اشاره كرده است. وى مى نويسد:


    «اين روايت در اين باب از عبداللّه بن مسعود، ابوموسى اشعرى، ابن عبّاس، سالم بن عبيد و عبداللّه بن زمعه نقل شده است».1


    پرواضح است كه ـ آن سان كه ملاحظه خواهيم كرد ـ اساس و پايه در همه روايات، عايشه است... فراتر اين كه برخى از رواياتى كه از غير صحابه نقل شده، روايات مرسل هستند كه به واسطه عايشه نقل شده اند; از اين رو در ابتدا، سندهايى كه از غير عايشه نقل شده است به دقّت بررسى مى نماييم.

    _____________________________________________
    پی نوشت:
    1 . سنن تِرمذى: 5 / 379، كتاب مناقب، باب مناقب مشترك ابوبكر و عمر، حديث 3692

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    روايت ابوموسى اشعرى
    يكى از راويان اين روايت، ابوموسى اشعرى است. بخارى و مسلم بر نقل روايت از وى اتّفاق نظر دارند و احمد نيز روايت را از وى نقل كرده است. ابوموسى اشعرى و روايت او از چند نظر مورد اشكال واقع شده است:

    1 . مرسل بودن روايت. ابن حجر عسقلانى ضمن تصريح به مرسل بودن روايت او مى نويسد: احتمال دارد اين روايت را از عايشه گرفته باشد.

    2 . كسى كه از ابوموسى روايت كرده فرزندش «ابوبرده» است. چنانچه ابن حجر عسقلانى2 نيز به اين مطلب تصريح كرده است.
    بايد توجّه داشت كه ابوبرده، مرد فاسق و گناهكارى است كه در قتل حجر بن عَدىّ دست داشته است. وى در بين گروهى كه عليه حجر بن عَدىّ شهادت باطل و دروغ مى دادند، شهادت دروغ داد و آن گواهى دروغين منجر به شهادت حجر شد.2
    همچنين در روايتى آمده است: ابوبرده از ابوالعاديه ـ قاتل عمّار بن ياسر رضى اللّه تعالى عنه ـ پرسيد: آيا تو عمّار بن ياسر را به قتل رساندى؟
    پاسخ داد: آرى.
    گفت: پس دستت را به من بده; سپس آن را بوسيد و گفت: هرگز آتش با تو تماس نخواهد گرفت]![.3

    3 . راوى ديگرى كه از ابوموسى اشعرى نقل كرده، «عبدالملك بن عمير» است.
    رجال شناسان عبدالملك را فردى «مدلّس»، «مضطرب الحديث»، «ضعيف» و «كثير الغلط» قلمداد كرده اند.
    احمد بن حنبل در مورد عبدالملك گويد: او با اين كه روايات اندكى دارد; ولى بسيار مضطرب الحديث است. از او فقط

    پانصد حديث ديدم كه در بيشتر آن ها اشتباه كرده است.4

    اسحاق بن منصور پيرامون عبدالملك گويد: احمد بن حنبل به طور جدّى او را تضعيف كرده است.5

    احمد بن حنبل در جاى ديگر نيز پيرامون وى مى گويد: از نظر نقل حديث ضعيف است و اشتباه مى كند.6

    و ابن مَعين نيز پيرامون وى گويد: مخلّط7 است.8
    ابوحاتم نيز درباره عبدالملك اظهار نظر كرده و مى نويسد: او حافظه خوبى ندارد. حافظه اش دگرگون شده است.9

    ابوحاتم در جاى ديگرى مى نويسد: او به حافظه خوب داشتن توصيف نشده است.10

    ابن خراش در مورد عبدالملك گويد: او مورد رضايت و پسند شعبه نبود.11

    ذهبى نيز مى گويد: ابن جوزى از او ياد كرده و نقل نموده است كه او مورد جرح قرار گرفته و سخنى از توثيق او به
    ميان نياورده است.12

    سمعانى نيز او را نقد كرده و گويد: او مدلّس بود.13

    ابن حجر نيز به مانند سمعانى اظهار نظر كرده است.14

    آرى، عبدالملك كسى است كه فرستاده امام حسين عليه السلام به سوى اهل كوفه را سر بريد. هنگامى كه عبداللّه بن يقطر و يا قيس بن مسهّر صيداوى سفير امام حسين عليه السلام به دستور ابن زياد از بالاى قصر به زمين پرتاب شد، هنوز اندك رمقى داشت و نَفَس هاى پايانى را مى كشيد; عبدالملك بن عمير بالاى سر او آمد و سرش را از تن جدا كرد. وقتى كه از كار وى خرده گرفتند، در پاسخ گفت: من فقط خواستم او را راحت كنم!15
    _____________________________________________
    پی نوشت:
    1 و 2 . فتح البارى: 2 / 210.
    2 . تاريخ الطبرى: 4 / 199 و 200.
    3 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 4 / 99.
    4 . تهذيب التهذيب: 6 / 360 و ديگر منابع.
    5 . تهذيب التهذيب: 6 / 360، ميزان الاعتدال: 4 / 406.
    6 . ميزان الاعتدال: 4 / 406.
    7 . مخلّط در اصطلاح حديث شناسى به كسى گويند كه به علّت اختلال حواس احاديث معتبر را با غير معتبر مى آميزد.
    8 . ميزان الاعتدال: 4 / 406، تهذيب التهذيب: 6 / 360.
    9 . ميزان الاعتدال: 4 / 406.
    10 . تهذيب التهذيب: 6 / 360.
    11 . ميزان الاعتدال: 4 / 406.
    12 . همان.
    13 . الأنساب: 4 / 444.
    14 . تقريب التهذيب: 1 / 618.
    15 . تلخيص الشافى: 3 / 33 ـ 35، روضة الواعظين: 1 / 177 و 178، مقتل الحسين عليه السلام مقرّم: 186.



صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •